نقاط ضعف ابر قدرت ها.

در نبود یک درگیری نظامی میان دو ابر قدرت چین و آمریکا، آنچه که بیش از عوامل دیگر می تواند هر ابر قدرت را به سقوط کشاند، وضعیت داخلی است. آمریکا بخاطر اختلاف طبقاتی شدید و کمبود نهادهای حمایتی (در مقایسه با توان اقتصادی و دیگر کشورهای توسعه یافته) و تاریخ کوتاه، از عدم استحکام همبستگی ملی در خور یک ابر قدرت، رنج می برد. اختلافات نژادی و قومی نیز براین امر کمک نموده. به ویژه در دهه گذشته جدایی اجتماعی ژرفی در آمریکا شکل گرفته که خود را در آخرین انتخابات ریاست جمهوری به نمایش گذارد. نشانه های کاسته شدن از این جدایی اجتماعی دیده نمی شود. حتا ادعا می گردد که دمکراسی در چند سال اخیر در آن کشور مورد حمله شدید بوده است. این امر به ویژه از این نظر مورد نگرانی است که در درازای تاریخ خود آن کشور پاسدار دمکراسی بوده است.[i] به این خاطر و وجود فراوان اسلحه های پیش رفته در نزد افراد، نمی توان احتمال بالای شورش های اجتماعی و نژادی را از نظر دور داشت. تاثیر مواد مخدر و جنایت و فسادی که با خود در این جامعه بهمراه می آورد را نیز باید به آن افزود. از سوی دیگر جامعه چین یکدست بوده و بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی آمریکا را ندارد. اما بخاطر کمبود آزادی های سیاسی، نمی توان انتظار داشت که حزب کمونیست چین بتواند مانند گذشته، بدون ایجاد درگیری و مقاومت، با قدرت حکومت کند. هر روزه اعتصابات کارگری و سیاسی متعدد در سراسر چین در جریان است که با پنجه آهنین حکومت روبرو می گردد. از نظر دور نداریم که با ثروتمند شدن چین، عوارض مخرب اجتماعی که همراه با پول به وجود می آید، در آن کشور نیز شیوع خواهد یافت.

استقلال

نظام سیاسی حاکم بر هر سرزمین بالاترین تاثیر را بر امنیت کشور دارد. نخست باید در نظر گرفت که دیگر “چهاردیواری اختیاری” در جهان نمی تواند صادق باشد. به سخن دیگر “استقلال” به طور مطلق در جهان وجود ندارد و بازهم هر کشور باید به طور نسبی و با در نظر موقعیت زمان، بهترین گزیدارها را در مسیر منافع ملی در درازمدت دنبال کند. دیگر نمی توان گفت که در داخل کشور می توان دست به هر کاری زد (از آن میان حقوق بشر، محیط زیست، دست یابی به جنگ افزارهای کشتار جمعی) که فلسفه مورد نظر خودکامگان می باشد و دیگران حق مداخله ندارند. جهان پیش از آن بهم پیوسته که بتوان دور سرزمین را خط غیر قابل نفوذ کشید.[ii]

نظام سیاسی داخلی.

برای برآورد امکان استقلال در هر کشور، نخست باید به ساختار کشورها توجه نمود. در بیش تر مواقع امنیت از داخل مورد تهدید قرار می گیرد تا خارج. می توانیم سه نوع “کشور” را از یکدیگر متمایز کنیم. واحدهایی در جهان وجود دارند که براثر تاریخ دراز خود به عنوان کشور، از همبستگی ملی بالا برخوردار می باشند. ملت در این کشورها دارای معناست. یعنی با وجود اختلاف های قومی، زبانی و مذهبی، از همبستگی ملی قوام گرفته در تاریخ، برخوردار بوده و احساس جدائی نمی کنند. یا به سخن دیگر “یگانگی در کثرت” در این اجتماع متبلور است. این نوع کشور را بخاطر داشتن عامل ملت نمی توان بسادگی تجزیه کرد. در اکثر مواقع به نیروی نظامی خارجی نیاز است تا تجزیه صورت گیرد. ایران (با تمام تلاشی که حکومت در راه تخریب همبستگی ملی به عمل می آورد) و چین (با وجود مخالفت های شدید مسلمانان در باختر آن سرزمین) به عنوان نمونه های برجسته در آسیا می باشند. ترکیه تا اندازه ای از چنین موهبتی برخوردار است. اما بخاطر داشتن اقلیت بزرگ کردهای ایرانی تبار که خود را ترک نمی دانند، نمی توانند به طور کامل در این رده قرار گیرند.[iii]

