چنانکه مشاهدات یکی از انسانشناسان برجسته نشان میدهد، واژه سکس۱ در تحلیل فرهنگها کلمهای مناسب نیست. هر جامعهای برای ادامه حیات باید به تولید مثل بپردازد که همآمیزی جنسی تنها راه آن است. با این حال آنچه در فرهنگهای مختلف واژه جنسی را به طور محتوایی یا مفهومی تعریف میکند، تفاوتهای اساسی با هم دارد و حتی در یک فرهنگ نیز در دورههای تاریخی مختلف، میتوان تعاریف گوناگونی را برای آن پیدا کرد.
برای مثال در عصر ویکتوریا داشتن میل جنسی برای گروه بزرگی از زنان غربی به طور کامل انکار میشد، اما قرن بیستم شاهد بروز [به رسمیت شناختن] حق زنان در مورد میل جنسی (یا بروز مجدد آن پس از ممنوعیتهای قرنهای هجدهم و نوزدهم) بود که دستکم بخشی از آن تحت عنوان نیازهای جنسی آنان تعریف شده بود. زن عصر ویکتوریا حق نداشت که تمایلات جنسی داشته باشد؛ در عین حال۲ باید به عنوان ابزاری جنسی در اختیار لذتجویی مردان قرار میگرفت. اما برای همتایان قرن بیستمی این زنان رایحه [داشتن] این میل جنسی از اتاقخوابها نیز فراتر میرود و به سراسر جهان تجارتمحوری وارد میشود که بر اساس مفهوم سکس و شهوانیت استوار شدهاست.
دو اصطلاح جنس و جنسی همواره مایه اختلاف دایمی هستند. فرهنگ لغات کلمه «جنسی» را به این شکل تعریف میکند: «دلالت کردن یا استوار بودن بر مفهوم جنس یا جنسها یا تفاوت جنسها؛ وابسته بودن به مفهوم زایش یا همآمیزی.» البته وجود چنین سردرگمیهایی جای تعجب ندارد: جنس (به معنی مردانگی یا زنانگی بیولوژیکی) و میل جنسی (به معنی رفتار مرتبط با همآمیزی جنسی) به شدت به یکدیگر وابسته هستند. یک رفتار، زمانی جنسی قلمداد خواهد شد که رابطهای بین زن و مرد با همآمیزی همراه باشد ، یا امکان و یا تصور آن وجود داشته باشد. میل جنسی تمام محدوده شخصیتی را که با رفتار جنسی در ارتباط است، تعریف میکند.
اگر همآمیزی جنسی بخواهد اتفاق بیفتد، هم زن و هم مرد باید تمایلی برای رفتار جنسی داشته باشند، اما همواره تصور میشود که این تمایل در زن و مرد متفاوت بوده است. همانطور که مرد در سایر عرصهها نیز خوی تهاجمی بیشتری دارد، در عرصه میل جنسی نیز چنین خصلتی را به نمایش میگذارد: شیوه برقرار کردن ارتباط جنسی از سوی مرد و دخول از طریق واژن، اگر نه به شکل کاملا واقعی اما به شکل نمادین، مبین شکلی از خشونت است؛ عملی فاتحانه که حتی برای مردی با کمترین میل جنسی نیز ممکن است. بر همین اساس میبینیم که مقام مسلط در مقاربت برای مردان مفروض میشود. این مردان هستند که از زنان میخواهند با آنها به رختخواب بروند، یا با آنها ازدواج کنند، یا هر دو این درخواستها را مطرح میکنند و نه برعکس.
تصور غالب این است که میل جنسی زنان در میزان پذیرندگی آنان نهفته است و این پذیرا بودن فقط به واژن گشوده آنان مربوط نیست: این مفهوم به تمامی ساختار شخصیتی زنانه تسری پیدا میکند و مفاهیم وابسته بودن، خنثی بودن، خشن نبودن و مطیع بودن را شامل میشود. در خصوص میل جنسی زنان فرض بر این است که دارای برانگیختگی طولانی و کامیابی آهسته، میل جنسی کمتر، وابستگی به فضای پیرامونی (گریه بچه میتواند حواس آنها را پرت کند) و ایدهآلگرایی رمانتیک به جای واقعگرایی شهوانی هستند؛ یا اینکه زنان از جنبه روانی ـ به همان اندازه جنبه کالبدشناختی ـ ناتوان از تجاوز کردن هستند. این قالبهای کلیشهای و دائمی را میتوان در تمام مجلههای زنان و تقریبا تمام داستانهایی پیدا کرد که به نوعی به روابط جنسی مربوط است.
