برداشتی از کتاب ویکتور والیس، عمل سوسیالیستی: تاریخ‌ها و تئوری‌ها

چپ مدت‌های طولانی بحث کرده‌ است که آیا سوسیالیسم در «روزی بزرگ» همچون یورش به کاخ زمستانی در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری قابل دستیابی خواهد بود، یا از طریق یک سری پیشرفت‌ها و وقفه‌های کوچک انقلابی در طول زمان در لحظه‌ای معین منجر به تغییر سیستماتیک می‌شود. چپ‌گرایان در راستای خطوط مشابه پیرامون این که سوسیالیسم چگونه به سطح جهانی خواهد رویید تفاوت نظری دارند. پس از پیروزی انقلاب روسیه و برآمد فاجعه جنگ جهانی اول، ولادیمیر لنین و سایر بلشویک‌ها می‌پنداشتند که انقلاب به فوریت در سراسر اروپا گسترش می‌یابد، نتیجه آن انقلاب جهانی است. این زنجیره رویداد‌ها در تضاد با سیر تحول اروپا از فئودالیزم به سرمایه‌داری طی دوره‌ای از قرون بود که در آن زمان هدف ضدفئودالی با وارونگی‌ها و عقب‌‌گردهای پرشماری روبرو شد.

  به همین ترتیب، ویکتور والیس در عمل سوسیالیستی، مجموعه‌ مقالاتی پیرامون تئوری و تجارب چپ، به این دیدگاه پای‌بند است که دستیابی به سوسیالیسم روندی غیر خطی شامل رویدادها و بخش‌هایی ترسیم شده است که در بسیاری موارد تاثیری مختلط و متفاوت بر جنبش انقلابی دارد. والیس مواردی متعدد، شامل دهه‌ها حاکمیت شوروی تا چپ جدید سال‌های ۶۰ میلادی را تحلیل می‌کند. تز اصلی او این است که در طول قرن گذشته سوسیالیسم ناب هرگز وجود نداشته و تمام جبهه‌های جنبش‌‌ها و دولت‌های سوسیالیستی عناصر کهن- یعنی سرمایه‌داری را دربر داشته‌اند.   او خاطر نشان می‌سازد که تا سال ۱۹۱۷، کارل مارکس و پیروانش هرگز به «همزیستی و  درهم آمیختگی سرمایه‌داری و سوسیالیسم در سطح جهانی» نیاندیشیدند. همزیستی به گفته والیس، نه تنها بین ملت‌ها بلکه در میان کشورها، شامل شیوه‌های مختلف تفکر و تغییرات در روابط تولیدی تداوم می‌یابد. با توجه به پیچیدگی و«دشواری فوق‌العاده هر تحول انقلابی واقعی» می‌توان پنداشت که دستیابی به سوسیالیسم بیش از یک جنگ تمرینی(مانور)، به گذار دراز مدت از فئودالیسم به سرمایه‌داری شباهت خواهد داشت- اصطلاح آنتونیو گرامشی برای توصیف انقلاب شوروی۱.

محور تحلیل والیس پیرامون گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم، تثوری دیالکتیکِ منطبق بر نظر مارکس و  فریدریش انگلس است. فی‌الواقع، دیالکتیک‌ مارکسیستی در به رسمیت شناختن«غنا و گوناگونی تجربه انسانی» به کار آمده و عناصری را دربر می‌گیرد که بر خلاف دیدگاه خطی تاریخِ فاقد ابهامات و پیچیدگی‌هاست.۲  در وهله نخست، از دید مارکس، جامعه جدید «با نشانه‌های مادرزادی ممهور خواهد شد» زیرا آنتی‌تز(برابر نهاد) از آسمان نازل نمی‌شود بلکه از تز(نهاد) بیرون آمده و پدیدار می‌شود. والیس با اشاره به دیالکتیک می‌نویسد: «افرادی که رهبری جدید را شکل می‌دهند(جنبش انقلابی) ناگزیر، به درجات مختلف، آرزوهای درک شده، و همچنین راه‌های تعامل با مردم …که بازتاب عادت پیشا-انقلابی هستند را تجسم خواهند بخشید». در جایی دیگر، وی بیان می‌دارد که«انگیزه‌های مادی» ناشی  از فرهنگ سرمایه‌داری، کل جامعه تحت سوسیالیسم و نه تنها رهبری را فرا می‌گیرد.(«نفیِ نفی») در وهله دوم، آنتی‌تز خود در معرض تضادهای درونی است و سرانجام تغییر شکل می‌یابد.۳

