در نگاه اول یک سؤال ساده وجود دارد: تاثیر تحریمها بر زندگی شما چیست؟ در دید من، سؤال گسترده است: تاثیرگذاری تحریمها بر زندگی شما به کجاها رسیده است؟ سالهاست تحریمها علیه دولت ایران در جریان بوده است هرچند برای من، یک وبلاگنویس و روزنامهنگار ایرانی، موضوع تحریم گستردهتر از صرفِ دولت است و بیشتر از هر چیزی، مردم عادی ایران را هدف قرار داده است. مردمی که زندگی روزمرهشان در جریان موجهای تنگتر و مهیبتر تحریم، به بنبستهای بیشتری ختم میشود.
من مینویسم و ترجمه میکنم. ظاهراً زندگی شخصی و کاری من نباید دستخوش موجهای تحریم قرار بگیرد، به یک دلیل عمده: تحریمها ظاهراً یک هدف عمده را دنبال میکنند، مردم ایران را وادار کنند دولت را تحت فشار قرار بدهند تا برنامهی هستهای خود را کنار بزند. من هیچوقت نفهمیدهام مردم ایران چگونه میخواهند چنین کاری را انجام بدهند؟ دو سال آخر زندگیام در ایران را مقیم تهران بودم، شهری که با کوچکترین احساسی از حضور مردم در خیابانها، لبریز از انواع گوناگون نیروهای مسلح میشد. برای یک شهروند ایرانی مقیم تهران واقعاً عادی است صبح از پنجرهی خانهاش نگاه کند و نیروهای مسلح به باتوم، سلاح گرم و انواع دیگر نمادهای خشونت را در خیابان ببیند.
پنج سال پیش، وقتی در بوشهر سرباز وظیفه بودم، شاهد اثرهای تحریم در زندگی مردم شهرهای کوچکتر بودم. قطعهای یا وسیلهای کوچک دیگر در بازار پیدا نمیشد و بخشی از زندگی یک خانواده عملاً فلج میشد. مثالها گوناگون بود اما در آن زمان هنوز به جز تورم، هنوز نشانههای بارزی در زندگی مردم شهرهای بزرگ ایران وجود نداشت. زمان گذشت و نشانهها پدیدار شد و نشانهها آشکارا در زندگی کاری و شخصی من هم تاثیر گذاشت.
من از سال ۲۰۰۴ میلادی مینویسم. اینترنت هدیهای برای من بود تا فکرهایم را در قالب وبلاگ منتشر کنم، دوستهای جدید پیدا کنم و بتوانم فعالیتهایم در زمینهی ادبیات را گسترش بدهم. بعدها وارد فضای رسانههای مکتوب شدم و در گذر زمان و تا سال ۲۰۱۰ میلادی، به آن نقطهای رسیدم تا به یکی از نشرهای مهم و خصوصی تهران، در زمینهی انتشار کتابهایشان رسماً مشاوره بدهم، هرچند در دیدارهای دوستانه با مدیرهای نشرهای مختلف، همیشه این امکان وجود داشت نظرم را بگویم و البته، از طریق ستونهایم در اینترنت و رسانههای مکتوب، همیشه امکان نقد مستقیم روند انتشار کتاب را داشتم.
در اولین نگاه، یک مشاور ادبی و یک منتقد ادبی این توانایی را دارد که در قالب ادبیات، نوشتن و چهارچوبهای مرسوم بازار کتاب، نسبت به یک اثر نظر بدهد، خواه این اثر منتشر شده باشد یا برای انتشار به دفتر نشر آمده باشد. من در ردای یک مرورگر ادبی، در سالهای فعالیت خودم در ایران، شاهد کاهش تدریجی تیراژ کتابها بودم. فقط در طول چهار سال دوم دولت احمدینژاد، فروش معروفترین پخشهای تهران تا ۱۰ درصد فروش سالهای قبل آنها، کاهش پیدا کرد. همچنین در این دوره، دروغگویی بخشی از فرهنگ ایرانیها شد.
ظاهراً حتی سازمانهای فرهنگی احساس میکردند بازگویی واقعیت خطرناک است: مثلاً این موضوع که تیراژ واقعی یک کتاب ۱۱۰۰ نسخه نیست، بلکه این کتاب با تیراژ ۴۰۰ تا ۷۰۰ نسخه منتشر شده است. این بخشی از فرهنگ ایرانیهاست تا برابر آن مثل معروف، با سیلی صورت خودشان را سرخ نگه دارند و نشرهای ایران، مجلهها و روزنامههای ایران هم استثنا نبودند: آنها در عمل با توانی بسیار کمتر از ادعاهای خودشان حرکت میکردند.
من در ردای مشاور نشر، همیشه مجبور بودم به این موضوع توجه کنم که کتاب از لحاظ اقتصادی چه توانایی دارد، میتواند در بازار شکنندهی ایران جواب پس بدهد یا خیر؟ بارها من در فرمهای رسمی دفتر نشر نوشتم کتاب از لحاظ ادبی دارای ارزشهای کافی است اما نمیتوان این کتاب را در شرایط موجود بازار ایران منتشر ساخت. چرا؟ دلیلاش بسیار ساده بود، در بازار نشر ایران، ناشر نمیتوانست شرایط آینده را پیشبینی کند.
