کمونیستها، اعتراضات آذربایجان و ناسیونالیسم ترک
بخش اول: سه موضع غلط در برخورد با وقایع اخیر
سیامک صبوری
برای جنبش کمونیستی و چپ ایران اینکه اعتراضات روزهای اخیر برخی شهرهای ترک نشین نسبت به توهین صدا و سیمای جمهوری اسلامی دقیقا از کجا برآمد و به کجا خواهد رسید سوال مهمی است، اما مسئله مهمتر این است که برخی رفقای جوان چپ و کمونیست چه موضعی نسبت به این رویداد گرفتند. اهمیت طرح و بررسی این موضوع از آنجا ناشی می شود که ستم ملی یکی از ارکان دولت بورژاویی در ایران است و ما باز هم در آینده با اعتراضات و مبارزاتی حول مسئله ملی مواجه خواهیم شد. بنا بر این نحوه نگاه و نگرش رفقا به این مسئله و کسب شناخت علمی و اتخاذ خط و موضع صحیح کمونیستی در قبال آن مهم است.
در مواجهه با اعتراضات اخیر و مشخصا در واکنش به نقش مرکزی و جایگاه رهبری کنندۀ جریانات ناسیونالیست و هویت طلب ترک در آنها، عمدتا سه موضع و استدلال غلط از سوی برخی از رفقای چپ مطرح شد. در بخش اول این نوشته سعی شده به صورت فشرده به این سه استدلال و ابعاد غلط آن پرداخته شود و در قسمت دوم به محورهای اصلی خط و مشی صحیح کمونیستی و لنینی در برخورد با ناسیونالیسم ترک در ایران اشاره می شود.
*****
موضع اول این بود که «در این حرکت عنصر مبارزاتی برحقی وجود ندارد و ناسیونالیستهای ترک بی دلیل شلوغش کرده و این حرکت را دست آویز رشد و گسترششان قرار داده اند». درست است که این رویداد در نهایت به تقویت موضع ناسیونالیستهای ترک در آذربایجان منجر شد، اما نمی توان نافی وجه اعتراضی و مبارزاتی عادلانۀ آن بود. نفی هویت ملی و فرهنگی ملل غیر فارس ساکن ایران و توهین و تحقیر نسبت به برخی از ملل غیر فارس (مشخصا عربها و تا حدودی ترکها) نه تنها در رسانه های جمهوری اسلامی بلکه بیش از آن در فرهنگ عامه و ادبیات روزمرۀ مردم وجود دارد. نکتۀ اصلی این حرکت این بود که بخشی از مردم (ولو با تحریک و ابتکار ناسیونالیستها) نسبت به یک توهین مشخص، واکنش اعتراضی ای نشان داده و باز به طور مشخص رسانۀ جعل و دروغ پراکنی حاکمیت را هدف قرار داده اند. بنا بر این، این مبارزه هم بر حق است و هم عادلانه چون علیه رسانۀ اصلی فریب و تحقیر مردمی در ایران صورت گرفته است. پس باید از هسته و مضمون اصلی این مبارزۀ مشخص یعنی اعتراض علیه دولت و شوینیسم فارس حمایت کرد و به تبلیغ آن پرداخت. درست همان وقت و همانجایی که به عنوان یک کمونیست با قاطعیت باید علیه ناسیونالیسم ترک در صحنۀ همان مبارزه مرزبندی روشن داشت و نسبت به شعارهای فاشیستی و عظمت طلبانۀ پان ترکیستها بر ضد کردها، فارسها و ارمنی ها در برخی از صحنه های این تظاهرات افشاگری کرد.
موضع غلط دوم این بود که در واکنش به اعتراضات اخیر گفته شد «هر نوع هویت طلبی ملی و قوم پرستی و نژادگرایی ارتجاعی و غلط است و اساسا مسئله ترکها در ایران یک جریان و حرکت ارتجاعی است». این جمله ای دوگانه است. بی تردید هر نوعی از قوم پرستی و نژادگرایی ارتجاعی است و در تحلیل نهایی هر نوع تأکید و الویت دهی به هویت ملی در مقابل هویت مشترک و واحد بشری، امری متعلق به گذشته است و نه آینده. همچنین هیچ کمونیستی هیچگاه در میان ملت خود نباید مبلغ و مروج هویت ملی و ناسیونالیسم باشد و از انترناسیونالیسم پرولتری دفاع کند، اما یک کمونیست نمی تواند نسبت به هویت طلبی یک ملت تحت ستم آن هم در کشوری که ستم ملی وجود دارد، چنین پاسخی بدهد. درست به این علت ماتریالیستی که تضادی به نام مسئله ملی و تلاش برای حفظ هویت ملی در مقابل آسیمیلاسیون ملت غالب، نه تنها در میان بورژواها و خورده بورژواهای آن ملت بلکه در میان کارگران و زحمتکشان آن ملت هم وجود دارد. کمونیستها نمی توانند بر وجود این تضاد چشم ببندند و به آن پاسخ ندهند. در کشورهایی مانند ایران که ستم ملی وجود داشته و جزئی از ساخت تاریخی-طبقاتی روابط سرمایه داری و دولت بورژوایی است بخشی از مکانیزم کارکرد و عملکرد استثماری و سرکوبگر دولت و روابط طبقاتی از کانال ستم ملی صورت می گیرد و دقیقا به همین دلیل، بخشی از پروسه رهایی توده ها و کارگران و زحمتکشان نیز از طریق حل این تضاد و نابودی ستم ملی ممکن می شود. به