خشونت علیه زنان را سازمان عفو بین‌الملل اینگونه تعریف کرده است: “هرگونه اعمال خشونت بر اساس جنسیت که به آسیب یا رنجاندن جسمی، جنسی یا روانی منجر شده یا احتمال وقوع آن می‌رود. از جمله تهدیدات یا اعمال مشابه، اجبار یا محروم کردن زنان از آزادی که در منظر عموم یا در خلوت زندگی خصوصی اتفاق افتد”.
بر اساس این تعریف می‌توان برای خشونت‌هایی که علیه زنان در ایران انجام می‌شود، سه عامل را در نظر گرفت؛ حکومت حاکم بر کشور، مردان و زنان.

نقش قوانین و آمران آن در تقویت خشونت علیه زنان

در خصوص عاملیت حکومت در این زمینه می‌توان به قوانین و رفتارهای آمران آن توجه کرد به طوریکه بر اساس قوانین مدنی ایران، زنان برای اثبات خشونتی که علیه آنان اعتمال شده (با توجه به تعریف سازمان عفو بین‌الملل)،‌ سخت‌ترین مراحل را طی خواهند کرد.

به طور مثال به این بندهای قانونی می‌توان اشاره کرد:
ماده ۱۱۰۸ قانون مدنی: هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت (رابطه جنسی) امتناع کند، مستخق نفقه نخواهد بود.
ماده ۱۱۱۷ قانون مدنی: شوهر می‌تواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد، منع کند.
ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی: مرد می‌تواند با رعایت شرایط مقررات (پرداخت مهریه و اجرت المثل) در این قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید. لازم به ذکر است مرد می‌تواند با پرداخت مهریه هر وقت که بخواهد بدون نیاز به اثبات تقصیر زن در دادگاه او را طلاق دهد.
ماده ۱۰۶۰ قانون مدنی: ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی در مواردی هم که مانع قانونی ندارد موکول به اجازه دولت است.
ماده ۱۰۶۰ قانون مدنی: ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی در مواردی هم که مانع قانونی ندارد موکول به اجازه دولت است.

و بسیاری از مواد قانونی دیگر که آزادی زنان را سلب کرده و آن‌ها را مقابل خود خلع سلاح کرده است. در عمل اگر زنی در خانه مورد ضرب و شتم قرار گیرد بدون ارائه مدارک لازم نمی‌تواند به دادگاه مراجعه کند در حالیکه به طور مثال در فرانسه به دلیل افزایش خشونت‌های خانگی، زن می‌تواند با اولین برخوردی که میان او و همسرش اتفاق می‌افتد به پلیس مراجعه کرده و پلیس برای حمایت وی، مرد خاطی را بازداشت می‌کند.

جدا از قوانین، رفتارهای حکومت ایران نیز نشانه‌ دیگری از خشونتی‌ست که توسط آن بر زنان روا داشته می‌شود. طبق ماده ۶۱۹ قانون مجازات اسلامی “هر کس در اماکن عمومی یا معابر، به اطفال و زنان متعرض شده یا با الفاظ و حرکات مخالف شئون و حیثیت به آنان توهین کند، به حبس از دو تا شش ماه و ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهد شد”.

اما آنچه در سطح جامعه از برخورد مامورانی که باید مدافع حقوق زنان باشند، مشاهده می‌شود؛ خلاف این اصل است به طوریکه اگر برخوردی صورت می‌گیرد به دلیل “بدحجابی” زنان یا “پوشش نامناسب” آنهاست که چه بسا در بسیاری از موارد زنان را با ضرب و شتم بازداشت کرده‌اند.

باز هم با توسل به تعریف سازمان عفو بین‌الملل مبنی بر سلب آزادی زنان، می‌توان به تصمیمات تبعیض‌آمیز علیه زنان که در حکومت اتخاذ می‌شود اشاره کرد. به طور مثال، تفکیک و سهمیه‌بندی جنسیتی دروس دانشگاهی به تنهایی یکی از خشونت‌هایی است که علیه زنان صورت گرفته است. طبق این تصمیم زنان از تحصیل در رشته‌های مورد علاقه خود محروم شده و آزادی تصمیم‌گیری در محل تحصیل یا رشته مورد نظر خود را از دست داده‌اند.
البته باید بستری چون سنت و مذهب را در نتیجه‌هایمان لحاظ کنیم. در باور مذهب و سنت، زنان نباید عاملی برای تحریک و به گناه افتادن مردان باشند؛ زیرا طبق این باورها، مردان افرادی هستند که طبیعتشان بر تحریک‌پذیری بالا بنا شده است.

