در سالهای اخیر شاهد رویکرد فعال دولت، نسبت به مسائل قومی و سیاستگزاری زبانی هستیم که نشان از جدیت مسئولان در توجه به مسائل زبانی و تنظیم حقوق قومی در کشور دارد. این اقدامات، موجب پیدایش بیم و امیدهایی در زمینه تدریس زبانهای رایج ایران در سطح آکادمیک و عمومی شده است. ابتکار عمل حاکمیت در راستای اعطای حقوق زبانی شهروندان، مانع رسوب مباحث زبانی در بدنه جامعه و بروز تنش و درگیری قومی میشود و واگراییها را به همگرایی تبدیل مینماید.
درج دو کدرشته جدید در رابطه با آموزش زبان ترکی در دفترچه کنکور امسال، با غافلگیری و واکنش طیفهای مختلفی همراه بود. در کنار نقدهای سازنده اما، شاهد مخالفتها و منفیبافیهای صرف نیز هستیم. یکی از این موارد، مقالهای تحت عنوان سیاست هویت و کمپین انتخاباتی است که در شمارگان اخیر روزنامه شرق منتشر شد. نویسنده مقاله با مغالطهها و استانداردهای دوگانه و دادههای نادرست سعی در ایجاد ابهام و تردید در حقوق اقوام مبتنی بر اصول برابریخواهانه قانون اساسی دارد. متهم کردن دولت به سیاسیکاری، خروجی دیگری جز لوث کردن تصمیم دولتمردان در اجرای درخواست مردم و سنگاندازی در راه اجرای قوانین ندارند.
اختناق زبانی دوره پهلوی، که مبتنی بر دیدگاههای افراطی تکزبانی و در تضاد با فرهنگ دینی و تنوع زبانی جامعه بود؛ پس از انقلاب اسلامی ایران که ماهیتی فراقومی داشت، کنار نهاده شد و زبانهای ایرانی کمابیش فرصت تنفس دوباره یافتند و امکان همزیستی مسالمتآمیز و بالیدن به وجود آمد. رشد جالب توجه ادبیات آیینی ترکی و انتشار روزافزون آثار شاعران و نویسندگان به زبان ترکی، نمونه کوچکی از این همافزایی فرهنگی است.
البته که شکستن ساختارهای کلیشهای پیش از انقلاب، نیازمند گذر زمان بود تا جامعه آماده پذیرش و خواستار تغییر در حقوق زبانی خود باشد که در دهههای بعد انقلاب، شاهد رشد روزافزون جریانهای حامی هویتهای بومی هستیم. در چنین شرایطی چرخش به سمت سیاستهای قومی پهلوی، نه در شأن جمهوری اسلامی است و نه اساسا امکان پیگیری و اجرای سیاستهایی وجود دارد که از هضم رابع زمان گذشته است. دعوت به واپسگرایی در سیاست هویت، در تضاد با فضای کشور و شرایط منطقه است.
***
از میان همه اقوام ترک، این اُغوزهای ترکمان بودند که در سایه رواداری دینی عصر ایلخانی به تشیع گراییدند و در دوره ترکمانان قرا قویونلو، تشیع به عنوان عنصری در معادلات ژئوپولیتیک و رقابتهای سیاسی منطقه درآمد و از دوره صفوی تاکنون، تشیع اقتدار سیاسی خود را مدیون ترکها است. مرزهای عقیدتی ـ سیاسی ایران توسط صفویها تعیین و به دست افشار و قاجار، احیاء و حفظ گردیده است که جملگی از ترکهای ترکمان هستند. باید توجه داشت که ایل ترک آزربایجانی تورکمان٬ غیر از ملت ترکمن است.
دلیل اینکه ترکها نسبت به ایران شیعی، همواره وفادار هستند، و خواسته و اعتراض خود را به طور شفاف و قانونی، و با اجتناب از آشوب و تخریب بیان میکنند، در این نکته نهفته است که ترکها، ایران را نه تنها سرزمین مادری، که فرزند خود میدانند. فرزندی که با خون دل آن را پروردهاند و جان بر سر حدود و ثغورش گذاشتهاند. قرنها و نسلها است که ترکها، سرور و خادم این کشور هستند و همیشه محور تحولات سیاسی ایران بودهاند و در سازندگی کشور در همه سطوح، از جان و دل کوشیدهاند و از جبهه و جنگ تا المپیادهای علمی و ورزشی برای کشور افتخار آفریدهاند.