همین علت کمونیستها ضمن دیدن و به رسمیت شناختن موجودیت این تضاد (به عنوان یکی از شکافهای باقی مانده از جامعه طبقاتی) برای حل آن در مسیر رهایی توده ها و جامعه بر حق تعیین سرنوشت به عنوان یک «حق بورژوایی» و غیر سوسیالیستی اما عادلانه و ضروری، صحه می گذارند. فراموش نکنیم که در تنها دولتهای سوسیالیستی تاریخ یعنی اتحاد شوروی (۱۹۱۷ تا ۱۹۵۶) و جمهوری خلق چین (۱۹۴۹-۱۹۷۶) در کنار تبلیغ و ترویج انترناسیونالیسم پرولتری و مبارزه با عظمت طلبی ملل غالب، یک تلاش وسیع سیاسی و فرهنگی برای احقاق حق تعیین سرنوشت ملل تحت ستم و حفظ هویت ملی و میراث فرهنگی، هنری و ادبی آنان صورت گرفت. باید توجه داشت که در این مورد تفاوت اساسی میان هویت طلبی ملت غالب با ملل تحت ستم وجود دارد و در شرایطی که هر نوع هویت طلبی ملی فارسها بار ارتجاعی دارد، هویت طلبی ملی ملل تحت ستم تا آنجا که به تلاش برای جلوگیری از نابودی هویت ملی و میراث و دستاوردهای ادبی، هنری و فرهنگی شان مربوط است (و نه خط تمایز کشیدن با دیگر ملل و انکار دیگری) یک امر کاملا بر حق و طبیعی است. فراموش نکنیم که ترکان ایران نزدیک به صد سال است که تحت هژمونی سیاسی و فرهنگی یک ملت دیگر زندگی می کنند، در تاریخ های رسمی ایران طی ۸۰ سال اخیر در شرایطی که کشورگشایی و تجاوز هخامنشیان و ساسانیان توجیه و تقدیس می شود از ترکان و اعراب به عنوان متجاوز و خونخوار و بیابان گرد نام برده می شود، تدریس و تحصیل به زبان مادری شان ممنوع است و در فرهنگ عامه زبان و هویت و شخصیت شان دستخوش توهین و تحقیر و هزل گویی است. در همین رابطه نقل قولی از لنین مفید خواهد بود: «هیچ چیز به اندازه بی عدالتی ملی در رشد و تقویت همبستگی طبقاتی پرولتری اختلال به وجود نمی آورد. آحاد ملت مورد اهانت واقع شده در مقابل هیچ چیز به اندازه احساس برابری و تخطی از این برابری…حساس نیستند. به این دلیل در رابطه با امتیاز دادن و انعطاف پذیری در قبال اقلیتهای ملی، بهتر است زیاده روی شود تا کوتاهی». (کلیات آثار لنین)
سومین رویکرد غلط این بود که ناسیونالیسم ترک در کنار و همسنگ ناسیونالیسم فارس نشانده شد. این موضع خصوصا از طرف کمونیستهای فارس، آنچنان که لنین گفت برای وحدت پرولتاریا در کشورهایی که ستم ملی در آنجا وجود دارد، سم است. این خط هم به تقویت موضع و جایگاه شوینیسم ملت غالب (در ایران فارسها) منجر می شود و هم پرولترها و توده های ملت تحت ستم (در این مورد مشخص ترکها) را نسبت به کمونیستها ظنین کرده و هر چه بیشتر آنها را به زیر بال و پر بورژوازی خودی یعنی بورژوازی و ناسیونالیسم ترک سوق می دهد. لنین گفت کمونیستها باید میان ناسیونالیسم ملت ستمگر با ناسیونالیسم ملت تحت ستم تمایز قائل شوند. این تمایز به معنای «مترقی بودن» ناسیونالیسم ملل تحت ستم یا حتی «بهتر بودن» آن نسبت به ناسیونالیسم ملت ستمگر نیست. بلکه بیشتر از منظر تأثیر این مسئله بر مبارزه طبقاتی و تأثیر بر جهتگیری پرولتاریا و توده های ملت تحت ستم در جریان مبارزه، حائز اهمیت است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در کشوری مثل ایران که ستم ملی وجود دارد، مسئله ملی به عنوان یک فاکتور عینی در جامعه عمل کرده و بر جهتگیری توده ها از جمله کارگران و زحمتکشان تأثیر می گذارد. هرگونه چشم بستن بر تضاد و گسل ستم ملی یا همسان پنداشتن موقعیت ناسیونالیسم این دو ملت، در ذهن توده های کارگران و زحمتشکان ملل تحت ستم به همدستی با شوینیسم غالب تعبیر شده و راه نفوذ کمونیستها به درون پرولتاریای این ملل را بسته و گرایش خود به خودی آنان به اردوی ناسیونالیسم خودی را تقویت می کند. بدون شک میان ناسیونالیسم ملل مختلف تشابهات فکری و سیاسی وجود دارد و تردیدی در این نیست که در میان بعضی از فعالین هویت طلب و میلیتچی ترک در ایران، گرایشات فاشیستی و دیگری ستیزانه و حتی نژاد پرستانه دیده میشود (۱) و همچنین ترکها به دلایل سیاسی و تاریخی مختلف بیش از سایر ملل غیر فارس در ساخت قدرت اقتصادی و سیاسی در جامعه ایران ادغام شده و در سلسله مراتب قدرت اجتماعی در موقعیت بهتری قرار دارند، اما هیچکدام از اینها به معنای نبودن ستم ملی علیه