مسئلهی ستایش، چیزی بیشتر از یک مسئلهی حقوقی بود؟
پیش از هرچیز باید متذکر شوم که بنده به هیچوجه مخالف با دردانگیز بودنِ فاجعهی قتل ستایش نیستم و سطور پیش رو نیز از هرگونه تعصب نژادی تهی هستند. مخالفت با واکنشهای افراطیِ شکل گرفته در باب دفاع از ستایش، در ترادف با تائید موضع مقابل آن یعنی آرای محقرانه نژادپرستانه نیست بلکه نه این و نه آن!
واکنش هینجان زدهی جامعه دربارهی ستایش، ارتباطی به مسئله نژادپرستی و مفهوم مهاجرت و اقلیت بودگی مهاجران نیست بلکه موارد مذکور صرفا سرپوشیست که جامعه بصورتی ناخودآگاهانه برای مخفی سازی موضوع اصلی به کار بسته است. این واکنش، وامگیری ای بود از بانک خشم تودهها که همگی برآمده از رخدادهای دیگری بودهاند. انواع خشم همچون خشم سیاسی، خشم طبقه تهیدست از فقر و غیره، همواره به بهانه هایی سر بر میآورند که ارتباطی به موضوع خشمشان ندارد چراکه سرکوب شدن کنشهایی که آن موضوعات را مستقیما مورد اشاره قرار میدهند، بدیهی بوده و جامعه توش و توان مقابله با سرکوب را ندارد. پس این میل سرکوب شدهی تغییر، ناگزیر میگندد و تغییر شکل میدهد و نهایتا به قول ژیژک نابخردانه فوران میکند: حملهی هیتسریک توده! نکتهی مهم اینجاست که نابخردی این فورانها ارتباطی به این مسئله ندارد که اقتصاد لیبیدوییِ کنش اعتراضی از جای دیگری تغذیه میشود بلکه در تبیین چیستیِ موضوع اعتراض آنان آشکار میگردد. پس باید ببینیم قتل ستایش آیا واقعا چیزی بیشتار یک مسئلهی حقوقی است؟ وقوع قتل و آزار کودکان در جوامع مختلف چیزی پیشبینی پذیر است و با اینکه فجیعترین بروز بیماریهای جنسی محسوب میشود، اما نهایتا فعالان اجتماعی سوژههایشان را در صفحه حوادث نمیجویند! حال پیزی که مسئلهی ستایش را با دیگر قتل و آزارهای رخ داده بر کودکان متمایز میسازد، پیوند خوردن آن با دو مسئلهی مهاجرت و نژاد پرستیست. شدت گرفتن مبارزه با نژادپرستی را به جرات میتوان یکی از به هنگام و انسانیترین کنش اجتماعی چند سال اخیر ایرانیان دانست اما در این مورد بخصوص نمیتوان رویکرد مبارزه با نژادپرستی را حربه قرار داد چراکه قتل ستایش، یک اتفاق روشمند از سوی نژادپرستان و یا از سوی گفتمان قدرت نبوده است بلکه تنها یکی از مشکلات جامعه محسوب میگردد که برای مبارزه با آن، میباید روایت کلانتری را مورد هدف قرار داد. مهاجران نمیتوانند صرفا بدلیل مزیتها مهاجرت کنند و وقتی که به کشوری مهاجرت میکنند، یعنی زیستن در مرکز فسادها و مشکلات آن را نیز پذیرفتهاند. مگر میشود زبانی را یاد گرفت و دشنامها و عبارات تحقیرآمیز آن را در فرآیند آموختن طرد کرد؟ مگر میشود به شمال کانادا بروید و از سرمای بیش از اندازهی آن دلخور باشید؟ قضیه به همین آشکارهگی ست! جامعهای که از سوی دیگری بزرگ مورد طرد قرار میگیرد و از طرفی توان مقابله با آن را ندارد، به رویهای خودآزارانه روی میآورد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
اصلا متوجه نشدم ، چی نوشته کدوم رو تایید کرده کدومو شماتت دو طرف داشتن فحش میدادن
یکشنبه, ۵ام اردیبهشت, ۱۳۹۵