  در نقد والیس بر سوسیالیسم بازار، وی به ضرورت تشخیص این امر که جاده سوسیالیسم ناهموار است و بسیاری از ویژگی‌های آن به سیستم کهن شباهت دارد، که گویا سوسیالیست‌ها در تلاشند آن را از بین ببرند اشاره می‌نماید. والیس با برتل اولمن در مخالفت با سوسیالیسم بازار موافق است و تایید می‌کند که «جامعه پسا-انقلابی عملا عناصر بازار را دربر خواهد داشت». این دیدگاه با  بینش کلی والیس که گذار به سوسیالیسم آبستن تضادها و تنش‌هاست تطابق دارد. والیس نتیجه‌گیری می‌کند: در میان مارکسیست‌هایی که پیرامون سوسیالیسم بازار می‌نویسند«مناظره واقعی در مورد روش‌های متفاوت رویکرد و پیمایش یک درگیری مشخص جهانی است» در مقابل آن‌چه که فکر می‌کند مشاجره غلطی باشد(دیدگاه طرفداران سوسیالیسم بازار) که «اصولِ» «بازار» و «سوسیالیسم» با هم تصادم پیدا نمی‌کنند.۴

  تفسیر والیس از دیالکتیک مارکسیستی تحلیل او از حاکمیت شوروی را هدایت می‌کند. هدف او نشان دادن «راه‌هایی است که در آن جامعه نوین توسط جامعه کهن هم متولد و هم مشروط می‌شود». والیس از ابتدا اشاره می‌کند، بقایای نظام کهن نه تنها در قالب سیاست نوین اقتصادی بلکه همچنین در شکل مدیران صنعت که لنین اصرار می‌داشت اجازه اداره شرکت‌ها را دارند، همواره حضور داشته، تحمل شده  و حتی ارتقاء می‌یابند. در نتیجه، «روش‌های سرمایه‌دارانه اژدهایی» و همچنین جنبه‌های تیلوریسم در محل کار غالب شدند. در این روند خودمدیریتی کارگران- موضوعی که والیس به منظور نشان دادن امکان سنجی و دوام سیستم در سراسر قرن بیستم فصلی را بدان اختصاص می‌دهد- توسط لنین قربانی شده و حتی به عنوان «زودرس و ضد تولیدی» قلمداد گردید. به علاوه، فناوری«در لباس سرمایه‌داری خویش» انتظارات مادی را ایجاد کرد که رهبران شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی را وادار به«اصلاح اولویت‌هایشان» نمود و «خواسته‌هایشان برای دادن نقشی مهم به سرمایه خصوصی خارجی در اقتصادشان» را افزایش داد. همان طور که اکو-مارکسیست‌ها(بوم‌زیست گرایان) نخستین کسانی هستند که اشاره می‌کنند، ضرورت گذر از منطق «رشد بی‌نهایت» ذاتی سرمایه‌داری، به عنوان نتیجه الزامات زیست محیطی فوریت یافته است. در مورد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به گفته والیس، تضادها تا آخرین سال‌های حاکمیت شوروی با استراتژی لیبرالیزه کردن مربوط به گلاسنوست ادامه یافتند.۵

  والیس یک ارزیابی «مختلط» درباره تجربه شوروی ارائه می‌‌نماید. وی این مفهوم که اگر ۱۹۱۷ هرگز اتفاق نیفتاده بود «سوسیالیسم اکنون وضعیت بهتری می‌داشت» را رد می‌کند. والیس اظهار می‌دارد که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به‌ عنوان «وزنه تعادل  فضای لازم را برای روندهای سالم تر انقلابی در سایر نقاط جهان ایجاد کرد». از همه مهم‌تر، او استدلال می‌کند که نکات منفی حاکمیت شوروی، از جمله جنایات انجام شده در دوره ژوزف استالین و فساد گسترده نهادینه شده پس از مرگ او در سال ۱۹۵۳، نقایص سوسیالیسم نبودند بلکه این نکات بیشتر قابل انتساب به سرسپردگی‌های سرمایه‌داری و تاثیرات آن در اقتصاد شوروی  و جامعه بودند. این تز با ناله و ندبه برخی احزاب مائوئیست و تروتسکیست و از جمله برخی دیگر که معتقدند اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از لحظه معینی دیگر سوسیالیستی نیست، فاصله زیادی دارد. والیس نتیجه‌گیری می‌کند که «تمایل به بررسی جنبه های منفی رژیم شوروی» در متن «روند بزرگ‌تر گذار» در سطح جهان و نسبت دادن این نقایص به سرمایه‌داری، و نه سوسیالیسم، به جلوگیری از نوع سرخوردگی به وجود آمده در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی کمک می‌کند.۶