در مقابل، واحدهای سیاسی بسیاری در جهان بوجود آمده که از همبستگی مورد نیاز برای پاسداری از یکپارچگی سرزمینی برخوردار نیستند.در کانون این کشورها، نیروهای توانمند گریز از مرکز فعال می باشند. بسیاری از این واحدهای سیاسی وسیله ی قدرت های استعماری در گذشته نزدیک ایجاد شده اند و بی ثباتی اجتماعی، وضعیت طبیعی آنان است. در جهان عرب، در آفریقا و دیگر نقاط این واحدها به فراوانی یافت می شوند. عربستان سعودی نمونه بزرگ این نوع کشور می باشد که در تاریخ خود نیاز به قدرت های خارجی داشته تا بتواند به صورت کنونی به زندگی خود ادامه دهد. یا به سخن دیگر “کثرت در کثرت” باقی مانده است و هیچگاه وحدت ملی به طور طبیعی ایجاد نگردیده.

نوع سوم کشورهای مشترک المنافع می باشند که از جوشش مهاجرین گروه های گوناگون از سراسر جهان همراه با جمعیت بومی که در اکثریت موارد با نیروی نظامی برآنان پیروز شده اند، بوجود آمده است. مردم این سرزمین ها به خاطر منافع مشترک با یکدیگر به تفاهم می رسند. از این رو در مواردی قادر به ایجاد “کشور” متحد و یکپارچه گردیده اند. بخشی که در سابق زیر سلطه و نفوذ انگلستان بودند، از دمکراسی برخوردار هستند و در راه حفظ و اشاعه آن تلاش بسیار نمودند. نمونه های برجسته کانادا، ایالات متحده، استرالیا و تا اندازه ای آفریقای جنوبی. بخشی که از سلطه پرتقال، اسپانیا، انگلستان،  فرانسه و دیگر کشورهای استعماری در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین زاده شده اند، از ثبات، دمکراسی و درآمد سرانه کم تر برخوردار می باشند.[iv]

اگر “استقلال” مطلق برای هیچ واحد سیاسی وجود ندارد، این واژه را چگونه باید در مورد هر واحد سیاسی، شرح داد. شاید بتوان این تعریف را بکار برد: حرکت در راستای منافع ملی درازمدت با در نظر گرفتن شرایط کوتاه مدت جهان. چه مرجعی مشروعیت تعیین منافع ملی درازمدت را دارد؟ تنها و تنها، اراده ملی می تواند چنین نقش تعیین کننده را به عهده داشته باشد. بالاترین و دوام آورترین تبلور اراده ملی را می توان در دمکراسی و به ویژه دمکراسی لیبرالی، جستجو کرد. دمکراسی لیبرالی با تضمین تمامی آزادی های فردی، قومی و مذهبی، خواست ملی را در هر برهه، در مقایسه با دیگر روش های سیاسی، دقیق تر ارائه می دهد.[v] در دمکراسی همیشه و همه از وضع موجود رضایت ندارند. اما همیشه و همه می توانند به طور موثر نظر و اراده خود را اعمال نمایند. همگان براین احساس هستند که در فرآیند آفریدن آینده خود سهیم هستند. در مقایسه با دیگر نظام های سیاسی و اقتصادی، می توان گفت دمکراسی کم ترین سطح نارضایتی را تولید می کند. البته الگوهای جذاب دیگری در جهان وجود دارند که با خواست دست یابی به دمکراسی رقابت می کنند. نمونه برجسته چین می باشد که توانسته در مدتی کوتاه (همزمان با انقلاب اسلامی در ایران) ملت ۱.۳ میلیارد نفری را از درآمد سرانه کم تر از ۱۰۰ دلار به دومین اقتصاد بزرگ جهان بدل نماید. می توان از سنگاپور نیز نام برد که بدون دمکراسی رسمی به این سطح بالای اقتصادی و سیاسی دست یافت. یا از کره جنوبی و تایوان که بدون دمکراسی به سطح بالای اقتصادی دست یافته اند و پس از آن برای اداره سیاسی کشور از ابزار دمکراسی با موفقیت استفاده کردند.

