۱
لباسهایش را شسته و از بند آویزان کردهاند اما هنوز دست از «دنیا» نشستهاند و میگویند دختر کوچولویمان زنده است و جایی در این دنیا نفس میکشد؛ کجایش را نمیدانند و میگویند حضور هر روزهشان در اداره آگاهی انزلی هم نتیجه نداشته و آنها هم نمیدانند چه بر سر دنیایشان آمده.
۲
کمی آنسوتر در میدان «مالا»، بلوار معلم در یک مجتمع چند بلوکه انزلی خبری از لباسهای شسته شده بر بند نیست اما زهرا عاشوری مادر مائده هم گویا از اساس با فعل ماضی آشنایی ندارد و با گذشت حدود ۱۵ ماه از ناپدید شدن دختر ۸ سالهاش از ندایی درونی میگوید که هنوز مائدهاش را جایی زیر آسمان زنده معرفی میکند. کجایش را نه او میداند، نه همسرش و نه ماموران پلیس.
۲-۱
اینجا بندر انزلی است شهری در ۴۰ کیلومتری رشت مرکز استان که سالیان طولانی است بواسطه امنیت بالایش میزبان میلیونها مسافر بوده است. اما از ۲۰ مرداد دختر ۳/۵سالهای به نام دنیا علمی در انزلی از مقابل در ورودی خانهاش ناپدید شده.
وقتی خانواده دنیا ما را به حضور پذیرفتند که بیش از سه هفته از اتفاق گذشته بود. پدر و مادری که جملاتشان با اشک شروع و با آه ختم میشد هنوز نمیدانند عدم حضور دخترشان را فقدان بگذارند یا ناپدید شدن، ربودن اعلام کنند یا قتل و یا کار قاچاقچیان انسان. آنها گله مندند از متولیان برقراری نظم و امنیت و میگویند دنیایشان سیاه است از آن روز که فرد یا افرادی تنها فرزند خردسالشان را حوالی حرم بیبی حوریه در محلهای به نام شالیور درست دم در خانه از آنها جدا کرد. همان گلهای که بهزاد کبرایی و مادر مائده هم با ما مطرح میکنند؛ خانواده دختر ۸ سالهای که ۴خرداد سال گذشته به طرز مرموزی مقابل مدرسهاش ناپدید شد و با گذشت ۱۵ ماه هنوز خبری از سرنوشتش در دست نیست.
آنها میگویند حداقلی ترین انتظارشان این است که پاسخی صحیح به آنها داده شود تا بدانند چه بر سر فرزندانشان آمده است.
نابودی دنیا در چند قدمی مادر
زهرا میرزایی مادر دنیا که به همراه همسرش رحمان علمی و خواهر و همسر خواهرش میزبان ما در خانهاش در انزلی است بعد از گریههای طولانی و فرو خوردن بغض درباره روز حادثه میگوید: بعد از شستن دست و روی دنیا در سرویس بهداشتی که در حیاط کوچک خانهمان قرار دارد به داخل آشپزخانه رفتم تا یک قالب یخ را در پارچ آب خالی کنم. همیشه درِ حیاط خانهمان قفل بود اما نمیدانم چرا آن روز نیمه باز مانده بود. با وجود آنکه اطمینان کامل داشتم که دنیا هرگز از در خانه خارج نمیشود اما با این حال حضورم در آشپزخانه کمتر از ۵ دقیقه طول کشید و به سرعت به حیاط برگشتم و دنیا را صدا کردم اما در کمال تعجب اثری از او ندیدم.
مادر نالان ادامه داد که بلافاصله چادر بر سر کرده و به کوچه دویده و دنیا را صدا کرده اما انگار از اول دنیایی در این حوالی وجود نداشته: با فریادهایم همسایگان به کمکم آمدند و به پلیس زنگ زدند و من هم به همسرم که در محل کارش بود اطلاع دادم و دقایقی بعد دهها نفر از مردم در کنار ماموران نیروی انتظامی به دنبال دنیا میگشتند.
