“حزب توده در داوری پژوهند گان تاریخ در هشتاد سالگی این حزب ، عنوان کنفرانسی است که به همت انیستو ایران شناسی دانشگاه سنت اندروز در روزهای ۲۹ مارس تا اول آوریل ۲۰۲۱ به شکل مجازی برگزار شد ..
آن چه که خواننده یا شنونده ی این کنفرانس را به حیرت وا میدارد تضاد عنوان کنفرانس با سخنان سخنران اصلی سمینار، محقق والاقدر تاریخ ایران، پروفسور یرواند آبراهامیان که به بررسی عملکرد حزب در دهه ی ۱۳۲۰ برابر با ۱۹۴۰ میلادی پرداخته است آبراهامیان نگاهش به حزب توده به مانند چارتیست ها در قرن ۱۹ است که سریع رشد کرده و تبدیل به یک جنبش توده ای فراگیر شدند . بر من نیست که به محققی که آثارش از صدها فزون است بگویم که : بیداری ایرانیان با جنش مشروطه وفعالیت های گروه ۵۳ نفر بخصوص آثار و نوشته های تقی ارانی پیش زمینه ی مساعدی بود برای رشد حزب توده که چارتیست ها در انگلستان از آن بی بهره بودند و تنها با توان خود جنبشی فراگیر را سازمان دادند . بر بستر تجارب چارتیست ها ، سوسیالیست ها توانستند تشکل های فراگیر طبقه ی کارگر را در انگلستان سامان دهند .حزب توده چه کرد ؟ توشه ای که حزب توده از خود به جا گذاشت چه بود؟ کدام سازمان یا حزب سیاسی در بستر تجارب حزب توده شکل گرفت؟
یرواند آبراهامیان از اوج حزب توده می گوید: حزب در سال های ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۲ در بیشتر کارخانجات ایران و مخصوصا در صنعت نفت درتشکل اتحادیه های کارگری پیشگام بوده و باور طبقه ی کارگر به حزب و آرمان هایش تا بدان حد بود که دیگر تشکل ها با این که از سوی حکومت حمایت می شدند تا از نفوذ حزب بکاهند، فرصت فعالیت نمی یافتند و منحل می شدند ایشان همچنین فهرست بلند بالایی از نویسندگان و شاعران و هنرمندانی که از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ عضو حزب بوده و یا با حزب همگرایی داشتند نام می برد و از شخصیت بزرگ و فراموش نشدنی مرتضی کیوان در دور هم جمع کردن هنرمندان به نیکی یاد می کند .
مهمترین نکته ای که در این بخش به آن توجه نشد علت رویگردانی هنرمندان و روشنفکران از حزب توده بود که جا داشت به آن پرداخته شود
آبراهامیان شش عامل را دلیل گسترش نفوذ حزب توده در میان کارگران و روشنفکران می داند.
۱/ دلیل موفقیت حزب توده که به نظر من از همه مهمتر است، آن است که حزب توده در مجادلات خود قویاً بر اهمیت مبارزهی طبقاتی تأکید میکرد و در این زمان در ایران در دههی ۱۳۲۰ و دههی ۱۳۳۰ مردم جامعه را در قالب اختلافات طبقاتی و مبارزات طبقاتی میدیدند، بنابراین این تأکید حزب توده بسیار خوب با گفتمان عصر، یعنی تحلیل طبقاتی همخوانی داشت.
شواهد تاریخی حاکی از آن است که گفتمان غالب در میان توده های مردم در دهه ی ۱۳۲۰ اختلافات طبقاتی بوده که حزب توده خود را با گفتمان عمومی تطبیق داده بود.من نفهمیدم که در این مورد چرا باید به حزب مدال داد؟ وظیفه ی حزب انقلابی باید حداقل یک مرحله از افکار موجود در جامعه بالاتر باشد نه این که خود را با شرایط موجود وفق دهد..
