گفت‌وگو با لیلی ارشد، فعال حقوق کودک و مدیرعامل خانه خورشید

 

ازدواج کودکان و نوجوانان یکی از انواع خشونت است که بویژه علیه زنان اعمال می شود.کانون زنان ایرانی به مناسبت روزجهانی منع خشونت علیه زنان، مجموعه مطالبی را درباره این آسیب تهیه کرده است که به تدریج منتشر خواهد شد.گفت و گو با کودک همسران و طرح مسائل و مشکلاتشان بخشی از این کار است:

ترانه بنی یعقوب

لیلا ارشد، فعال حقوق کودکان را در خانه خورشید در محله شوش می‌بینم. موسسه‌ای که حمایت از زنان و دختران معتاد را بر عهده دارد. او پدیده ازدواج کودکان را مسئله اجتماعی جدی می‌داند که با اصلاح قانون و آگاهی‌رسانی به جامعه تا حدی قابل‌حل است.

او معتقد است: «ازدواج کودکان در سن پائین پیامدهایی مانند فرار از خانه، تن‌فروشی و مصرف مواد مخدر را در پی دارد، چراکه رشد کودک مراحلی دارد و کودک باید همه این‌ها را پشت سر بگذارد تا مسئولیت‌پذیر شود و در قرن ۲۱ یک دختر زیر ۱۸ سال و پایین‌تر از آن رشد عاطفی، فیزیکی و اجتماعی کافی را ندارد و پذیرش این مسئولیت‌ها برایش سهمگین است.»

خانم ارشد! آیا شما پدیده کودک -همسری را مسئله جدی جامعه ایران می‌دانید؟ آخرین آمارهای اعلام‌شده رسمی از وجود یک‌میلیون و صد کودک- همسر زیر ۱۸ سال خبر می‌دهد؟

من این موضوع را پدیده جدی اجتماعی می‌دانم و بااینکه ایران هم از سال ۹۲ به کنوانسیون حقوق کودک پیوسته اما تا سن ۱۸ سال فاصله زیادی داریم. بالاخره تلاش فعالان و جلب‌توجه سیاست‌گذاران باعث شد سن ازدواج دختران به ۱۳ سال برسد؛ اما می‌دانید که با اجازه پدر و قبل از این سن هم در ایران این اتفاق می‌افتد، چون هنوز در کشور ما پدر مالک و تصمیم‌گیرنده کودک است.

ازدواج در این سن چه تبعاتی دارد؟

متخصصان و پزشکان یعنی کسانی که سال‌ها در این حوزه کارکرده‌اند، معتقدند دختربچه‌ها در این سن و سال نه ازنظر فیزیکی و نه روانی تحمل رابطه و احتمالاً بارداری را ندارند. آمار خیلی از زنان تن‌فروش در دنیا و همین‌طور گروه هدف خودم طی سال‌های اخیر نشان می‌دهد که تعداد زیادی از افرادی که سو مصرف مواد مخدر و تن‌فروشی را تجربه کرده‌اند، در سنین کودکی به دلایل مختلف فروخته‌شده و در اختیار مردان قرارگرفته‌اند؛ اما واقعیت این است این دختربچه‌ها نمی‌توانند انتظاراتی را که در این رابطه از آن‌ها خواسته می‌شود برآورده کنند یا برآورده کردنشان برایشان خوشایند نیست؛ بنابراین اتفاقاتی مانند فرار از خانه، تن‌فروشی، مصرف مواد مخدر روی می‌دهد. رشد کودک مراحلی دارد و کودک باید همه این‌ها را پشت سر بگذارد تا مسئولیت‌پذیر شود و طبیعتاً در قرن ۲۱ دختری زیر ۱۸ سال و پایین‌تر از آن رشد عاطفی، فیزیکی و اجتماعی کافی را ندارد. به یک انسان به یک زن باید همه‌جانبه نگریست، اگر دختر سیزده‌ساله‌ای رشد فیزیکی خوبی دارد دلیل نمی‌شود که توان بارداری و مسئولیت‌پذیری و تصمیم‌گیری برای خانواده و همسر و کودکانش را هم داشته باشد. به نظر من در این سن پذیرش این مسئولیت‌ها سهمگین است.

شما هم معتقدید زن‌ها در این ماجرا بیشترین لطمه را می‌بینند؟

بله برای اینکه واقعیت این است که هم ازنظر فیزیولوژی آسیب‌پذیرترند و هم مسئولیت اداره زندگی و تربیت فرزندان با زنان است.

و زمانی که با این عدم آگاهی و آمادگی این رابطه شکل می‌گیرد چه اتفاقاتی می‌افتد؟

بسیاری از کسانی که اینجا به ما مراجعه می‌کنند در سن کودکی مجبور شده‌اند در رابطه‌ای ناخواسته قرار بگیرند و روزی هم به این نتیجه رسیده‌اند که دیگر آن رابطه را تحمل نکنند بنابراین خانه را ترک کرده‌اند، بدون اینکه بدانند بیرون از خانه چه می‌گذرد.