ترکها یا همسانی موقعیت ناسیونالیستهای ترک با شوینیستهای فارس نیست. شوینیسم فارس پیوند ساختاری، زنده و نظام مند با روابط استثمار سرمایه داری در ایران امروز دارد و نماینده و بیانگر تمایلات یک بورژوازی غالب است اما ناسیونالیسم ملل غیر فارس اگر چه در تحلیل نهایی متعلق به بورژوازی این ملل و امری غلط و رو به گذشته است، اما به لحاظ عینی در موقعیت یکسانی از اعمال ستم و استثمار نسبت به شوینیسم فارس قرار ندارد. این ناسیونالیسم همچنین توان بسیج کردن کارگران و زحمتکشان ملل تحت ستم به زیر پرچم بورژوا-ناسیونالیستی خود و منحرف کردن پتانسیل مبارزاتی آنان به یک زیر افقها و آمال یک طبقه دیگر را دارد به همین دلیل کمونیستها باید برای مسئله ملی پاسخ داشته و برای متحد کردن پرولتاریا و توده های ملل تحت ستم، به درون این جنبشها رفته و با تبلیغ خط انترناسیونالیسم، مانع از تداوم هژمونی بورژوا-ناسیونالیستهای این ملل شوند.
کمونیستها، خصوصا کمونیستهای ملت غالب به شدت باید نسبت به مسئله ملی حساس و پیگیر و دقیق باشند. چپ ایران دست کم یک بار نتایج چشم بستن بر این تضاد و ارائۀ راهکارهای غیر لنینی در مورد مسئله ملی را در جریان عملکرد خط و مشی منصور حکمت و اتحاد مبارزان در کومله و جنبش کردستان دیده است و از یاد نخواهد برد چگونه خط غیر کمونیستی و شوینیستی حکمت به سهم خود نتایج منفی و مضری بر جنبش کردستان گذاشت و باز به سهم خود به تقویت گرایش ناسیونالیستی در کردستان و کومله منجر شد. (۲)
ادامه دارد
توضیحات
۱- در مورد گرایشات ارتجاعی و دیگری ستیزانه در ناسیونالیسم ترک آذربایجان بنگرید به:
با این رسوایی کدام همدلی، کدام اتحاد؟ – سیامک صبوری
https://www.tribunezamaneh.com/archives/81369?tztc=1
۲- برای نقد خط شوینیستی و غیر کمونیستی منصور حکمت پیرامون مسئله ملی بنگرید به: بیگانه با انقلاب – اتحادیه کمونیستهای ایران – ۱۳۷۷
http://cpimlm.com/showfile.php?cId=1059&tb=meli&Id=4&pgn=1
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
تئوری های ثابت نشده و ثابت نشدنی مارکسیستی، لنینیستی و استالینیستی ناکارامدند و شوروی با آن همه بیداد در قلمرو خود از میان رفت، حزب کمونیست چین چهاراسبه در راه سرمایه داری می تازد، دولت کمونیست کوبا (پس از ده ها سال عقب نگهداشتن کشور) رو به امریکا نهاد، مردم کره شمالی از ستم حکومت فاسد و رسوای آن سامان در تیره روزی و گرسنگی بسر میبرند و …. ، ولی باز هم عده ای تحصیلکرده سخنان و شعارهای شکست خورده را تکرار می کنند و میخواهند ما را به این راه آزموده ببرند !
مانند مذهبی های متعصب و کلیسای سده های میانه، الگوها ، فرضها و اصولی از پیش تعریف شده دارند و از همان راه به همه چیز نگاه میکنند. هرچه با آن جور درنیاید را نمی پذیرند. هرچه خلاف این فرموده ها باشد مردود و کفر است !
ولی دوستان در رادیو زمانه نوشته بالا را گذاشتندو نظر خواستند، با توجه به اعتراض های اخیر، با همه مشکلها و فرصت کمی که دارم همین اندازه در این باره عرض میکنم :
۱. می فرمایند « ستم ملی یکی از ارکان دولت بورژاویی در ایران است » ! کدام دولت بورژوازی؟! تعریفتان از
بورژوازی چیست؟ به شعارها ورفتارهای ۳۵ ساله رهبرانش یک بار دیگر بنگرید ! به رفتار دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نگاه کنید! نگاه کنید به صنایع و بنگاه های بازمانده از زمان شاه که به چه وضعی دچار شده اند؟ البته آنها را
که هنوز نابود نشده اند! آیا رفتار حکومت بورژوا این است؟ یا تعریف بورژوا هم چیز دیگری شده؟
۲. کدام ستم ملی؟! معنی ستم ملی چیست؟ در جمهوری اسلامی ایران ستم ملی نیست، اینجا ستم مذهبی و دینی
است. هرکه در خدمت نظام مقدس باشد از هر قومی که باشد گرامی است و کارش بالا میگیرد وگرنه سرکوب میشود. مهم در خدمت «ولایت مطلق» و نظام مقدس بودن است نه از کدام قوم بودن. حتی مهم نیست که ایرانی باشید یا نباشید. وضع سیدحسن نصراله و سپاهش یا وضع آخوندهای شیعه غیرایرانی در ارتباط با نظام مقدس را ببینید و با هر پارسی در ایران مقایسه کنید. اگر بهایی باشید فرقی نمی کند از کدام قوم هستید، سرکوب می شوید، بی هیچ رحمی !