مردان، مردانگی و حس برتری نسبت به زنان

زمانی‌که صحبت از خشونت علیه زنان می‌شود، هستند مردانی که ناخودآگاه جبهه دفاعی گرفته و فکر می‌کنند در صورت پرداختن به این موضوع، حقوقی از آن‌ها ضایع می‌شود در حالیکه با توجه به آمار جهانی، نسبت خشونت علیه زنان به خشونت علیه مردان ۹۰ به ۱۰ است بنابراین با علم به وجود خشونت‌های بسیاری که علیه مردان اتفاق می‌افتد، با توجه به آمار، خشونت علیه زنان وجهه جهانی به خود می‌گیرد.

دلیل بالا بودن این آمار می‌تواند به قدرت جسمانی برتر مردان و آسیب‌پذیری بالاتر زنان مربوط باشد به طوریکه اگر خشم منجر به کنش رفتاری از سوی مرد شود، زن هر چقدر هم قوی باشد باز هم مقابل خشونتی که بر او اعمال می‌شود، در نقطه‌ای از زمان خواهد شکست.

با توجه به نقش رسانه‌ها و بالاتر رفتن آگاهی در سطح جامعه به مرور شاهد هستیم که مردان بسیاری به مدافعان حقوق زنان پیوسته و از خشونت دوری جسته و به نقادی بر می‌خیزند اما همچنان در گفتار این عده از مردان هم می‌توان مزاح یا متلکی را یافت که خشونتی علیه زنان تعبیر شود.

در این میان حس مردانگی میان مردان نقش به سزایی در رفتار و گفتار آنها دارد که پرورش یافته خانواده است. در واقع ما در پرورش فرزندانمان حس برتری یا مردانگی را به پسرانمان القا می‌کنیم. به طور مثال زمانی که پسر خردسال ما به زمین می‌خورد، او را خطاب می‌دهیم: “مرد شدی، مرد که گریه نمی‌کند”. در واقع به او قبولانده‌ایم که جنسیت او در آسیب‌پذیری‌اش نقش دارد و از سوی دیگر “گریه” مختص به زنانی است که جنسیتی غیر از او دارند.

به استناد گفته روانپزشکان، پسرانی که این‌گونه پرورش یافته‌اند در سنین جوانی و پس از آن، دو دسته‌ خواهند شد؛ مردان کانون‌گرا و مردان حاشیه‌گرا.

مردان کانون‌گرا، حس مردانگی را که با آنها رشد پیدا کرده در خدمت خود و اطرافیان در خواهند آورد به طوریکه در اذهان عمومی آنها قهرمان هستند یعنی مردانگی برای مقابله با خشونت و در دفاع از حقانیت اتفاق خواهد افتاد. به طور مثال فردی که در مواجهه با یک دزد، از فرار او جلوگیری می‌کند.

اما دسته دوم، مردانگی را به حاشیه می‌برند یعنی می‌توانند در اثر آسیب‌های اجتماعی یا عدم اعتماد به نفس در نقش دزدی که در بالا ذکر شد حاضر شوند.

در نتیجه حس مردانگی به شکل پرورشی به پسران منتقل شده است که در بسیاری از حالات می‌تواند با حس برتری نهفته همراه شود. در مثال کودکی که به زمین می‌خورد می‌توان حس برتری را یافت به طوریکه دختران به دلیل ضعف گریه می‌کنند اما پسران به دلیل “مرد” بودن چنین ضعفی را از خود نشان نمی‌دهند.

حس برتری باز هم در بستر مذهب و سنت می‌تواند قدرت نامحدودی را برای مرد ایجاد کند که با افکاری چون “منطقی بودن مردان” همراه شده و زنان را ضعیف بشمارد.

در بسترهای ذکر شده، زنان از نظر مذهبی با مرد برابر نیستند. به عنوان مثال برای شهادت در هر امری دو زن با یک مرد برابر است و در باورهای سنتی، زنان که جایگاهی جز منزل و پرورش فرزندان ندارند از جامعه مطلع نبوده و توانایی اظهار نظر نخواهند داشت.