رحمان علمی پدر دنیا که تلاش میکند بر خود مسلط باشد هم میگوید: هر چقدر بیشتر گشتیم و میگردیم کمتر سرنخی پیدا میکنیم اصلا انگار از اول دختری به نام دنیا وجود نداشته است!
شاهد کوچک ماجرا
پسر ۵ سالهای به نام مهرشاد آخری نفری است که میگوید از لای در نیمه باز دنیا را دیده و صدایش کرده به کوچه بیاید و با او و بچههای دیگر بازی کند اما دنیای ۳/۵ ساله جواب رد به این درخواست داده و گفته «با پسرا بازی نمیکنم» روایت ادامه ماجرا از زبان عمه مهرشاد اینگونه است که مادربزرگ مهرشاد او را صدا کرده و مهرشاد با او به کوچه بغلی رفته است.
این خانم که در کوچه سلیمینژاد همراه زن دیگری دم در حیاطشان نشسته و به بازی بچههایشان نگاه میکند میگوید که زهرا خانم (مادر دنیا) زن بسیار آرامی است و با هیچ کس در کوچه رفت و آمد ندارد هر وقت به او میگفتیم چرا اجازه نمیدهی دخترت کمی به کوچه بیاید و با بچهها بازی کند میگفت میترسد بچهاش تصادف کند و یا موقع بازی آسیب ببیند.
همسایه دیگر این زن هم میگوید تاکنون هرگز در این محل اتفاقی از این دست رخ نداده و نمیدانند که چگونه کسی توانسته از این کوچه پررفت و آمد این دختر را خارج کند بدون آنکه کسی ببیند.
دو مادر دیگر میگویند چند روزی بعد از اتفاق بچههایشان را در خانه حبس کردند اما وقتی دیدند نمیتوانند اینگونه ادامه دهند بعد از آن خود یا بزرگتر دیگری هنگام بازی بچهها در کوچه مینشیند تا مراقب اتفاقات احتمالی باشد.
روایتهای کودکانه از دنیا
بچهها اما گویا درک خاصی از اتفاقات پیرامونیشان ندارند و بیتوجه به عدم حضور دنیا در کوچهای که جوی پسابهای سرگردان از وسطش عبور کرده به دنبال توپ میدوند و تعدادی هم دنبال جایی برای «قایم شدن» هستند تا دوستشان سُک سُک نکند و آنها بازنده بازی نباشند. بچههایی که با هیجان درباره گم شدن دنیا حرف میزنند و وقتی از پرسشهای پلیس سوال میکنیم: میخندند و میگویند که «آقا پلیسه» از آنها خواسته هر چه دیدهاند را بگویند.
خانواده دنیا میگویند بعد از چند بار صحبت روشن شد که روایت بعضی از بچهها از مشاهداتشان بیشتر از آنکه واقعی باشد تخیلی است و عملا کمکی به باز کردن گره پرونده نکرده است. در روایت بچهها گاهی نقش رباینده دنیا به پیرمردی سفیدمو داده میشد و گاهی نقش دزد دنیا به جوان معتادی که با یک دست النگوی طلای در دست دنیا را کشیده و دست دیگرش را بردهان او گذاشته بود. پسر بچهای هم از موتورسواری میگفت که یک نفر برترکش نشسته بود و هنگام سرک کشیدن دنیا از لای در دستش را کشیده و به سرعت باد در کوچه ناپدید شده است.
اما گره پرونده گمشدن دنیا با حضور افراد مشکوک محل در آگاهی هم باز نشده است. خانواده علمی میگویند: هرکسی که به نظر مشکوک میآمد و مثلا حدس زده میشد درگیر مساله اعتیاد یا فروش مواد مخدر است را بازجویی کردند اما هیچ کس ردی از دنیا نداشت.