۳. « ملل(؟) غیر فارس ساکن ایران»؟! معنی ملت چیست؟ مگر یک کشور چندتا ملت دارد؟ وقتی می گویید ملت،
در برابر آن دولتی هم هست. در حقوق بین الملل، ملت مجموعه مردمی از هر قوم و نژاد هستند که در یک سرزمین با یک دولت زندگی می کنند. در ایران یک ملت هست که آنهم ملت ایران است. اصطلاح نادرست «ملت های ایران» را نخستین بار کمونیست های روسیه شوروی و عوامل آنها برای تفرقه اندازی میان مردم و تجریه ایران و سوء استفاده از آن در جهت منافع خود اختراع کردند. امروزه در خود روسیه و حتی چین و کوبا و کره شمالی هم این اصطلاحِ بی معنا خریداری ندارد. حکومت باکو دارد ازاین لغت سوء استفاده می کند بی آنکه برای مثال تالشی های قفقاز را ملت بخواند یا کردهای ترکیه را ! شما چرا ؟!
۴. می فرمایید « توهین و تحقیر نسبت به برخی از ملل غیر فارس (مشخصا عربها و تا حدودی ترکها) » ! و « در
فرهنگ عامه زبان و هویت و شخصیت شان دستخوش توهین و تحقیر و هزل گویی است».
اگر منظورتان بعضی شوخی های به نظر من نادرست و ناپسندی است که برخی می کنند، باید عرض کنم تا جایی که من خوددر میان همکاران و دوستان و غیراینها شاهد بودم و هستم، این شوخی ها یا جوکها را بیشتر بعضی از آذربایجانی ها و گیلانی ها برای یکدیگر میسازند، نه پارسی ها و ترکها یا آذربایجانی ها برای هم. تازه جوکهای ناپسند در باره پارسی ها هم کم نیست.
گمان نمی کنم کسانی از اقلید، شیراز، آباده، استهبان، فیروزآباد و فسا یا جهرم برای تبریزی یا عجب شیری یا برای رشتی جک بسازند. بعید میدانم کسانی هم از تبریز یا رشت برای اقلیدی و فیروزآبادی و استهبانی جک بسازند. خواهشمندم چشمها و گوشهایتان را باز کنید، واقعیت ها را آنگونه که هست ببینید، بشنویدو بیان کنید. اسیر شعار های غیر واقعی و کلیشه ای بازمانده از حکومت روسیه شوروی نباشید. از این کلیشه ها خود را آزاد کنید و واقعیت ها را آنگونه که هستند ببینید. عمر گذشت ، فرصت زیادی نمانده .
در تهران هم تا آنجا که خود می بینم و برخورد دارم، بیشترین جمعیت بنسبت آذربایجانی هستند، پارسی کم پیدا میشود.
۵. و اما «توهین و تحقیر نسبت به عربها » هم از آن داوری های غیرواقعی و کلیشه ای است. در نظام مقدس
جمهوری اسلامی کسی جرات نمی کند به عرب برای عرب بودنش توهین کند. زیرا ممکن است کارش به اعدام بکشد. نمی دانم کجا هستید، ولی اگر این طرفها (ایران) پیدایتان شد حواستان را جمع کنید که نظام مقدس از این شوخیها با کسی ندارد. به نیاکان ما هرچه توهین کنید جایزه هم میگیرید ولی به عرب جماعت …. استغفراله !
تا بخواهید توهین و تحقیر ایرانی بویژه پارسی هست، بسیار هم در این راه هزینه میشود، آنهم ار کیسه مردم گرسنه ! میفرمایید نه، یک نگاه به برنامه های هزارها میلیارد تومانی صدا و سیمای جمهوری اسلامی بکنید (هزینه های نجومی حوزه های آموزش آخوندی بجای خود). تنها یک نمونه را عرض میکنم، تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل. در تمام عمر نظام مقدس جمهوری اسلامی هرچه فیلم و نمایشنامه ساخته و پخش میشود بر هرچه نقش منفی و ناپسند از دزد و کلاهبردار، خیانتکار و جانی و آدمکش و هر نقش پلید و زشت دیگر نام ایرانی میگذارند و بر هرچه نقش خوب و سنگین و پسندیده است نام عربی.