۲ / اگر به ادبیات حزب توده نگاه کنید به ویژه در اوایل دهه ۱۳۲۰ می بینید که حزب توده خود را اساسا تداوم و حامی انقلاب مشروطیت اعلام می کند . تعجب برانگیز است اما اگر به مردم ماهنامه نگاه کنید که مجلهی تئوریک اصلی آن زمان چپ بود ، می بینید که خیلی مقالات درباره مشروطیت و اساسا روشنگری و سنن دوره ی آغاز قرن بیستم هستند.
باید پرسید که چه انگیزه ای یک حزب چپ را وا می دارد که در نشریه ی تئوریک از انقلاب مشروطه بنویسد ؟ نگاه و طمع در بدست آوردن قدرت به هر قیمتی ؟ آیا ما این نگاه را به تداوم در حزب توده نمی بینیم ؟ راه دور نرویم نشریه ی تئوریک و روزنامه مردم ، از فردای به قدرت رسیدن خمینی زبان گویای رژیم جمهوری اسلامی شد از رفراندم ۱۲ فروردین ۵۸ با رای آری ، دفاع از رهنمود داهیانه ی خمینی از انقلاب فرهنگی !!!!! ، حمایت از سرکوب های بی امان همه ی نیروها .، تا آیا یک حزب چپ می بایست تا حد تدارکاتچی جمهوری اسلامی خود را تنزل می داد ؟
۳/ حزب مفهوم تشکیلات حزب سیاسی را وارد ایران کرد. احزاب سیاسی قبل از آن و حتی در طول آن دوران و من میگویم که حتی امروز، احزاب فرد محور یا شخصیت محور هستند. یعنی شما فردی را مشاهده میکنید که محفلی را گرد خود ایجاد میکند و به آن نام حزب میدهد و آن ساز د که برگرد یک شخصیت ایجاد نشده بود و در واقع بیشتر به صورت یک رهبری جمعی شروع به کار کرد با افراد مان تا هنگامی که آن رهبر همچنان فعال یا علاقهمند است به حیات خود ادامه میدهد. اما حزب توده نخستین نیرویی بود که سازمانی ماندنی ایجاد کر رهبری متساویالحقوق در رأس که همیشه با یکدیگر توافق نداشتند اما قادر بودند در کل به عنوان یک سازمان با یکدیگر کار کنند. نکتهی دیگری که در ارتباط با این تشکیلات متوجه میشوید ایجاد چیزی بود که اغلب سانترالیزم دمکراتیک نامیده میشد، که البته این روزها آن را به صورت منفی به استالینیسم و لنینیسم پیوند میدهند، اما هدف واقعی از به کار بستن آن در آن زمان، که اهمیت زیادی برای سازمانهای سیاسی داشت، این بود که فرد میتواند عضو یک حزب شود، حق رأی دارد و عملاً قدرت و اختیارات دارد که از پایین به بالا میرود. او میتواند اعضای کنگره و کمیتههای محلی حزب را انتخاب کند که کنگرهی حزب و کمیتهی مرکزی را انتخاب میکنند و آنها به نوبهی خود کمیتههای مختلف را انتخاب یا منصوب میکنند. بنابراین، چنین حزبی سازمانی بود که به دموکراسی شباهت داشت
نمی دانم چه بگویم اگر این استدلال ها را ۵۰ سال پیش می شنیدیم بی تردید زبان و قلم به تحسین می گفت و می نوشت از شما می پرسم استاد گرامی : این چه حزبی است که به حیات خود ادامه داده ، بی آن که نقشی در حساس ترین دوران تاریخ ایفا کند؟ زنده ماندن یک انسان به کمک دستگاه های مدرن پزشکی ، نمردن است ، زندگی کردن نیست .بر من روشن نیست حزبی که همه اصول دموکراسی در آن رعایت می شد چرا در مقاطعی که کادرها و حتی اعضای ساده ی حزب در اعتراض به آن چه که دیده و شنیده اند از حزب کنار می رفتند و یا تشکیلاتی را سامان می دادند ، طرد می شدند ؟ و رفیق چندین ساله ، یک ساعته خائن و مزدور امپریالیسم می شد ؟ کم نبودند کادر ها و هنرمندانی که آماج حمله های زهرآگین رهبری حزب امانشان را بریده بود و این در حالی است که آن ها همواره در اشعار یا. نوشته ها هایشان انقلابیون کمونیست را ستوده از عدالت اجتماعی و آزادی دست نشسته اند برای نمونه شاعر گرانقدرمان احمد شاملو که تا آخرین دم از آرمان هایش نوشت و باقر مومنی که خود را کمونیست می داند نمایی که آبراهامیان از دموکراسی حاکم بر ارگان های حزب توده ترسیم می کند در انگشت شمار احزاب کشورهای اروپایی می توان دید . آبراهامیان خیلی راحت انگار که طرف صحبتش بچه های دبستانی است در مورد وابستگی حزب توده به شوروی هم به تمسخر می گوید که تصور نمی کند که شوروی ها ، هر روز به حزب می گفتند که چه بکن و چه نکن !!!!!!!!جان کلام را ناصر مهاجر به خوبی بیان می کند
۴/ اجازه دهید به ترکیب بنیانگذاران حزب تودۀ [ایران] نگاه کنیم. نخست گروه ارانی را داریم (۵۳ نفر) که از تبعیت کورکورانه از اتحاد شوروی گریزان بودند. آنها بر استقلال خود از شورویها پامیفشردند و آن را پاس میداشتند. آنها بههیچ روی، ضد شوروی نبودند. بهتر از من میدانید که یک گروه مارکسیستی به راستی مستقل بودند. پس ما این گروه را داریم که نقش بسیار مهمی در پیدایش حزب توده داشت. سپس بقایای حزب کمونیست ایران را داریم: عبدالصمد کامبخش، آرداشس آوانسیان و دیگران که پشتیبان بی چون و چرای شوروی بودند. سپس برخی از مبارزان جنبش جنگل، برخی از سوسیالیستهای قدیمی، برخی چهرههای ضد فاشیست و دموکرات را داریم که دنباله روی شوروی نبودند. با انشعاب خلیل ملکی که از اعضای ۵۳ نفر بود، شمار زیادی از کادرهای حزب توده، و از آن میان احسان طبری، به انتقاد از خط حاکم بر حزب روی آوردند. اگر موضع شورویها علیه گروه خلیل ملکی نبود، بسیاری از کسانی که با خلیل ملکی همراه شده بودند، جانب حزب توده را نمیگرفتند.
. و اما در مورد ادامه حیات حزب توده این چه حیاتی است که در شرایط خفقان می میرد و فضا که باز می شود جان می گیرد .
۵/ اما از آن مهمتر اینکه این حزب برای سازماندادن کارگران کادری داشت که به دههی ۱۳۰۰ و ۱۳۱۰ مربوط میشدند، که مردم را در اتحادیهها و در طبقهی کارگر کارخانهها میشناختند و میتوانستند به آنجاها برگردند و به تجدید سازمان آنها بپردازند، زیرا سازماندادن کارگران کار سادهای نیست که شما صرفاً به کارخانه بروید و به کارگران بگویید که میدانید، ما حزب تازهای داریم(خنده) بیایید به عضویت آن درآیید. شما به اعتماد، شهرت و سنت و تجربهی انجام این کار نیاز دارید و حزب توده میتوانست این کار را در ۱۳۲۰ انجام بدهد، زیرا سنن و ریشههای انجام این کار را از حزب کمونیست قدیمی در سازمانهای کارخانهها و نیز در صنعت نفت در اختیار داشت..
