وقتی که سانسور یکی از مهارت های روزنامه نگاری است…هر کلام و اندیشه بشری که بر زبان و قلم جاری میشود قابل نقد کردن و نقد شدن است. در این معنا امر و نوشته مقدس باید جایش را به پرسشگری بدهد. ..بیانیه انجمن صنفی روزنامه نگاران و خبرنگاران در خصوص عدم بازگشایی این انجمن صنفی
یکم:
متنی که دیروز درباره سانسور سیگار آقای طالقانی منتشر کردم (به همراه یک عکس از خودم که مربوط به هشت، نه سال پیش است) تلنگری بود به خودم و دوستانم که به سانسور عادت کردهایم و شاید متوجه نیستیم چیزی که از آن به این راحتی اسم میبریم یک مهارت در دنیای روزنامهنگاری نیست. بلکه دقیقا یک ضدمهارت است. یک ضد ارزش. این اصلا به این معنی نیست که من همکارانم در روزنامه شرق را مقصر بدانم و فکر کنم باید تقاص سالها سانسور را از یک روزنامه و یک عکس گرفت، نه! طبیعتا نه. البته روزنامه شرق میتوانست جور دیگری رفتار کند. انتشار یک عکس که همه نمادهای مربوط به یک “عکس مهم” را دارا است، از سوژه گرفته تا عکاس و اهمیت تاریخی و … سلیقه و حساسیت بیشتری میطلبید. اما موضوع واقعا فقط کجسلیقگی نیست. اتفاقا من مثل خیلی از همکارانم حرف مدیر مسوول شرق را درک میکنم که میگوید نمیدانستیم میشود عکس سیگار را منتشر کرد و با اتهام ترویج و تبلیغ دخانیات روبهرو نشد. ایشان روزه شکدار نگرفته است و دقیقا حرف من سر همین است. روزه شکدار. روزه شکدار یعنی طنابی که ما خودمان به گردنمان بستهایم تا اگر یک نفر خواست خفهمان کند بگوییم «ببین، زحمت نکش! خودم دارم خودم را خفه میکنم.»
دوم؛
این روزها در نروژ بیشتر درگیر مفهوم و مصداقهای مرتبط با آزادی بیانام. ناچارم دائم در مورد این موضوع بخوانم و بنویسم. تجربههای خودم را بالا و پایین کنم. نقش تابوها و مقررات را در آنها بازشناسی کنم، مقررات و قوانین دنیای آزادتر را بشناسم تا رفتارها -و حتی تناقضا- در جامعهای که در آن زندگی میکنم به چشمم بیاید. به دو دلیل درگیر این موضوعام. یکی رشتهای که در آن درس میخوانم و مرتبط با جوامع چند فرهنگی است: «تنوع و برابری». دیگری اینکه انجمن قلم نروژ که من با آن همکاری میکنم، مسوول ترویج و برنامهریزی آزادی بیان در این کشور است.
این برنامهریزی شامل مجموعههای مختلفی است. بخشی که من درگیرش هستم مربوط به ترویج آزادی بیان و احترام به نظر و حقوق یکدیگر در مدارس نروژ (بیشتر دبیرستانها) است. ساعتها کار و جلسه و بحث و نامهنگاری و سفر انجام میشود تا به این نتیجه برسیم بهترین روشها برای اینکه بچههای مدرسه با موضوع آزادی بیان آشنا شوند، چیست. وارد جزئیات موضوع نمیشوم و قصدم فقط این است که بگویم رابطه “ارزش” و هنجارهای اجتماعی چقدر به تربیت خود ما به عنوان نویسنده، شاعر یا روزنامهنگار بستگی دارد. جدا از این نهادهای مستقل از دولتها، نهادهای واقعا مردمی، صنفی یا فرهنگی هستند که به طور رسمی وظیفه این هنجارسازی را بدون اینکه ضامن یا طرفدار منافع فردی و گروهی کسی/کسانی باشد به عهده میگیرند. نهادهایی که افراد برای مشارکت در آنها پولی نمیگیرند. این ارزشها قابل خرید و فروش نیست! (یا دستکم از این ادعا اعتبار گرفته است.) ارزشهای همگانی است. کسی برای عضویت در هیات مدیره انجمن پن به تو پول نمیدهد. حتی اگر ساعتها برای اینکار وقت بگذاری. به تو میگویند اگر توانش را داری بفرما! اگر هم نه، به سلامت! راحت و بدون دلخوری یا طلبکاری.
سوم؛
هفته پیش متنی نوشتم که قرار است در یک پروژه مرتبط با آزادی بیان استفاده شود. یکی از سوالهای این متن این بود: «چه شیوههایی از سانسور را شخصا تجربه کردهای؟» سوال سخت و هم آسانی بود. شاید اگر میپرسیدند آیا شیوههایی از سانسور هم هست که شما تجربه نکردهاید، آسانتر میشد جواب داد.
