از انقلاب ۵۷ و سقوط رژیم شاهنشاهی بیش از ۳۳ سال سپری شده است. امروز و در دورانی که اکثر جریانات و احزاب آن دوران رو به افول رفته و نابود شده اند، تحلیلها و انتقادات و همین طور شایعاتی بر سر زبانها افتاده که عموما خالی از حقیقت است. مثلا بارها شنیده شده که جریانات کمونیستی هوادار جمهوری اسلامی بوده اند و در پایه گذاری این حکومت نقش بهسزا داشته اند.
فرای اینکه این بحث به هیچ وجه با واقعیات و اسناد منتشر شده تطابق ندارد لازمه برخورد با اینگونه دروغها برخورد تاریخی به مسائل و همینطور ارائه تاریخچه ای حتی المقدور جامع از آن نیروها و سپس بررسی سیاسی-ایدئولوژیک آنها است. این عمل به نظر نگارنده هم به آسیب شناسی علل انحراف انقلاب از مسیر اصلی خود که همانا استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی بود کمک می کند و هم یک افشاگری در مقابل تبلیغات رسانه های امپریالیستی و وابسته و اصلاح طلبان و انواع گویندگان رنگارنگشان از نوری زاده ها و سازگاراها تا شریعتمداری ها و اکبرینها و کدیورها ونبوی هاست و در ضمن جنبش رو به رشد کمونیستی ایران نیاز دارد که با گذشته خود حساب و کتاب کند.جنبش کمونیستی ایران با گسستی که به دلیل اعدامهایی دهه۶۰ در آن بهوجود آمد با گذشتگان خودش فاصله گرفته اما نباید این فاصله را به تجربه نیز تعمیم دهد.ما با نگاه کردن به مسیر رفقای مان در گذشته میتوانیم این مسیر را ادامه دهیم و در واقع با خط این رفقا تداوم و گسست دیالکتیکی داشته باشیم.
من سعی می کنم در این سلسله نوشته ها تحولاات ایدئولوژیک و سیاسی جریانات و نوع نگرش آنها در کنار موضع گیری ها و پراتیک اجتماعی شان قرار دهم تا خواننده بتواند به ریشه یابی مسائل بپردازد.
سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر
سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر از مشهورترین جریانات موسوم به خط ۳ بود که در مبارزات سالهای بین ۵۷تا ۶۱ نقش خاص و ویژه ای داشت.برای بررسی این سازمان باید به ریشه اصلی آن یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت.
سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۴۴ توسط تنی چند از جوانان ناراضی نهضت آزادی بنیانگذاری شد. بنیانگذاران این سازمان محمد حنیف نژاد و سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، هر سه سابقه عضویت در نهضت آزادی را داشتند و از مشی رفرمیستی نهضت آزادی و جبهه ملی ناراضی بودند.آنها در شرایطی که دیکتاتوری شاهنشاهی حق هر گونه فعالیت رفرمیستی را از جامعه سلب می کند و یا اگر براثر شرایط بین المللی اندکی فضا باز شود(مانند سالهای ۳۹-۴۲) حکومت شاه سریعا این فضا راخواهد بست به تجدید نظر در مورد اندیشه و مشی سیاسی شان رو آوردند و بصورت پیگیرانه شروع به مطالعات فلسفی و سیاسی کردند و در نهایت به یک بینش ضد امپریالیستی و اسلامی براساس رسیدن به حکومتی برمبنای عدالت اجتماعی رسیدند، تاکتیکی که برای آن دوران لازم دیدند الهام گرفته از مبارزات روز بین المللی مردم ویتنام و الجزایر و…بود: یعنی مشی مبارزه مسلحانه.
از سال ۱۳۴۸ به تدارک مبارزه مسلحانه روی می آورند و تعدادی از اعضای خود را برای آموزش به پایگاههای جنبش الفتح می فرستند اما قبل از اینکه مجاهدین دست به عملیات نظامی خاصی بزنند در شهریور ۱۳۵۰ مورد هجوم ساواک قرار می گیرند و بیش از صدتن از اعضا و هوادارانشان بازداشت و راهی زندان و میدانهای تیر می شوند.
از سال ۵۱ عملیات نظامی مختلف سازمان مجاهدین شروع شد.
از خصوصیات بارز سازمانهای معتقد به مشی مسلحانه جابجایی سریع و پیاپی نیروهاست.دلیل این امر نیز واضح است،چون این نیروها همیشه امکان دستگیری و جان باختن را داشتند.