تماس های بی هدف
پدر میگوید که در این مدت افرادی هم بودهاند که بعد از پخش اطلاعیههای مفقودی دنیا با او تماس گرفته و گفتهاند از دخترمان نشانی داریم اما ۵ میلیون تومان میخواهیم. که من به آنها گفتهام ۱۰ میلیون میدهم. بیشتر هم بخواهند و حتا همه زندگی مان را میدهیم تا اگر خبری دارند بگویند اما بعد میگویند خبری ندارند و اشتباه کردهاند.
پدر و مادر تاکید میکنند که نه تنها کاری با رباینده دنیا ندارند که حتا به کسی که دنیا را به آنها پس دهد مژدگانی هم میدهند تا دخترشان را دوباره در آغوش بگیرند!
پدر دنیا که چند روز متوالی کار را تعطیل کرده و دربدر دخترش بوده خاطرات «همه دنیایش» را مرور میکند: هر روز او باید به پیشوازم میآمد و من بغلش میگرفتم و به مغازه سرکوچه میرفتیم و برایش خوراکیهای دلخواهش را میگرفتم. بعضی روزها هم دلش میخواست ماشین شارژی سوار شود که به سمت دهکده انزلی میرفتیم.
مادر دنیا میگوید: خانم به نظرت دختر کوچولوی من به چه درد دزدان میخورد؟ من با یه بشقاب غذا باید هزار بار قربان صدقهاش بروم تا با تشویق یک قاشق غذا بخورد خیلی ضعیف «بود» استفاده از فعل ماضی هایهای گریهاش را بلند می کند و میگوید یعنی ممکن است برگردد؟ شما تا حالا خبری داشتهاید که دزدها، بچهها را برگردانند؟
دلداریاش میدهیم و میگوییم هر چیزی امکان دارد. دقیقهای بعد میگوید مطمنم دخترم زنده است و ثانیهای بعد بیتابیاش اوج میگیرد و شانههایش میلرزد و میگوید شما را به هر چه اعتقاد دارید کمکم کنید و از تلویزیون هم بخواهید عکس دخترم را نشان دهد چون بدون دنیا فقط آرزوی مرگ دارم و دنیا برایم سیاه است.
مادر عکسهای جشن تولدش را نشان میدهد و میگوید هرسال برایش جشن میگرفته و آرزوهای زیادی برای دخترش داشته.
چشم مادر به عروسکهای دنیا که میافتد باز هم گریه میکند و از نذرهای مختلفش میگوید و اینکه هرسال در مراسم شیرخوارگان علی اصغر شرکت کرده و…
عروسی لغو شده در غیاب خواهرزاده
خاله دنیا که باید ۹ شهریور جشن عروسیاش را برپا میکرد و ناپدید شدن دنیا روزگار را برایش تلخ کرده و جشن عقدش هم منتفی شده با گریه میگوید همه چیز زندگی برایم بیمعنا شده و نمیدانم چگونه به زندگی ادامه دهم.
گوشی خاله دنیا پراست از عکسها و فیلمایی از شیطنت و شیرین زبانیهای خواهرزاده. میگوید خواهرش برای بدغذایی دنیا او را پیش پزشک میبرد و برای بیماری معمولی اصرار داشت حتما داروهای خارجی استفاد کند اما حالا سه هفته است نمیدانیم دخترک کجاست و چه سرنوشتی دارد.
شوهر خالهاش میگوید دنیا اصلا با غریبهها ارتباط برقرار نمیکرد و اگر کسی غیر از آشناها دستش را به سمتش دراز میکرد یا حتا نوازشش میکرد جیغ میکشید. حالا چگونه کسی به آسانی دختر بچهای را بدون آنکه هیچ صدایی از او شنیده شود را از کوچه خارج کرده است؟
او میگوید هر جایی که آدرسی از محل تجمع خلافکارهای شهر به آنها رسیده رفته و بررسی کردهاند تا شاید ردی از خواهرزاده همسرش پیدا کند.