من سالها خودم را و دیگران را سانسور کردهام. در جایگاه یک شاعر، قصهنویس و روزنامهنگاری که هم خبرنگار بوده و هم سردبیر بارها و بارها خودم را و دیگران را سانسور کردهام. با اسمهای مختلفی مثل ویرایش یا با صراحت سانسور و به دلایل مختلفی از “ممنوعیت قانونی” گرفته تا “تابو بودن” خودم و دیگران را سانسور کردهام. بارها پیش آمده که نمیدانستم فلان نوشته انتشارش میتواند دردسرزا باشد، یا ایرادی ندارد. و معمولا در این شرایط برای ما که در ایران کار کردهایم، اصل بر آزادی انتشار نیست، اصل بر سانسور است. دلیل واضحی هم دارد. چون ما هرگز با آزادی بیان و آزادی اندیشه به عنوان یک ارزش برتر در روزنامهنگاری و حتا در زندگی عادیمان تربیت نشدیم. ما چنان تربیت شدیم که یاد بگیریم ارزش، به نگه داشتن یک روزنامه و یک کتاب است، به هر قیمتی که باشد. ما ارزش گذاشتیم به اینکه نان شب همکارانمان را نبریم. ما ارزش گذاشتیم به این که خودمان و دیگران را به دردسر نیندازیم. محافظهکاری در ادبیات روزنامهنگاری ما یک ارزش شد. من چهار سال در دانشگاه درس روزنامهنگاری خواندم و هرگز حتی یک واحد نگذراندم که در آن آزادی بیان به عنوان یک ارزش قابل تمرین و قابل یادگیری اشارهای شده باشد.
زمان زیادی طول کشید تا با این واقعیت در عمل روبهرو شوم که این دایره سانسور مثل یک غده بدخیم هر روز بزرگتر و بزرگتر میشود و فضا را برای نفس کشیدن تنگتر و تنگتر میکند، جوری که یک روز دیدم در روزنامهای که خودم عضو هیات دبیرانش بودم نمیتوانم نفس بکشم. زمان زیادی طول کشید تا بدانم نقد نکردن و نقد نشدن چنان تحمل ما را به صفر نزدیک کرده که هرکداممان در خود یک انحصارگر تکصدای کوچک پنهان کردهایم. کسی که حاضر نیست به دیگری گوش بدهد. کسی که حاضر نیست شفاف باشد. حاضر نیست جواب پس دهد. کسی که حاضر نیست از عقیدهاش یک قدم عقب بنشیند تا امکان کار جمعی و تحمل دیگران فراهم شود. و این فقط شامل روزنامهها نبود. همه ساختارهای اجتماعی و سیاسی ما از این عدم شفافیت، پاسخگو نبودن و سانسور شدن و سانسور کردن ضربه خوردهاند. گروههای سیاسی ما، جنبشهای اجتماعی ما همگی قربانی این سانسور و خودسانسوری بودهاند.
بسیار طول کشید تا من بفهمم چالهای که ما به اسم سانسور میکنیم، خودمان را هم به کام میکشد، دیر یا زود، وقتی که دیگر مرزی برای تشخیص آنچه باید گفت و نباید گفت وجود ندارد. همان که مدیر مسوول شرق با صداقت بیان کرده که نمیدانستیم می توانیم چاپ کنیم یا نه، پس چاپ نکردیم. ساده، روان و دردناک.
چهارم؛
اما البته این همه ماجرا نبوده و نیست. با وجود اینکه ما در روزنامههایمان تربیت میشویم و تربیت میکنیم که چطور بنویسیم که نه سیخ بسوزد و نه کباب، اندک کسانی هم بودهاند که نوشتهاند و نقد کردهاند و کوتاه نیامدهاند. ما در روزنامههایمان احمد زیدآبادی و بهمن احمدی امویی هم داشتهایم. کسانی هم داشتهایم که نگفتن و ننوشتن و “آسه رفتن” و آمدن برایشان ارزش نبوده است. هرچند درست از همانجا که شروع میکنی به جور دیگر فکر کردن، درست همان نقطه، نقطه عزیمتت است از دنیای عافیت. وقتی شروع میکنی به نه گفتن، کمکم عافیت و امنیت نوشتن در پناه ملاحظات و مصلحتها رنگ میبازند. اتفاقی که من هم شخصا تجربه کردم همین بود. یک روز خودم را دیدم وسط تحریریهای که دیگر نه درک مشترکی از کار بین ما بود و نه تعلق خاطری، و ناچار به ترکاش بودم. هرچند هزینههای بسیار به من تحمیل میکرد که کرد.
ما سانسور شدهایم و سانسور کردهایم. اما دستکم بدانیم که این، اسمش سانسور است، اجبار است. به اسم دیگری صدایش نکنیم. رنگش نکنیم. توجیهش نکنیم. بگوییم از سر اجبار است. نگوییم اینطور برای همه بهتر است. نگوییم مصلحت است. بگوییم چاره دیگری نیست، نگوییم زرنگی و هوشمندی ماست. اگر مجبوریم و به هر دلیلی امکان ترک کردن این کار را نداریم دستکم به سانسور ارزش ندهیم. سانسور نشانه توانایی و مهارت ما نیست، نشانه توانایی و حاکمیت زور و اجبار است.