این برتری در روابط جنسی چنین جوامعی نیز قابل مشاهده است. مردان برای ارتباط جنسی خود از افعال برتری‌جویانه سود می‌برند در حالیکه در کشورهایی که به برابری جنسیتی در گفتار، رفتار و قوانین رسیده‌اند حتی در به کار بردن افعال نیز این برابری را رعایت می‌کنند.

احساسات “مردانگی”، “برتری” و “قدرت” ناگزیر حس “شکست‌ناپذیری” و “حقانیت” را به مردان القا می‌کند و در نتیجه زمانی که مردان مقابل زنانی متفاوت از باورهای خود قرار می‌گیرند برای حفظ منافع و قدرت خود مبارزه می‌کنند که در بسیاری از موارد به خشونت علیه زنان منتهی می‌شود. خشونتی که تنها در ضرب و شتم خلاصه ‌نمی‌شود؛ می‌توان به نمونه‌هایی چون تهدید به اعمال خشونت، سلب آزادی‌های فردی و گفتار تحقیرآمیز اشاره کرد.

زنان علیه زنان

خشونتی که زنان علیه خود روا می‌دارند اما از جنسی دیگر و وابسته به بسترهای ذکر شده است. در جوامع سنتی و مذهبی برای رسیدن به اصولی مدرن، زنان به قربانی بود خود عادت کرده و از بسیاری حقوق بی‌اطلاع هستند و از سوی دیگر جدا شدن از بسترهای یاد شده نیز راهی دشوار خواهد بود.

مقاومتی که از سوی زنان رخ می‌دهد ناشی از باورهای آنان است. از نظر مذهبی بسیاری از حقوقی که بر برابری آنها تاکید می‌شود معنای مقابله با شرع و فرامین دینی و خدا خواهد داشت و از نظر سنتی عادت به ناتوانی و جنس دوم شناخته شدن عاملی برای مقاومت شناخته می‌شود.

برای مثال سنت، می‌توان به ختنه زنان اشاره کرد. هنوز در نقاطی از ایران بریدن آلت تناسلی زنان برای جلوگیری از به خطر افتادن رواج دارد. با ختنه، زنان پس از ازدواج به وظیفه از پیش تعیین شده آنان یعنی “بچه داری” و “تمکین در برابر لذات مردان” پرداخته و لذتی از رابطه جنسی نخواهند برد و در نتیجه به باور این عده، به همسرانشان خیانت نخواهند کرد.
این عده از زنان دختران خود را به آغوش می‌کشاند و شاهد زجر آنان خواهند بود و پس از خاتمه ختنه، به آنها تبریک می‌گویند در نتیجه خود خشونتی علیه دختران خود مرتکب شده‌اند.

زنان مذهبی که به جنس دوم بودن و مورد ظلم واقع شدن عادت کرده‌اند، در پی رسیدن به “بهشتی” هستند که به آنان وعده داده شده است. این عده در باور خود با خدا، معامله کرده‌اند و از حقوق برابر بنا به دستورات دینی چشم پوشیده و در انتظار جایزه خود هستند.

بستر مذهب و سنت جدا از تلقین جنس دوم بودن زنان، آنان را گناهکار هم ترسیم می‌کند به طوریکه هر گونه رفتاری در مردان واکنشی به رفتار آنها تلقی می‌شود.

برای مقابله با خشونت علیه زنان و رسیدن به خواسته‌های برابری، مقصر دانستن تنها یکی از این عوامل باعث پیشرفت نخواهد شد بلکه می‌توان با تکیه بر لزوم اطلاع‌رسانی و نقش رسانه‌ها در آگاهی‌بخشی مردان و زنان جامعه کوشید تا با بالا رفتن سطح علم آنان به مبارزه با قوانین و نقشی که حکومت حاکم بر کشور ایفا می‌کند، برخاست.

در راستای این هدف، تنها زنان نمی‌توانند ایفای نقش کنند و حضور مردان کنار زنان از موارد لازم برای شکستن این تابوست. تا زمانیکه مردان جامعه ایران نه فقط در رفتار بلکه در گفتار خود برابری را رعایت نکرده و مرتکب خشونت می‌شوند، راه رسیدن به برابری و جامعه‌ای عاری از خشونت دشوار و ناهموار خواهد بود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com