پدر دنیا هم از تلاش پلیس انزلی، رشت و حضور نیروهایی از تهران برای کمک به پیدا شدن دنیا میگوید و اینکه آنها در مقابل بیتابیهای هرروزه ما میگویند که دنیا مانند فرزند خود ماست اما تاکنون این تعارفات نتیجهای نداشته است. او ادامه میدهد که به امام جمعه شهر هم مراجعه کرده و خواسته تا در نماز جمعه از مردم درخواست کمک کند اما آنها از معذوریتهای مختلف سخن گفتند و وعده دادند که از روشهای دیگر به ما کمک میکنند اما تاکنون این وعدهها هیچ سرنخی از دخترمان به ما نداده است.
زهرا میرزایی مادر دنیا بارها آرام یا بلند این سوالات را تکرار کرد: دخترم غیب شده؟ مرده؟ کشتنش؟ بردنش؟ چه جوری بردنش؟ بیهوش کردند؟ آخر ما با کسی دشمنی نداریم. نه پولداریم که کسی به خاطر پول بچهمان را بدزد و نه خانواده شروری هستیم که کسی از ما انتقام بگیرد. ممکن است کسی بچه دار نمیشد و دنیا را برده تا فرزند خواندهاش باشد؟ بعد سوال میکند به نظر شما خانواده خوبی هستند؟ میگوید ما به خاطر مراسم عروسی خواهرم در ۹ شهریور خیلی از روزهای دو هفته گذشته را خانه نبودیم و با شادی مشغول فراهم کردن مقدمات عروسی بودیم اما حالا همه چیز بهم ریخته شده و من هر شب تا صبح ۱۰ بار دروازه را باز و بسته میکنم و فکر میکنم شاید کسی دنیا را آورده در نزدیک خانه رها کرده. میگوید اگر فرزند کسی در دریا غرق میشود، مریض میشود و یا تصادف میکند و میمیرد خیالش از جهاتی راحت است اما من نمیدانم بر سر دختر کوچک من چه بلایی آمده است.
در این میان نجواهای عاشقانه مادر دنیا با دخترش قاب عکسش را خیس کرد تا مادر با سرانگشتانش اشکهایش را از سر و روی عکس دختر پاک کند و صورت دخترک را نوازش و به زبان ترکی قربان صدقهاش برود. میگوید دخترش هم به زبان فارسی حرف میزد و هم ترکی و با لحن پشیمانی میگوید کاش هرگز از هشتپر به انزلی نیامده بودند. همسرش میگوید که از ۱۵سال پیش در انزلی ساکن است و از ۵سال پیش هم بعد از ازدواج با همسرش و دخترش زندگی آرامی را در شهر ساحلی انزلی داشته اند که اتفاق اخیر آرامش را از آنها گرفت.
جستجو در مرداب
خانواده دنیا در ادامه محلی در انتهای کوچه بلند محل زندگیشان که بواسطه جمع شدن آب شبیه مرداب شده را نشان و توضیح دادند که به دستور سرهنگ عشقی فرمانده نیروی انتظامی انزلی این محل هم لایروبی شد. شوهر خاله دنیا میگوید که خودش تا گردن در گل و لای مرداب فرو رفته تا شاید بتواند نشانی از دخترک پیدا کند اما هیچ چیزی دستگرش نشده است.
مادر دنیا در مسیر بازگشت به خانه با نگاهی حسرت گونه به بچههای کوچه میگوید: همه بچهها را دوست دارم اما چرا باید چنین اتفاق وحشتناکی برای دخترم بیفتد که سخت مراقبش بودم و حتی شوهرم هم همیشه میگفت که چرا بچه را در خانه حبس میکنی. اما نگران بودم و فکر میکردم اگر دخترم به کوچه بیاید ممکن است اتفاق بدی برایش بیفتد اما نتیجه اینهمه مراقبت من چه شد؟
ناپدید شدن «مائدههای دنیا» و شایعه در شهر
«مگر میشود ماجرای گمشدن دختران معصوم را نشنیده باشیم؟» این را راننده تاکسی میگوید و دو سرنشیناش هم حرفش را تایید میکنند.
