در رهگذار گمشدگان غبارها
بر بادها نوشته بسی یادگارها
کز اینگذرگذشته فراوان سوارو اسب
نز اسب ها رسید خبر، نزسوارها
رفتند و گم شدند و از آنان فسانه ای
گردیده نقش در نفس روزگارها
بس کاروان گذشت و به جا ماند راه دور
پیچان چو دود در افق انتظارها
ای دل سراب بادیه نفریبدت ز رنگ
با سبز و سرخ و آبی نقش و نگارها
کار زمانه نیست مگر کتف « بیور اسب »
کز آن دمیده جنگل مسموم مارها
تیغ است و چرم و چهره دژخیم بی عصب
زنجیر و بند و قامت خونین دارها
جز اشک گرم نیست روان آن جه بگذرد
بر چشم تشنه در خنک جویبارها
با این همه به راه روانیم و در خزان
داریم بر جگر عطش نو بهارها
آن نو بهارها که در آن باز بشکفند
در بوستان خاک بسی گلعذار ها
شد پتک ما زمانه ،«وفا» تا محک زند
در ژرفنای گوهر جانها عیارها
قسمتهای پیشین
http://www.hamneshinbahar.net/index.php?page=interview
…
سایت همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.