این نظریه که میل جنسی مردان بیاختیار و بهسرعت برانگیخته میشود و به شکل خاص در اندام جنسی آنها متمرکز است، اما در زنان چنین حالتی وجود ندارد، [لزوما] در رفتار زنان و مردان در فرهنگهای دیگر موجود نیست؛ برای مثال در قبایل برزیلی کهجولز هنری۳ به مطالعه آنها پرداخت یا در مطالعه مالینوفسکی۴ درباره ساکنان جزیره تروبریاند۵ […]۶ تفاوتهای موجود در معنی احساسی مربوط به بلوغ در زن و مرد در فرهنگهای ما، لزوما جهانی نیستند؛ این معانی به همان اندازه متفاوت هستند که تفاوتهای اجتماعی بر شیوههای به دست آوردن تجربه جنسی تاثیر میگذارند.
چون بلوغ، پلی میان کودکی و بزرگسالی به شمار میرود و همچنین از آنجایی که نقشهای جنسی بزرگسالان در داخل و خارج خانه در جامعه ما به شکل چشمگیری متفاوت است، به نظر میرسد در روندهای روانشناختی، فضایی که زن و مرد در آن از دوران بلوغ عبور میکنند به جای اینکه تفاوتهای جنسی را نادیده بگیرد بر این تفاوتها صحه میگذارد. عامل تعیینکننده دیگر در این روند به تاکیدهای فرهنگی ما بر اهمیت میل جنسی مربوط میشود.
در جوامع آراپش۷ که میل جنسی را بیارزش میکنند و دلسوزی و مسئولیتپذیری والدین را هم برای دختران و هم برای پسران پرورش میدهد، با دختران بالغ به شکلی برخورد نمیکنند که گویا آنان به حمایت در برابر بهرهکشی مردان از آنان به عنوان شی جنسی نیازمند هستند.۸ به همین دلیل دوره قاعدگی در زنان در این جوامع مانند جوامع ما نیست که به عنوان نشانهای خطرناک تلقی میشود. مردان آراپش زنان را به عنوان ظرفی برای برآورده کردن لذتجویی جنسی خود نمیبینند بلکه به آنان به چشم فردی نگاه میکنند که تمایلشان به هم به عنوان همسر به اصلیترین وظیفه فرهنگیشان در قالب پرورش فرزند مربوط میشود. در این جوامع احساس جنسی که بین زن و شوهر وجود دارد به شکل ساختاری تفاوتی با حس علاقه خواهر و برادری یا والدین و فرزندان ندارد اما شکل کاملتری از آنها به شمار میرود. در این زمینه بزرگسالی، دورهای از شور جفتیابی هم نیست: از سن ۹ یا ۱۰ سالگی دختران به نامزدی مردی در میآیند و وظیفه مرد بزرگسال این است که نامزد خود را برای انجام وظایف والدین ـ که آن را به اشتراک انجام میدهند ـ آماده کند. زنان آراپش نگران این نخواهند بود که افراد بزرگسالی که به آنان واگذار شدهاند ممکن است پیش از موعد با آنها به مقاربت بپردازند، و مردان بزرگسالان هم توقعی برای انجام این کار ندارند. مارگارت مید۹ در اینباره توضیح میدهد:
… آراپشها این تفکر سنتی ما را که مردان از نظر جنسی، موجودی بیاختیار و کنترلناپذیر هستند و زنان مبرا از خواهش، نقض میکنند. در میان آراپشها تا زمانی که این میل بیدار نشده است هر دو جنس بهطور همزمان آن را رد میکنند و موارد استثنا را هم میپذیرند که اگر چنین موردی اتفاق افتاد، در زنان رخ میدهد. هم از زنان و هم از مردان انتظار میرود تنها در موقعیتی که برای آنان بر اساس آداب جامعه به عنوان فضای جنسی تعریف شده است به این موقعیت پاسخ بدهند… بر اساس تعریف این جامعه سکس پاسخی به یک عامل تحریککننده بیرونی است و نه یک میل و خواهش کنترلناپذیر. با توجه به این تعریف، هم مردان و هم زنان در مواجهه با این اغواگری، بیدفاع دانسته میشوند… والدین به پسران بیشتر از دختران هشدار میدهند که اجازه ندهند در شرایطی قرار بگیرند که فردی بتواند با آنان رابطه جنسی برقرار کند.
