چندی پیش به دعوت کتاب فروشی «هنوز» در یکی از برنامههای سه شنبههای این کتا ب فروشی و مرکز فرهنگی، برای معرفی و تحلیل کتاب بسیار جالب «باغ حیوانات» با ترجمه بسیار خوب آقای احمد عزیزی سخنرانی داشتم. باغ حیوانات کتابی است در باره شرایط حاکم بر جامعه آلمان در زمانی که هیتلر به قدرت رسیده بود و مقدمات جنگ فراهم میشد. محتوای کتاب از دیدگاه سفیر دانشگاهی ایالات متحده نوشته شده که پدیده ای غیر آکادمیک را با نگاهی آکادمیک مینگریست و حیرت میکرد. باید بگویم آن برنامه بیش از هرکس برای خودم مفید بود و فرصتی برای آموختن در باره آغاز آن دوران سیاه تاریخ بشری در اختیارم قرار داد. من فرزند دوران پایانی جنگ جهانی دوم هستم. یعنی زمانی که هیتلر هنوز زنده و فرمانروای آلمان بود و سراسر جهان از جمله ایران را به خاک و خون کشیده و میلیونها نفر را آواره کرده بود و به همین دلیل است که همیشه در باره این پدیده زمان تولدم کنجکاو بوده ام. کتاب باغ حیوانات فرصتی در اختیارم گذاشت تا با مراحل آغازین استقرار دولت هیتلری و فضای پیش از آغاز جنگ آشنا شوم. در اینجا نمیخواهم مطالب گزارش آن کتاب را بازگو کنم یا به تکرار وقایع جنگ جهانی دوم بپردازم. بی آنکه ادعای یافتن پاسخی جدی برای آن پدیده داشته باشم. منظورم شرایطی است که در دوران زندگی من هیتلرهای رنگارنگی مانند موسولینی، استالین، هیروهیتو، و کوچک ترهایی همچون فرمانروایانی در همان دوران در مجارستان و رومانی و اسپانیا و حتی آرژانتینِ دوران پرون آفرید و به جان جهان انداخت. این روزها احساس میکنم بار دیگر آن موج هیتلرپرورانه جهان را فراگرفته است؛ از پوتین و اردوغان گرفته تا ترامپ و خوانین داعشی و نظایر آنها که جهان را ملعبه آرمانگراییهای موهوم خود کرده اند. تشابه اینان در این است که برای ستیزه جویی خود کرانه و حدی قائل نیستند. گویی به جان خودشان هم اهمیتی نمیدهند تا چه رسد به دیگران. آنها کسانی هستند که میتوانند در موقعیت عالی و ارجمندی که به آن دست مییابند برای خودشان و ملتشان رفاه و آسایش و توسعه و بهداشت و فرهنگ به ارمغان آورند. افسوس که جز خودشان و عشق به قدرت هیچ نمیبینند و عاقبتشان به آن چاه رذیلانه و دار مکافات صدامی، آن لوله فاضلاب و آن قتل فجیع قذافی، آن خودکشی هیتلری و زندان میلوسوویچی و مشابه آن میانجامد، آن هم پس از آنکه موجبات مرگ و تباهی زندگی میلیونها نفر را فراهم میآورند و زودتر هم تسلیم نمیشوندتا مبادا زیان کمتری وارد شود. به اعتبار اینکه در نگرش عمومی سیاسی-اقتصادی جامعه آرمانها و تفکراتی را که برای اندیشههای اجتماع گرایانه و رفاه اجتماعی الویت قائلند در طیف چپ و آرمانها و اندیشههای فردگرایانه را که سود فردی را ترجیح میدهند و سود و رفاه جمعی را حاصل جمع سودهای فردی میپندارند در طیف راست آرمانی قرار میدهند، گاهی در افاضات جوانانه کسانی که هنوز دست چپ و راست خودشان را نشناخته اند میبینیم که در اندیشههای خام خود استالین را مظهر چپ و مترقی و هیتلر را به دلیل رویارویی اش با استالین نماد راست میپندارند. در حالی که در عرصه عملی نمیتوان تفاوتی میان رفتارهای خودخواهانه و سودجوییهای فردی اینان قائل شد که یکی صریحاً و دیگری با فریب منافع اجتماعی را فدای سودجوییها و قدرت طلبیهای فردی خود میکنند. خاماندیشان دلشان خوش است که این یکی برکتاب مارکس و انگِلس حواشی نوشته و کارگر را -که میلیون میلیونش را روانه اردوگاهها ی مرگ سیبری کرده- نماد پرولتاریای عزیز دانسته و آن یکی افکار نیچه و اَبَر انسان او را بهانه انسان آریایی کامل خود انگاشته است. و سرانجام هر دو نسخه ای یکسان و عوام فریبانه برای بشر نوشته و تجویز و اجرا کرده اند. وجه اشتراک