بعد از فرار متهورانه تقی شهرام از زندان ساری و پیوستن مجددش به سازمان و همینطور شهادت رضا رضایی یک تغییر عمده در مرکزیت رخ داد و آن هم جایگزینی تقی شهرام با رضا رضایی در مرکزیت سازمان مجاهدین خلق بود. تقی شهرام که به سمت مارکسیسم گرویده بود در داخل سازمان و در مرکزیت شروع به کار ایدئولوژیک کرد.این بحثها آرام آرام به بدنه سازمان هم منتقل شد.در سال ۵۳ جزوه ای که مشهور به “جزوه سبز”بود(چون در یک برگه سبز رنگ نوشته شده بود) در میان اعضای سازمان با عنوان”پرچم مبارزه ایدئولوژیک را هر چه برافراشته تر سازیم!”منتشر می شود.این جزوه اولین بحث سیستماتیک در میان بدنه سازمان بود و به نوعی اعلام مواضع جدید رهبریت سازمان.(متاسفانه با وجود تلاشهای پیاپی به این جزوه دسترسی پیدا نکردم)
این جزوه با واکنشهای متفاوتی در درون سازمان روبرو شد، صف بندی که قبلا درون سازمان نبود را افزایش داد و طیف مذهبی و مارکسیست رو از هم دورتر کرد. (لازم به ذکر است که قبلا نیز در درون سازمان افرادی بودند که مارکسیست شده بودند اما از اعلام آن خودداری کرده بودند و سازمان نیز تا آنجایی که من خبر دارم و با افراد نسبتا آگاه و فعال آن زمان صحبت کردم موضع خاصی نسبت به این مساله یا در واقع ضدیت خاصی با مارکسیستها نداشت) در نهایت مارکسیستها در درون سازمان خود را غالب کردند و مخالفان خود را با ترور و ارعاب و حذف از میدان به در کردند و در مهرماه ۵۴ کتاب “تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران” چاپ و در سطح جامعه تکثیر شد.این اتفاق سر آغاز رو در رو شدن جریانات مارکسیست و اسلامیونی بود که بعدها دست اندرکاران جمهوری اسلامی شدند.واکنش سازمان مجاهدین خلق ایران(در واقع کسانی که به ایدئولوژی اولیه سازمان اعتقاد داشتند و اکثرا در زندان بودند)در کتابچه مشهور “تحلیل بیانیه اپورتونیستهای چپ نما”که گفته میشود به قلم مسعود رجوی بوده در مقابل این حرکت منتشر شد:ضمن محکوم کردن این عمل و انحراف مبارزه از مسیر ضد امپریالیستی و همچنین کودتا خواندن عملکرد جناح مارکسیستهای سازمان بود،ولی مجاهدین به هواداران خود هشدار دادند که “خطر اصلی از اپورتونیست چپ نیست بلکه از راست و اپورتونیست راست است”.
روحانیون نیز در زندان حکم”نجس بودن”مارکسیستها را صادر کردند.جالب است بدانیم از امضا کنندگان این فتوا منتظری و طالقانی نیز بودند.اکثر هواداران روحانیون “کمونیسم را دشمن مردم خواندند و نه ساواک را!!”و تعداد زیادی از اینها در مراسم شاهنشاها سپاس که در سال ۵۵ از تلویزیون نیز پخش شد از شاه درخواست”عفو و بخشش ملوکانه کردند”مانند کروبی و عسگر اولادی.مشهورترین حامیان اصلی این طیف که تماما بعدها از دست اندرکاران جمهوری اسلامی بوده و هستند رفسنجانی،رجایی،نبوی،کروبی،لاجوردی،منتظری،اولادی بودند.
این تغییر و تحول دررونی سازمان یکی از بحث برانگیزترین اتفاقات آن دوران جنبش انقلابی ایران بود.