همه ی این استدلال های شما متین و درست من نه با خنده که با گریه می پرسم حزب با این همه امکانات و محبوبیت چرا در برابر کودتا خاموش ماند ؟ آبراهامیان در بخش پنل گویا فراموش کرده بود که از نفوذ حزب در بزرگترین صنعت ایران گرفته تا کارخانجات و مدارس و دانشگاهها و شاعران و نویسندگان و روشنفکران بسیار گفته که بی تردید و باید پذیرفت که چنین بوده و اسناد به جا مانده از آن دوران هم بی کم و کاست آن را تایید می کنند اما به استدلال ایشان در مورد عملکرد حزب توده در برابر کودتا توجه کنیم که :
۶/به جای آنکه به ۱۳۳۲ نگاه کنند که چرا کودتا صورت گرفت و توازن قوا در آن زمان چه بود، ساده بود که بگویند خب، رهبری همهی این اشتباهات را مرتکب شد، زیرا دست به مبارزهی مسلحانه نزد و اگر دست به مبارزهی مسلحانه زده بود، شاه هرگز به قدرت بر نمی گشت؟ استدلال اساسا ساده ای بود.
من که نفهمیدم چرا به هنگام بررسی تاریخی اشتباهات حزب توده در مقطع کودتا یا باید دنبال کیمیا باشیم و یا توازن قوا را در جهان در نظر بگیریم ؟ هرچند که ایشان دلایل دیگری را هم بر می شمرند:.
۷/شاهبیتی که اغلب به کار میبرند آن است که ایران شبیه به چکسلواکی بوده است و ایران قرار بود که به راه چکسلواکی برود و حتی امروز نیز سلطنتطلبان این استدلال را به کار میبرند. این کاملاً بیتناسب است. مقایسهی چکسلواکی با ایران قیاس معالفارق است. در چکسلواکی، حزب کمونیست و متحدانش بیش از ۵۰ درصد جمعیت را تشکیل میدادند. در ایران حزب توده ۲.۳ درصد از آراء انتخاباتی را به دست آورد.
من به دنبال کیمیا نمی کردم اما هر چه که فکر کردم نتوانستم بفهمم که این حزب بزرگ و فراگیر پس از آن که ۲/۳ درصد آرا را بدست آورد از خود نپرسید که کجای کار اشکال داشته ؟
.مورخ گرامی تلاش دارد بسیار چیز ها را بداند که قابل تقدیراست . اما وقتی می خواهد بداند که:
۸/برای مثال، من بسیار علاقهمندم بدانم بحثهای درون رهبری حزب هنگامی که شورویها به طور ناگهانی درخواست امتیاز نفت شمال را مطرح کردند چه بوده است. این موضوع طبیعتاً به مسئلهای بسیار سیاسی تبدیل شده است، زیرا افرادی در غرب ادعا میکنند که این موضوع، که اتحاد شوروی خواستار امتیاز نفت شمال شده بود، آغازگر جنگ سرد بوده است. این موضوع همچنین حزب توده را نیز غافلگیر کرد، بنابراین دوست دارم بدانم که چه بحثهایی در درون حزب در این رابطه درگیر شد و افراد چه واکنشی نسبت به آن داشتند و چه کسی چه گفت و چه کسی در کدام جانب قرار داشت. تصادفاً من معتقدم تفسیر غربی از جنگ سرد در این مورد اشتباه است که تقاضای شوروی برای امتیاز نفت شمال آغازگر جنگ سرد بوده است، زیرا این آمریکاییها و انگلیسها بودند که برای کسب امتیاز نفت در آذربایجان پیشقدم شدند. درز کردن مذاکرات محرمانه در این باره موجب شد که شورویها خواستار امتیاز نفت شمال شوند کنان که به هیچ وجه دوست شوروی نبود ی نبود در یکی از گزارشهایش از مسکو گفت که در واقع رفتار کمپانیهای غربی بود که استالین را برانگیخت تقاضای امتیاز نفت شمال را مطرح کند.. بد.