———
پینوشت: ۱- تلاش برای ترویج آزادی بیان به این معنا نیست که در این کشور آزادی بیان به طور مطلق وجود دارد و مراقبت میشود. من فقط از تلاش عدهای نوشتهام که ارزش را بر آزادی فکر و بیان فرض کردهاند.
۲- آزادی بیان برای من شامل این معنی هم میشود که هر کلام و اندیشه بشری که بر زبان و قلم جاری میشود قابل نقد کردن و نقد شدن است. در این معنا امر و نوشته مقدس باید جایش را به پرسشگری بدهد. این را از این جهت نوشتم که معمولا عدهای از امکان آزادی بیان استفاده میکنند تا بگویند مراقبت از اندیشه مقدس نیز نوعی آزادی بیان است.
آسیه امینی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـنجمن صنفی روزنامهنگاران: آقای روحانی! هنوز وعده انتخاباتی شما برای بازگشایی انجمن محقق نشده است
انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران در آستانه فرارسیدن روز خبرنگار در نامهای سرگشاده خطاب به رییس جمهور، نسبت به عدم تحقق وعده انتخاباتی روحانی درخصوص بازگشایی این انجمن صنفی، انتقاد کرد.
به گزارش ایلنا، در این نامه سرگشاده همچنین با انتقاد از بیتوجهی برای بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران، نسبت به تلاشهای بیوقفه برخی از مدیران میانی دولت «تدبیر و امید» از بدو تشکیل کابینه، برای راهاندازی انجمنهای «بدیل» و «موازی» گلایه کردند.
در بخشی از این نامه آمده است که یکی از اولین وعدهها مبنی بر بازگشایی «انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» با نزدیک شدن به دور انتخابات بعدی هنوز عملی نشده، نادیده انگاشته و به بایگانی سپرده شده است و برخی مدیران میانی دولت «تدبیر و امید» از بدو تشکیل کابینه، تلاشهای بیوقفهای را برای راهاندازی انجمنهای «بدیل» و «موازی» دنبال میکنند.
متن کامل نامه انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران به رییس جمهوری در آستانه روز خبرنگار به شرح زیر است:
جناب آقای دکتر حسن روحانی
رییس محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام
واپسین ماه های مدیریت شما بر امور کشور در حالی سپری می شود که یکی از اولین وعده هایتان مبنی بر بازگشایی «انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران» هنوز عملی نشده و دستور مساعدت جنابعالی خطاب به وزیر محترم تعاون، کار و رفاه اجتماعی نادیده انگاشته و به بایگانی سپرده شده است.
در کنار بی توجهی وزارت کار، برخی مدیران میانی دولت «تدبیر و امید» از بدو تشکیل کابینه، تلاش های بی وقفه ای را برای راه اندازی انجمن های «بدیل» و «موازی» دنبال می کنند. متاسفانه وزیر محترم تعاون، کار و فاه اجتماعی که به لحاظ ساختار سازمانی و تشکیلاتی موظف به صیانت از تشکل های کارگری و کارفرمایی است، با نادیده گرفتن حق قانونی و اساسنامه این انجمن صنفی و قوانین و مقررات جاریه کشور و قوانین بین المللی، در راس مدیریت این پروژه قرار دارد و اکنون به عنوان اصلی ترین مانع احقاق حقوق قانونی این تشکل ایفای نقش می کند.
این در حالی است که وزارتخانه مذکور و بخش هایی از دولت، در همایش ها و جشنواره های دولتی با دعوت از تشکل هایی که رسما منحل شده اند و یا تعداد اعضای آن ها از حدنصاب قانونی برای تشکیل یک انجمن صنفی نیز کمتر است و در خصوص روزنامه نگار بودن افراد موسس و اداره کنندگان آن ها تردیدهای جدی وجود دارد، تلاش می کند تا آثار ماندگار«انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران» را محو سازد.
اکنون و در آستانه فرارسیدن روز خبرنگار، با توجه به این که مکاتبات متعدد «انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران» خطاب به جنابعالی و وزیر محترم کار تاکنون بی پاسخ مانده است ناگزیر است در این نامه سرگشاده از جنابعالی برای چندمین بار بخواهد ضمن اعلام تذکر جدی به مسئولان یاد شده و تفهیم جایگاه واقعی آنان، فرد بی غرض، بی طرف و منصفی در دولت به عنوان مسئول پیگیری موضوع و نظارت بر فعالیت های افراد یاد شده و رفع موانع بازگشایی انجمن تعیین کنید…
«انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران» به شما اطمینان می دهد گزارش فرد یا افراد تعیین شده، شما را با واقعیت های غیرقابل انکار در خصوص حقانیت و جایگاه قانونی این انجمن رو به رو خواهد کرد.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.