تضییع حقوق ترکها و تلاش برای آسیمیله و دستکاری هویت قومی آنها، اقدامی نادرست و به ضرر منافع ملی ایران است. برخی با خلط و مغالطه بین زبان آذری نابوده باستان و زبان ترکی آذری، سعی در ایجاد ابهام و تردید در هویت قومی ترکهای آذربایجان را دارند. اینکه به مناسبت تمرکز تاریخی اکثریت ترکمانها در جغرافیای آذربایجان، درست یا غلط در چند دهه اخیر «آذری» نامیده میشوند، نمیتواند مجوزی برای دستکاری و جعل هویتی دروغین برای ترکهای کشور باشد.
تردیدی وجود ندارد لهجهای که ترکهای آذربایجانی با آن سخن میگویند، گویش ترکمانی اوغوزهای غربی است. سلجوقیان، قراقویونلوها، آق قویونلوها و طوایف ترک تشکیل دهنده دولت صفوی، همه از ترکان ترکمان بودهاند. مگر میتوان هویت ترکی اقوام افشار، بیات، بیگدلی، آغاجری، ذوالقدر، اصانلو، تکلو، شاهسون، قاجار، قراگؤزلو، قرهپاپاق، قشقایی، بهارلو، آیرملو، اینانلو و غیره را زیر سؤال برد و آنان را صرفا ترکزبان پنداشت و وجود ترکها در ایران را انکار کرد. بنابراین منظور از اصطلاح جدید «آذری»، چیزی جز «ترکمان» نیست و زبان «ترکی آذری»، همان «ترکی ترکمانی» است.
نپذیرفتن هویت ترکی آذربایجانیها، و سعی در اختراع و تلقین هویتهای من درآوردی، سیاستگزاری قومی نیست؛ به معنی ایجاد نفاق و دشمنی و بحران قومی بین شیعهها است. این چه سیاستی است که در اوج درگیری مذهبی منطقه با تحقیر و تحریف هویتی، ترکها را به واگرایی و نارضایتی سوق میدهد و در ضمن ادعا دارد که با تکیه بر دیدگاههای کسروی، میخواهد برای تشیع نسخه شفابخشی بپیچد. کارشناسی که ادعای دفاع از زبان فارسی را دارد اما فرق فعل گزاردن و گذاشتن را نمیداند، و املای درست «سیاستگذاری!» را بلد نیست؛ چه اصراری برای دخالت در امر سیاستگزاری آنهم با قید زبانی و هویتی را دارد؟
این افراد صلاحیت دستکاری و جعل هویت را از کجا آوردهاند؟ به چه حقی میخواهند ترکی و ترکان کشور را بر سر دو راهی واگرایی و آسیمیله قرار دهند؟ مگر تاکنون چه منافاتی بین ایرانی بودن و ترک بودن وجود داشته است که از این به بعد باشد؟! تعریف ایرانیت و سیاستگزاری برای این ملت، در حیطهی صلاحیت هیچ قومگرای تمامیتخواهی نیست. دیگر گذشت دورهای که گمان و تبلیغ میشد ملک ششدانگ ایران مستقیما از کوروش به ارث پهلویها رسیده است؛ ریکاوری کردن کشور به عهد ساسانی پیامدی جز ویرانی تمدنی و نادیده گرفتن رهاوردهای تاریخی این سرزمین کهن ندارد. دلبستگی به افسانه و افسون شاهنامه، نباید مانع دیدن واقعیتها و درک درست ایران معاصر باشد. با چه رویی میتوان ترکها را انیرانی خواند حال آنکه، معماران ایران نویناند. سعی در انیرانی نشان دادن ترکها و زبان ترکی، تلاشی بیهوده است. در تاریخ معاصر نیز، از جنبش مشروطه تا انقلاب و جنگ تحمیلی و پس از آن، ترکها پیشگام تحولات ایران بودهاند. از این پس نیز ترکهای ایران محور تحولات کشور خواهند بود.
افرادی که گمان میبرند با سختگیری و تحمیل زبان واحد، به اتحاد ملی کمک میکنند، باید تجربه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، را از نظر دور ندارند. در دهههای پایانی حکومت شوراها، سیاست زبانی شوروی در مسیر تمامیتخواهی روسی قرار گرفت و عرصه را بر زبانهای دیگر تنگ کرد. طبیعی بود حکومتی که با حقوق خلقها شروع به کار کرده بود، نمیتوانست با گم کردن فلسفه وجودی خود استمرار یابد. از اینرو افرادی چون دولیچنکو و گالچیک اعتقاد دارند که حل نشدن مسئله ملی و زبانی، موجب فروپاشی شوروی شد و در فضای پیرامونی روسیه، به روسوفوبیا دامن زد.
زبان ترکی و فارسی دو بال متوازن فرهنگ ایرانی است. اتهام انیرانی بودن و اعمال تبعیض نسبت به هر یک از گویشوران این دو زبان، به معنی دشمنی با موجودیت ایران است. در کنار این دو زبان، دیگر زبانهای رایج در ایران نیز بخشهایی دیگر از بدنه فرهنگ ایران را تشکیل میدهند. تأمین حقوق زبانی همه اقوام ایرانی، ضرورتی انکارناپذیر و لازمهی توسعه و نفی انحصارطلبی است.
