چه کسی در جامعهی ما واقعن میداند ترومای تجاوزِ جنسی چیست؟ چه کسی میداند که قربانیان تجاوز جنسی با چه نوع تروماهایی سالها پس از مورد آزار قرار گرفتن ممکن است سر کنند؟ چه کسی میداند آن چیزی که این روزها لق زبانها برای برونگراییهای راسیستی شدهاست واقعن چه ابعادی میتواند داشته باشد؟
از زندگی آشفته ی جنسیام دوست ندارم چیزی بگویم. اولین تجربهی جنسی بعد از تجاوزها را دوست ندارم تشریح کنم که چه احساس غریب و پر از تناقضی بودند. نمیتوانم تشریح کنم احساس ناتوانی جنسی و ادغام احساسات در عمل جنسی با تجاوز یعنی چه. نمی توانم تعریف کنم هر خبری از تجاوز و آزار جنسی در هر کجایی از دنیا چه رعشهای به تن من میاندازد. تشریح احساس هر بار (به عنوان سوژه ی واقعی تجاوز پس از تجاوز) مجددن با خبر تجاوز مورد تجاوز قرار گرفتن کار سادهای نیست.
اما می توانم تعریف کنم که یک سالی که «پست ترومای تجاوز جنسی» در سن بیست و هشت سالگی گریبان مرا گرفت چطور گذشت.
اول با رعشههای ساده و شروع خاطرات شروع شدند. خاطراتی که با وجود اینکه دقیقن در جایی به آنها اشاره نشد تنها مربوط به دوران کودکی نبودند(بر اساس آمارها نیز قربانیان طولانی مدت تجاوز جنسی در کودکی در سن بزرگسالی با احتمال بیشتری دوباره مورد تعرض جنسی قرار میگیرند زیرا که به طور معمول انها از معلولیتی رفتاری در مقابله با این مساله رنج میبرند). خاطرات محو بودند. از تصاویر سادهای از اولین برخوردهای جنسی متجاوزگونه شروع می شدند. خاطرات گنگی که واکنش ذهن در برابر آنها واپس زدن، فرار، رفتارهای عصبی و هایپرگونه بود. لرزش مدام دستها، عرقهای سرد هم کم کم به آنها اضافه شدند. به مرور این آمدن خاطرات تبدیل به یک روزمرگی عجیب شدند. هنگام دوش گرفتن، هنگام آشپزی، صحبت از یک خاطره در مورد کودکی، حتی بحثی نامربوط و سیاسی میتوانست این خاطرهها را در ذهنم تازه کند. هر بار آمدن این خاطرات مرا در خود میپیچاند. سرم را می گرفتم، صورتم را یکدفعه با چرخشی صد و هشتاد درجه میچرخاندم. جایم را عوض میکردم، حرف را عوض میکردم حتی گاهی یکدفعه فریاد میزدم. تلاش بیش از حد برای فرار از این خاطره به مرور به شکل حملههای تنفسی بروز کرد. احساس آشفتگی، تند تند نفس کشیدن، ترسیدن، تا اعماق وجود ترسیدن، احساس ناتوانی، احساس خورد و تحقیر شدگی، احساس نیاز عجیبی به فرار، فرار و فرار و سنگینی تنفس، نفسهایی که هر چه تلاش برای آمدنشان و رفتنشان بیشتر میشدند احساس خفگی را بیشتر میکردند. احساس گزگز خاصی در دستان و پاها، قفل شدندهان و در همین حین دیدن تصویر های مربوط به تجاوز، دستها، پاها، اندام جنسی منقبض شده و ترس، ترس تا بینهایت ترس. این شکل آمدن و نیامدن تنفس اولین بار به طور جدی در شبی دهشتناک از سال ۲۰۱۲ به سراغ من امد. کار به بیمارستان کشید. تشخیص دکترها نوعی اسپاسم تنفسی بود. این اسپاسم تنفسی به مرور مداوم تر شد. اوایل هفتهای یکبار و بعد مرتبتر و مرتبتر ادامه پیدا کرد و کار جایی به روزی سه بار هم کشید. روش دکترها برای مقابله سریع با این اسپاسم تنفسی و صرع عصبی تزریق نوعی آرامبخش قوی بود، که به واسطهاش مفصلها موقتن از حالت قفل شدگی درمی آمدند. خود این اسپاسم تنفسی خطر مرگ نداشت اما ادامهی بیاندازهاش میتوانست به موارد زیادی از بیهوشی بیانجامد که انجامید و این موارد بیش از حد بیهوشی میتوانست آسیبهای خطرناک بزند که زد. در کنار این حالت کابوسهای شبانه، دیدن تصاویر مربوط به تجاوز در خواب و بیداری و قفل شدگیهای مدام به سو تغذیهی عجیبی رسید. ۴۷ کیلو وزن با ۱۷۰ سانتی متر قد. تشخیص دکترها: تنها چند کیلوی دیگر تا مرگ کافیست. روانگردانها و کنترل کنندههای اسپاسم تنفسی تجویز شدند؛ باید در مصرفشان صرفهجویی میشد اما میزان زیاد حملهها اطرافیان مرا وادار میکرد که دایم زیرزبانیها را به من بخورانند تا به مرحلهی بیهوشی نرسیدهاست. عوارض جانبی داروها: «فکر مدام به خودکشی، تلاشهای ناموفق برای خودکشی، معلول شدن شرایط زندگی، رفت و آمد مدام به بیمارستان، ترس از محیطهای اجتماعی، ترس از دچار حملههای تنفسی شدن در محیطهای اجتماعی، ترس از قضاوت شدن از طرف دیگران و نام «روانی» گرفتن. ترس از فعالیت مستقیم در اجتماع، ترس از تنهایی، ترس از شلوغی، ترس از خیابان، ترس از خانه» شوکهای عصبی ادامه یافتند کار به جایی رسید که فشار خون به پنج برسد و بیهوشیهای مدام تا مرز استفاده از شوک برای احیا شدن. تشخیص دکترها: تنها یک درجه تا دو درجه پایین آمدن فشار تا مرگ کافی بود، ما مجبور شدیم از شوک دادن استفاده کنیم برای برگشت.
تجاوز جنسی را میشناسید؟ از آثار احتمالی روانی مخرباش بر روی اطافیانتان آگاه هستید؟ میدانید با آنها چطور برخورد کنید؟ اگر نیستید و تنها با آمدن خبری از چهار «ابژه ی جنسی» مورد تعرض قرارگرفته در غرب مدتی شب و روز خودتان را با فحش دادن به دیگری میگذرانید یک نیشگون هم به طور «یواشکی» از خودتان بگیرید که آیا واقعن خود مساله برای شما مهم است یا حواشی «جذاب» آن؟ یا بهانه پیدا کرده اید که کثافت ذهنتان را ریاکارانه بیرون بریزید؟
بعد از اینهمه گفتن در مورد وضعیت زنان در ایران و مسکوت ماندن مساله ی آزار جنسی در پس واکنش من به اتفاقات مهیب کلن یک بندهخدایی که خیلی هم سیاسی است برای من در پیغامها نوشتهاست که «من(مینا) هرگز نمیفهمم چقدر جامعهی ما در این مورد عقبماندهاست و در پی تطهیر آنم» خب! چقدر باید روی ریاکاری این کلمات بالا آورد تا تطهیر شوند؟
این عکس مال دوران بهبودی بعد از حملههای تنفسی و سو تغذیه و کاهش وزن شدید است. اینجا در روند بهبودی قرار گرفته بودم و عکاس این عکس تمام آن روزها را کنار من ایستاد تا این کابوس بگذرد. عکس از عبدی.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.