این بخش از صحبت های ایشان برای من جالب بود در دو مقطع حساس تاریخی دو بار حزبی که این همه نفوذ در کارخانجات و در میان روشنفکران و …..دارد از درک این مهم عاجز است که دفاع از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی نه تنها عاقلانه نیست که خیانت محض است فرض را براین بگذاریم که سیاست غلط کمپانی های غربی عاملی بود تا استالین امتیاز نفت شمال را مطرح کند چرا باید حزب توده غافلگیر شود و به دفاع از امتیاز نفت شمال برای شوروی برخیزد ؟ این که چه کسی چه گفت و در کدام طرف قرار داشت چه باری را از دوش مسئولین حزب برمی دارد اگر حتی در بین اعضای رهبری مخالفت این طرح هم بود ، سرانجام رهبری حزب نه تنها .سر تعظیم در برابر تقاضای نابجای استالین فرود آورد ، غیر قابل بخشش تر این که از آن دفاع کردند فاجعه بار تر از همه ما تا به امروز حتی انتقادی از این موضع گیری رهبران حزب توده نشنیدیم اتخاذ چنین مواضع زیانباری نشان از غافلگیری حزب نیست . دلیل آشکار وابستگی است..
۹/ دومین مسئلهای که ارزش تحقیق و بررسی را دارد که البته به مسئلهی آذربایجان مربوط است ایجاد فرقهی دمکرات آذربایجان است. ما اشارات مبهمی در این مورد در نوشتهها در اختیار داریم بویژه در نوشته های آوانسیان که این موضوع نیز حزب توده را غافلگیر کرد و از این اقدام عصبانی شدند. اینکه کمیتهی مرکزی چه واکنشی نشان داد و در این باره به مسکو چه نوشتند برای تاریخ حزب توده بسیار جالب خواهد بود.
.در مورد مساله آذربایجان مطالب بسیاری از هر دو جناح موافق و مخالف در دسترس است استدلال آوانسیان در مورد غافلگیری حزب توده از این نظر قابل تعمق است که حزب صرفا بخاطر این که برادر بزرگتر، از پیشه وری که از مخالفین حزب توده بود حمایت کرده و حزب حاضر نبود که سرش را جدا کنند!!!! از داوری های خصمانه ی آوانسیان که بگذریم از این یقین نمی توان در گذشت که حزب توده از بدو تاسیس هیچ جمعی را به رسمیت نمی شناخت.
آبراهامیان در پاسخ به این پرسش که چرا حزب توده از جمهوری اسلامی دفاع کرد می گوید
۱۰/دلیل اعلام شدهاش این بود که جمهوری اسلامی ضدامپریالیست و ضدآمریکایی است و تا هنگامی که ضدامپریالیست است میبایست از آن حمایت کرد. استدلال اصلی این بود. اما من فکر میکنم بر اساس تصوری که کیانوری و رهبری حزب توده داشت، کشور در آستانهی یک جنگ داخلی قرار داشت و جنگ داخلی محتمل بود و در چنین جنگ داخلی، جبهههای موجود یا علیه آمریکا یا طرفدار آمریکا بودند و بنابراین بهترین کار این بود که نوعی پیوند با آیتالله خمینی حفظ شود. زیرا در جنگی داخلی که میتوانست شبیه به جنگ داخلی اسپانیا باشد، باید چنین نقشی ایفا میشد
ناصر مهاجر برداشتی متفاوت دارد ، که می توان گفت با شناختی دقیق از حزب توده و شخص کیانوری همخوان است
۱۱/ این پیشینه را باید به یاد داشته باشیم. درست چند ماه پیش از انقلاب ایران، ایرج اسکندری در مجلۀ «صلح جهانی و سوسیالیسم» ارگان احزاب کمونیست برادر، به نقد آیتالله خمینی پرداخت و اعلام داشت که ما، یعنی حزب تودۀ ایران، بههیچوجه وارد ائتلاف با آیتالله خمینی نخواهیم شد و از او حمایت نخواهیم کرد. این خطی بود که اسکندری و رادمنش سخنگویانش بودند. خط دیگری هم بود که با درک خاص خودش از مبارزۀ ضدامپریالیستی، حمایت از آیتالله خمینی را درست میدانست. هواداران این خط سرانجام اسکندری را از دبیرکلی حزب توده کنار میگذارند و کیانوری با حمایت روشن شورویها به قدرت میرسد
بگذارید با دلی پر درد از مورخ گرانقدرمان بپرسم که چرا ایشان در پرداختن به مواضع زیانبار حزب در مقاطع مختلف از کمبود مدارک می گویند و از اظهار نظر سرباز میزنند اما اتهام قتل محمد مسعود را بدست خسرو روزبه ، بدون مدرک به صراحت می گوید :” من این امکان را که روزبه مرتکب این قتل شده باشد را رد نمی کنم”.!!!!!!