آنها دلیل اصلی این موضوع را به وجود مسافر زیاد در انزلی ربط میدهند که هر چند شهر کوچکی است اما به دلیل شرایط خاص طبیعی مانند دریا از جمله پرتراکم ترین شهرهای ایران محسوب میشود.
راننده تاکسی میگوید که سال گذشته بعد از گم شدن مائده مدتها فضای ترس در شهر وجود داشت و حالا میگویند که دختر کوچک دیگری را دزدیدهاند.
راننده و سرنشینان ماشین بلوار معلم اما شایع گم شدن دنیا سه ساله را اینگونه شرح میدهند که دختر بچهای ۴ ساله با طلای زیاد مشغول بازی در کوچه بوده که فرد معتادی او را میرباید و…رواینت کسبه و شهروندان دیگر هم گاه به حقیقت نزدیک و گاهی دور است. بویژه آن که در این مدت از مجاری رسمی اطلاعات زیادی از ماجرا منتشر نشده است تا نگرانی ها کمتر شود.
از امید که میگویند…
برای امیدوار ماندن به هر نشانهای اشاره میکنند: هر دو نفری که ناپدید شدهاند دختر هستند، هر دو نفر به طور تقریبی هنگام ظهر ناپدید شدهاند آنهم در محلی که خبری از دوربین نبوده. ربایندگان بعد از اتفاق هرگز تماسی با خانوادههای دختران برقرار نکرده و درخواستی نداشتهاند. تاکنون هیچ ردی از آنها در شهر یا جای دیگر به دست نیامده است و…
اینها نشانههای امیدواری خانواده مائده کبرایی است که با گذشت یک سال از ماجرا بعد از فاش شدن خبر گم شدن دنیا بار دیگر نگاهها متوجه پرونده سرنوشت دخترشان شده است. پدر و مادر مائده اما میگویند در تمام ماههای گذشته حداقل هفتهای دوبار درباره دخترشان از آگاهی پرس وجو کردهاند و خودشان علاوه بر انزلی شهر و روستاهای زیاد دیگری را هم بدون حضور پلیس به جستجوی دخترشان پرداختهاند.
آنها از زندگی از هم گسیخته و خاطرات تلخ میگویند و از برادر مائده که به خاطر چند دقیقه تاخیر در رسیدن مقابل مدرسه خود را مقصر ابدی این جریان میداند و نمیتواند در خانه پدری آرام بگیرد.
بهزاد کبرایی پدر مائده میگوید که شبشان روز است و روزشان هم شب و زهرا عاشوری مادر هم گریان میگوید که رباینده مائده از هر نظر به خانواده ما ضربه زد.
پدر و مادر مائده میگویند گاهی فکر میکنند شاید دست باندی مخوف در کار است که با دزدیدن کودکان از آنها برای گدایی یا قاچاق مواد استفاده میکند.
پدر و بویژه مادر مائده که طی چند روز گذشته برای ابراز همدردی چند باری به خانه پدر و مادر دنیا رفته دلخورند از شرایط حاکم بر شهر و اینکه چرا متولیان امر فقط در این مواقع خانوادهها را مقصر میدانند و میگویند چرا مثلا با چند دقیقه تاخیر مقابل مدرسه حاضر شدید یا چرا دروازه خانهتان نیمه باز بوده.
