چند نکته پیرامون رویدادهای سالن والیبال ارومیه
سیامک صبوری
در جریان بازی تیمهای والیبال شهرداری ارومیه و بانک سرمایۀ تهران، تعدادی از تماشگران ترک طرفدار شهرداری نسبت به حضور اعضای خانواده فرهاد پیروت پور بازیکن مهابادی این تیم با لباس کُردی در سالن واکنشهای توهین آمیز و تندی نشان دادند که با شعارهایی مانند «مرگ بر فارس» نیز همراه بود.
یکم) هر نوع علایم نژاد پرستی و نشانه های گسترش دیگری ستیزی، ولو کوچک را باید جدی گرفت. تضادهای منطقه و جهان بسیار مستعد رشد ارتجاعی ترین گرایشات نژاد پرستانه، دینی و پروامپریالیستی هستند. اگر در سالهای میان دهه ۸۰ به یک صرب یا آلبانیایی تبار یا کروات در یوگوسلاوی می گفتید چند سال دیگر یک جنگ نژادی و نسل کشی مهیب میان شما روی خواهد داد، به احتمال زیاد با تعجب شما را نگاه می کردند. تاریخ تکرار نمی شود و به صرف وجود عناصر مشترک نمی توان قرینه سازی رویدادها را نتیجه گرفت، اما وضعیت منطقه و جهان به گونه ای است که بهتر است با وسواس بیشتری به اطرافمان نگاه کنیم!
دوم) دعوای تُرک و کُرد در آذربایجان غربی و منطقه مُکریان (۱) از انحرافی ترین تضادهایی است که همواره ابزار دست شوینیستهای فارس در دولتهای پهلوی و جمهوری اسلامی بوده است. جمهوری اسلامی بسیار امیدوار بود این تضاد شکل مذهبی شیعه – سنی به خودش بگیرد و در سالهای اول روی کار آمدنش تا حدودی توانست بخشهایی از مردم آذربایجان را علیه «کردهای سنی و کمونیست» با خودش متحد کند. داغ ننگ غائله نقده با بازی گردانی کمیته چی¬ها و پاسدارهای مُلّا حسنی و امثال مراد قطاری هنوز بر دل توده های مردم در این منطقه سنگینی می کند. بنا بر این عمیقتر شدن این تضاد انحرافی بیش از همه به سود رژیم جمهوری اسلامی و شوینیستهای فارس خواهد بود.
سوم) طرح هر گونه ادعای ارضی مبنی بر «خاک تاریخی آذربایجان» یا «کردستان» در مورد شهرهایی مانند ارومیه، نقده، خوی، سلماس، ماکو، تکاب، شاهین دژ، میاندواب، بازرگان و غیره هم به لحاظ تاریخی فاقد وجاهت علمی است و هم از نظر ایدئولوژیک امری عقب مانده و ارتجاعی است. این منطقه در طول تاریخش محل زیست مشترک ملل مختلف ارمنی، آشوری، ترک و کُرد بوده است. یادمان نرود اجداد ما اکثریت ساکنین این مناطق یعنی ارمنی ها و آشوری ها را از زمین و خانه و کاشانه شان آواره کردند و به مهاجرت یا تغییر دین واداشتند. ضمن اینکه هر انسانی از هر لحظه ای که در هر نقطه ای ساکن شد، حق تصمیم گیری و ابراز نظر در تعیین سرنوشت جمعی آن منطقه را دارد. بنا بر این افغانستانی هایی که از همین امروز در هر کدام از شهرها یا بخشهای آذربایجان و کردستان ساکن شده اند، به اندازه کردها و ترکها در مورد این منطقه دارای حق هستند.
چهارم) اینکه هویت طلبها و ملیت چی¬های ترک در آذربایجان ایران در تضاد رژیمهای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری ترکیه با کردها، طرف فاشیستهای سپاه پاسداران و ارتش ترکیه را گرفته اند و با همان ادبیات وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و سازمان امنیت ارتش ترکیه (میت) در مورد سازمانهای کردی صحبت می کنند یا به توجیه نسل کشی ارامنه توسط دولت عثمانی می پردازند یک فاجعه است اما این مسئله هرگز به معنای نادیده گرفتن عناصر ارتجاعی و نژادی در ناسیونالیسم کُرد نمی شود. کافی است به بحثهای عبدالله اوجالان و سازمانهای ناسیونالیستی برآمده از اندیشه او مانند پ.ک.ک، پژاک و پ.ی.د در مورد مسئله ملی و موقعیت تاریخی کردها در خاورمیانه نگاه کنیم. عناصر هراس انگیزی از نظرکردگی نژادی یا موقعیت ویژه تاریخی کردها در آنها دیده میشود.
پنجم) در چنین وضعیتی، بدترین راه حل گشتن به دنبال «ناسیونالیسم بهتر» یا انتخاب بد و بدتر است. ناسیونالیسم حتی در میان دو ملت تحت ستم کرد و ترک آذری در این منطقه، امروزه تبعات منفی ای دارد. به عنوان یک ترک یا کُرد یا حتی به عنوان یک ناسیونالیست کرد و ترک هم نمیتوان نسبت به عناصر دیگری ستیزی در میان تماشاگران فوتبال ورزشگاه های ارومیه و تبریز یا عرب ستیزی در دولت حریم اقلیمی کردستان عراق یا کانتونهای روژئاوا ابراز انزجار نکرد و در عمل بر علیه آن افشاگری و سازماندهی و اقدام نکرد.