والیس تمرکز گسترده خود را تحت تاثیر دیالکتیک، با تاکید بر جهت‌گیری و تاثیرات دراز مدت آن، در فصل «چپ دهه ۱۹۶۰ ایالات متحده و میراث آن» کتابش به کار می‌گیرد. با چنین کاری، وی قصد دارد این نظریه را که «رادیکالیسم دهه ۱۹۶۰ تاثیر بر توازنی داشت که یک عقب‌‌نشینی را برای چپ رقم زد» و آن «جنبش افراد ممتاز» بود، تکذیب نماید. والیس خاطر نشان می‌سازد فضای سیاسی دهه گذشته که توسط مک‌ کارتیسم  مشخص شده بود «پارامترهایی برای فعالیت بعدی چپ تعیین می‌کند». والیس در مقابله با کسانی که دستاوردهای چپ جدید را تحقیر می‌کنند، استدلال می‌کند که در نتیجه «فضای دلهره‌آور اندیشیدن  به هر نوع فعالیت مترقی»، اعضای نسل جدید فعالان «عمدتا از ابتدا شروع می‌کردند».  در واقع، برای جامعه‌ای دموکراتیک می‌بایست به دانشجویان به‌خاطر  از بین بردن تب ضد کمونیستی دهه گذشته از طریق نفی صریح سماجت سازمان مادر خویش- اتحادیه برای دموکراسی صنعتی- که به روشنی خود را از حزب کمونیست  جدا می‌کند  اعتبار داده شود.۷  

  با نگاهی به واقعیت‌ها، بیان والیس اثبات می‌کند که هرچند چپ نو از دانشگاه‌های نخبه منشا گرفته است، اما «با گذشت زمان گسترده‌تر شد». در وهله اول،  در نیمه دوم دهه، دانشجویان برای جامعه‌ای دموکراتیک به تعداد زیادی از کالج‌های طبقه کارگر گسترش یافتند. در وهله دوم، بحث درون جنبش ضد جنگ، چپ قدیمی و به ویژه حزب کارگران سوسیالیست را، که نقش مهمی در سازمان‌دهی اعتراضات بازی می‌کرد و به «رویکرد تک موضوعی» علاقه داشت، برخلاف چپ نو، که به طور کلی  از رویکردی چند موضوعی  شامل موضوعات جنسی و نژادی دفاع می‌نمود، درگیر کرد. سرانجام، والیس به تاثیر چپ نو بر جنبش های اجتماعی، مانند تیمسترها Teamsters برای اتحادیه دموکراتیک اشاره می‌کند که وی آن را « رشد واقعی چپ دهه ۱۹۶۰″ می‌نامد. به همین ترتیب، جنبش چپ نو و حقوق مدنی به طور پیچیده‌ای با هم مرتبط بودند: «این دقیقا تجربه همکاری نزدیک با فعالان حقوق مدنی سیاه پوستان بود که به برخی از رهبران خلاق جنبش های چپ و ضد جنگ به رهبری سفیدها نیرو و الهام بخشید.۸