. ۱۲/ او ممکن است یک قهرمان بوده باشد، اما در عین حال تاحدی رفتارهای عجیب و غریب داشته و در آن زمان سرخود با چند تن از همکارانش به این رفتارها جامهی عمل میپوشیده است. او همچنین بعداً قتلهایی را مرتکب شد که نشان میدهد او از قتل کسانی که فکر می کرد سزاوار آن هستند بدش نمی آمده است . من این امکان را که روزبه مرتکب این قتل شده باشد را رد نمی کنم.
ناصر مهاجر داده های دیگری دارد که بیشتر با شخصیت خسرو روزبه همخوانی دارد .
. ۱۳/ در آخر، دلم میخواهد شما را به جلسۀ گفتوگویی که دربارۀ خسرو روزبه برگزار میشود، دعوت کنم. مایلم با یافتههای تازهای آشنا شوید که واقعیتها را دربارۀ روزبه نشان میدهد. چهرهای که از خسرو روزبه میشناسیم، برپایۀ سناریویی طراحی شده که ساواک و بختیار از روزبه ساختهاند. اینکه روزبه طراح قتل محمد مسعود بوده، کار ساواک است و لاغیر موضوع آن دستگاه اطلاعاتی است و بسیار محل تردید است که روزبه مغز متفکر دیگر قتلها باشد. ابوالحسن عباسی بود که در این میان رل بازی کرد. هیچ منبع دیگری این قتلها را به روزبه نسبت نداده است. شما کارکرد بازجوییها را میشناسید و میدانید که چگونه از بازجویی، پرونده میسازند. خود حزب توده در پلنوم چهارم و همچنین پس از پلنوم چهارم موضع گرفت که این ماجرا ارتباطی با حزب توده یا خسرو روزبه ندارد. این ماجرا مربوط به سال ۱۳۳۶ و پیش از انتشار کتاب زیباییست که به نام «سیر کمونیسم در ایران» چاپ شده است .
. اما آبراهامیان:فقط به آنچه که خود رسیده ، باور دارد چرا که در پاسخ به سخنان ناصر مهاجر از تشکیلات زنان می گوید اما از آنچه که درباره خسرو روزبه بیان شد به آسانی در می گذرد . روزنامه .مردم در باره ی بزرگداشت بیست سومین سالگرد شهادت خسرو روزبه از او به عنوان قهرمان ملی و عضو کمیته مرکزی حزب توده یاد می کند پرسش این است که: اگر خسرو روزبه بنا به استدلال آبراهامیان حتی عضو حزب هم نبوده و گویا فقط با یکی از اعضای رهبری مثل کیانوری در ارتباط بوده بر چه اساسی ارگان رسمی حزب به مناسبت های گوناگون روزبه را قهرمان ملی .و عضو کمیته ی مرکزی حزب توده معرفی می کند ؟ واقعیت یا فرصت طلبی؟ این پرسشی است که آبراهامیان باید به آن بیندیشد.
