این بحث را از ویدئو بشنوید

باغ بود و دره- چشم انداز پر مهتاب.
ذاتها با سایه‌های خود هم اندازه.
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،
چشم من – بیدار و چشم عالمی در خواب.
نه صدائی جز صدای رازهای شب،
و آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها،
پاسداران حریم خفتگان باغ،
و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست)
خاستم از جا
سوی جوی آب رفتم، چه می‌آمد
آب.
یا نه، چه می‌رفت؛ هم ز انسان که حافظ گفت، عمر تو.
با گروهی شرم و بی‌خویشی وضو کردم.
مست بودم، مست سرنشناس، پانشناس، اما لحظه پاک و عزیزی بود.
برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک،
و نگاهم رفته تا بس دور.
شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده.
قبله گو هر سو که خواهی باش.
با تو دارد گفت وگو شوریده مستی.
– مستم ودانم که هستم من-
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟

مسیح (מָשִׁיחַ=کریستوس، کریست) اهل ناصریه (ناصره؛‌ از منطقه خاورمیانه) بود. سیه چرده و سیه چشم و سیه مو؛ اما رنگ مو و چشم و چهره‌اش، همچون مضمون پیام او (مهربانی و بردباری‌) مصادره شد و در نقاشی‌ها، فیلم‌ها و کتاب‌ها با چهره‌ای سفید، موی طلایی و چشمان آبی تصویر شده‌است.

انجیل مَتٰی ۴۶:٢٧
مسیح نیز رنج می‌کشید و بی‌مروتّی‌ها و جفای روزگار آزارش می‌داد. وقتی به صلیب کشیده شد فریاد زد:
«ایلی ایلی لَما سَبَقْتِنی» (خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذاشته‌ای؟)
‘Eli, Eli, lema sabachthani?’ (My God, my God, why have you forsaken me?)

انجیل مرقس ٣۴:١۵
تاریکی همه جا را فرا گرفت… در این وقت، عیسا با صدای بلند فریاد زد:
«ایلوئی ایلوئی لما سبقتنی؟» (خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذارده‌ای؟)
‘Eloi, Eloi, lema sabachthani? [e’-loi, e-lo’i, la’-ma, sa-bakh-tha’-ni]

در سرودهای مذهبی (همچنین مزامیر ۲۲:۱) اینگونه نیز آمده‌است:
الی الی لاما زاواتانی [ēlî ēlî lamâ azavtanî]
گویی پیش چشم مسیح عالم برای لحظاتی رنگ می‌بازد. با این همه از باور خود دست نمی‌کشد…

از تشریح بیشتر کلام مسیح (که در اصل به زبان آرامی است) و توجیهی که برای آن شده‌؛ می‌گذرم.

بر یعقوب نیز از بیم کشته شدن به دست برادرش، عرصه تنگ شد و هراس و تحیّر سراپای وجودش را گرفت. (سفر پیدایش ۳۲-۷)
داود هم از بیمِ کشته‌شدن به دست شائول این تجربه را از سرگذراند.
درونم در پیچ و تاب است و ترس از مرگ(…) مرا در برگرفته‌است؛ ای کاش مثل کبوتر بال داشتم و بجای دور دور پرمی کشیدم و در آنجا پنهان می‌شدم…و از تندباد و توفان حوادث در امان می‌ماندم (مزامیر ۵۵: ۸-۵)… بشدت پریشانم. ای خداوند (آخر، رنج و پریشانی) تا به کی؟ تا به کی؟
(مزامیر۶: ۴-۲)
چرا دور ایستاده‌ای؟ چرا خودت را در وقت‌های تنگ (در اینگونه شرایط) پنهان می‌کنی؟ (مزامیر ۱۰: ۱) چرا مرا ترک کرده ای؟…(مزامیر ۲۲: ۱)
یوسف نیز تقریبا همین حال و هوا را داشت چه آن هنگام که برادرانش او را به چاه انداختند، و چه آن روز که برده‌داران دستانش را بستند و دوان دوان به مصر بردند.
یحیی و ارمیاء نبی هم که به زندان افتادند حال و وضعشان بهتر از این نبود.

رسولان مأیوس شدند و گمان بردند که اصلاً به آنان دروغ گفته شده:
حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ… (قران: یوسف ۱۱۰)
وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ….(بقره ۲۱۴)
هُنَالِکَ ابْتُلىِ‏َ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالًا شَدِیدًا (احزاب ۱۱)

به مسیح برگردیم. اینگونه که در انجیل آمده؛ وی پیش از دستگیری، وقتی سایه مرگ را بالای سر خودش دید، آرام و قرارش از کف رفت و «او» را صدا زد…
(خدایا) این پیاله را از من دور کن… (متی ۲۶ : ۳۹)
let this cup pass from me…
بر او که خود شادی را به دلها نشانده بود در آن لحظه باران غم می‌بارید…
«آنچه غمناک است عمیق نیست. آنچه عمیق است غمناک است.»

مولانا جلال الدین؛ و خیلی‌های دیگر، مبتلا گشتند در این دام بلا.
فرزانگان و دلیران هم در کوران ابتلا افتادند اما نام و ننگ را به هیچ گرفتند و سر را سندان صبور کردند.
آن‌کس که با تاریکی و دغل و دروغ درمی‌آویزد، البته که از آزار شب‌پرستان و عسل پوشان سرکه فروش در امان نخواهد ماند.

حتی اگر به جای لعنت به تاریکی شمعی برافروزد بازهم و بازهم تیر و طعنه بر او باریدن خواهد گرفت و رنجها خواهد دید. بیان کلمه حق مرارت دارد.
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون

صبح روز کریسمس؛ ۲۵ دسامبر ۲۰۱۵

پانویس
انجیل مَتٰی ۴۶:٢٧
خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذاشته‌ای؟
به زبان عبری:
ἠλι ἠλι, λαμὰ σαβαχθανί
به زبان آرامی (سوریه):
ܐܠܝ ܐܠܝ ܠܡܢܐ ܫܒܩܬܢܝ
————————–
انجیل مرقس ٣۴:١۵
خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذارده‌ای؟
به زبان عبری:
᾿Ελωΐ, ᾿Ελωΐ λαμὰ σαβαχθανι
به زبان آرامی (سوریه):
ܐܠܗܝ ܐܠܗܝ ܠܡܢܐ ܫܒܩܬܢܝ
————————–
آهنگ متن La Paloma و اشعار به‌ترتیب از «مهدی اخوان ثالث» و مولوی(دیوان شمس) است.
————————–
مضمون اینگونه یاداشت‌ها؛ «روح نو در تن حرف کهن» است. دامن‌زدن به مباحث مذهبی نیست.
این شنیدی، مو به مویت گوش باد
آب حیوان است، خوردی، نوش باد
آب حیوان خوان، مخوان این را سخن
روح نو بین در تن حرف کهن

سایت همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com