یعنی شما در محله شوش و در حیطه کاری خودتان خیلی شاهد این ماجرا بوده‌اید؟

خیلی زیاد. افراد زیادی را دیده‌ام که می‌گفتند دیگر تحمل آن مرد را نداشته‌اند و از خانه بیرون زده‌اند و نمی‌دانسته‌اند که بیرون از خانه چه در انتظارشان است و طبیعی است که اتفاقات بسیار ناخوشایندی را تجربه کرده‌اند.

در این منطقه هنوز ازدواج زودهنگام رایج است؟

کسانی را که این روزها می‌بینم در سال‌های گذشته این اتفاق برایشان رخ‌داده بود. این روزها این پدیده در تهران کمی کمتر شده است. هرچند بین کودکان کار و خیابان این پدیده را همچنان می‌توان دید؛ اما شاید داستان آن کمی متفاوت باشد؛ اما در شهرستان‌ها و به‌ویژه استان‌های غرب و جنوب و استان سیستان بلوچستان این پدیده رایج است. من ۲۰ سال عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان هستم و در جریان مسائل کودکان در استان‌های مختلف و معتقدم حتی یک مورد ازدواج این‌گونه هم خیلی زیاد است اما آماری که وجود دارد واقعاً تکان‌دهنده است.

این مسئله چه تبعات اجتماعی و اقتصادی در پی دارد؟

رشد همه‌جانبه در این نوع ازدواج‌ها اتفاق نمی‌افتد و آن آدمی که می‌تواند یک مادر مقتدر سالم و مؤثر باشد نمی‌تواند این نقش‌ها را بپذیرد؛ یعنی به‌عنوان یک شهروند، مادر و همسر نمی‌تواند فرایند رشدش را بگذراند. یک دختر که زیر ۱۸ سال ازدواج می‌کند چقدر ممکن است یک دانشجوی موفق باشد. این انسان موقعیت‌های زیادی را در زندگی‌اش از دست می‌دهد. او کودکی‌اش را از دست می‌دهد که هیچ‌گاه کاری برای آن نمی‌توان کرد و در وجود آن آدم جاخالی‌هایی خواهد ماند که شاید هرگز پر نشود. این آدم هرگز نمی‌تواند یک شهروند یا مادر و همسر خوب باشد. این انسان‌ها نمی‌توانند از زندگی‌شان لذت ببرند. بسیاری از آن‌ها هم که در این نوع زندگی‌ها ماندند و فرار نکرده‌اند فکر کرده‌اند عاقلانه‌ترین کار این است که بمانند اما مصائب زیادی را تحمل کرده‌اند و بنابراین همیشه از این رابطه به‌عنوان یک اتفاق ناخوشایند یاد می‌کنند. از دست رفتن کودکی پیامد مهمی است که در این ماجرا کمتر به آن پرداخته می‌شود.

چقدر فقر اقتصادی در این ماجرا دخالت دارد یعنی همه‌کسانی که مجبور به این ازدواج‌ها می‌شوند فقیرند؟ یا واقعاً ما در این ماجرا درگیر یک فقر فرهنگی عمیقیم؟

من این دو را باهم می‌بینم. افرادی که ازنظر اقتصادی فقر شدید دارند و در شرایط دشوار زندگی می‌کنند توان دسترسی به خیلی از امکانات را ندارند، وقتی دختری در ۱۳ سالگی شوهر داده می‌شود، قطعاً ازنظر فرهنگی هم رشد نمی‌کند. این آدم اصلاً بستر رشد فرهنگی را ندارند. متأسفانه آمار دقیقی هم نداریم که در کدام خانواده‌ها بیشتر این موضوع رخ می‌دهد اما بسیاری از مواقع فقر فرهنگی و اقتصادی در کنار هم‌اند و قوانین هم در کنار این دو قرار می‌گیرند، باید به فکر تغییر قوانین باشیم. قانونی که این اجازه را به افراد می‌دهد. من یک تجربه شخصی دارم نمی‌دانم می‌توانم بگویم.

بله خیلی هم خوب است.