آخوندی نمی بینید مگر استثنا باشد که نام ایرانی داشته باشد. حتی آقای روحانی رئیس جمهور نامش فریدون بود آن را عوض کرد و نام عربی بر خود گذاشت ! دلیل روشن است. آدم درس خوانده ای هستید، معنای این سیاست همیشگی و ثابتِ نظام مقدس باید برایتان روشن باشد. با این سیاست و تبلیغات پرهزینه و پیوسته میخواهند ایرانی را دزدو جنایتکار
و خیانتکار و زشت و پلید معرفی کنند و عرب را با صفت های نیکو ! توهین و تحقیر ایرانی ازاین بیشتر میخواهید؟
در همه این حدود ۳۵ سال این سیاست و برنامه سراسر توهین و تحقیر ایرانی با هزینه های نجومی ادامه دارد. تا کنون ندیدم صدای اعتراض کسی بلند شده باشد! شما و همفکرانتان هم آدرس را جای دیگری میدهید!
هریک از سران و مسئولان نظام در تبلیغ ضد ایرانی با هم مسابقه گذاشتند. آقای خمینی با هرچه نا و نشانی از ایران و ایرانی داشت مخالف و از آن بیزار بود. « شیرخورشید منحوس» از سخنان ایشان است! برداشتن شیرو خورشید سرخ و گذاشتن هلال احمر نمونه دیگر. برداشتن «ملی» و گذاشتن «اسلامی» روی مجلس نشانه دیگر. ایشان بجای ملت ایران می فرمودند ملت اسلام ! همه نمادهای ایرانی از ساختمانها و خیابانها برداشته شد و میشود و جایش نمادهای اسلامی (بخوانید عربی) میگیرد. البته آقای خامنه ای هم در همان راه تشریف دارند.
امت حزب اله حاضر در صحنه رفته بودند آرامگاه فردوسی و تخت جمشید را ویران کنند که مردم نگذاشتند. برخی از اثرهای باستانی را ویران کردندو بجایش مسجد ساختند ! تازگی آقای خاتمی امام جمعه تهران ملت ایران را ملتی با ۱۴۰۰ سال سابقه تاریخی خواند ! خیلی معنا دارد ! یعنی پیش از آن نیاکان ما آدم نبودند! همانطور که علی لاریجانی در دانشگاه شریف گفته بود ایرانیهای پیش از اسلام وحشی و بیسواد بودندو به این بیسوادی افتخار میکردند! تحقیر و توهین بیش ازاین میخواهید؟ در فیلم ها، نمایشنامه ها، محراب و منبر و سخنرانی ها و نوشته های حکومتی توهین و تحقیر هرچه ایرانی است و بزرگداشت هر چه عربی است حد و مرزی ندارد. به نیکان ما تا بخواهید توهین می کنند و همه خوبیها را به عربها نسبت میدهند. در همه فیلمهای پرهزینه بزرگ شمردن عربها هست و تحقیر ایرانیان ! نسبت به فرهنگ ایرانی حساسیت منفی ویژه ای دارند و سخت دشمن هستند.
البته اگر عربِ ایرانی هم برخلاف نظام مقدس سخنی بگوید با او برخورد می کنند. فرقی نمی کند از کدام قوم باشید حتی فرق نمی کند ایرانی باشید یا نباشید، مهم این است که در خدمت نظام مقدس و سرسپرده ولی امر مسلمین باشید، در آن صورت از امکانات گسترده برخوردار می شوید وگرنه نظام مقدس ترک و آذربایجانی و فارس و عرب و کرمانی و مازندرانی و خراسانی و … و حتی آخوند و غیرآخوند نمیشناسد.
حجربن عدی فرمانده سپاهی بود که در جلولاهِ آسوریک (عراق کنونی) بسیاری از مردمی که از خود دفاع میکردند را کشت و ناموس مردم را حراج زد. ولی امروزه تقدیس و ستایش میشودو برای گورش در سوریه از کیسه این مردم هزینه ها میشود ! ازاین نمونه ها بسیارند. هرچه بنویسم کم است. گزارشها از منابع و نویسندگان متعصب اسلامی است نه از (بفرمایش شما و پان ترکیستها) شووینیست های (!) پارسی.
با این همه توهین سازمان یافته علیه ایرانیان و بویژه پارسیان، انصاف بدهید که « ملت مورد اهانت » کیست !
اینها شاید با تئوریهای مارکسیستی، لنینیستی و استالینیستی شما جور در نیاید ( بیچاره و مظلوم مارکس مادر مرده ! )، ولی واقعیت های تلخ تاریخی و اجتماعی و فرهنگی ما هستند، چه بپذیرید چه نپذیرید.
۶. « شوینیسم فارس » هم از آن حرفها و از شعارهای برساخته کمونیست های شوروی و عاملان آنها است . کدام
شوینیسم؟ آن فارسی که میگفتند ایران بود نه قوم یا سرزمین پارس یا فارس در جنوب ایران. نام کشور را هم رضاشاه از پارس و فارس و پرشیا به ایران تغییر داد و بجای پارسی و فارس و پرژن گفت ایرانی. آنچه او انجام داد بیشتر با نظر میهن دوستان و بزرگانی بود از آذربایجان و گیلان و شماری هم از خراسان ، نه از پارس.
گفته شد « ترکان ایران نزدیک به صد سال است که تحت هژمونی سیاسی و فرهنگی یک ملت دیگر زندگی می کنند» ! این هم دروغ دیگری است و از شعارهای کلیشه ای کمونیست های وابسته به روسیه شوروی . در بالا توضیح داده شد.
