واژههای زندگی را در نیستان سکوت،
آهنگ آوا ده.
در فراگشت شدن، از واژهها رنگ تعلق را بشوی.
کوره راه عقل را با واژهها هموار کن.
به خلوتخانۀ مهرابۀ میترای روشنگر خُرام
واژههای معرفت را غسل ده
خرابات مغان را آستان بوس
واژههای فهم را تسبیح کن.
در زلال جام ساقی
با میِ آلودۀ پیر مغان،
واژۀ اندیشه را پاکیزه شوی.
واژهها را بوسه زن
واژۀ آویخته بر دارها
واژههای با گلوله دوخته بر دیوارها
واژه ای که جسم را قربانی معنا کند
واژۀ حق و انالحق را.
معرفت را واژه – واژه نقش کن
بستر خونبارۀ حلاج را هر شامگاه
اندوه واژه برنشان.
از فراز واژۀ «هستی» به خود بنگر
از واژۀ «من» دست شوی
از من رهایی جوی.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.