همراه با دمکراسی باید از اقتصاد بر پایه بازار آزاد نام برد. پیش رفت اقتصادی همه جانبه بدون دسترسی به این ابزار تاکنون الگوی عملی موفق نداشته است. چین تنها هنگامی توانست که عقب افتادگی اقتصادی و هرج و مرج داخلی را پایان دهد که بدون تعارف به کاپیتالیسم روی آورد.[vi] انتضار می رود که هرچه چین ثروتمندتر شود، اداره سیاسی کشور بدون مشارکت عمومی افراد مشگل تر خواهد شد. در حال حاضر ناسیونالیسم زخم خورده چین در سده های پیشین، با پیشرفت های اقتصادی و موقعیت بالایی که در سیاست جهان احراز کرده، تا مقدار ارضاء گردیده. اما حزب کمونیست حاکم برآن سرزمین همیشه روی توسعه اقتصادی نمی تواند حساب کند و یا آن را کافی برای مقابله با خواست های سیاسی در یابد. البته به آزادی های مدنی که چین همراه با ثروت بدان دست یافت را نمی توان نادیده انگاشت. از این رو انتضار تحول سیاسی در چین در راستای آزادی و حقوق بشر، امیدی بیهوده نیست.

پس چگونه است که هندوستان، با جمعیتی همتراز چین اما با درآمدی پایین به دمکراسی (هرچند بخاطر فقر، ناقص) دست یافته است. می توان ادعا کرد که هندوستان با تنوع بزرگ جمعیت از نظر زبانی، قومی و مذهبی، پیش از آن پراکنده است که با خودکامگی بتوان آن را اداره کرد. هند با بهره برداری از سنت دمکراسی انگلیسی و نهادهای استوار یافته در آن سرزمین به سوی دمکراسی شتافت. هند یا بایستی به تعداد بیشمار واحدهای سیاسی تقسیم می گشت یا بدل به دمکراسی می شد. هند با خردمندی راه دمکراسی را در پیش گرفت و در حال حاضر با کنار گذاردن بسیاری از عوامل اقتصاد برنامه ریزی شده، در راه شکوفایی گام بر می دارد. در هر حال، امروزه، هندوستان یکی از اقتصادهای بزرگ در جهان می باشد و با افزایش درآمد سرانه، در آینده نزدیک حتا توانمندتر نیز خواهد شد.

وضعیت همسایگان.

هیچ کشوری خواهان داشتن همسایه بی ثبات و در گیر مسایل غیر قابل حل نمی خواهد باشد زیرا بی ثباتی می تواند به سرعت به کشور مجاور نیز سرایت کند. بی ثباتی در یک سرزمین می تواند بسرعت بی ثباتی در منطقه و امکان مداخله قدرت های خارجی را گسترش دهد. هرچه دمکراسی و حکومت قانون در منطقه رایج گردد، احتمال ثبات و حل مسایل از راه های سیاسی و نه جنگ و آشوب، امکان بیش تر می یابند. خود مختاری در همسایگی، عامل تهدید دایمی جنگ با همسایگان است. تمام تحولات جهان پس از جنگ دوم تاکنون ثابت کرده است که قدرت خلاء را نمی پذیرد و خلاء قدرت در هر منطقه (بی ثباتی) بسرعت پر می شود و در بسیاری اوقات وسیله ی بازیگران خارجی. هیچ کشوری از نظر سیاسی امروز جزیره ای نیست که بتواند در حال وجود بی ثباتی در منطقه، خود را همچنان در درازمدت با ثبات نگاه دارد، حتا اگر ابر قدرت باشد. به وضعیت آمریکا در برابر بی ثباتی در مکزیک و دیگر کشورهای آمریکای لاتین که بخش بزرگ آن بخاطر مواد مخدر می باشد، نگاه کنید. جنایت و ترور را بسختی بتوان به یک منطقه محدود کرد.