آنها میپرسند اگر قصور ۵۰ درصدی در این ماجراها متوجه خانوادههایی مانند ما باشد ۵۰درصدباقیمانده متوجه متولیان برقراری نظم و امنیت نیست؟ آی خانواده ها نباید به اندازه ۱۰ دقیقه انتظار امنیت جانی در روز روشن در شهر داشته باشد؟
در انتظار مادر
مادر مائده با اشک به خاطر آورد که در روزهای پایانی مدرسه و تنها یک رو قبل از اتقاق به درخواست مائده که با شیرین زبانی کودکانه خواسته بود در دو سه روز باقیمانده مادرش بعد از تعطیلی مدرسه برای بردنش به خانه، دم در مدرسه حضور پیدا کند با سرویس مدرسه خداحافظی کرده بودند :صبح که او را به مدرسه رساندم ظهر از برادرش خواستم که دنبال خواهرش برود. مادر میگوید صبح دخترش موقع رفتن به داخل مدرسه شهید جعفری نیا چند باری به او گفته که دوستت دارم و با دست برایش بوس فرستاده و به او سفارش کرده که ظهر منتظر مادرش است. او با گذشت یک سال فراموش نکرده که قرار بود مدرسه ساعت ۱۰:۴۵ تعطیل شود اما ساعت ۱۰: ۱۰ زنگ پایانی را زده بودند. مدیری که به گفته او حالا در مدرسهای دیگر به عنوان معلم مشغول کار است.
پدر میگوید آیا باید دانش آموز ابتدایی را بعد از تعطیلی زودهنگام به خارج از مدرسه بفرستند؟ آیا نباید منتظر رسیدن سرویس یا خانواده بچهها باشند؟
آنها از پیگیری بینتیجه موضوع در نهادهای کشوری و لشکری و گشتهای بینتیجه و زندگی تلخ شدهشان میگویند و تماسهای متعدد رسانههای داخل و خارج کشور در روزهای ابتدایی و فراموشی پس از آن. از تماسهای همدلانه ایرانیان داخل و خارج از کشور. و از پیدا شدن پلاستیک کیف و کتانی مائده در یک رودخانه از سوی یک ماهیگیر که باز هم هیچ سرنخی برای مائده نشد. پلاستیکی که البته یک پاکت ناآشنا برای مادر در دلش داشت: یک قوطی آبمیوه که بعد از بررسیها مشخص شد مادهای بیهوش کننده هم در داخلش وجود داشت.
چراهای بی جواب
سوالات خانواده مائده در برخی از حوزهها با گذشت بیش از یک سال همچنان بیجواب است اینکه چرا با وجود آن که اعلام مفقودی مائده به پلیس حدود ساعت ۱۲ بوده اما برقراری ایست بازرسی در میادین ورودی و خروجی شهر حدود ۸ غروب؟ اینکه چرا مقامات مسوول اجرایی و مذهبی و نماینده مجلس با گذشت چند روز از حادثه موضوعی به این اهمیت را فراموش کرده و حتی برای دلخوشی آنها هم خود را پیگیر نشان نمیدهند؟ چرا مدت کمی بعد از اتفاق در مقابل پیگیریهای هرروزه خانواده پروندههای زیاد روی میز به آنها نشان داده میشود و از کمبود نیرو و سرشلوغی سخن گفته میشد؟ چرا چند هفته پیش موضوع را مربوط به اداره جنایی دانسته و آنها را به مرکز استان حواله داده اما با پیگیریها روشن شده موضوع در همان مرحله متوقف است و با ناپدید شدن دنیا بار دیگر اسم مائده هم سر زبان افتاد…
انزلی را دوست داریم اما فرزندمان را بیشتر
با وجود انتقادات زیادی که خانواده کبرایی از وضعیت پیگیری پرونده دخترشان دارند اما از مردم تشکر میکنند که در این مدت کمکشان کردهاند و از هر جای ایران نشانه ای دیده اند با آنها تماس گرفته و یا خود پیگیر شده اند. میگویند اگر قرار است دخترشان پیدا شود باز هم باید به کمک مردم این اتفاق بیفتد.
خانواده مائده مانند خانواده دنیا این سوال را دارند که چرا نباید در شهری که گاهی به اندازه جمعیت ثابتش مسافر دارد در جاهای حساس دوربین گذاشته شود؟
میگویند ما هم شهر و آوازهاش برایمان مهم است. اما فرزندانمان بدون هیچ ردی ناپدید شدهاند. آیا به عنوان یک ایرانی حداقلی ترین حقمان داشتن اطلاع از سرنوشت فرزندان گمشده مان نیست؟
فیلمی از صحبت های دنیا:
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.