گذری مختصر بر یک دهه وبلاگ نویسی فارسی:
خاموشی بلاگفا، جامعه مجازی ایران را متاثر نکرد
«از نوزدهمین روز اردیبهشتماه ۱۳۹۴ تارنمای بلاگفا از دسترس خارجشده است.» این خبر را تارنمای خبرنگاران ایران، به نقل از رادیو زمانه منتشر کرده است. شاید رسانههای دیگری نیز به این رویداد واکنش نشان داده باشند یا خبری را از این مسأله منتشر کرده باشند؛ اما درهرحال خبر، بازخورد خاصی نداشته است. درواقع، به جز واکنشهای ساده و جستهوگریخته، خارج شدن تارنمای بلاگفا از دسترس کاربرانش، طوری که از نوزدهمین روز اردیبهشت هیچ وبلاگی بر روی این سایت، امکان بهروز شدن نداشته است، مرکز حساسیت یا قلب جامعهی مجازی ایرانی را متأثر نکرده است. این وضعیت مرا به یاد سرانجامِ فیلمهای ویدئویی انداخت: فیلمهای ویدئویی، چه با نوارهای بزرگ و چه با نوارهای کوچک، چه در عصر ممنوعیت بعد از انقلاب و سالهای جنگ تحمیلی و چه در زمانهی رواجشان در دورهی دوم ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی و دورهی نخست ریاستجمهوری محمد خاتمی. فیلمهای ویدئویی، چه بهصورت غیرمجاز و چه در قالب شبکهی تصویری خانگی و مجاز، تأثیرات بسیاری، هم ازنظر هنری و بصری و هم از جنبهی فرهنگی بر ایرانیان گذاشتند؛ اما امروز به خاطرهای کمابیش دوردست بدل شدهاند که جوانانی که کمتر از بیست سال سن دارند، شریک آن خاطرهها نیستند. اکنون اگر بگویند روی ویدئو را دیگر هرگز نخواهید دید، چند نفر کمبود ویدئو را احساس خواهند کرد یا از این خبر ناراحت خواهند شد؟ البته اگرچه شعلهء چراغ وبلاگستان افول کرده، وبنگاری، مانند دستگاه ویدئو از دور خارج نشده است.
در صفحهی فیسبوک یکی از فعالان فرهنگی خواندم که «یک تار موی فیسبوک را با هزار وایبر عوض نمیکنم.» اگر بخواهم به دیدگاه او در نفی شبکههای اجتماعی جدیدتر بپیوندم، خواهم گفت که یک تار موی وبلاگستان ایرانی را به صد فیسبوک نمیدهم. شاید در دل این جمله حسرتی نهفته باشد از نوعی که به نوستالژی مرسوم است؛ مثل علاقهی برخی به شنیدن موسیقی از روی صفحههای گرامافون. بههرحال کیفیت صدا در لوحهای فشردهی این سالها، بههیچوجه قابل قیاس باکیفیت صدای نوارهای کاست یا صفحههای گرامافون نیست. امروز صوت و موسیقی به مدد فناوریهای نو درزمینهی ضبط و پخش، بسیار زندهتر، دقیقتر و قویتر از گذشته عرضه میشوند، اما همچنان حسرت صفحههای گرامافون در دلها هست و شاهدم بر این ادعا، تولید دستگاههای جدیدی است که شبیه گرامافون هستند یا تولید دفترهای یادداشتی است که شکل نوار کاست بر رویشان چاپشده است. حتی مرفهان نوکیسه هم دوست دارند تا از عتیقهفروشیها گرامافونی قدیمی را با چند صفحهی خشدار بخرند و گاه طوری وانمود کنند که گویا آن دستگاه میراثی است از پدربزرگ و مادربزرگ هنردوست و روشنفکرشان!
اما وبلاگستان ایرانی چه کرد؟ از اولین وبلاگی که در سال ۱۳۸۰ خورشیدی، متنی فارسی را با الفبای ایرانی منتشر کرد و اولین وبنوشت فارسی از دریچهی آن به جهان مخابره شد تا شکلگیری ده، بیست، سی و چهل وبلاگ نخست، زمان زیادی صرف نشد. اغلب اولین وبلاگهای فارسی یا «دات کام» بودند (دامین ویژه داشتند) یا روی تارنماهای خارجیای که خدمات وبلاگ نویسی ارائه میدادند، ازجمله بلاگاسپات، ثبت شدند.