تضمین صلح میان همسایگان هنگامی ممکن می گردد که عامل ترس در روابط آنان وجود نداشته باشد. اگر عامل ترس در میان نباشد، همسایه ها می توانند با آسایش در راه توسعه و منافع ملی حرکت کنند. ترس همیشه واکنش خود را همراه می آورد. اگر کشوری به قدرتی تهدید کننده بدل گردد، واکنش نخست از جانب همسایگان خواهد بود تا دیگر سرزمین ها. نوعی موازنه قوا و یا همکاری امنیتی باید برقرار باشد، تا رقابت نظامی درنگیرد و یا کشورها برای زندگی خود به دامان قدرت های برتر پناه نبرند. نمونه ایران قبل از انقلاب پیش روی ماست. ایران از نظر نظامی به اندازه ای توانمند شده بود که غرب، امنیت خلیج فارس را بر دوش ایران گذارده بود.[vii] گرچه در آن زمان چنین وضعیتی تهدید بالفعل برای دیگر کشورها در کرانه خلیج فارس ایجاد نکرد، اما بالقوه ترس دیگران را بر می انگیخت. در واقع ایران نیرومند استقلال کویت را تضمین می کرد و همچنین تضمینی بود بر یکپارچگی سرزمینی در عربستان. اما قدرت بالفعل ایران برای توان تاثیر گذاری در مرزها و حکومت داخلی همجواران، به خودی خود سبب ترس بسیاری از قدرت های بزرگ و همسایگان گردید.[viii] بسیاری از همسایگان از پیوند امنیت خود با ابرقدرت ها، چندین هزار کیلومتر دورتر از مرزهای خود، خرسند بودند تا از پیوند با ایران در همسایگی.

این نکته نیاز به ایجاد اتحادهای منطقه ای را نشان می دهد. امنیت در منطقه یا برای همه ایجاد خواهد شد و یا تمام منطقه بی ثبات خواهند بود. اتحادیه اروپا نمونه بسیار موفق می باشد. حتا انگاستان پس از خروج از این اتحادیه در گسترش امنیت برای همه، همچنان کوشاست. پس اتحادهای منطقه ای که با شرکت همسایگان برای پدافند در نقاط مختلف کشور ایجاد گردد، دستکم مکانیسم حل اختلاف و بحث و مذاکره دایم میان همسایگان برای ایجاد امنیت منطقه ای را ایجاب می کند. البته رسیدن به اتحادی همانند ناتو که بسیاری از کشورهای اروپا و آمریکای شمالی آن را بوجود آورد، هدف نهایی باید باشد.

موقعیت جهانی

این عامل نیز بنوبه خود، برتحولات داخلی هر کشور و امنیت آن، اثری ژرف دارد. غرب پس از فراغت از جنگ دوم، بسرعت دست به ایجاد نظم نوین جهانی زد و بهمراه آن به گسترش دمکراسی و بازار آزاد. تمامی این اقدامات برای پیش گیری از جنگ بزرگ دیگر که این بار بخاطر وجود جنگ افزار هسته ای، بسیار مخرب تر شده بود، انجام گردید. البته توازن توان تخریب متقابل، توانست صلح را در جهان، دستکم میان ابر قدرت ها، حفظ نماید. اما جنگ های منطقه ای و نیابتی، در برخی از نقاط جهان همچنان ادامه یافتند. می توان گفت که نظم جهانی بنا شده وسیله غرب که بر پایه آن دادوستد آزاد و حرکت سرمایه امکان رشد یافت. تا کنون نیز همچنان مسیر خود را می پیماید و در دست یابی به هدف های طرح شده، موفق بودند. شاید هیچ کشوری به اندازه چین پس از اصلاحات اقتصادی، از چنین نظمی بهره نگرفت. گرچه هر قدرتی طالب دستکاری در نظم جهانی به سود خود می باشد، اما تاکنون حرکت رادیکالی از جانب چین برای دست یابی به چنین هدفی دیده نشده است. همراه با ایجاد نهادهای لازم برای بازرگانی، حل مسایل از راه سیاسی و تضمین آزاد بودن راه های بازرگانی و دادوستد، غرب دست به ایجاد اتحادهای نظامی زد. ناتو را موفق ترین اتحاد نظامی که تاکنون در جهان شکل گرفته می دانند. بزرگ ترین دست آورد نظامی – سیاسی ناتو پاسداری از اروپا در مقابل تهدید شوروی – روسیه بوده است. بزرگ ترین دست آورد فرهنگی، ایجاد فرهنگ مشترک دمکراسی لیبرالی و بازار آزاد می باشد. جنگ اوکراین، برخلاف تصور روسیه که امکان از همپاشی و یا دستکم سست شدن این پیمان را در سر می پروراند، به احتمال زیاد، روشن کردن ارزش والای چنین پیمانی در نزد تمامی ملت های اروپا و جهان گردید. بقیه ی کشورهای اروپای خاوری نیز تلاش خواهند کرد که استانداردهای کشور را به سطح استاندارهای ناتو رسانده تا بتوانند به عضویت آن در آیند. سوئد حتا در جنگ دوم جهانی بی طرف ماند. در حالی که آن کشور در جامعه اروپا عضویت دارد، آن کشور تاکنون از اینکه باور کند که روسیه قابلیت چنین تعرض آشکاری را دارد، از عضویت در ناتو خود داری می کرد. به احتمال زیاد به زودی به این اتحادیه خواهد پیوست. فنلاند که بیش ترین مرز با روسیه در اروپای غربی را دارد و با وجود درگیری نظامی سخت با روسیه در جنگ دوم جهانی، نیز به احتمال بسیار تلاش در عضویت در ناتو را خواهد کرد.