نوشته شد « در تاریخ های رسمی ایران طی ۸۰ سال اخیر در شرایطی که کشورگشایی و تجاوز هخامنشیان و ساسانیان توجیه و تقدیس می شود از ترکان و اعراب به عنوان متجاوز و خونخوار و بیابان گرد نام برده می شود» !
به خدا شرم آور است ! مسلمانان عرب ستیزه جو (تأکید میکنم : نه هرعرب) به ایران حمله کردند، پس از کشتار گسترده و ویرانی و غارت بسیار، حتی به زنان و کودکان مردم هم رحم نکردند. آنها را میان خود تقسیم کردند، به آنها تجاوز کردندو اضافه بر نیاز را در بازارهای برده فروشی حراج زدند. همانطور که در خود حجاز به عربهای غیرمسلمان و زن و فرزندانشان رحم نکردند. همانگونه که در یمن و مصر و روم شرقی کردند. اینها در گزارش های تاریخی خود مسلمانان سده های دو و سوم هجری نوشته شده، از نوشته های بفرمایش شما شووینیست های فارس نیست ! همانها که ایرانیان و عرب های غیرمسلمان و رومیها و یمنی ها و دیگر غیرمسلمانان را سپاه کفر ولی سپاه عربهای مسلمان را سپاه الله میخواندند. در خود حجاز، در حیره (جنوب عراق کنونی) ، عراق، کردستان، آتورپاتگان، پارس، خوزستان ، خراسان ، سیستان و …. جنایتی نبود که نکرده باشند. ولی آنها را تقدیس میکنند نه هخامنشیان را. آدرس را عوضی ندهید.
پس ازاینکه ایران به دست عربهای مسلمان (نه هرعرب) افتاد نتوانستند مانند مصر و شام و سوریه و اردن و … و بخشهایی ازعراق همه را عرب کنند، ولی نوکران ایرانیشان تاتوانستند علیه مردم خود و بسود عربهای مسلمان حاکم کار کردند تا فرهنگ ایران آسیبهای سنگین دید و بخشهایی از تاریخ پیش از اسلام بکلی فراموش شد. تا توانستند عربهای مسلمان ستیزه جو و تجاوزها و گشتارها و حمله های آنها را (بقول شما) تقدیس کردند. گزارش شما وارونه است . در ایران کشورگشایی و تجاوزهای عربهای مسلمان ستیزه جو( نه هر عرب) را تقدیس کردند و امروزه هم تقدیس میکنند نه هخامنشیان را. اگر کسانی در باره آنها هم زیاده گویی کرده باشند، بیش از آن نکردند که در باره عربهای مسلمان ستیزه جو مقدس سازی کردند. انصاف بدهید. این موضوع هم جا و فرصت بیشتری میخواهد.
تا حدود ۲۰۰ سال پیش ما خبری از هخامنشیان و اشکانیان نداشتیم. از ساسانیان هم اندک اطلاعی داشتیم . تا سرانجام باستان شناسان به نشانه ها و مدارکی برخوردند که نوری به تاریخ ایران افکند. تا اندازه ای خود را شناختیم و دریافتیم که زائده ی عربهای مسلمان ستیزه جوی حجاز نیستیم، تازه فهمیدیم برخلاف گفته آقای خاتمی امام جمعه تهران، تاریخ هزاران ساله داریم و نیاکان ما در پیشرفت تمدن و فرهنگ بشری از جمله آنچه تمدن و فرهنگ اسلامی خوانده شد سهم بسیار داشتند.
البته مانند هر مردم دیگر عیبهایی هم داریم. رفتار تاریخی ما هم ایرادهایی دارد. ولی نیاکان ما بنسبت خدمت بسیار به فرهنگ بشری کرده اند.
بیداد و ستمی که در تاریخ بویژه در این ۱۴۰۰ سال از عرب مسلمان ستیزه جو (نه هرعرب)، از مغولان و ترکان، از روس و انگلیس بر این مردم (از هرقوم شده ) در تاریخ کم مانند است. در باره حمله ها، بیداد و کشتارهای ترکان در همان آذربایجان، نظر شما را به گزارشی که قطران تبریزی در شعرش آورده جلب میکنم. کدام آدم باانصاف و آگاهی است که کشتارهای ترکان و مغولان از این مردم را انکار کند؟ مگر تنها ایرانیها در باره آنها نوشتند؟ در این باره هم سخن بسیار است.
این همه حمله و تهمت به پارسیان جای تاسف دارد. همین اندازه به شما یاداوری کنم که در این ۱۴۰۰ هیچ پارسی به حکومت نرسید، بیش از ۲۰۰ سال را عربهای مسلمان ، پس از آنها تا به امروز مدتی زیاریان و دیلمیها از شمال ایران، صفاریان سیستانی، سامانیان خراسانی، زندیهای لر، و پهلویهای مازندرانی در این روزگار حاکم بودند. بقیه یعنی حدود هزار سال از ۱۴۰۰ سال را ترکان (مدتی هم اردبیلی ها و افشاریهای در اصل آذربایجانی) بر بخش هایی یا بر همه ایرانزمین حاکم مطلق بودند. حتی در خود پارس هم اتابکان حکومت میکردند. در زمان پهلویها هم بیشترین سران حکومتی و سیاستگذاران کشوری و لشکری و فرهنگی و اقتصادی بیشتر آذربایجانی بودند تا پارسی. تهران روستایی بود در شمال ری . پس از اینکه آقا محمد خان قاجار آن را پایتخت کرد، مردم از سراسر ایران به آنجا مهاجرت کردند تا شد شهری با جمعیت حدود ۱۴ میلیون نفر. کیست که نداند بنسبت بیشترین مردم تهران همان آذربایجانی ها و اردبیلی ها هستند ؟ مردم مهاجر پارسی مانند خود تهرانیها اقلیت کوچکی بیش نیستند.