دیگری که در آنان مییابم اتکایشان به برانگیختن احساسات عوام و به هیجان آوردن آنان است؛ عوامی که هرقدر توسعه فکری و آگاهی آنان کمتر باشد شیفتگی شان نسبت به قدرت و مظاهر آن بیشتر میشود. اگر نژاد، ملیت، یا اعتقادات خود را برتر از دیگران پندارند، احساس افتخار و غرور میکنند. توسعه طلبی را نوعی احقاق حق بر میشمارند و با القای افتخار آمیز بودن آرمانهای تجاوزکارانه عوام را به هیجان میآوردند و آنان را با احساس حقانیت خشنود و خشونت طلب میکنند. از انسانهایی که میتوانند عناصری آزاد، هنرشناس، عاشق و یار و یاور یکدیگر باشند مردمانی سنگدل و خشن و کینخواه میسازند که به این صفات میبالند و برای هر عمل نادرستی آماده میشوند. وقتی سروری و قدرت و حاکمیت کلاً به دست اینان بیفتد دیگر احترام به دموکراسی و حق و عدالت جایی نخواهد داشت و برای آنان ترفندهای حفظ و بقای قدرت تبدیل به هدف مقدس میشود و با همین منطق به برتری طلبیهای خود مشروعیت میبخشند و آمادگی دارند انسانهای دیگر را به عنوان دفع دشمن قربانی قدرت و بقای خود کنند.
آلمان سرزمین برهوت فرهنگی نبود. جمهوری وایمار [نظام قانونمندِ پس از جنگ اول در آلمان] نظامی دموکراتیک بود که در آن افکار و آرمانهای گوناگون بر مبنای تفکرات و استدلالهای برترین فیلسوفان جهان که بسیار از آنان آلمانی بودند فرصت بحث و نقد داشتند. آلمان شکست خورده جنگ جهانی اول باید غرامت پیروزمندان را نیز میپرداخت. در آن زمان گرانی کالاها و تورم فزاینده محیط لازم برای نارضایی فرودستان فراهم کرد، و فرودستان به سادگی شیفته سخنان زیاده خواهانه مردی شدند که به آنها وعده سروری میداد. آنها را که خوار و ذلیل شده بودند برتر از دیگران مینامید و با مسلح کردن جوانان بیکار و بیکاره و پوشاندن لباسهای یک فرم، به آنان قدرت میبخشید و آنان که همیشه منکوب بودند اکنون احساس سروری میکردند. همین احساس کمک کرد تا صنایع کشورش نیز جانی بگیرند و سپس وعدههای بعدی، گرفتن سرزمینها و کشورهای دیگر، افزودن بر فضای حیاتی، تنگ کردن جا برای نژادهای پستتر و در صورت لزوم زدودن آنان، بهانههایی بود که بیفرهنگترین کسان آمادگی بیشتری برای پذیرش و گرویدن به آن داشتند. چنین بود که اطراف دروازه براندنبورگ و جاهای دیگر پر میشد از شیفتگانی که خود را برتر میدیدند. شیفتگانی که از شادی فتح چک اسلواکی و لهستان و سقوط پاریس و شمال و شرق اروپا مدهوش میشدند و بهای پرداختی بابت آن را که خونهای جوانان خودشان و دیگران بود فراموش میکردند. در آن سو استالین نیز چنین میکرد. لهستان را با هیتلر تقسیم کرد. سپس میلیونها روس و غیر روس راهی جبههها و مراکز کار اجباری و مرگ تدریجی در سیبری شدند. آوارگان لهستانی و یونانی در دستهها ی ده هزارنفری تا تهران و اصفهان هم رسیدند، و ایران نیز از آن جنگ آسیب بسیار دید. رضاشاه و بسیاری از ایرانیان که در دلهایشان از روس و انگلیس کینهها انباشته بودند، شکست آنان را از هیتلر در آن جنگ بزرگ التیام بخش میپنداشتند. درنتیجه در قمار رضاشاه شریک شدند وقافیه را باختند. عکسهای آن دوران را نگاه کنید؛ پدربزرگها و رجال آن دوره که اغلب با گذاشتن سیبیل هیتلری در احساس قدرت القایی او شریک میشدند. سیبیلی که در نسلهای بعدی جای خودش را به تی شرت چِه گِوارایی داد، با همان احساس.
هیتلرها آغازی نویدبخش و عوامفریبانه و پایانی ندامت آمیز دارند؛ ندامتِ مردمانی که خودشان نردبان ترقی هیتلرها میشوند و برایشان فریاد میکشند، در براندنبورگ یا میدان تقسیم، یا در کنوانسیون جمهوریخواهان.
مجله هفتگی کرگدن / سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵/ صفحه ۳۶
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.