نقض حقوق بشر در حکومتهاى تمامیت خواه همواره در تمام ارکان جامعه وجود دارد، بویژه وقتى حکومت مبتنى بر خوانشی رادیکال از شریعت اسلام باشد. در حکومت های خودکامە مذهبی،حاکمیت با قدسیت بخشی بە رهبر، او را یگانە منبع صدور احکام حکومتی مبدل کردە و خواست و ارادە رهبر را، خواست و ارادە خدا تلقی مینماید از این رو در این گونە از حکمرانی همواره شاهد نقض گسترده حقوق شهروندان و سرکوب هر نوع اعتراضى در زمینه مخالفت با آن هستیم. این موضوع زمانى بسیار حاد جلوه میکند که در کشورى همچون ایران که با تعدد ادیان و مذاهب روبرو باشیم. هر چند که در قانون اساسى جمهورى اسلامى و در أصول دوازده تا چهارده همین قانون ذکر شده که ادیان و مذاهب در ایران محترم شمرده و از حقوق شهروندى یکسان برخوردارند اما در عمل خلاف این موضوع را شاهد هستیم. از جملە در همین قانون اساسى و در اصل یکصد و پانزده ذکر شده که شرط لازم براى دریافت پستهاى دولتى در سطوح بالا اعتقاد و التزام عملی به مذهب شیعه و ولی فقیە است و این بدان معنى است کە شایسته سالارى و تخصص در حلقە مدیریت کشور رنگ میبازد و ثمرە آن را امروز بعد از گذشت بیش از چهار دەهە از عمر حاکمیت دینی، در تمامی عرصەها بوضوح میتوان دید. هرچند در بسیارى از موارد حقوق شهروندان با ادیان و مذاهب مختلف آشکارا در ایران نقض میشود اما سرکوب مذاهبی کە از مذهب رسمی شیعە منشعب شدە و یا بنحوی بە آن قرابت دارند در این بین بسیار شدیدتر و سازمان یافتەتر انجام میشود بعنوان نمونه میتوان به ظلمى که به جامعه بهائیان در ایران میشود اشاره کرد. بهائیان از حق تحصیل، اجراى فرائض آیینى، کسب و کار آزادانه و بسیارى از موارد دیگر برخوردار نیستند. آنها حتى در شهرهاى محل زندگى خود نیز همواره با برخوردهاى قهرآمیز دستگاههاى حکومتى مواجه شده و بازداشت و شکنجه میشوند، در حوزە اجتماعی، رژیم با بمباران تبلیغاتی رسانەهای رژیم هموارە کوشیدە با نجس خواندن این اقلیت مذهبی جامعە سنتی ایران را در تقابل با آنها قرار دهند و بصورت کاملا ایزولە در بیاورند. پیروان آیین طریقت، اهل حق و مسلمانان با مذهب اهل سنّت از جملە دیگر گروه های مذبی هستند که بطور آشکار حقوق شهروندى آنان نقض میشود. آنها اجازه ساخت مسجد در شهرهاى شیعه نشین را ندارند و در مواردى همچون کلانشهرها مانند تهران که از تکثر افراد با نژاد و مذهب مختلف وجود دارند نیز محلى براى اجراى فرائض دینى خود ندارند. موارد نقض حقوق شهروندى در مورد ادیان و مذاهب که آشکارا سلب میشوند بسیار است، اما برخى از این نقض حقوق شهروندى در ایران بصورت پنهان انجام میشود کە از آن میتوان با عنوان ژینوساید مذهبی یاد کرد . در شهرها و محله هایى که اغلب ساکنان آنجا را افراد دین یا مذهبی متفاوت از شیعه دارند المانها و تبلیغات بصرى ویژه شیعیان در معرض دید عموم قرار میدهند تا افراد ساکن در آنجا مدام در معرض دید ایدئولوژى مورد قبول دستگاه حاکمیت قرار بگیرند. کافى است به شهرهاى با ساکنین اهل سنّت در کردستان، خوزستان، بلوچستان، گلستان و … سفر کنید تا ببینید که چگونه حکومت با نصب المانهاى مخصوص شیعیان، سعى در تحقیر افراد ساکن در آنجا و تحمیل ایدئولوژى مورد نظر خود بر آنان را دارد. از سویی دیگر هجمە دستگاه های تبلیغاتی رژیم در ترویج مذهب رسمی و تحقیر آشکار و پنهان دیگر مذاهب در طول چهل سال گذشتە هموارە نمکی بر آلام پر تعداد اقلیت های مذهبی در ایران بودە است.