به همین دلیل است که برای آراپشها بلوغ یک موقعیت جسمی و فیزیکی ندارد هر چند همچنان به عنوان نشانهای از رشد شناخته میشود که نشان میدهد افراد آمادگی پذیرش نقش خود را به عنوان یک فرد بزرگسال دارند.
علم انسانشناسی نشان میدهد تمام محدوده میل جنسی نوع بشر موکول به گوناگونیهای بسیار زیاد فرهنگی است. آنچه در پی میآید نمونهای از رفتارهای جنسی کاملا متفاوت نوع بشر است: بازیهای جنسی بین کودکان (که میتواند به طور خاص، بازی با آلت تناسلی باشد و در دوران کودکی به طور گسترده در میان مردم تروبریاند مجاز شمرده میشود اما در جامعه ما به ویژه در دوران کودکی میانه، به شدت تقبیح و سرکوب میشود)؛ روابط جنسی بین بزرگسالان نابالغ۱۰ (که در جوامعی مانند ساموا۱۱ امری کاملا عادی و بیارتباط با ازدواج و زایش شناخته شده، اما در جامعه غربی به شدت مذموم دانسته میشود)؛ اهمیت عمل جنسی به خودی خود (که میتواند به عنوان یک دغدغه مهم برای کل یک جامعه مانند تروکها۱۲ تعریف شود یا اینکه جایگاهی بسیار دست دومی پیدا کند مانند آنچه در میان آراپشها روی میدهد)؛ اندازهای که خواهش جنسی خطرناک دانسته میشود و باید آن را به زنجیر کشید، چنانکه مانوها۱۳ چنین دیدگاهی دارند اما در بالی این میل، ضعیف و متغییر و به تمامی شکستخورده دانسته میشود.۱۴
این ایده که میل جنسی زنان از نظر کیفی با مردان متفاوت است، در تمام فرهنگها یکسان و امری جهانی نیست؛ بهویژه این نگاه که میل زنان به آهستگی بلوغ پیدا میکند و نیازمند تحریک شدید است. چنانکه ویلیام داونپورت۱۵ جوامع جنوب غربی اقیانوس آرام را تشریح کرده است، در آنجا آمیزش جنسی به عنوان رفتاری شناخته میشود که باید به میزان زیادی برای هر دو جنس لذتبخش (و فاقد هرگونه آسیبی) باشد.۱۶
گفته میشود که زنان و مردان این منطقه در سالهای اولیه ازدواج در هر روز دو بار آمیزش جنسی دارند که هربار هر دو به طور همزمان به ارضای جنسی دست مییابند. در این جوامع، مقاربت به عنوان شکل طولانیتر شده عشقبازی تعریف میشود که در طول آن تحریک تناسلی از طرف هر دو نفر صورت میگیرد و در زمان کوتاهی بین ۱۵ تا ۳۰ دقیقه عمل آمیزش انجام میشود. در این منطقه این باور قدرتمند وجود دارد که اگر تحریک در زمان عشقبازی صورت بپذیرد امکان ندارد زن یا مرد در رسیدن به ارضای جنسی ناموفق باشند و این که زنان نتوانند ارضا شوند تاکنون در این جوامع دیده نشده است. چه زن و چه شوهر اگر تعداد دفعات آمیزش آنها کافی نباشد (حدود هر ۱۰ روز یکبار) میتوانند قرار داد ازدواج را به پایان برسانند.
در این جامعه، کودکان بزرگتر از سه یا چهار سال از بازی با آلت تناسلی منع میشوند و به تمام بازیهای جنسی بین کودکان ناپسند شمرده میشود. در این جوامع برای رفتارهای جنسی یک دوره کمون وجود دارد که از سن پنج یا شش سالگی شروع میشود و تا دوران بلوغ ادامه پیدا میکند. در این دوره رفتارهای جنسی دیده نمیشوند. پس از بلوغ و پیش از ازدواج هر دو جنس مذکر و مونث به انجام خودارضایی تشویق میشوند تا با ارضا شدن، خود را از فشار میل جنسی رها کنند. این کار برای دختران نیز اندازه پسران پسندیده دانسته میشود.