۴ سال پیش به زاهدان رفته بودیم برای آموزش حقوق کودکان به مدیرکل‌های دولتی. در بازار مردی را دیدیم که با چهره سوخته سیستانی با زنی به پارچه‌فروشی آمده بود. در زاهدان پارچه‌هایی هست که در هیچ جای ایران نمی‌بینی و بسیار گران‌اند و من خیلی متعجب بودم که آیا اینجا بااین‌همه فقر خریداری دارند که به من گفتند بله یک مرد بالاخره یک‌بار هم شده در زندگی‌اش این کار را می‌کند و برای همسرش آن را می‌خرد. ما از آن خانم و آقا دراین‌باره سؤال کردیم و آن زن گفت این آقا قرار است ازدواج کند. مردی که برادرش بود و یک زن ۱۸ ساله با ۳ فرزند داشت، این بار قصد داشت با یک دختر ۱۲ ساله ازدواج کند. پرسیدیم زن دوم را کجا می‌بری گفت به همان خانه. فکر کنید در یک‌خانه یک دختر ۱۸ ساله هست و دختر ۱۲ ساله‌ای هم به آن مجموعه اضافه می‌شود. ما سه خانم بودیم و وقتی آن مرد نگاه خیلی متعجب را دید بدون اینکه حتی ما کلامی به زبان بیاوریم گفت به من این‌گونه نگاه نکنید قانون و شریعت به من این حق را می‌دهند و راست می‌گفت. فکر کنید حتی دختر ۱۲ ساله را برای انتخاب پارچه لباسش هم نیاورده بودند.

پس تغییر قوانین می‌تواند نقش مهمی داشته باشد؟

باید سیاست‌گذاران به این نتیجه برسند و رسانه ملی باید نقشش را عوض کند و دراین‌باره آگاهی دهد.

در این ماجرا چون پوشش ازدواج وجود دارد شرع و قانون و عرف هم به دنبالش است تغییر نگرش‌ها بسیار دشوار است؟ این‌طور نیست؟

اگر رسانه ملی و سایر رسانه‌ها به خانواده‌ها آموزش بدهند می‌تواند مؤثر باشد. این رسانه ملی خیلی مؤثر است و تا پستوی خانه مردم هم می‌رود. به‌ویژه زنان خیلی به تلویزیون توجه دارند، شاید بخشی از رشد زنان در این سال‌ها به همین دلیل ارتباط با رسانه است اما مردان از این بخش جامانده‌اند و درک متقابل درستی نسبت به یکدیگر ندارند.

چقدر تغییر قانون در این زمینه مؤثر است؟

خیلی زیاد. داشتن قانون حمایتی مناسب می‌تواند به افراد کمک کند. قانون فعلی این موضوع را تسهیل می‌کند، افراد می‌گویند کار ما قانونی است. همیشه یواشکی و این‌ها کار را سخت‌تر می‌کند. چطور است که یک دختر ۱۵ ساله نمی‌تواند به نماینده منطقه و شهرش رأی بدهد؛ اما می‌تواند مسئولیت بزرگ مادری و همسری را بپذیرد، ما این فرد را ازنظر عقلی و اجتماعی موجه و کامل نمی‌بینیم اما به او وظیفه تربیت فرزندانش را می‌دهیم فرزندانی که قرار است این کشور را اداره کنند.

در مناطقی که شرع این موضوع را تائید می‌کند باید چه کرد؟ مثل سیستان و بلوچستان هیچ قانونی را قبول ندارند؟

من فکر می‌کنم در عصری هستیم که اگر با آدم‌ها خوب صحبت کنیم این مشکلات حل می‌شود. آدم‌ها بالنفسه نمی‌خواهند کار بد بکنند و ظلم کنند یا به دلایل اقتصادی بچه‌شان را می‌فروشند، فکر می‌کند اگر یک بچه هم از سفره کم شود خوب است. ولی اگر بدانند عواقب کارشان چیست و چه رنج و عذابی را به فرزندانشان تحمیل می‌کند بی‌تفاوت نمی‌مانند. بخشی از این آگاهی‌رسانی را رسانه‌ها می‌توانند بر عهده بگیرند و بخش دیگر را انجمن‌های زنان و آموزش‌وپرورش. جاهایی مثل انجمن اولیا و مربیان. به نظر من الان فرهنگسراها در محلات بسیار مؤثرند. اگر این موضوع به‌عنوان مسئله مطرح و بحث شود بسیار اثرگذار خواهد بود. الان تعداد زیادی دختر و زن تحصیل‌کرده داریم. در این دوره انسان‌های سالم با فرزندانشان عناد ندارند و اگر با نتایج کارشان آشنا شوند این مشکل کمرنگ می‌شود. اگر از خانواده‌های این‌گونه حمایت هدفمند شود در شهرستان‌ها شغل ایجاد شود بسیاری از این مشکلات حل می‌شود. ایجاد یک قانون پیشگیرانه و هدفمند قطعاً می‌تواند این شرایط را تغییر دهد خیلی از رفتارها از عدم آگاهی است. در تلفن‌های صدای یارا من بارها شاهد بودم مادری گریه می‌کند و می‌گوید من نمی‌دانم باید با فرزندم چطور رفتار کنم برای همین او را کتک زده‌ام؛ یعنی می‌داند تنبیه بدنی بد است، اما شیوه‌های فرزند پروری را نمی‌داند. آگاهی‌رسانی بسیاری از این مشکلات را حل می‌کند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com