این مقاله را پیش از این نوشته بودم و در این فرصت خواستم که با شما دوباره به اشتراک بگذام. اعتصاب غذای نامحدود ۱۲ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در اعتراض به جان باختن هدی صابر و هاله سحابی، وارد هشتمین روز خود شد. این افراد اعتصاب غذای خود را «مطالبه محور» نمیدانند. معنای «اعتصاب غذای نامحدود»، بدون درخواست مطالبات مشخص چیست؟
یکم: خودکشی سیامک پورزند، درگیر شدن هاله سحابی در مراسم تدفین پدرش که منجر به مرگ او شد و اعتصاب غذای هدی صابر که در نهایت به مرگ او انجامید، نشان از «تغییر گفتمانی» در معنای «سیاستورزی» مرسوم دارد.
جنبش سبز که با درخواست مجوز تظاهرات راه خود را آغاز کرده بود، اینک کارش به «اعتصاب غذای نامحدود» رسیده است. ملی- مذهبیها که نماد سیاستورزی قانونمدارانه و تن دادن به قوانین حکومت بودند، هماکنون خودشان در زمره شهدای جنبش آزادیخواهی ایران جای میگیرند.
از نظر من، ماهیت سیاستورزی اصلاحطلبانه مسالمتجو، با احترام گذاشتن به خط قرمزهای حاکمیت معنی پیدا میکرد. برای نمونه از دستور خارج کردن لایحه اصلاح قانون مطبوعات با حکم رهبری و یا تن دادن به سانسور برای بقای نشریه میتواند در زمره رفتارهای «اصلاحطلبانه» باشد.
پس از مرگ هاله سحابی و اعتصاب غذای هدی صابر که منجر به مرگ او شد، جنبش وارد فضای جدیدی شده است. هدی صابر نماد پیروزی حق بر باطل یا همان آموزه دینی «پیروزی خون بر شمشیر» است؛ نماد سیاست تنانهای که حاکم را شکست خواهد داد.
سیامک پورزند (روزنامهنگاری که سالها در حبس ماند و به رغم کهولت سن هرگز اجازه خروج از کشور و پیوستن به همسر و فرزندانش را نیافت)، تن نحیف خود را از سلطه حاکم رها میکند و با مرگ خود، اراده حاکم در حبس خانگی و دقمرگ کردن خود را شکست میدهد.
جنبش سبز که با درخواست مجوز تظاهرات راه خود را آغاز کرده بود، اینک کارش به «اعتصاب غذای نامحدود» رسیده است. ملی- مذهبیها که نماد سیاستورزی قانونمدارانه و تن دادن به قوانین حکومت بودند،هماکنون خودشان در زمره شهدای جنبش آزادیخواهی ایران جای میگیرند.
این «سیاست تنانه»، شکستناپذیر است. یا کشته و در راه آزادی شهید میشویم و یا به پیروزی میرسیم. این اندیشه، هزینه و فایده عمل سیاسی را کنار میگذارد. پیروزی خود در برابر حاکم را محاسبه نمیکند. در هر دو حال ما پیروزیم!
اعتصاب غذا، بدون درخواست مجوز از حاکمیت یک عمل انقلابی است و نشانگر چرخش در شیوه مبارزه است. اما در این بین نقش روشنفکر حوزه عمومی چیست؟ سوار شدن بر موج و ترغیب و تشویق و یا رد و نقد آن؟
دوم: اعتصاب غذای نامحدود دوازه زندانی عقیدتی عمل شجاعانهای است. فریاد تظلمی است که تکتک ما را خطاب میکند، اما در برابر حاکمیت بدون مشروعیتی که کمترین احترام را برای جان شهروندان قایل نیست چه پیامدی خواهد داشت؟
آنهم حاکمیتی که در روز روشن قلب ندا آقاسلطان را نشانه میرود و بعد دستگاه تبلیغاتی خود را فعال میکند تا پزشک و مترجم سرشناس را به عنوان قاتل معرفی کند.
این دست از جان شستن، من را به یاد واقعه سیاهکل میاندازد. در شامگاه سرد نوزدهم بهمن سال ۱۳۴۹ خورشیدی، هشت تن مرد مسلح مجهز به تفنگ، مسلسل و نارنجک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، در جنگلهای حاشیه خزر حمله بردند. آنها با این حمله که بعدها به «حماسه سیاهکل» معروف شد، هفت سال فعالیت چریکی را آغاز کردند و الهامبخش مبارزه مسلحانه بیشتر گروههای تندرو اسلامی و مارکسیست با رژیم شاه شدند.