بخش مارکسیستی سازمان در دوران ابتدایی فعالیت خود به شدت تحت تاثیر تقی شهرام بود.این جریان از سال ۵۵ به بعد دیگر عمل مسلحانه ای انجام نداد اما درگیر بحرانهای متعدد درونی بود.سازمان در این مقطع بهطور قاطعانه مبارزه مسلحانه جدا از توده را رد کرد و مشی خود را از چریکی به مشی توده ای-انقلابی تغییر داد.سرآغاز این تحول جزوه معروف “نقد دوالیسم سیاسی”است که گفته میشود نوشته حسین احمدی روحانی است.در نهایت تقی شهرام از سازمان اخراج شد و تسویه های درونی سازمان طی سالهای قبل و در جریان تغییر ایدئولوژی مورد انتقاد قرار گرفت و از شهدا اعاده حیثیت شد.سه جریان از بخش مارکسیستی مجاهدین شکل گرفت که اکثریت اعضا به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر پیوستند(۱).
سازمان پیکار در همان آغاز راه، خودش را بعنوان یک جریان رادیکال جا انداخت و در همان بیانیه اعلام موجودیت که در آذر۵۷ منتشر شد مرزبندی کاملش را با شوروی و چین و حزب توده مشخص کرد.
سازمان پیکار یکی از نیروهای پیگیر قیام بهمن ۵۷ بود و از همان آغاز مرزبندی خودش را با جمهوری اسلامی و حزب حاکم مشخص کرد.در رفراندوم دوازدهم فروردین جزو نیروهای تحریمی بود.اگر سری به شماره های مختلف نشریه پیکار بزنید میبینید که پیکار از همان ابتدا تشکیل حزب طبقه کارگر و مرزبندی قاطع با تمام جریانات غیر کارگری و کمونیستی را در سرلوحه مبارزات خود قرار داده بود.(۲)
پیکار در واقع یکی از چپ ترین جریانات جنبش کمونیستی ایران بود و ابتدای انقلاب رژیم جمهوری اسلامی را یک رژیم دوگانه میشناخت که برخوردی دوگانه می طبد.جناح بورژوازی لیبرال به رهبری بازرگان و جناح خرده بورژوازی به رهبری حزب جمهوری اسلامی. پیکار هیچگاه جمهوری اسلامی را مورد تایید قرار نداد و با حزب توده مرزبندی قاطع داشت و آنها را عوامل “سوسیال امپریالیسم”شوروی در ایران معرفی میکرد.
پیکار حمله به دفتر نشریه آیندگان را محکوم کرد و آن را”پنجه ارتجاع برگلوی مطبوعات مترقی”نامید(۳).
از همان آغاز حمله به کردستان را محکوم کرد و از اعضا و هواداران خود خواست که در کردستان به کمک مردم بشتابند و در کنار کوموله به مقاومت مسلحانه در کردستان روی آوردند و از شهریور ۵۸ شرایط سیاسی کشور را دوره “جدید اختناق”نامید(۴).
زمانیکه مجلس خبرگان در حال تصویب قانون اساسی بود، سازمان پیکار سلسله مقالاتی را در نشریه اش به چاپ رسانید با عنوان”ولایت فقیه-گشادترین کلاهی که به سر مردم ایران میرود!”و از مردم خواست در مقابل این قوانین بایستند(۵).
در قضیه سفارت امریکا پیکار با نگاه تردید آمیز به مسائل نگاه کرد و هدف حزب اللهی ها از این کار را اخراج لیبرالها از دولت و همین طور موضع گیری در مقابل کمونیستها با دود و دم ضد امپریالیستی خواند(۶).
پیکار جنگ ایران و عراق را در مهرماه ۵۹ یک جنگ ارتجاعی و بین دو رژیم ارتجاعی ارزیابی کرد و این را به ضرر مردم دو کشور دانست(۷) و علیه جنگ شروع به افشاگری کرد که این موضوع باعث اعدام تنی چند از هواداران سازمان شد.
پیکار قاطعانه در مقابل تعطیلی دانشگاهها و “انقلاب فرهنگی “ایستاد و در این قضیه تعدادی از هوادارانش بخصوص در اهواز کشته و اعدام شدند(۸).
سازمان پیکار شعار اصلی خود را در دوران بحرانی سال ۶۰ “نه به لیبرالها، نه به حزب جمهوری، زنده باد پیکار توده ها “اعلام کرد.در سالگرد تعطیلی دانشگاهها در اردیبهشت ۶۰ تظاهراتی برپا کرد که با انفجار سه راهی(نوعی نارنجک جنگی دست ساز)در میان صفوف هوادارانش منجر به کشته شدن سه نفر و زخمی شدن دهها نفر شد(۹).البته در خرداد ۶۰ و در نشریه شماره ۱۱۰ سازمان هدف اصلی مبارزه را حزب جمهوری اسلامی معرفی کرد.سازمان به شدت به عملیات مسلحانه مجاهدین خلق انتقاد داشت و آن را تاکتیکی جدای مردم قلمداد میکرد و به شدت هم به نقد شورای ملی مقاومت پرداخت و از حضور در آن سر باز زد.