دیدگاه یرواند آبراهامیان درباره نسل جدید جنبش چپ و انتقاد حزب توده از استالین هم حیرت آور است اگر عدم آلودگی حزب توده .به استالین را کشته شدن بستگان بزرگ علوی توسط استالین بدانیم چرا حزب حتی پس از مرگ استالین سکوت کرد و تنها زمانی مطالبی در باره قربانیان ایرانی زمان استالین نوشت که خروشچف استالین را محکوم کرد آیا این مورد را هم به حساب موازنه ی قدرت در سطح بین الملل باید گذاشت؟!!!!! و اما در مورد جنبش جدبد چپ ، فداییان به تبعیت از احزاب اروپایی یا آن گونه که شما می گویید غیر ارادی از نسل قدیم فاصله نگرفتند دلیل اصلی این بود که حزب توده آب پاکی گذاشته بود تا نسل جدید چپ بتواند جرعه ای از آن بنوشد.؟
۱۴/ در دههی ۱۳۴۰ شما با نسل تازهای از چپگرایان در اروپای غربی روبهرو میشوید و آنها معمولاً پدرانشان را شکستخورده میدانند، درست همانطور که در ایران آنچه را که چپ جدید در اروپا عمل میکرد تکرار کردند و حزب توده به عنوان نسل پدران یا نسل قدیمی برای شکست سرزنش میشد، بدون اینکه چپگرایان جدید واقعاً بدانند که در گذشته در ایران چه روی داده بود. در واقع نوعی واکنش غیرارادی بود که انتقادهای مشابه با غربیها را دربارهی نسل قدیمی به کار بگیرند
مسئلهی استالینیسم نیز البته همیشه وجود داشته است و تعجبآور نیست که به محض اینکه خروشچف استالین را محکوم کرد، حزب توده نیز مطالب زیادی در آن زمان در دنیا دربارهی قربانیان ایرانی استالین نوشت. آنها از پرداختن به این موضوع سر باز نزدند. برخی از رهبران حزب توده نظیر بزرگ علوی بستگانی داشتند که توسط استالین کشته شده بودند، بنابراین آنها به قدر احزاب کمونیست غربی به گذشتهی استالینیستی آلوده نشدند. بنابراین گفتمان این دو تاحدی متفاوت بود.
نکته ی آخر آبراهامیان بر این باور است که دفاع حزب توده از جمهوری اسلامی صرفا براساس مواضع ضد امپریالیستی جمهوری اسلامی بود . آیا دفاع از جمهوری اسلامی پس از کشتارها خصوصا در سال ۱۳۶۰ و پس از آن هم قابل توجیه است؟ فاجعه بارتر رهنمود تو بخوان دستور تشکیلاتی حزب به اعضا و هواداران که خود را به کمیته های امام معرفی کنند در صورت تخطی با آن ها به مثابه ضد انقلاب برخورد خواهد شد را چگونه می بیند . آیا صدور این اعلامیه و تمام میزگرد های تلویزیونی کیانوری و عمویی و………را باید به حساب شکنجه گذاشت ؟ پرسش این است که چرا حزب توده از سرکوب های وحشیانه ی حکومت دفاع می کرد ؟ و این استدلال کیانوری در پرسش و پاسخ شهریور ۱۳۶۰ پس از اعدام سعید سلطانپور در خرداد ۱۳۶۰ و هزاران دستگیری و اعدام که به صراحت گفت:
” توده ای هستم به همراه امام ماندگارم که زمان است به کام” !!!!! را چه سان می توان توجیه کرد بازهم موازنه ی قدرت های جهانی ؟
امید برگزارکنندگان بر این است که این نشست بتواند گام نخستینی باشد در پژوهش اندیشه و عمل دیگر جریانات چپ ایران”.این آرزوی برگزار کنندگان را باید به فال نیک گرفت .به شرط آنکه ابتدا در کنفرانسی دیگر پژوهندگان تاریخ عملکرد حزب توده را در هشتاد سال گذشته بررسی کنند وبا این کار آینه ای در برابر دیدگان نسل جوان قرار دهند تا بار دیگری جنبشی نو پا در باتلاق کژاندیشی ها ی حزب توده گرفتار نشود.
۱/ یرواند آبراهامیان سخنرانی در سمینار حزب توده در داوری پژوهندگان تاریخ درهشتاد سالگی حزب توده ایران ۲۹ مارس تا اول آوریل۲۰۲۱
۲/ منبع پیشین
۳/ منبع بالا
۴/ ناصر مهاجر پنل سمینار
۵/ یرواند آبراهامیان
۶/ ۷/ ۸/ ۹/ ۱۰/ یرواند آبراهامیان
۱۱ / ناصر مهاجر پنل سمینار
۱۲/ یرواند آبراهامیان
۱۳/ ناصر مهاجر پنل سمینار
۱۴ / برواند آبراهامیان
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.