از یک سو به دلیل تحریم علیه نظام بانکی ایران، امکان خرید بسیاری از وسایل لازم، از کاغذ گرفته تا ملزومات دستگاههای چاپ، دیگر بهسختی امکانپذیر است از سویی دیگر دلالهای موجود در بازار، خرید اقلام مرتبط با نشر را به بازار سیاه کشاندهاند و هر ناشر خصوصی ایران در بازهی زمانی ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۲ میلادی – یعنی در محدودهی زمانی کمتر از یک سال – فقط در زمینهی کاغذ با رشد ۴۰۰ درصدی قیمتها روبهرو شد.
ما در ایران سانسور گسترده در بازار کتاب و رسانههای مکتوب را شاهد هستیم. در بازار کتاب، سانسور از هرگونه نشانهی شادمانی، از رقص و مشروب و سیگار گرفته تا رابطههای خصوصی بین مردم، یعنی عشق و سکس تا همچنین هرگونه جملهی مرتبط به سیاست، حتی سیاستهای منتقد به امریکا یا اسرائیل را با دقت تمام بررسی کرده و خواستار تغییرها یا حذفهای عجیب میشوند. مثلاً در یک ترجمهی من خواسته بودند جملههایی در نقد دولت امریکا حذف بشود همچنین کلمهی «نامزد» در تمامی کتاب به عبارت «میخواهند با همدیگر ازدواج کنند» تغییر پیدا کند.
آخرین باری که یکی از مدیران نشر تهران را دیدم، با اندوه فراوان گفت یک نشر مثل چشمه را با سانسور و تهدید تعطیل میکنند، یک نشر مثل ما را با قیمت کاغذ. درحقیقت، تحریمها بهانهای شده است تا وزارت ارشاد ایران دست در دست دلالهای بازار سیاه، نشر در ایران را به خاک سیاه بنشانند، آن هم در شرایطی که مردم عادی هر روز کمتر از روز قبل، پول نقد برای خرید کتاب در اختیار خودشان دارند. یک مثال ساده، خود من بیش از نه ماه است مجوز نشر سه ترجمهی خودم را از ارشاد گرفتهام اما نشرهای من توان انتشار کتابهایم را ندارند.
تحریمها علیه دولت ایران از مردم انتظار دارد تا دولت را تحت فشار قرار بدهند، مردمی که اجازهی چنین کاری را ندارند. با این وجود همین تحریمها به من، به یک روزنامهنگار، نویسنده و مترجم اجازه نمیدهند تا حتی در فضای سانسور موجود، اثری منتشر کنم. همین تحریمها باعث شدهاند تعدادی از روزنامهها و مجلهها تعطیل شوند و همین تحریمها باعث شدهاند تا روزنامهها صفحات خود را به نصف قبل کاهش دهند.
در همین حال، اینترنت ملی در کنار فیلترینگ گستردهی وبسایتها و وبلاگها، در کنار پارازیت بر شبکههای ماهوارهای، مردم عادی ایران را هر روز بیشتر از قبل دور از واقعیتهای زندگیشان نگه میدارد. مردم ایران در یک حباب بسته گیر افتادهاند و نمیتوانند به اطلاعات، به اخبار و به حقیقتهای زندگی امروز خود دست پیدا کنند و هر روز در معرض امواج شستوشوی مغزی رسانههای حکومتی ایران قرار دارند.
در این شرایط، تحریمها امکان ارتباط پیدا کردن روزنامهنویسها و وبلاگنویسهای مستقل با مردم را از آنها گرفته است. در این وضعیت، سؤال این نیست که مردم چه تاثیری از تحریمها گرفتهاند، بلکه سؤال این است چگونه مردم ایران میتوانند راهی برای فرار از این تحریمها پیدا کنند، وقتی نمیدانند و نمیتوانند آگاهی پیدا کنند؟
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
این تنها فرهنگ نوشتاری نیست که از تحریمها ضربه می خورد. سفره ی غذا، پول توی جیب و هوایی استنشاقی ایرانیان هم مورد تهدید است. اما آیا راه دیگری وجود دارد؟ یک جمهوری اسلامی مسلح به سلاح اتمی آنچنان برای صلح منطقه خطرناک است که کم نیستند کشورهایی ، چه در منطقه و چه فراتر از آن ، که یک جنگ پیشگیرانه با تمام صدماتش بر آن ترجیح می دهند. بنابراین بهتر است همه دعا کنیم که تحریمها تاثیر خود را به جای بگذارد چرا که در غیر اینصورت نگرانی برای فرهنگ نوشتاری به اولویت هزارم ما مبدل خواهد شد.
چهارشنبه, ۲۰ام دی, ۱۳۹۱