مالینفسکی نیز شکل مشابهی از همگرایی رفتارهای جنسی زنان و مردان را در میان ساکنان جزیره تروبریاند گزارش کرد.۱۷این مردمان مانند بسیاری از افراد دیگر در رفتارهای جنسی خود هیچ دوره کمونی ندارند. برای تروبریاندها هیچ دورهای از کودکی وجود ندارد که در آن جاذبهها و فعالیتهای جنسی وجود نداشته باشد. بچههای کوچک با یکدیگر بازیهای جنسی انجام میدهند؛ بازی کردن با آلت تناسلی و تحریک آلت با دهان، اتفاقی بسیار معمول در میان این کودکان است. در سن چهار یا پنج سالگی کودکان ادای آمیزش را درمیآورند و دختران در سنین شش تا هشت سالگی، آمیزش کامل با انجام دخول را تجربه میکنند. (این تجربه برای پسران با تاخیر انجام میشود، تا زمانی که آنان در سنین ۱۰ تا ۱۲ سالگی بتوانند آمیزش کامل را انجام دهند.) این فعالیتهای جنسی در تمام دوران کودکی بدون هیچ رکودی ادامه پیدا میکند اما در بزرگسالی شکل جدیتری به خود میگیرد و به موضوع تلاشی بیشتر و جذب تمایلی گستردهتر تبدیل میشود.
تفاوت در میل جنسی زن و مرد به شکل گستردهای مرتبط با پنج عامل دانسته میشود: (الف) ساختمانبدنی۱۸ متفاوت، (ب) عملکرد هورمونهای آنان، (ج) روانشناسی آنان، (د) شخصیت آنان و (ه) روند آموزش فرهنگی که به آنها مربوط میشود.
از این پنج عامل، فقط دو عامل اول و عامل آخر در تضاد با توضیحاتی هستند که تا اینجا ارائه شد. چراکه روانشانسی و شخصیت زنان و مردان به شکل گستردهای به مقوله فرهنگ بستگی دارد. در واقع نقش ساختمان بدن در تعیین میل جنسی، تا زمانی که توضیحی درباره ارتباط این دو ارائه نشده است، باید به عنوان عاملی کاملا فرضی در نظر گرفته شود. همانطور که میشود دید این جمله که «ساختمان بدن، سرنوشتی تغییرناپذیراست» هیچ توضیحی حقیقی برای این باور به ما نمیدهد. این نظریه فرویدی میتواند از یکسو به عنوان تلاشی عظیم برای تمایزهای ساختمان بدن و از سوی دیگر برای تمایزهای «سرنوشت» (یا نقش اجتماعی) تعبیر شود و مجموعهای از فرایند مختلف را طرح کند که یکی از اینها میتواند به دیگری منجر شود.
در جوامع صنعتی (و در برخی جوامع دیگر نیز) رابطه جنسی بین زن و مرد در رابطه کلی قدرت جنسها ردهبندی شده است. این نظریه ـ نظریه «سیاست جنسی» از کیت میلت۱۹ ـ در حوزههای گوناگون تفاوتهای جنسی دارای مفاهیمی دور از دسترس است که خود میل جنسی یکی از آنهاست.
۱٫در اینجا به معنای عمل جنسی. م
۲٫و در تناقض با این عدم نیاز. م
۳٫Jules Henry
۴٫Malinowski
۵٫Trobriand
۶٫J. Henry, Jungle People, New York: Vintage Books, 1964; B. Malinowski, The Sexual Lives of Savages, London: Routledge & Kegan Paul, 1932
۷٫Arapesh
۸٫M. Mead, Sex and Temperament in Three Primitive Societies, London: William Morrow, 1935
۹٫Margaret Mead
۱۰٫immature adults
۱۱٫Samoa
۱۲٫Truk
۱۳٫Manus
۱۴٫رجوع شود به: C.S. Ford and F.A. Beach, Patterns of Sexual Behaviour, London: Eyre & Spottiswood,1952
۱۵٫William Davenport
۱۶٫W. Davenport, ‘Sexual patterns and their regulation in a society of the Southwest Pacific’, in F.A. Beach (ed.), Sex and Behaviour , London: John Wiley, 1965
۱۷٫Malinowski, The Sexual Lives of Savages
۱۸٫anatomy
۱۹٫K. Millett, Sexual Politics, New York: Doubleday, 1971
Oakley, Ann. “۱٫۱ Sexuality.” Feminism and Sexuality: A Reader.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.