پس از انقلاب هم آقای خمینی با هزار تُن سریش به پارس و شوینیسم و ناسیونالیسم نمی چسبید. هرجا توانست ضدایرانی رفتار کرد و سیاستهای آخوندی و معرب در پیش گرفت. نخستین نخست وزیر بازرگان تبریز، نخستین رئیس جمهور بنی صدر همدانی کردتبار، دومین رئیس جمهور قزوینی، سوومین رئیس جمهور ( هشت ساله) سید خامنه ای (خامنه نزدیک تبریز)، همزمان نخست وزیر هشت ساله خامنه ای دیگر میرحسین موسوی ، رئیس قوه قضائیه موسو اردبیلی، و سرانجام دومین رهبر و ولی فقیه مطلق آقای خامنه ای ، کسی که سیاست هایش معرب شیعی از نوعی که خود باور دارد است، نه ایرانی، ایشان نه شیرازی و استهبانی و اقلیدی و فیروزآبادی و فسایی و نه از هیچ جای پارس است. پدرشان از تبریز به نجف رفتند و برگشتندو رفتند به بارگاه امام رضا . چنانکه در جای دیگر نوشتم پارسیها بدون تایید رهبر مطلق آذربایجانی حتی یک کدخدا نمیتوانند برای روستایشان برگزینند چه رسد شوینیست باشندو به دیگران آنهم به آذربایجانی ها ستم کنند !
بنابراین شوینیسم و ناسیونالیسم و ستم ملی پارسی و … دروغهایی است که از زمان جنگ سرد بوسیله کمونیست های روسیه شوروی و عاملانشان جعل و پخش شده و امروزه هم بازماندگان برخی کرملین نشینان در باکو از این دروغها میگویند. چگونه میتوان قومی که ۱۰۰۰ سال حاکم مطلق بر این سرزمین بوده و امروزه هم حاکم مطلق از همان قوم است را ستمدیده و ستمکش خواند ولی قومی که ۱۴۰۰ سال است که به حکومت نرسیده و در این مدت منکوب و مرعوب بوده را ستمکار و مسلط معرفی کرد؟! این کاری است که از جریانهای کمونیستی وابسته به مسکو بر می آید و حزب مساوات اسلامی(!) قفقاز و بازماندگان برخی کرملین نشینان در باکو و بعضی نویسندگان پان ترکیست که تاریخ را وارونه گزارش می کنند. زندگانی خویش را برای تئوریزه کردن و جا انداختن دروغ تباه نکنید.
۷. از آسیمیلاسیون سخن گفته میشود، ولی وارونه ! در این زمینه به سه مثال بسنده میکنم، سه مثال عینی :
ـ درباره تبار و زبان اصلی آذربایجانی ها پیشنهاد میکنم کتاب آذربایجان و اران نوشته عنایت اله رضا از انتشارات هزار را بخوانید. اگر در تهران هستید میتوانید بخرید، اگرنه بفرمایید برایتان فراهم کنند. من اگر از ولی امر مطلق آذربایجانی ایمن بودم خودم برایتان می فرستادم. شاید هم خوانده باشید.
تا آنجا که خودم تاریخ را نگاه کردم تاریخنویسان روزگار باستان تا سده های چهارم و پنجم، از وجود ترکان در آذربایجان (جنوب ارس) تا پیش از سده پنجم هجری گزارشی نداده اند. مگر عده ای که در زمان سلطان محمود به آن سو حمله کردند و وهسودان فرمانروای آتورپاتگان آنها را از آنجا راند.
در این روزگار از عثمانی و ترکیه گرفته تا کمونیست های روسی و حاکمان شمال ارس کسانی ادعا کردند و می کنند که همه آذربایجانی ها ترک هستند ! درباره ادعاهای برخی نویسندگان عثمانی و ترکیه استاد محمد قزوینی در بیست مقاله انتقاد کرده است.
واقعیت این است که بیشتر مردم آذربایجان مادتبارند، عده ای هم ترک تبار هستند، نه اینکه همه ترک باشند. استاد اقرار علی اف قفقازی و استاد کسروی تبریزی هم در این باره نوشتند. پس از دستیابی ترکان عثمانی بر آذربایجان، در مدت سه چهار سده زبان مردم دگرگون شد. سرانجام کار به جایی رسید که شماری از مردم بیرون می آیندو تابلو دست میگیرند که من تورکم و علیه هم میهنانی شعار میدهند که در تاریخ هرگز با آنها ستیز و مخالفتی نداشتند. اگر آنها را آذربایجانی بخوانی و از زبان اصلیشان و تبارشان سخن بگویی آزرده میشوند ! این یک نمونه آسیمیلاسیون !
