در بخش پیش ضمن اشاره به قرن نوزدهم؛ یکی از پُر بارترین اعصار در تاریخ بشری که ما هنوز بدرستی دستاوردهای آن را درنیافته و از لحاظ فلسفی، سیاسی و… از آن فراتر نرفتهایم، در مورد مهمترین وقایع بین ۱۸۰۱ تا ۱۸۳۰ توضیحاتی دادم. ازجمله:
• اتحاد ایرلند با انگلستان
• کانت اندیشه پرداز بزرگ روشنگری که تجربهگرایی و عقلگرایی را در هم آمیخت
• فردریش شیلر شاعر و نمایشنامهنویس آلمانی از چهرههای اصلیِ کلاسیک وایمار
• امپراتوری روم مقدس و فروپاشی آن در زمان جنگهای ناپلئونی
• پیمان تیلسیت بین ناپلئون و تزار روسیه؛ زد و بندی که ایران را در برابر تجاوزات روسیه تنها گذاشت
• جنگ شبه جزیره؛ و حمله فرانسویان به متحد دیرینهشان اسپانیا
• واگذارشدن فنلاند به روسیه
• کنگره وین و ترسیم نقشهٔ سیاسی اروپا پس از شکست ناپلئون
• فراز و فرود ناپلئون بناپارت و شکست او در واترلو
• استقلال شیلی و مکزیک و برزیل
• خط بریل (که با تلاش لوئی بریل) زندگی نابینایان را دگرگون کرد
• مهار بیماری مرگبار آبله و کاربرد واکسیناسیون، توسط ادوارد جنر
• مرگ لرد بایرون؛ شاعر انگلیسی
• جنگ استقلال یونان که تحت سلطه امپراتوری عثمانی بود
• وداع بتهوون با زندگی و –
• سیمون بولیوار راهبر جنبش استقلالطلبانه در آمریکای جنوبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکبار دیگر انقلاب کبیر فرانسه
در فاصله سالهای ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۸؛ سلسله تحولاتی در گوشه و کنار اروپا علیه حاکمان مستبد و محافظهکار انجام شد که در واقع جدال میان تجدد و ارتجاع بود.
انقلابهای سال ۱۸۳۰(که در این قسمت به آن اشاره میکنم)، درواقع برگرفته از انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۸۹) بود که اندیشههای آن، طی جنگهای ناپلئونی (۱۸۰۴-۱۸۱۵) به سراسر اروپا سرایت کرد. فهم درست جنبشها یا انقلابهای ۱۸۴۸ Revolutions of 1848 نیز(که در قسمت بعد از آن خواهم گفت)، بدون آشنایی با انقلاب فرانسه ممکن نیست. از همین رو؛ مرور دیگری بر رویدادهای آن دوران ضروری است.
در چهاردهم ژوئیهٔ ۱۷۸۹ (میلادی)؛ جماعتی به زندان «باستیل» در پاریس، حمله کردند و…(…) و در نتیجهِ انقلاب فرانسه، لغو سلطنت اعلام شد و لوئی شانزدهم و همسرش ماری آنتوانت هر دو به گیوتین سپرده شدند.
با الغای سلطنت؛ ۲۱ سپتامبر ۱۷۹۲، «مجمع ملی» Convention nationale که نقش مجلس موسسان قانون اساسی و قانونگذاری را به عهده داشت، تشکیل شد و با لغو سلطنت اعلام جمهوری نمود…
با اعلام جمهوری؛ هر گروهی ساز خود را میزد. ژاکوبینها؛ که تند و تیز و به اصطلاح رادیکال بودند و در رأسشان روبسپیر قرار داشت، اعتدالیون (ژیروندنها) را که اهل های و هوی نبودند، کنار زدند و زمام قدرت را خود بدست گرفتند.
متاسفانه بگیر و ببند، انقلاب را آلود و به بیراهه کشاند…و وقتی شوری به کوری رسید، روبسپیر و یارانش هم به گیوتین سپرده شدند.