اتحادهای مانند ناتو و اتحاد آمریکا در خاور دور، را می توان در زمره نهادهای حافظ ثبات به حساب آورد. جنگ در بی ثباتی بوجود می آید. ثبات عاملی است که تمامی جهان و به ویژه جهان سوم برای توسعه اقتصادی به آن نیاز دارند. جنگ و شورش، به جهان و به ویژه جهان سوم آسیب های فراوان رسانده و نسل های متعدد بدون نیاز فدا شده اند. باید توجه کرد که شاید برای نخستین بار در تاریخ، جهان قادر گردیده که مساله تولید غذا را حل کند. به طوری که خطر گرسنگی برای تمام جمعیت روی زمین از پیش پا برداشته شده است. عامل گرسنگی و قحطی، براثر کمبود تولید کشاورزی نیست. مساله در توزیع است. بی ثباتی و نهایت آن جنگ، اصلی ترین عامل ادامه این وضع می باشد. منافع همه جهان از کشورهای توسعه یافته تا فقیر، اقتضا می کند که در راه ثبات و دوری از جنگ تلاش نماید. نمی توان این هدف را رویایی و یا دور از هدف های ابر قدرت های دمکرات در جهان دانست. این برداشت که ابر قدرت ها خواهان تنش و بی ثباتی در جهان هستند، نمی تواند صحیح باشد: حکومت های خودکامه و نه دمکراسی ها خواهان بی ثباتی هستند و یا از آن سود می برند. در جهانی که هنوز خودکامگان وجود دارند، برای دست یابی به منافع ملی، حتا دمکراسی های لیبرالی نیز مجبور به حمایت و دادوستد با خودکامگان در همان راستای، خواهند بود. می توان گفت که دمکراسی ها در کل هوادار توسعه و پراکش دمکراسی در جهان هستند و از آن حمایت می کنند. اما این نیز دانسته شده است که راه برقراری دمکراسی در جهان، دراز مدت و پر سنگلاخ می باشد. بدون آماده کردن جامعه جهانی، دمکراسی امکان پذیر نیست. راه میان بر و ارزان (خون و پول) مانند آنچه که نئوکان های آمریکا در اوایل سده بیست و یکم در مورد عراق تصور می کردند، وجود ندارد.[ix]

شرایط جهانی، می تواند موقعیت استحکام خودکامگی و یا تلاش در راه دمکراسی را در داخل هر کشور را سست و یا پایدار نماید. ارتباط امروز در جهان، جمعیت هر کشور را از آنچه در جهان می گذرد آگاه می نماید. پنهان کردن پلیدی و زشتی، جوامع خودکامه هر روزه مشگل تر می گردد. از سوی دیگر، تمامی جهان وضعیت زندگی در کشورهای توسعه یافته و آزاد جهان را دیده و خواهان آن نوع زندگی می باشند. همزمان بخاطر آزادی، زشتی و پلیدی کشورهای توسعه یافته نیز آشکار می گردد. هر فرد در جهان غیر آزاد، دارای این اختیار می باشد که کدام الگو را پسندیده و چه فرهنگی را برای آینده پذیرا باشد. امید می رود که تحول بشری راه آزادی و ثبات را برگزیند.

