فرانکو براردی درباره رقابتهای ریاستجمهوری آمریکا
فرانکو براردی معروف به بیفو، نظریهپرداز و فعال مارکسیست اتونومیست ایتالیایی، متولد ١٩۴٨، است. او در زمان دانشجویی از فعالان جنبش مه ۶٨ از دانشگاه بولونیا و عضو گروه «قدرت کارگری فراپارلمانی» بود. یک دهه بعد از آن با مجلات مختلف و اولین رادیوی زیرزمینی ایتالیا همکاری کرد. در دهه ٨٠ به فرانسه رفت و با فلیکس گاتاری دوستی ماندگاری برقرار و کتابها و مقالات متعددی در حوزههای متنوعی همچون فلسفه، روانکاوی، هنر معاصر و جامعهشناسی ارتباطات منتشر کرد. یکی از کتابهای اخیر او «قهرمانان: کشتار دستهجمعی و خودکشی» است که به رابطه بین سرمایهداری و سلامت روانی میپردازد. او در این کتاب با تحلیل اتفاقات خونبار کشتارهای دستهجمعی دانشآموزان در مدارس آمریکا، خودکشی همهگیر در کره و ژاپن و سونامی اخیر خودکشی ریاضتی در اروپا، در دورهای که به نظر میآید سیمای «قهرمان» ناپدید شده، به زندگی قهرمانان مدرنی میپردازد که با وسواس بر این سویههای تاریک تمدن نور تاباندهاند. او با بررسی زندگی یکی از این قهرمانها یعنی دیوید بویی – نام کتاب برگرفته از یکی از آهنگهای اوست – تنها شانس رهایی از آغوش مهلک سرمایهداری را تأکید بر نقش آیرونی و سبک زندگی خردهفرهنگها میداند.
بعد از تابستان تحقیر یونان، پاییز عدمپذیرش مهاجران فرارسید، سپس زمستان تجزیه اروپا و بالاخره بهار دونالد ترامپ. نمیدانم ترامپ انتخابات نوامبر را خواهد برد یا نه. فکر نمیکنم چنین شود، اگرچه نظرسنجیها درحالحاضر برتری جزئی هیلاری کلینتون را نشان میدهند. در هر صورت، باید از روند رسیدن او به چنین نقطه اوجی سر دربیاوریم. اجازه دهید از زمانی دورتر شروع کنیم.
هیتلر خطاب به کارگرهای آلمانی، که با هجمه مالی انگلیسیها و فرانسویها فقیر و تحقیر شده بودند، گفت: «شما کارگران نه استثمار شدهاید و نه بیکار، شما برندگان آریایی هستید». ناسیونالسوسیالیسم از این تغییر در ادراک کارگران بیرون زد. امروز جبهه عظیمی، از ترامپ گرفته تا پوتین تا ویکتور اربان (نخستوزیر مجارستان)، لوپن، بوریس جانسون (شهردار لندن) و امثالهم، عین همین تغییر در درک شخصی و چشمانداز سیاسی را عرضه میکنند. آنها به کارگران فقرزده اروپا و آمریکا صرفا میگویند: «دست بردارید از اینکه خودتان را کارگران شکستخورده بدانید، خودتان را جزو نژاد سفیدپوستانی بدانید که دوباره سر بر میآورد».
روند پویایی که ناسیونالسوسیالیسم را به قدرت رساند، بار دیگر به راه افتاده است. درهمینحال، در حوزه مدیترانه نظم استعماری قدیم در حال فروپاشی است. مصادفشدن رکود با فقیرسازی طبقه کارگر سفید و نیستونابودکردن نظم ژئوپلیتیک در حال ایجاد شکل اولیهای از ناسیونالیسم سفید پرخاشجو است. ترامپ و نیروهای درحالرشد راست افراطی اروپا سوبژکتیویتهای را پیش میبرند که به هویت استعماری و نژادی برمیگردد و از فرط استیصال، در نتیجه زوال عرصههای اقتصاد، جمعیت و ژئوپلیتیک، دوباره ظاهر میشود. جنگ پیشرو بین جهانیسازی نولیبرالی و مخالفت ملیگرایانه با جهانیسازی به تراژدی میگراید. اوباما در پاسخ به سؤال روزنامهنگاران درباره پیروزی دونالد ترامپ در حزب جمهوریخواه با طنزی هوشمندانه پاسخ داد: «از سرگرمی که حرف نمیزنیم، این یک شو تلویزیونی نیست، رقابت برای انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده است…». متأسفانه اوباما اشتباه میکند. مرزهای بین سیاست و شو تلویزیونی جابهجا شده و عقلانیت سیاسی مدرن ظاهرا نمیتواند درک کند که رقابتهای ریاستجمهوری آمریکا در حقیقت یک شو تلویزیونی است. اوباما بهتدریج به یکی از شخصیتهای نمایشی بدل میشود که ترامپ قرار است کارگردان آن باشد.