سازمان پیکار بعد از سرکوب سال۶۰ نتوانست برپا بماند و بر اثر این اتفاقات تقریبا تمام کمیته مرکزی اش دستگیر و اعدام شدند(علیرضا سپاسی آشتیانی در زیر شکنجه در بهمن ۶۰ کشته شد.سپاسی به عنوان یکی از نمادهای مقاومت زیر شکنجه در دهه۶۰ شناخته میشود.همچنین رهبران دیگر پیکار که دستگیر و اعدام شدند عبارتند از حسین روحانی، قاسم عابدینی، محسن فاضل، مسعود جیگاره ای).
بخشی از اعضا و هواداران سازمان پیکار به حزب کمونیست ایران پیوستند و بخشی دیگر نیز منفعل شدند.
سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر جزو جریاناتی است که هیچگاه نسبت به حاکمیت دچار توهم نشد و همیشه در صف اول مبارزه قرار داشت.در حد توان از مبارزات دمکراتیک توده ها مانند حجاب اختیاری، حق تعیین سرنوشت خلقها، حقوق کارگران، انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات و….فعالیت میکرد،حتی در دوره ای که جمهوری اسلامی با تسخیر سفارت توانسه بود بخشهایی از اپوزیسیون (مجاهدین و فداییان) را مبهوت کند و به نوعی به دنبال خود بکشد، سازمان پیکار هیچگاه دچار نظر مثبت نشد.
سازمان پیکار با توجه به وسعتش، جزو سازمانهایی است که بیشترین تعداد اعدامی را داشته، بیش از ۴۵۰ اعدامی داشته(۱۰) که حدود سی درصد این افراد را زنان تشکیل میدهند که این در نوع خود و با توجه به گروههای دیگر بی بدیل است و در واقع بصورت کاملا چشمگیرانه ای حضور زنان در صفوف سازمان پیکار را به نسبت مردان نشان میدهد.همچنین داستان منیژه هدایی(۱۱)نیز یکی از معروفترین داستانهای مقاومت در سال ۶۰ است.
سازمان پیکار امروز دیگر وجود ندارد اما اندیشه خط سه و نگاه رادیکال و ریشه ای به مسائل که از خصلتهای پیکار است کماکان در سطح جنبش کمونیستی ایران وجود دارد.
سی و سه سال قبل شاید انتخاب مسیر صحیح بسیار سخت بود اما امروز که سالها از آن دوران میگذرد حقانیت تحلیلهای صحیح به همه اثبات شد و نشان داد اندیشه رادیکال که به جای “همه با هم”و تعارف تکه پاره کردن، بر سر اصولش کوتاه نیامد امروز رو سفید مانده اما توده ایی ها و اکثریتی ها و همینطور لیبرالها که در حکومت نیز مدتی بودند امروز فقط با تحریف تاریخ میتوانند برای خود آبرو کسب کنند. در واقع با مطالعه تاریخ است که متوجه میشویم که چرا کمونیستها اولین قربانیان حکومتهای جمهوری اسلامی و شاهنشاهی بوده اند.
یاد تمام رفقای پیکاری که در راه آزادی و برابری این والاترین آرمان بشری ایستادند گرامی باد.