  والیس موضوع نمایندگی را با توجه به قدرت مردم و دستیابی به تغییرات معتبر مطرح می‌کند، اما در کاوش کامل آن ناکام می‌ماند. والیس در بحث برای سیاست‌های رادیکال‌تر و از پایین به بالا که چپِ در قدرت باید در اتحاد جماهیر شوروی لنین و شیلی سالوادور آلنده دنبال می‌کرد، اذعان می‌کند که مشخص نیست آیا چنین استراتژی حتی امکان‌پذیر و عملی بوده باشد. بنابر این، والیس در بحث خود از سر فرود آوردن‌های لنین در مقابل منطق سرمایه‌داری و سایر امتیازات(مانند پیمان صلح بِرِست لیتوفسک)، موفقیت رهبران شوروی را در رسیدن به اولویت نمره یک برای شکست ضد انقلاب درک می‌کند، لیکن  اضافه می‌نماید که «آیا رویکرد وی تنها موردِ امکان‌پذیر بود، چیزی که شاید ما هرگز از آن آگاه نشویم». او با توجه به عدم قطعیت نمایندگی در بحث خود پیرامون ریاست جمهوری آلنده به نتیجه‌ای مشابه می‌رسد. والیس با سیاسی نمودن مشاغل محل کار و افراد نظامی معمولی در نیروهای مسلح که توسط جنبش چپ انقلابی  و جناح چپ حزب سوسیالیست ترویج می‌شد ابراز همدردی می‌کند، اما اضافه می‌‌نماید که «گزینه‌های موجود» برای رویکرد محتاط‌تر دولت آلنده «هرگز شناخته نخواهد شد». در جای دیگر، والیس اظهار می‌دارد که نه چندان تئوری بلکه عملِ دولت‌های انقلابی راه توسعه یک «سنتز» بین تصرف کارخانه بر اساس مقاومت عادی علیه بور‌ژوازی و استراتژی سیاسی که از بالا اعمال می‌شود را نشان خواهند داد.۹

  البته، در دسترس بودن گزینه‌های واقع‌گرایانه برای رادیکال‌یزه کردن بستگی به شرایط دارد. در جای دیگر، من به فرصت‌های از دست رفته در شرایطی که در آن چپِ در قدرت دست بالا را داشت(برای تعمیق روند تغییر، ترویج از پایین به بالا در تصمیم‌گیری، دامن زدن به جنگی همه‌جانبه علیه فساد، وارد کردن ضربات  به اپوزیسیونی که درگیر فعالیت غیر قانونی بود، انجام اقدامات اقتصادی غیر معمول اما لازم) اشاره کرده‌ام. برعکس، در لحظاتی که چپِ در قدرت- در مورد ونزوئلا، به خاطر تحریم‌های تحمیلی و تهدیدهای نظامی ایالات متحده- در موضع دفاعی قرار دارد، گزینه‌ها محدود هستند.۱۰ اگرچه تعیین شرایطی که چپ «در حالت دفاعی» است می‌تواند آسان باشد، اما شناسایی موقعیت‌های مناسب هدایت کننده به سوی چپی تهاجمی دشوارتر است. مسئله دومی درباره چگونگی عملکرد دولت‌های چپ بر اساس خوانش آنها از عوامل مطلوب و نامطلوب وجود دارد. در چه مرحله‌ای عوامل زمینه‌ای(مانند تهدیدهای نظامی یا جنگ اقتصادی)، که والیس به درستی در مرکز تجزیه و تحلیل خود قرار می‌دهد، به عنوان توجیهاتی برای زیاده‌‌‌ روی‌‌های چپ‌گرایانِ در قدرت، خطاهایی که مرتکب شده‌اند، یا رفتار ضد دموکراتیک آنها خدمت کرده‌اند؟

  والیس در اشاره به این که هیچ روش علمی نمی‌تواند به دقت تعیین کند که چه موقعی  لحظه درستِ عمل قطعی و مصممانه است، درست می‌گوید. به عقیده من، والیس در راستای اشاره به عواملی که رویکردی بی‌باکانه را ترجیح می‌دهند، همزمان با پرهیز از فرقه‌گرایی، نه که بگوییم نخوت، با تایید این که هیچ طرح قطعی یا تضمینی برای موفقیت وجود ندارد در مسیر درستی قرار دارد(برخی رهبران  بلشویک‌ در ۱۹۱۷ می‌پنداشتند که نقشه لنین برای کسب قدرت زودرس و غیر مسئولانه بود). چپ‌ها باید در برابر مدینه فاضله به شکل فهرست آرزوی تغییراتی که ادعا می‌شوند انقلاب به همراه می‌آورد، هشیار باشند. برخی مطرح می‌کنند که دیالکتیک در شکل آرمان‌گرایانه خود این گرایش را وقتی که به جای تجزیه و تحلیل وضعیت فعلی، تمرکز آن بر برون‌‌یابی به سوی آینده باشد تشویق می‌کند. ۱۱ والیس از چنین آرزوهایی در این مطالعه جذابِ تئوری و عمل چپ، از مارکس تا حال حاضر اجتناب می‌کند.