در موارد دیگر، گماردن مسئولین با دین و مذهب متفاوت از افراد ساکن آن شهرها در تمامى رده ها و در تمامى ادارات، این موضوع را به افراد القا میکند که شما شهروندان درجه دو در اینجا هستید و رسیدگى به امور شهروندان درجه یک در اولویت است.

اما موضوع بسیار مهمى که در مورد استبداد دینى کمتر به آن پرداخته شده، تحمیل دین از بدو تولد به کودک است. در حکومتهاى توتالیتر و مخصوصا حکومتهاى اسلامى این موضوع بیشتر نمود پیدا میکند. کودک از بدو تولد به اجبار باید دینى را بپذیرد که والدین او آن را برایش در نظر گرفته اند. همچنین کودک باید در خانواده، در مدرسه، در جامعه و در تمامى سطوح زندگى خود، از کودکى با آموزه هاى دینى مبتنى بر خواست و أراده والدین و در واقع حکومت رشد کند. کودک از بدو تولد با این احساس رشد میکند که اگر خلاف آموزه هاى مورد قبول حکومت عمل کند، مرتکب بزرگترین گناه و مستحق عاقبتى دردناک خواهد بود. او مى آموزد که هر که رفتار و گفتارى خلاف خاست حاکمیت انجام دهد، مستحق شدیدترین برخوردهاى قهرآمیز است و باید به سزاى عمل خود برسد. پر بیراه نیست وقتى که به آمار جرم و جنایت نگاه میکنیم، درصد بالایى از آن ارتباط مستقیم با همین آموزه هاى دوران کودکى میاییم. کودکى که مجبور است به همراه خانواده در مراسم مذهبى که عموما با خشونت ذاتى همچون خودزنى و یا قربانى کردن موجودات زنده همراه است، برود و از همان دوران با خشونت و قتل آشنایى پیدا کند. کودکى که مجبور است در کتب درسى خود ایدئولوژى مورد نظر حاکمیت را در مدرسه بیاموزد، کودکى که مجبور است برنامه هاى تلوزیونى با محتواى ترویج خشونت را ببیند و در ملا عام نظارەگر اعدام باشد و … قطعا در زمان بزرگسالى، خود به یکى از ناقضان حقوق دیگران تبدیل میشود. در واقع استبداد دینى در حکومتهاى توتالیتر بە نحوی در صدد بازتولید خود و استیلای چرخە خشونت در جامعە و نقض حقوق انسانی است که در سطوح مختلف و بطور گسترده و سیستماتیک اعمال میشود. خاصه که در جامعه اى با تعدد ادیان و مذاهب همچون ایران این موضوع نمود بیشترى دارد. موارد بسیارى را شاهدیم که افراد جامعه و به ویژه از دوران کودکى بطور ناخواسته وارد جریانى میشوند که خود آنها با توجه به آموزه هایى که از دوران کودکى دیده و با خود حمل میکنند، ناقض حقوق شهروندان با ادیان و مذاهب مغایر با این افراد دارند. براى نمونه بسیار دیده و شنیده شده که شیعیان در مراسم مذهبى خود بطور آشکار به مقدسات شهروندان اهل سنّت توهین کرده و با شنیع ترین الفاظ به آنها حمله میکنند. بدیهى است که هر چه این موارد که بصورت سازمان یافته و برنامه ریزى شده است بیشتر باشد، بستر دشمنى و نفاق و خشونت و در نهایت اعمال مجرمانه بیشتر خواهد بود.

در پایان ذکر این نکته ضرورى بنظر میرسد که لازمه دستیابى به یک جامعه عارى از خشونت و جرم، آگاهى هر چه بیشتر شهروندان از حقوق از طریق نهادهای مردم نهاد و رعایت آن در تمامى سطوح که از کانون خانواده آغاز میشود، است.

به امید روزى که در جوامع بشرى، احترام به حقوق افراد و بویژه کودکان نهادینه شده و به اجرا در آید.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)