جالب است، آنها که در آسیای میانه و شمال خراسان در واقع ترک هستند ایرانیان را دوست دارند، ولی تاسف آور است، بعضی که در ترکیه و آذربایجان و شمال ارس، چهره و تیپشان نشان نمیدهد که از تبار ترک باشند، پان ترکیست شدند، شعارهای ضد ایرانی میدهندو تبلیغات ضد پارسی میکنند! بی آنکه بیندیشند و بدانند که ایرانی یا قوم پارس کاری با آنها نداشته و زیانی برای آنها نداشته و ندارد !
این را هم عرض کنم، من هیچ اعتقادی به این ندارم که زبان عوض شود و کسی ترک نباشد. به نظر من ایران گلستانی است از قومها و فرهنگها و زبانهاو گویشها. چرا گُلهایی را از میان ببریم؟ بیشتر نمی توانم بنویسم. نه فرصت هست و نه اینجا جای اینهمه مطلب. این زبان فارسی هم از قوم پارس نیست، از پهلوی شمالی (آتورپاتگان و خراسان) و محل دقیق آن بخارا و سمرقند است نه پارس در جنوب ایران. در ایران باره هم سخن بسیار است.
همه از هرقوم ایرانی هستیم و باید دارای حقوق برابر شهروندی باشیم ( اگر ولی امر مسلمین جهان جناب «خامنه ای» اجازه دهند. پارسی ها کاره ای نیستند). گول شعارهای بی پایه و دروغ ها را نخوریم .
ـ دومین نمونه (ها) از جریان اسیمیلاسیون را در سرزمینهای سوریه و شام و اردن و بخشهایی از عراق (آسوریک و آسورستان) و مصر می بینیم. پس از دستیابی عربهای مسلمان ستیزه جو بر آن سرزمینها و بر ایرانزمین، دو خلیفه یکم و دوم از پیامبر اسلام حدیثی گفتند با این مفهوم، هرکه شبیه قومی باشد به آیین و دین همان قوم است. و بدین ترتیب کوشیدند تا هرجا را گرفتند فرهنگ و زبان محلی را از میان بردارند و زبان و ماهیت عربی به آنها بدهند. هرکه بزور یا با اختیار اسلام پذیرفت نام عربی بر او گذاشتند ! مردم چنان از اصل خود دور و از ماهیت خویش تهی شدند که امروزه بکلی گذشته خود را فراموش کردند، همه خود را عرب میخوانند ! این نمونه دیگر از اسیمله شدن.
ـ سومین نمونه اینکه، عربهای مسلمان ستیزه جو دارایی های غارت شده و مردان و زنان و کودکانی که بردگی و کنیزی گرفته بودند را میان خود تقسیم میکردند. نامش بیت المال بود. بعدها بر سرِ تقسیم دارایی ها غارت شده و زنان و کودکانِ اسیر، میان رزمندگان اسلام اختلاف افتادو به جان هم افتادند. عده ای هم کشته شدند. اکنون صدها سال است که ما ایراینان از ترک و فارس و گیلک و بوشهری و مازندرانی و خراسانی و یزدی و ….. بر سرو روی خود میزنیم و حتا بعضی مادران بر سر کودک شیرخوار خود قمه میزنند؛ کشته شدگان در راه تقسیم عادلانه (!) دارایی ها و ناموس خود را تقدیس و برای آنها عزاداری میکنیم ! مردم فقیر از نان خانواده خود میزنند و پول جمع میکنند تا برای آنها ضریح و گنبد طلایی بسازندو ….. ! ولی به کسانی که از شرف آنها دفاع کرده اند ناسزا میگویند و آنها را کافر میخوانند !
اینهم یک جور آسیمیله شدن، چنان از خود بیگانه شدیم که به خود ناسزا میگوییم و دشمن را می ستاییم و خیال میکنیم ثواب دارد !
باز هم عرض میکنم، که همه نخست انسانیم و آنگاه ایرانی، همه باید تلاش کنیم واقعیتها را آنگونه که هستند بشناسیم و برای تامین حقوق شهروندی برای همه تلاش کنیم. هیچ کس برای قومیت و جنس و عقیده اش نباید از حقی محروم باشد و به هیچ کس هم نباید برای اینها امتیازی داد. اصل منش خوب و خدمت به مردم و احترام به حقوق دیگران است. حقوق همه باید تامین باشد، هرکه باشند.
از دوستان پوزش میخواهم که سخن دراز شد
پنجشنبه, ۲۱ام آبان, ۱۳۹۴
حال خوشی ندارم و خطاها بیش از اندازه معمول است. ببخشید. اصلاح میکنم :
۱. تاریخنویسان از روزگار باستان تا سده پنجم هجری ، از وجود ترکان در آذربایجان گزارشی ندادند. ترکان از سده پنجم در آن سرزمین جای گرفتند.
۲. ترکان سلجوقی از سده پنجم بر آذربایجان حاکم شدند نه ترکان عثمانی. ترکان عثمانی بعدها به آن سامان دست اندازی کردندو تا تبریز را هم گرفتند ، شاه عباس صفوی اردبیلی آنها را از آنجا بیرون کرد.
در هر حال سیامک از ما دلگیر نشوند.
سپاسگزارم. بابک
پنجشنبه, ۲۱ام آبان, ۱۳۹۴