نوشته: استیو النر
برگردان: سامان

 

ماخذ: مانتلی ریویو

 

یادداشت‌ها:

  1. Victor Wallis, Socialist Practice: Histories and Theories (London: Palgrave Macmillan, 2020), 40–۴۱.
  2. Wallis, Socialist Practice, ۴۱, ۵۶; Bertell Ollman, “The Eight Steps in Marx’s Dialectical Method,” in The Oxford Handbook of Karl Marx, ed. Matt Vidal, Tony Smith, Tomás Rotta, and Paul Prew (Oxford: Oxford University Press, 2019), 98–۹۹.
  3. Wallis, Socialist Practice, ۱۷, ۴۰, ۸۷; Andrew Cole, “The Nature of Dialectical Materialism in Hegel and Marx,” in Subject Lessons: Hegel, Lacan, and the Future of Materialism, ed. Russell Sbriglia and Slavoj Žižek (Evanston: Northwestern University Press, 2020), 86–۸۸, ۹۵.
  4. Wallis, Socialist Practice, ۸۷–۸۸.
  5. Wallis, Socialist Practice, ۱۴, ۴۳–۴۴, ۱۰۴.
  6. Wallis, Socialist Practice, ۱۸, ۴۷–۴۸.
  7. Wallis, Socialist Practice, ۱۴۰, ۱۴۲–۴۳, ۱۴۵; Daniel Geary, “The New Left and Liberalism Reconsidered: The Committee of Correspondence and the Port Huron Statement,” in The Port Huron Statement: Sources and Legacies of the New Left’s Founding Manifesto, ed. Richard Flacks and Nelson Lichtenstein (Philadelphia: University of Pennsylvania Press, 2015), 83.
  8. One study reported that Students for a Democratic Society grew to between 350 to 400 chapters “as the organization continued to expand from its initial base at large state universities and Ivy League campuses to regional state colleges, junior colleges, community colleges, and high schools.” Bruce Dancis, Resister: A Story of Protest and Prison during the Vietnam War (Ithaca: Cornell University Press, 2014), 197. Indeed, many works on the New Left that focus on the Students for a Democratic Society’s fatal national convention of the summer of 1969 and two factions that played a key role at the event—those of the Progressive Labor Party and the to-be Weather Underground—unwittingly present a distorted view of the period. Simon Hall, Peace and Freedom: The Civil Rights and Antiwar Movements in the 1960s (Philadelphia: University of Pennsylvania Press, 2005), 141–۴۸; Wallis, Socialist Practice, ۱۴۴, ۱۴۶, ۱۶۵.
  9. Wallis, Socialist Practice, ۱۰۵, ۱۱۵, ۱۱۷.
  10. Steve Ellner, “Latin America’s Pink Tide Governments: Challenges, Breakthroughs, and Setbacks,” in Latin America’s Pink Tide: Breakthroughs and Shortcomings, ed. Ellner (Lanham: Rowman & Littlefield, 2020), 12–۱۴. One example of a missed opportunity under the government of Nicolás Maduro was in mid–۲۰۱۴ after the governing United Socialist Party won municipal elections by a wide margin and then defeated the four months of street protests known as the guarimba, designed to achieve regime change.
  11. Louis Althusser, for example, argued that the essence of Marxism could not be found in the writings of the early Marx, which were heavily influenced by the idealism and dialectics of G. W. F. Hegel, as opposed to the scientific method that guided Marx’s subsequent works. Louis Althusser, For Marx (London: Verso, 2005). Marxist philosopher Robert Ware argues that Marx never viewed dialectics as a tool to predict the future but rather as “ways of thinking for approaching phenomena rather than laws or rules that determine phenomena.” Robert Ware, Marx on Emancipation & Socialist Goals: Retrieving Marx for the Future (London: Palgrave Macmillan, 2019), 55.

 

 

سامان                    

آوریل ۲۰۲۱- هلند    

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)