اقدام این هشت نفر به اقدامی انقلابی در نشان دادن نوری در تونل بیانتهای استبداد محمدرضاشاه تعبیر شد. میگویند این هشت نفر با تقدیم خون خود به خلقها ضعف و شکستپذیری حاکمیت را نشان دادند.
امروز پس از گذشت بیش از چهل سال از این واقعه، آیا هنوز زمان اسطورهزدایی از آن فرا نرسیده است؟
گمان میکنم تشخیص اشتباههای چریکهای فدایی در شناخت جامعه روستایی ایران امروز دشوار نباشد. چریکها که برای انقلاب کردن به روستا رفته بودند توسط خود روستاییها به ماموران دولتی تحویل داده میشدند.
سوم: اقدام به اعتصاب غذای نامحدود، یک «چریکبازی» است. اقدامی است به شدت «غیر اجتماعی» که امکان «مشارکت عمومی» را فراهم نمیآورد. هر چند که در اعتصاب غذای نامحدود، خشونتی بر طرف مقابل وارد نمیشود، اما این خشونت بر تن خود زندانی، به اراده او وارد میشود و در نهایت منجر به مرگ او میشود.
من ترجیح میدهم خطر شنا کردن بر خلاف جریان را بپذیرم و به جای تایید و تشویق اعتصاب غذای نامحدود، از آن به عنوان یک «خطای استراتژیک بدون شناخت ماهیت استبدادی حاکمیت» نام ببرم.
من معتقدم راه حل ما اقدام انتحاری و تک روانه نیست، بلکه افزایش مشارکت عمومی است. اگر امروز حمایت از جنبش سبز فروکش کرده، باید ابتدا بپرسیم چگونه میشود «مشارکت عمومی» را بالا برد تا به نوعی هزینه «عمل سیاسی» را کاهش داد؟
اقدام به اعتصاب غذای نامحدود یک «چریکبازی» است. اقدامی است به شدت «غیر اجتماعی» که امکان «مشارکت عمومی» را فراهم نمیکند.
«سرکوب» تنها عامل فروکش کردن جنبش سبز نبود؛ بلکه جنبش از طرح شعارها و تاکتیکهای موثر ناتوان بوده است. خواستههای گنگ جنبش که در «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» بوده، عامل فروکش حمایت بخش وسیعی از جامعه شده است.
به باور من تاکید وسواسآمیز بر دوری جنبش سبز از خشونت، منجر به اقدام انتحاری امروز شده است. تقبیح انتفاضه روز عاشورا، زندانیان سیاسی را به جایی رسانده که دست به اعتصاب غذای نامحدود بزنند. آن روز که سه میلیون شهروند معترض در خیابانها بودند، رهبری جنبش توان مدیریت اعتراضها را نداشت و معترضان را به خانه فرستاد و امروز که همه به خانه بازگشتهاند دوازده زندانی سیاسی، اعتصاب غذای نامحدود را آغاز کردهاند.
من ضمن احترام گذاشتن به تصمیم و تحلیل اعتصاب کنندگان، معتقدم باید جنبش را به سمت «مشارکت حداکثری» برد. تکروی راه به جایی نمیبرد. همسر آقای عربسرخی یکی از زندانیان زندان اوین خطاب به همسرش نوشته: «بگذار دنیا بداند اگر در آن سوی زمین یک “بابی ساندز” دارند که به او افتخار میکنند. دیار ما پر است از بابی ساندزهای افتخار آفرینی که مرگ با عزت را به نادیده گرفته شدن حقوق شهروندانشان ترجیح میدهند.»
ما بیش از خلق شهدای جدید و اضافه کردن به نام کشتههای پیشین، باید در مدح زندگی بگوییم. این مردان شجاع، باید در بین ما باشند تا از ثمره تلاش خود بهرهمند شوند.
ما دیگر خسرو گلسرخی نمیخواهیم تا خود را قربانی خلقها کند. ما خلقی میخواهیم که خودش برای آزادی و کرامت خود هزینه دهد. با ادای احترام به تمام کنشگرانی که در این زمینه اطلاع رسانی کردهاند، باید یادآوری کنم که جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران با «شور حسینی» به منزل مقصود نخواهد رسید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.