ششم) ناسیونالیسم –حتی در میان ملل تحت ستم- به عنوان یک پدیده تاریخی و طبقاتی، امری ثابت و ایستا نیست که همواره ماهیت انقلابی و مترقی داشته باشد. شاید روزگاری در مبارزه علیه استعمار یا دولتهای شوینیست مرکزی می توانستیم همچون لنین و استالین از «ناسیونالیسم انقلابی» یا «ناسیونالیسم رو به آینده» حرف بزنیم اما امروزه در به کار بردن چنین صفاتی برای فعالین ملی گرای کُرد و ترک در منطقه باید با احتیاط بیشتری برخورد کرد. چنانکه در جای دیگری نوشتم، ناسیونالیسم ترک در آذربایجان عناصر قوی ای از خودبزرگ بینی تاریخی همراه با دیگری ستیزی و نژاد پرستی را حمل میکند (۲) همچنانکه بورژوازی کُرد پس از تحولات بعد از دهه ۹۰ در منطقه و رشد روابط سرمایه داری هر چه بیشتر در ساخت قدرت ادغام شده است. این دگرگونی خصوصا در کردستان ایران، عراق و ترکیه وسیع و عمیق بوده است و باعث تحول و تغییر در ناسیونالیسم کرد هم شده است. با این وجود هرگز نباید از یاد برد که ستم ملی با هژمونی و مرکزیت فارسها کماکان یکی از ارکان دولت بورژوایی در ایران است و ترکها، کردها، ترکمنها، عربها، بلوچها و …. به مراتب گوناگون، ملل تحت ستمی هستند و مبارزه علیه ستم ملی یک مبارزه عادلانه و بر حق است. حتی اگر ناسیونالیسمی که ادعای نمایندگی این مبارزات را داشته باشد، دیگر پدیده ای انقلابی و مترقی نباشد.
هفتم) فقط و فقط کمونیستها و انقلاب کمونیستی هستند که پتانسیل واقعی حل این تضادها از یک موضع انقلابی و رهایی بخش را دارند و آن انترناسیونالیسم پرولتری است. انترناسیونالیسم پرولتری بر اساس همان خط پایه¬ای لنین در مواجهه با مسئله ملی، این توانایی را دارد تا ضمن خنثی کردن نفوذ ناسیونالیسم به مثابۀ افق بورژوازی یک ملت، از بروز هرگونه تضادهای انحرافی مانند تضاد کُرد و ترک پیشگیری کند و خشم و نفرت پرولتاریای ملل تحت ستم را در مسیر انقلاب برای رها شدن از هر نوع ستم و استثمار و جهل و تبعیضی هدایت و رهبری کند. لنین گفت که در مناطقی که ستم ملی وجود دارد، همواره مبارزه و مرزبندی با شوینیسم ملت ستمگر عمده است اما پرولتاریای هر دو ملت ستمگر و تحت ستم باید با بورژوازی و ناسیونالیسم خودی مرزبندی کنند و پرولتاریای ملت ستمگر بر حق تعیین سرنوشت تا سر حد جدایی برای ملل تحت ستم پا بفشارد و پرولتاریای ملت ستحت ستم بر مرزبندی با افق ناسیونالیسم خودی و همزیستی برابر با سایر ملل. (۳) هر راه حل دیگری به جز انقلاب کمونیستی حتی در شکل پرهیاهوی کانتونهای روژئاوا و کنفدرالیسم دمکراتیک آپوئیستی بنا به علل مادی و عینی طبقاتی و ایدئولوژیک و سیاسی، بذرهای تبعیض و برتری و سرکوب را در دل خود پرورش خواهد داد.
هشتم) رفقای کمونیست و چپ در سراسر کردستان، آذربایجان و مُکریان تنها امیدهای خنثی کردن تقویت و گسترش گرایشات نژاد پرستانه و دیگری ستیز در منطقه هستند. روشن است که در کنار مبارزه با جمهوری اسلامی به مثابۀ دشمن عمده، مبارزه با ناسیونالیسم خودی، خصوصا اشکال نژادی و دیگری ستیز آن یک وظیفه عاجل در امر پیشبرد انقلاب است. مطالعه و بحث پیرامون سندهای کمونیستی درباره مسئله ملی با هدف تسلط به مبانی نظری و سیاسی انترناسیونالیسم پرولتری، تبلیغ و ترویج این خط در میان مردم از طریق راه انداختن بحثهای عمومی یا جلسات وسیعتر توده ای، پخش بولتن و تراکت در افشای ناسیونالیسم و نژاد پرستی و در دفاع از انترناسیونالیسم پرولتری، شعار نویسی با محتوی افشای شوینیسم فارس و گرایشات دیگری ستیز در میان ملت خود، دادن بیانیه های انقلابی مانند آنچه که رفقای تبریزی در اوج تحولات مربوط به کوبانی منتشر کردند (۴) به همراه ده ها ابتکار عمل کمونیستی و توده ای دیگر از راه های مشارکت فعال در این مبارزه است.
یادداشت
۱) مکریان به مناطقی از استان آذربایجان غربی امروزی اطلاق میشود که شامل شهرستانهای مهاباد، بوکان، سردشت، اشنویه، پیرانشهر، تکاب، شاهین دژ و نقده است.
۲) با این رسوایی کدام همدلی، کدام اتحاد؟ درباره گرایشات فاشیستی و کُردستیزانه در میان ناسیونالیستهای ترک آذربایجان
https://www.tribunezamaneh.com/archives/81369
۳) در مورد خط و مشی لنینی پیرامون مسئله ملی رجوع کنید به:
بیگانه با انقلاب، نقدی بر نظرات حزب کمونیست کارگری ایران درباره مسئله ملی – اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) – پائیز ۱۳۷۷
http://cpimlm.com/hagh2_oth/ettehadiieye_komonisthaye_iran_bigane_ba_enghelab.pdf
۴) نگاه کنید به:
http://radiokoocheh.info/article/257445
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.