تنوع زبانی و پیوند فرهنگی مردم ایران با همسایگان، فرصتی برای تأثیرگذاری منطقهای کشور است. چرا عدهای به جای استفاده از ظرفیت ترک و عرب و کرد و ترکمن و بلوچ برای گسترش روابط ایران با کشورهای همسایه و تأمین منافع ملی، تنها به فکر انکار هویت و سرکوب اقوام ایرانی هستند. باید کوشید بلایی که بر سر اقلیم جغرافیایی کشور آمد، بر سر جغرافیای زبانی ایران نیاید و سرچشمههای پویایی و پایایی فرهنگ بومی نخشکد. اجازه دهیم اقوام ایرانی به لحاظ توسعه فرهنگی، یک سر و گردن بالاتر از همتبارانشان در فراسوی مرزها باشند. و به جای تأثیرپذیری، همواره تأثیرگذار بمانند.
روشن است که در ایران، نه کسی ادعای خلوص نژادی دارد و نه اصولا میتواند داشته باشد. ایران جزیرهای دورافتاده مانند ژاپن نیست؛ چهارراه نژادی در دل اوراسیا است. اما باید توجه داشت که تشکیک در هویت ترکها و تحریم و تحقیر زبان آنها، چه پیامدهایی در درازمدت برای تشیع خواهد داشت. بجز آذربایجانیها چه کسی توان تبلیغ تشیع و نمایندگی ایران، در میان اقوام ترک را دارد؟ آیا بدون آموزش زبان و توانمندسازی میتوان از ظرفیت ترکهای ایران، در آسیای میانه و فدراسیون روسیه و قفقاز و ترکیه بهره کافی برد؟ با محروم ساختن ترکهای ایران از آموزش زبان مادری، چه نفعی عاید کشور میشود که عدهای فکر و ذکری جز یکسانسازی فرهنگی ایران ندارند؟!
چرا باید حجم تولید آثار به زبان ترکی در ایران به این اندازه کم باشد که موجب تحقیر ملی ترکهای شیعه، در برابر سایر اقوام ترک گردد. چرا هزاران نسخه خطی ترکی شیعی، در کتابخانههای ایران بدون توجه و تحقیق مانده است و تنها بخش کوچکی، آنهم به همت و علاقه شخصی افراد تصحیح و منتشر شده است. طبیعی است که با راهاندازی رشته زبان و ادبیات ترکی، امکان احیای بخشی از آثار در قالب پایاننامهها میسر خواهد بود تا به عنوان متون کلاسیک ترکی آذربایجانی، مورد استفاده مراکز دانشگاهی دارای رشته زبان ترکی در جهان باشد.
منطقی نیست که از یکسو بر طبل خاستگاه ماوراءالنهری ترکها کوبید و از سوی دیگر، منکر پیوند تاریخی و قومی آذربایجان با ترکستان حداقل در هزاره اخیر بود. حال آنکه زبان یک امر فرهنگی است و در محدوده جغرافیایی محصور نمیشود و مفاخر ادبی هیچ زبانی را نمیتوان محصور به جغرافیایی خاص نمود و آثار جغرافیای دیگر را با چماق اتهام «پان» بودن راند، چنانکه در هیچ یک از مراکز آکادمیک جهان معمول نیست. اگر واقعا چنین روشی درست است، چرا کارشناس قومی این روش را در برخورد با زبان فارسی به کار نمیبرد؟ بالاخره باید تفاوتی بین تحلیل کارشناس مقالهنویس شرق و کارشناس ستاد خبری باشد یا نه؟.
هرچند آغاز و انجام مقاله با تعارف و تعاریف زیبا و به ظاهر خیرخواهانه و مصلحتاندیشانه همراه است، اما مغالطهها و قضاوتهای جهتدار و مبتنی بر استانداردهای دوگانه آن، به قدری زیاد و قابل تشخیص است که نیازی به طرح و نقد تک تک موارد در این مقال نیست و تنها بر نکاتی چند اشاره میرود.
