همراستا با این روند تو گویی جایگاه عرفان هم در منظومه فکری سروش پررنگتر شده است. به عنوان مثال نگا. مقالات اخیر ایشان با عنوان “رویاهای رسولانه” که تفسیری عرفانی از مقوله وحی است. این پررنگ شدن عرفان در نظام فکری سروش ممکن است بر غنای اندیشه دینی ایشان افزوده باشد (که احتمالا چنین است)، ولی به گمانم بالقوه آفتی برای پروژه سیاسی ایشان است (عرفان بادکوبه هم در مقاله ای با عنوان “نقدی بر نظریه نعمت ناتوانی عبدالکریم سروش” بر این نکته بدرستی انگشت نهاده است). مهمترین ناسازواری عرفان با دموکراسی خواهی نابرابری نهادینه در دل عرفان است. در عرفان در یک طرف قطب و مراد داریم، و در طرف دیگر مریدان، و مراد و مرید از یک مرتبه وجودی برخوردار نیستند و برابر نیستند. شاید سروش بتواند این مشکل را با تکیه بر لیبرالیسم سیاسی رالز حل کند، یعنی با تفکیک دقیق نگاه عرفانی خویش از سیاست و حق هریک را جدا ادا کردن. رالز می گوید فلسفه سیاسی باید از آموزه های جامعی چون عرفان جدا شود. اگر این تفکیک رخ ندهد پایه های برابری خواهی دموکراتیک که خود سروش در دهه های پس از انقلاب یکی از نظریه پردازان اصلی آن بوده است در برابر عرفان گرایی و هویت طلبی سست خواهد شد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
اصولن فلاسفه در طول تاریخ، چنان اسیر کوچه پس کوچه های کلمات و پیچ و خم
تو به توی مفاهیم شده اند که در پاره ایی از موضوعات؛ شاهد خروج از اصل بحث
و گرفتار شدن در فرعیات ؛ بوده ایم !
بی جهت نبوده که جامعه شناس معاصر دکتر شریعتی؛ کلّن با فلسفه و فیلسوفان
سر ناسازگاری داشته و ایشان را مفید به حال جامعه ی متوسط نمیدانسته است!
سه شنبه, ۶ام مرداد, ۱۳۹۴