پا نوشتها:
۱. http://peykar.info/PeykarArchive/Mojahedin-ML/etelaiyeh-1357.html
۲. http://peykar.info/PeykarArchive/Peykar/Nashriyeh-Peykar.html
۳. http://peykar.info/PeykarArchive/Peykar/Nashriyeh/Peykar-016.pdf
۴. http://peykar.info/PeykarArchive/Peykar/Nashriyeh/Peykar-019.pdf
۵. http://peykar.info/PeykarArchive/Peykar/Nashriyeh/Peykar-022.pdf
۶. http://peykar.info/PeykarArchive/Peykar/Nashriyeh/Peykar-029.pdf
۷. http://peykar.info/PeykarArchive/Peykar/Nashriyeh/Peykar-073a.pdf
۸. http://peykar.info/PeykarArchive/Peykar/Nashriyeh/Peykar-051.pdf
۹. http://peykar.info/PeykarArchive/Peykar/Nashriyeh/Peykar-103.pdf
۱۰. http://peykar.info/PeykarArchive/pdf/Shohada.pdf
۱۱. معروف است که در جریان اعترافات حسین روحانی از رهبران سازمان پیکار، زنی از میان جمعیت بلند میشود و درخواست صحبت می کند.لاجوردی به او اجازه صحبت می دهد. این زن خودش را منیژه هدایی معرفی می کند مسئول شاخه دانشجویی و دانش آموزی سازمان و کاندیدای مرکزیت که قبلا تحت فشار اعترافات دروغینی قرار گرفته بود. از جمعیت عذر می خواهد و بر نظرات انقلابی گذشته اش پای می فشارد. چند روز بعد منیژه هدایی اعدام می شود. مراجعه شود به جلد اول خاطرات زندان ایرج مصداقی.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
آفرین، عالی بود
سه شنبه, ۲۸ام آذر, ۱۳۹۱
مقاله پرمحتوا و عبرت آموز
چهارشنبه, ۲۹ام آذر, ۱۳۹۱
نوشته بسیار موجزی بود…امیدوارم این مسیر رو ادامه دهید و در مورد اقلیت و راه کارگر و رزمندگان و کوموله و حکا و…بنویسین
چهارشنبه, ۲۹ام آذر, ۱۳۹۱
مرسی. خوب بود و ساده
چهارشنبه, ۲۹ام آذر, ۱۳۹۱
از همه گفتید و از تصفیه شدگان و ترورهای مجید شریف واقفی و صمدیه لباف نگفتید….
پنجشنبه, ۳۰ام آذر, ۱۳۹۱
خوب است که با نگاهی به گذشته، نشانه ای از آینده را هم با نقد حال تبیین کنیم. اما چندین نکته را که در حیات سازمان پیکار تعیین کننده شد و در حقیقت نابودیش را پیش از ضربات جمهوری اسلامی تمهید نمود هم بیان می کردید. زمینه های انشعاب و سپس شکل گیری چند فراکسیون درون آن در اوایل سال ۶۰ که اگر هم سرکوب های آن سال دیرتر اتفاق می افتاد در واقع سازمانی با نام و ظرفیت سابق پا برجا نمی ماند. در حقیقت سازمان پیکار پیش از نابودی فیزیکی آن به لحاظ انسجام نظری خود را از دست داده از هم پاشیده بود.
یادآوری نکاتی از چند بینشی درون سازمان پیکار نیز شاید به نگاه هر نقاد باریک بین یاری رساند ؛ انتشار اطلاعیه همدردی و تسلیت در مرگ طالقانی . انتشار اولین اطلاعیه در آغاز جنگ ایران و عراق و ارزیابی جنگ از منظر ارتجاعی ـ دفاعی ،و برخی دیگر از این خطاهای نظری ـ عملی
جمعه, ۱ام دی, ۱۳۹۱
آقای کریم، تصادفا آنچه شما خطا های سازمان پیکار نامیده اید، از بزرگترین نقاط قوت آن سازمان بود. در اینجا من صرفا به جنگ ایران و عراق می پردازم که به دلیل مرو زمان و عوامل دیگر، امروزه هیچ ابهامی در موردش باقی نمانده است. به اقرار فرماندهان نظامی حکومت جمهوری اسلامی، این حکومت با هدف تثبیت خود و مقابله با سیل خروشان مخالفان وارد جنگ تمام عیاری شد که گرچه عراق آن را به طور رسمی آغاز کرده بود، اما در واقع او بود که با حمایت مالی و تسلیحاتی گسترده از حزب الدعوه و جریانات دیگر اپوزیسیون عراق، شروع کننده آن بود و اسناد و مدارک رو شده در هر دو کشور موید این نکته می باشند. روشن است که اشاره به