جناب کارشناس از طرفی ادعا میکند که زبان مادری، دغدغه اقوام نیست و از سویی دیگر، دولت را متهم به سوء استفاده تبلیغاتی از علاقه مردم به حقوق زبانی خود میکند و با ایجاد تقابل تصنّعی بین سیاست رفاه و پرداختن به زبان و فرهنگ، از دولت میخواهد به جای زبان، پیگیر اولویتهای اقتصادی و مشکلات عمومی باشد، گوئی چنین مسائلی در رابطه با هزینههای زبان فارسی وجود ندارد. مگر برای تأسیس «شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی» از مردم پرسیده شد؟ مگر بنیاد سعدی بر اساس «حق انتخاب و اولویتهای توده» راهاندازی شد؟ اگر اولویت اقتصادی ایران برای نویسنده مهمتر از زبان و فرهنگ است باید پرسید: زبان فارسی چه جایگاهی در تجارت و تحصیل جهانی دارد و بر چه مبنایی بر زبانهای رایج بینالمللی ترجیح داده شده است؟ آیا نویسنده از بار مالی مستقیم و غیرمستقیم زبان فارسی بر اقتصاد و تأثیر آن بر افت علمی و عقبماندگی کشور آگاهی دارد؟ و چرا هنگام راهاندازی پیشدبستانیهای رایگان فارسی در مناطق قومی، حرفی از اقتصاد زده نشد؟
کارشناس شرق، که آثار نویسندگان آذربایجانی را نخوانده و حتی نام درست برخی نویسندگان را نمیداند ـ به عنوان مثال، نام روشنفکر عصر مشروطه، جلیل محمدقلیزاده را به صورت «محمدجعفر قلیزاده» قید کرده و متوجه نشده که نام خانوادگی وی «محمدقلیزاده» است، و با سطحینگری و بیدقتی تمام، اتهامات رطب و یابسی را به آنها میچسباند که به درستی از چگونگی آنها آگاهی ندارد. نویسنده اگر در حد مقاله ویکیپدیای فارسی از سیاستهای کلی نشریه ملانصرالدین اطلاع داشت، این میراث گرانبهای آذربایجان را دو دستی تقدیم عثمانیها نمیکرد. ملانصرالدین تحت حمایت قانونی روسیه منتشر میشد و به یک اندازه از ایران و عثمانی انتقاد میکرد. دکترین سیاسی عثمانی در آن دوره «اتحاد اسلام» بود و هیچ نسبتی با رویکرد روشنفکرانه و خرافهستیزانه ملانصرالدین نداشت.
روشن است که اگر درد تشیع نویسنده، ریائی نبود، برای کوبیدن زبان و ادبیات ترکهای شیعه، به دروغ پشت روحانیت شیعه و مرجعیت سنگر نمیگرفت، و محمد فضولی را به بهانه زیستن در کربلا ـ که در مقطعی از حیات شاعر و قدرت شاه اسماعیل جزئی از ایران بود ـ بیگانه نمیانگاشت و میراث عرفانی ـ شیعی او را ارج مینهاد. گویی همه فارسینویسان دوره مشروطه و پهلوی، آدمهای مذهبی و متشرعی بودهاند و آثارشان در شرح و تفسیر متون مقدس شیعی است؛ گویا نویسنده خبر ندارد که آثار امثال صادق هدایت، نه تنها در رشته ادبیات فارسی که در سطح دبیرستانهای کشور تدریس میشود. باری، بگذریم.
***
در حالیکه قزاقستان به یک تاجیک ایرانگرا، در جهت افزایش همگرایی، «نشان طلایی وحدت» اعطا میکند و علاوه بر کرسی تدریس، اجازه میدهد مقالات ایرانشناسی پژوهشگران کشورمان را به روسی ترجمه و در «ایراننامه» منتشر کند، در مقابل، شخصیت علمی و فرهنگی خدمتگزار برجستهای مانند دکتر جواد هیئت، ضمن متهم شدن به «قومگرایی»، تدریس آثارش نیز رد میشود. حال آنکه هنگام انتشار اثر مشهورش، نخست وزیر و رئیس جمهور وقت کشور با نگارش نامه از وی قدردانی نمودهاند.
سخن آخر اینکه تاریخ عبرتآمیز اجداد ما، درسهای بسیاری دارد. کم نبودند سلسلههایی که به دست ترکمانان به قدرت رسیدند اما پس از اقتدار و استقرار، ترکمانها را نادیده گرفته و حقوقشان را پایمال کردند؛ و همین، برای ازدستدادن حمایت ترکمانها و سقوط دولتشان کافی بود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
… ترک پرستان عثمانی
چهارشنبه, ۱۰ام شهریور, ۱۳۹۵
دیدگاههای بنده مبتنی بر استقلال فرهنگی ترکهای آذربایجان (ترکمانها)، از عثمانی و دیگر ترکها به دلیل مذهب تشیع و فرهنگ ایرانی است. در بخش نشریه ملانصرالدین نیز انتقادم این بود که چرا این میراث آذربایجان را که نزدیک به لهجه مردم بومی آذربایجان نوشته شده است دودستی تقدیم عثمانیها میکنند.
پنجشنبه, ۱۱ام شهریور, ۱۳۹۵