ایتالیاییها پیش از این ترکیب مضحکه و قدرت اقتدارگرا را تجربه کردهاند. برلوسکنی با یک کارزار تبلیغات تجاری براساس دو کلمه از فرهنگ فوتبال به صحنه آمد: به پیش ایتالیا (فورزا ایتالیا). در این مورد نیز سیاستمداران کهنهکار به طنز گفتند انتخابات که سرگرمی نیست. در ٢۴ مارس ١٩٩۴، فورزا ایتالیا انتخابات را برد و ادبیات سیاسی را برای همیشه تغییر داد. از نظر سیاستمداران سنتی، سیاست یک گفتار فراگیر در عرصه عمومی است و تبلیغات فقط یک حوزه فرعی ویژه از این گفتار عمومی است. ولی برلوسکنی نشان داد درحالحاضر سیاست یک حوزه فرعی از گفتار رسانههاست. پیروزی ترامپ از نظر سیاسی توضیحدادنی نیست. چون هم کسانی که در مرحله مقدماتی رقابتهای جمهوریخواهان رأی دادهاند و هم کسانی که احتمالا در ماه نوامبر رأی میدهند، به میدان سیاست تعلق ندارند بلکه متعلقند به حوزه رسانهای شوهای تلویزیونی.
اوباما در حین سفرهای دیپلماتیک خود به آسیا به متحدان سیاسیاش که از نظرات ترامپ تنفر داشتند اطمینان داد: «شخصی که این عقاید را بر زبان میآورد چیز زیادی درباره سیاست خارجی و سیاست اتمی و کل جهان نمیداند». حق کاملا با اوباماست: ترامپ مطلقا نادان است و چیزی از معنای تاریخی، اقتصادی و انسانشناسانه چیزهایی که دربارهشان صحبت میکند نمیداند، ولی ظاهرا اوباما فراموش کرده که در دوران معاصر، نادانی مانعی برای رسیدن به قدرت نیست.
آمریکاییها به آدمی که گمان میکرد طالبان نام یک گروه راک باشد (دوبار) رأی دادند، تا اینکه طالبان از آسمان بر برجهای منهتن نازل شد. آن آدم تاریخ جهان را تغییر داد، جنگ بیپایانی را آغاز کرد که در حال نابودی مناطق وسیعی از جهان است. ما باید خوب متوجه باشیم که نادانی وقتی ناشی از تحقیر و یأس باشد توان عظیمی دارد. جزمیتهای نولیبرالی اکثریت کارگران غربی را غرق یأس کرده است. این کارگران استثمارشده نمیتوانند شورش کنند، چراکه چپ هم یکی از همان متجاوزان مالی است که آنها را میچاپد.
در سال ١٩٣٣، کارگران آلمانی به حزبی رأی دادند که آنها را آریاییها و آلمانیهای سفید مینامیدند؛ حزبی که ادعا کرد یهودیها و کولیها دشمنانی فانیاند. امروز کارگران اروپا و آمریکا میخواهند به استدلالهای ترامپ، پوتین، لوپن و بوریس جانسون گوش کنند. آنها کسی را میخواهند که بهشان بگوید نژاد برترند و با نگهداری مهاجران در اردوگاههای کار اجباری در تمام طول ساحل مدیترانه بر سیل مهاجرت فائق خواهند آمد.
امروز همه ما خوشحالیم، چون در انتخابات ریاستجمهوری اتریش، راست افراطی فقط ۴٩,٧ درصد آرا را کسب کرد. مورگان استنلی [شرکت خدمات مالی چندملیتی که دفتر مرکزی آن در منهتن است] دولتهای اروپایی را وادار به تغییر قوانینشان میکند تا بتوانند اصول بازار آزاد را کاملا اجرا کنند. مرکل، اولاند، والس و متحدان آنها هم بدون فوتوقت اطاعت میکنند و برای انجام دستورات نظام بانکی سر و دست میشکنند. آنها جادهصافکن بدتر از اینها هستند. آیا این را میدانند؟
منبع: ورسو
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.