این عامل به معنای ندیدن نقش دولت وقت عراق در آن جنگ نیست. صدام حسین به سودای پر کردن صندلی خالی مانده ی شاه به عنوان ژاندارم خلیج وارد جنگ شد و می خواست ضمن دهنه زدن به جنبش های انقلابی منطقه و عند الزوم سرکوب قهر آمیز آنها، نسبت به گوشمالی دادن به آخوند ها نیز اقدام کند که امری ضروری برای جلب اطمینان غربیان به شمار می رفت. اینها آن عللی بودند که در حقیقت به وقوع جنگ انجامیدند و در این میان مردم دو کشور به این خیال که از میهن خود دفاع می کنند، عملا به گوشت دم توپ جنایتکاران حاکم در دو کشور بدل شدند و به جز فلاک و بی خانمانی نصیبی نبردند. خوب، با توجه با آنچه از انگیزه های دو حکومت مرتجع گفته شد، انتظار اینکه یک جریان چپ مستقل، کارگران و زحمتکشان را به مقابله ی قهر آمیز با کارگران و زحمتکشان آن سوی خط مرزی فرابخواند و مشوق کشتار و بی خان و مانی باشد، یک انتظار بی جاست! ریشه ی ۹۹ درصد از نظریاتی که “دفاع از میهن” را در آن جنگ بی ارتباط به کارگران و زحمتکشان به ایشان توصیه می کرد، این بود که بانیان آن نظریات حکومت جمهوری اسلامی را انقلابی، ضد امپریالیست و مترقی می دانستند و مراجعه به اسناد و مدارک باقی مانده از این جریانات (که همگی را در سایت “آرشیو اپوزیسون” می توان یافت)، دلالت تام بر این نکته دارد. سازمان پیکار اما شاید یگانه جریانی بود که بی هیچ توهمی دولت موقت را ارگان سازش امپریالیسم با بخشی از بورژوازی ایران خواند و انقلاب ۵۷ را ناتمام یا شکست خورده نامید.
شنبه, ۲ام دی, ۱۳۹۱
نوع ادبیات بیشتر به درد نوشته های خودمونی و توی وبلاگی می خورد . انگار نویسنده مطلب رو برای وبگاهش نوشته بعد یه دفعه گفته بدیم اینجا هم کار بشه .
(ین جزوه با واکنشهای متفاوتی در درون سازمان روبرو شد، صف بندی که قبلا درون سازمان نبود را افزایش داد و طیف مذهبی و مارکسیست رو از هم دورتر کرد. _ بخشی از متن )
فقط این جمله رو بخونید: به جای (را ) از کلمه محاوره ایی (رو ؟) استفاده شده و این تازه یکی از حداقل ۵ ایراد نگارشی فقط در این جمله هست .
جالب تر این که نویسنده متن بازخوانی تاریخ نمی کنه بلکه بی طرفی رو گذاشته زیر پا و به طور کامل با شیفتگی مطلب رو نوشته .
کلا تقی شهرام از وسط مطلب گم میشه اما همین قسمت ها هم معلومه نویسنده ارادت خاصی بهش داشته .
این مطلب برای همون وبلاگ و وبگاه مناسب بود نه به عنوان مطلب تحلیلی .
در ضمن هیچ چیزی اضافه تر از یک سرچ ساده در اینترنت راجع به سازمان پیکار نمی دهد . با یک سرچ ساده در گوگل حداقل ۳ برابر این متن مطالب مفید می شد به دست آورد .
دوشنبه, ۴ام دی, ۱۳۹۱
آقای صبا، درباره انتقادات شما یقینا نویسنده ی مطلب خود پاسخ خواهد داد، من صرفا به مطلبی می پردازم که شما مدعی هستید از وسط نوشته گم شده است، یعنی موضوع تقی شهرام. باید بدانید که محمد تقی شهرام با وجود آنکه از بانیان گرایش به مارکسیسم در سازمان مجاهدین بود، قبل از انقلاب توسط بخش منشعب (م.