بعد از آن؛ یک دولت جدید(انجمنِ گردانندگان یا دیرکتوار فرانسه)؛ متشکل از پنج مقام اجرایی و دو حقوقدان عالیرتبه، تشکیل شد که از ۱۷۹۵ تا ۱۷۹۹ قدرت را در دست داشت اما چندان موفق نبود و نارضایتی تلنبار شد و تلنبار شد، تا تهیدستان بار دیگر به کوچه و خیابان ریختند.
دیرکتوار فرانسه(انجمن گردانندگان که ذکرش رفت)، با کودتای ناپلئون بناپارت در ۹ نوامبر ۱۷۹۹ به پایان راه خود رسید و رژیم کنسولی جای آن را گرفت اما عملاً صاحب اختیار آن خود ناپلئون بود.
این رویداد در هشتمین سال انقلاب فرانسه انجام گرفت. از این پس تاریخ فرانسه و بخش پهناوری از اروپا به دست یک فرد ورق میخورد.
بزرگترین ضربه امثال روبسپیر زمینهسازی برای ظهور ناپلئون بناپارت بود که صدای چکمههایش به گوش میرسید.
سال ۱۷۹۹، ناپلئون بناپارت کودتا کرد و رژیم کنسولی فرانسه و در واقع جمهوری اول به پایان رسید.
ناپلئون بعداً خودش را امپراتور هم نامید و عملاً فاتحه جمهوری فرانسه را خواند. وی تا ۱۸۱۵ میلادی بر این کشور حکومت کرد.
ناپلئون که نقش موثر او در تاریخ اروپا تردید برنمیدارد؛ بعد از شکست در واترلو، و…، به جزیرهٔ سنت هلنا saint helena که تحت کنترل انگلیس بود، تبعید شد.
پس از این واقعه؛ همپیمانان در جنگ با ناپلئون، دست به کار شدند و دودمان بوربونها(سلطنتطلبان) را بر تخت پادشاهی فرانسه برگرداندند که درواقع بازگشتن شیوه کهن فرمانروایی در فرانسه و نیز رجعت کلیسای کاتولیک روم به نیروی سیاسی این کشور بود.
ابتدا لوئی هجدهم بر تخت نشست. وی از سال ۱۸۱۴ تا هنگام مرگش (بهجز وقفهای کوتاه در سال ۱۸۱۵ بهخاطر بازگشت صدروزه ناپلئون)، پادشاه فرانسه بود.(بازگشت صدروزه ناپلئون؛ به زمان میان ۲۰ مارس ۱۸۱۵ – روزی که ناپلئون بناپارت به پاریس رسید- و ۲۸ ژوئن ۱۸۱۵ – روز بازگشت لویی هجدهم به قدرت – گفته میشود.)
لوئی هجدهم سال ۱۸۲۴ مُرد و برادرش شارل دهم(آخرین شاه از شاخه اصلی خاندان بوربون) جای او را گرفت. وی از سال ۱۸۲۴ تا سال پرماجرای ۱۸۳۰ پادشاه فرانسه بود.
فرانسه در ۱۸۳۰ آتش زیر خاکستر بود. شارل دهم با مردم کنار نمیآمد و سرکوب پیشه میکرد. دولت وی از همه سو با دشواریهای فراوان رو در رو شده بود و رکود اقتصادی به همراه فشار اپوزیسیون، خود وی را هم به اندیشه کنارهگیری از قدرت انداخته بود، اما تعلل میورزید و این پا و آن پا میکرد.
پاریسیها به ستوه آمده بودند و برای مقابله با وی با شور میهنی به بسیج نیرو و سنگربندی در درون شهر پرداختند. مجلسیان نیز رفتار شاه را به باد سرزنش و توبیخ گرفتند. خلاصه…
۲۹ ژوئیه آن سال (۱۸۳۰)، انقلابیون فرانسوی شارل دهم را سرنگون کردند.
