اینجا در امریکا بسیاری از بقالی ها و پمپ بنزین ها و عرق فروشی ها صاحبان شان یا عرب اند یا هندی اند یا پاکستانی اند یا ایرانی. اغلب شان هم مسلمان هستند .
البته ایرانی ها چندان به مسلمان بودن خودشان بهایی نمیدهند اما عرب ها و پاکستانی ها نه تنها به مسلمان بودن خودشان خیلی افتخار میکنند بلکه سعی میکنند آدم‌های بی دین و ایمانی مثل ما را هم مسلمان بکنند .
یکی از دوستانم که ماه رمضان گذارش به یکی از همین بقالی ها افتاده بود میگفت :
رفتم توی مغازه که صاحبش یک پاکستانی مسلمان است. توی اینجور مغازه ها معمولا از شیر مرغ تا جان آدمیزاد میفروشند .از آدامس و شکلات و ماست بگیر تا شراب و‌آبجو‌و‌مجلات سکسی و بلیط بخت آزمایی و انواع و اقسام کاندوم و ابزار آلات الواتی …
رفتم توی مغازه . صاحب اصلی اش نبود . شاگردش بود که او هم پاکستانی است .
نگاهی بما انداخت و با انگلیسی دست و پا شکسته ای پرسید :
Where are you from
گفتم : ایران
گفت : آر یو مسلم ؟
گفتم : یس !
گفت : الحمدالله ، الحمدالله!
بعدش پرسید : شما روزه هستی ؟
گفتم : نه !
گفت : مسلمان هستید ولی روزه نیستید ؟
گفتم : چون قصد اقامت نکرده ام
گفت: یعنی مسافر هستید ؟
گفتم : نه ! مسافر دنیا هستم .قصد اقامت در دنیا را هم ندارم . بنا بر این روزه بر من واجب نیست.
بقال پاکستانی نفهمید دارم سر بسرش میگذارم .
با کمی عصبانیت گفت : کامان ! کامان ! نماز که میخوانی؟
گفتم : نه !
گفت : شما مسلمان هستی آنوقت نماز نمی خوانی ؟
گفتم : بله ! مسلمان هستم اما در امریکا نمی توانم نماز بخوانم چون زمین های امریکا‌ غصبی هستند و آنها را به زور از سرخپوست ها گرفته اند . آنها چون راضی نیستند بنا بر این‌نمی شود روی زمین غصبی نماز خواند
بقال پاکستانی در حالیکه عصبانی بود خنده اش هم گرفته بود .
من گفتم : اگر به کانادا یا مکزیک هم بروم نمی توانم نماز بخوانم چون شما میدانید زمین کروی است و اگر رو‌به مکه نماز بخوانم نمازم مستقیم به فضا می‌رود و به دست خدا نمی رسد .
بقال پاکستانی گفت : Yau are just crazy
من از او‌پرسیدم : شما مسلمان هستید ؟
با قاطعیت گفت : یس ! آی ام مسلم !
الحمدالله الحمدالله !
گفتم : پس چرا الکل و مجله سکسی و بلیط بخت آزمایی می فروشید ؟ مگر فروش اینها در اسلام حرام نیست ؟
گفت : بعله ! اما ما به مسلمان ها نمی فروشیم !
در همین موقع یک مشتری دیگر وارد مغازه شد و من رفتم از توی یخچال یک قوطی آبجو برداشتم آمدم جلوی پیشخوان و به بقال گفتم : لطفا دو تا بلیط بخت آزمایی بمن بدهید .
بعدش کردیت کارتم را در آوردم و به دست بقال پاکستانی دادم .
بقال دو تا بلیط به من داد و‌ رفت تا حساب بکند .
گفتم : مای برادر ! چرا این منکرات را به من فروختی؟مگر من بشما نگفتم مسلمان هستم ؟
بقال در جوابم گفت : شما کافر هستید !

لینک منبع

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)