ل.) از سازمان مجاهدین، یعنی همان سازمان پیکار آینده از سازمان اخراج شده بود! نه تنها اخراج شده بود، بلکه ریشه های فکری عملکردی که به وقوع آن جنایت در درون سازمان منجر شده بود نیز در کلیت آن مورد نقد قرار گرفت و ساز و کار های تشکیلاتی ئی طراحی شد که دیگر امکان وقوع چنین جنایاتی در سازمان ممکن نباشد. با توجه به این موضوع، قهرا اقرار خواهید فرمود که موضوع تقی شهرام، دیگر به سازمان پیکار ربطی نداشته و ندارد و سازمان با اخراج او، تعویض نام خود و انتقاد از خود علنی در سطح کل جنبش نشان داده بود که آن افکار و فرد حامل آن افکار را نمی پسندد و در خود نمی پذیرد. دقت کنید که اساسا دستگیری تقی شهرام و بعد اعدام او توسط رژیم جمهوری اسلامی به این دلیل ممکن گردید که با اخراج او از سازمان، پوشش امنیتی سازمان از روی او کنار رفته بود و امکانات مبارزاتی سازمان از او که دیگر عضو سازمان محسوب نمی شد، دریغ می گردید. شهرام یک چریک ورزیده و متخصص حرکت در شهر بود، به این معنا که بسیار خوب فن مبارزه با پلیس و فرار از تور های خیابانی را بلد بود. جزوه ای هم در همین رابطه نوشته بود که در داخل سازمان تدریس می شد. لذا دستگیری او به دلیل اخراجش از سازمان بود و ول بودنش در خیابان ها بدون پوشش امنیتی و همین نشان می دهد که او با سازمان پیکار ارتباطی نداشته است. حقیقت این است که کمیته ی مرکزی سازمان پیکار که مورد نفرت خاص او بود، هیچ میلی نداشت عملکرد نادرست او به حساب سازمان پیکار و کمونیست های ایران گذارده شود و به این دلیل هرگونه ارتباطی با او قطع شده بود. او نیز اعتمادی به سازمان نداشت، کماینکه هنگامی که بخشی از کمونیست های مستقل طرح فراری دادن شهرام را آماده کردند و سازمان دادند و با تماس قبلی، تمام اطلاعات لازم را در اختبار وی قرار دادند، او به دلیل بی اعتمادی به آن جمع (که برخی از قدیمی های پیکار هم به شکل فردی در آن بودند) و شاید هم به دلیل توهماتش نسبت به جمهوری اسلامی، حاضر به فرار نشد! با این همه هیچ تردیدی نیست که اگر شهرام به خواست رژیم عمل می کرد و به لجن پراکنی بر علیه سازمان مجاهدین می پرداخت (نظیر اینکه اینها مارکسیست های اسلامی هستند و…) رژیم یقینا او را اعدام نمی کرد. اگر به خاطرات زندان شهرام که به همت بقایای سازمان پیکار منتشر شده مراجعه کنید دلایل غیر قابل انکاری در اثبات این نظر خواهید یافت.
سه شنبه, ۵ام دی, ۱۳۹۱
اقای صبا.انتقادات نگارشی تان کاملن صحیح است و خب یک مقداری این کار هول هولکی شد.قطعن برای کاهای بعدی سعی خواهم کرد جبران کنم
اینکه این نوشته چیز جدیدی در مورد پیکار هم نمیگوید صحیح است چون به هر حال اطلاعات من هم از همان منابع اینترنتی و….است چون در هر حال ان موقع به دنیا نیامده بودم…در مودرد اینکه به نظرتون من بی طرفانه به موضوع نگاه نکردم هم درست میگویید اولن به نظر من امکان داره نویسنده ای بتواند متنی بنویسد و در آن ایدئولوژی خود را پنهان نمییاد و دومن من مدعی تاریخ نگار هم نشدم بلکه مدعی این شدم با اسنادی که موجوده اثبات کنیم که کمونیتها پشت جمهوری اسلامی نبودن و اتفاقن روبروی او بودند برعکس لیبرالها.سومن بازز مدعی بی طرفانه نگاه کردن به مسائل هم نشدم و اتفاقن هر کسی مقدمه را بخواند متوجه خط فکری و نوع نگاه من به مسائل میشود.در مورد تقی شهرام هم واقعن نمیدونم تقی بخشی از سازمان پیکار نبود.قبل از بوجود آمدن سازمان در سال۵۷ اخراج شده بود و این موضوع بخشی از سازمان پیکار نیست بلکه بخشی از شاخه م ل مجاهدینه.البته همانطور که گفتین من به تقی شهرام ارادت ویژه دارم اما اصلن قصد این نوشته پرداختن به تقی شهرام نبوده و نیست.وگرنه من از دادگاه تقی شهرام هم حرفی نزدم.
سه شنبه, ۵ام دی, ۱۳۹۱
اقای کریم
پاسخ شما را فکر میکنم به صورت کامل اقای امامی دادند.
ممنون از توجهتون
سه شنبه, ۵ام دی, ۱۳۹۱
تاریچه مختصر و جالبی بود جا داشت از رزمندگان هم می گفتید که سرنوشتشان با پیکار گره خورده بود
سه شنبه, ۲۷ام فروردین, ۱۳۹۲