تخت و تاج میبایست به پسر برزگ شارل دهم – هنری کنت دو شامبور Henri, Count of Chambord – (هنری پنجم) میرسید ولی مجلس نمایندگان، لوئی فیلیپ را به شاهی برگزید. گروههای رادیکال مایل بودند که نظام جمهوری در کشور برقرار شود اما نمایندگان طبقه متوسط جامعه از ادامه سلطنت پشتیبانی کردند. از همین رو لوئی فیلیپ – دوک اورلئان – که سالها قبل در جریان انقلاب کبیر فرانسه همدلی نشان میداد، به عنوان شاه فرانسه برگزیده شد.
سالهایی که در تاریخ به سلطنت ژوئیه مشهور شده لوئی فیلیپ در قدرت بود. وی در سال پرماجرای ۱۸۴۸(که در قسمت بعد توضیح خواهم داد)، پادشاهی را رها کرد و به انگلستان گریخت.
خلاصه کلام؛ مردم فرانسه باقیماندههای سلطنت را در این کشور کنار زدند و خیزش آنان برای تمام نقاط اروپا الهامبخش بود و اینجا و آنجا به خروش و عصیان دامن زد.
فرانسویها به ملتی معترض تبدیل شده و خواستار اعادهی موقعیت خود در اروپا بودند و همین، زمینهای شد تا انقلاب جدیدی شکل گیرد که به سرعت تمام اروپا را در برگرفت و همه کشورهایی را که از تصمیمات کنگرهی وین ناراضی بودند با خود همراه کرد. در مورد کنگره وین در تاریخ جهان از ماموت تا فیسبوک(۵۲) توضیح دادهام.
در این راستا؛ شورشها در هلند منجر به استقلال بلژیک شد. در ایتالیا نیز قیامها با شدت جریان داشت، اما به دلیل ضعف رهبری نتوانست تاثیرات مطلوبی برای مردم داشته باشد. در لهستان قیامها به دلیل سلطه تزار سرکوب شد. در ۱۸۳۰ در سوئیس، آلمان، اسپانیا و پرتقال نیز آشوبهای انقلابی بروز کرد.
انقلاب ۱۸۳۰ چند جنبه داشت:
الف ـ پیروزی اندیشههای انقلاب کبیر فرانسه و طبقه متوسط جامعه بر اندیشههای استبدادی و سلطنتی
ب ـ مخالفت مردم فرانسه با استقرار مجدد نظام پادشاهی یعنی خانواده بوربونها که آنرا نتیجه توطئه خارجی میدانستند.
ج ـ اعتراض به زد و بندهای بینالمللی علیه فرانسه از جمله کنگره وین.
انقلابهای ۱۸۳۰ در حقیقت پیروزی موج آزادی خواهی در اروپا بود.
اگرچه قیام تهیدستان سرکوب میشد ولی در مجموع بنای طراحی شده در کنگرهی وین را به لرزه در آورد و ثابت کرد اگر مردم اراده کنند هیچ چیزی جلودارشان نیست.
برای آشنایی بیشتر با انقلاب فرانسه
به تاریخ جهان از ماموت تا فیسبوک(۵۰)
انقلاب کبیر فرانسه چارچوب سیاسى رژیم کهن را درهم شکست
رجوع کنید.
…
اکنون به مهمترین وقایع قرن نوزدهم از ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۰ اشاره میکنم.
ادامه مقاله را با چکیده آن به زبان انگلیسی+ همه عکسها، در آدرس زسر ببینید:
http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=395
در همین زمینه
تاریخ جهان دادگاه جهان است
http://www.hamneshinbahar.net/index.php?page=history
بخشهای دیگر«تاریخ جهان از ماموت تا فیسبوک»
http://www.hamneshinbahar.net/index.php?page=otherm
…
سایت همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.