 

فرهاد یزدی – ۱۰ ماه مه ۲۰۲۲

قدرت و امنیت جهان پس از جنگ اوکراین (بخش نخست)

 

[i] – به اعلامیه استقلال آن کشور توجه شود.

[ii] – حتا کوروش در راستای گسترش امپراتوری، در ۲۵۰۰ سال پیش از این، بر حقوق انسانی تمامی بشریت اعتقاد داشت و در بسط آن تا آنجا که توانست کوشید. اگر ما نتوانیم این خواست انسانی که میراث ایران در جهان است را محکوم کنیم، نخواهیم توانست اجرای حقوق بشر در جهان را زیر هر نوع بهانه محکوم کنیم. باید توجه نماییم که بسیاری از ارزش مهری حاکم برایران کهن، در راستای ارزش های لیبرالی امروز جهان می باشد.

[iii] – بیش و کم ۲۰% جمعیت ترکیه را کردها تشکیل می دهند که هیچگاه خود را ترک ندانسته و در جامعه ترکیه به طور کامل ذوب نشده اند.

[iv] – بسیاری براین نظر هستند که مهاجرین در نقاط انگلیسی زبان امروز، به طور فردی و گروهی به ایجاد مزرعه و شهرها دست زدند. این گروه و افراد با برقراری دارایی خصوصی به ایجاد تشکیلات داوطلبانه و دادگستری زیر الگوی انگلیس، دست زدند. اما در آمریکای لاتین این سرزمین ها بخشی از دارائی پادشاه اسپانیا و یا پرتقال بودند که شرایط مورد نیاز برای ایجاد آزادی و دمکراسی را نمی توانستند دارا باشند.

[v] – البته باید اذعان کرد که دمکراسی در هر لحظه زندگانی خود وسیله ی پول، قدرت گروهی و صنفی، هواداران خودکامگی، تجزیه طلبان، منافع فردی، افرادی که بدون بردباری خواستار دسترسی به نتیجه هستند، قدرت های خارجی معاند و بسیاری عوامل دیگر، مورد تهدید است. از این رو دمکراسی در مسیر خود با فراز و نشیب بسیار مواجه است.

[vi] – گفته معروف تنگ شیائوپنگ: گربه باید بتواند موش بگیرد، رنگ آن مهم نیست.

[vii] – ایران به یاری عمان به درخواست آن کشور برای مقابله با شورشیان ظفار شتافت. نیازی به مداخله غرب به وجود نیامد.

[viii] – فلج کردن ارتش نیرومند ایران پیش و پس از انقلاب در راستای از کار انداختن آن ماشین جنگی موثر می بود.

[ix] – البته تمامی هدف آمریکا از حمله به عراق، تصاحب منابع فسیلی آن سرزمین نبود. بسیاری در آمریکا براین باور بودند که ارتش آمریکا پس از تجربه صدام حسین مورد استقبال مردم قرار خواهد گرفت و پس از آن رسیدن به به دمکراسی دشوار نخواهد بود. برخلاف تجربه پس از جنگ دوم جهانی که آمریکا سرمایه گذاری سترگ جانی و مالی در آلمان و ژاپن و در مرحله بعد در کره جنوبی نمود تا آنان به دمکراسی و جامعه آزاد دست یافتند، این بار آمریکا آماده فداکاری لازم را نداشت و با یک نیروی کمابیش سدهزار نفری خواهان اداره یک سرزمین گسترده با جمعیتی بشدت متنوع و دارای دشمنی های دیرینه (نبود همبستگی ملی)، با خوش خیالی بود. صاحب این قلم از حمله آمریکا به عراق بخاطر خارج کردن دیکتاتور خون ریزی مانند صدام حمایت کرد. با تلخکامی شاهد از دست رفتن چنین موقعیت یگانه برای آزادی در جهان گردید.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)