تشنه ام!
در سیراب زلال حقیقت
چشمان تشنه ام
جاری چشمه حقیقت
وکویردل
خوشه های گندم را
گرسنه نیست
……………………………….
……………………………….
تو را
رخوتناک بوسیدم
تا تاکستان گونه ات
خوشه وار چال کند
مستانگی کالم را
………………………………..
………………………………..
می نویسم مادر
واژه هایم
همه خیس
می رقصند
ماهی وار
درآبی دریایش
……………………………….
……………………………….
زندگی را
چقدر زندگی کرده ایم
که هرصبح
سایه مرگ
برما سنگینی می کند
…………………………………
…………………………………
مرا در
کویر کاشته اند
ازاین روست….
همیشه درحسرت
بارش باران ام
……………………………….
……………………………….
چه ازدحام تنهایست
این جهان
کاش!
به سیاره ای دیگر
تبعید شویم
……………………………………….
………………………………………
این که شب
موهایش سپید نمی شود
ازدرخشش ستاره هاست
که هرشب مهمان اش اند
………………………………………….
………………………………………….
لباسی شیک
برتن مانکنی بی روح
حسرت به دل کودک
در روحی بزرگ
…………………………………………
…………………………………………..
چند کوتاه سروده از خالد بایزیدی (دلیر)
دوشنبه, 15ام فروردین, 1401
اضافه شده توسط تریبون شاعران و نویسندگان نویسنده مطلب: خالد بایزیدی (دلیر)مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.