پرشینبلاگ نخستین سایت ایرانی بود که به ایرانیان فرصت وبلاگ نویسی داد. پس از آن نوبت به میهنبلاگ و بلاگاسکای رسید. این سه در حد ابتدایی مانده بودند که ناگهان بلاگفا، با امکانات نو و صفحههایی سبکتر، متناسب با اینترنت دایالآپ آن موقع، برگ برندهای در جذب علاقهمندان وبنگاری فارسی رو کرد.
وبلاگستان فارسی، نخستین تریبون آزاد همهی ایرانیان بود؛ حتی ایرانیانی که دوست داشتند به زبانی غیر از فارسی بنویسند. وبلاگستان فارسی ظهور گاه باورها، رفتارها و شیوههای زندگیای بود که ظاهراً در طول تاریخ فرصت بیان نیافته بودند. وبلاگها رایگان هم بودند و نیاز به سرمایهگذاری نداشتند. کافی بود اراده کنی و صاحب صفحهای مجازی یا به تعبیری رسانهء شخصی شوی. در آن سالهای نخست خبری از «فیلترینگ» هم نبود.
در بلاگفا و پرشینبلاگ (دو سایت اصلی وبنگاری فارسی)، ایرانیان از هر فکر و موضعی که داشتند، به بیان دیدگاه میپرداختند. از سیاست مینوشتند و از اقتصاد، از امید و ناامیدی. عکس منتشر میکردند و خاطره مینوشتند. هر کس آزاد بود که طبق سلیقهی خودش و طبق رسمالخط خودش بنویسید. ترسی از توقیف هم در میان نبود. بعضیها ترانه مینوشتند، برخیها از دین و قرآن میگفتند و برخی دیگر از غذایی که برای شام پخته بودند. اولین نوشتههای فارسیِ اقرارگونهء مربوط به حوزهی رفتارهای جنسی نیز در وبلاگستان منتشر شد. وبلاگهایی، چه بانام واقعی نویسنده، چه بدون نام، محل انتشار ناگفتههایی شدند که افراد معمولاً به کمتر کسی میگویند یا به هیچکس نمیگویند؛ اما در وبلاگستان خیلی از حسها برای همه فاش میشد.
بیراه نیست که نام یکی از نخستین وبلاگهای فارسی «سردبیر: خودم» بود. خودت میبریدی و خودت میدوختی و خودت میپوشیدی! طبعاً در فیسبوک و شبکههای اجتماعی جدید همچنین است، اما وبلاگ اولین تجربهء آزادی در نوشتار بود و شبکهای هم نبود. یکی از ضعفهای فنی وبلاگستان این بود که برای مطلع شدن از اینکه وبلاگ دلخواهت بهروز شده یا نه، باید مستقیم به آن صفحه سر میزدی. ممکن بود هرروز این روند تکرار شود، بیآنکه مطلبی تازه در آن صفحه گذاشتهشده باشد. سایتی به نام «بلاگرولینگ» عهدهدار این مهم شد که نویسندگان وبلاگها را از بهروز شدن وبلاگهای دیگر مطلع کند. نشانی وبلاگ دلخواهت را به آن سایت میدادی و کدش را در وبلاگ خودت میگذاشتی. بهمحض بهروز شدن آن سایت، نامش در سیاههء پیوندهای تو در صدر قرار میگرفت. بلاگرولینگ با چرخاندن پیوندها میکوشید یکی از مهمترین ضعفهای وبلاگستان را پوشش دهد؛ که البته در جریان فیلترینگ، به همین جرم، مضر تشخیص داده شد! بعدها بلاگفا همان خدمات را مستقیم ارائه کرد؛ اما فقط میتوانست صاحب وبلاگ را از بهروز شدن سایر وبلاگهای موجود در بلاگفا مطلع کند. بهصورت تجربی میتوانم بگویم که وبلاگستان حین داشتن کلیت، به قسمتهایی هم تقسیم شده بود. این قسمتبندی را فارغ از فکر و محتوی، میخواهم منوط کنم به سایتی که خدمات وبلاگ نویسی میداد. مثلاً عمده ارتباط بلاگفاییها با بلاگفاییها بود و عمده ارتباط پرشینبلاگیها با پرشینبلاگیها و… . در اوج قدرت گیری بلاگفا، وردپرس هم وارد معرکه شد که پایگاهی جهانی بود و به قابلیت نوشتن به زبان فارسی مجهز.
دیگر ضعف وبلاگها، از منظری، عمومی بودن محتوا بود؛ طوری که همه میتوانستند همهء مطالبت را بخوانند. باز، پس از ارائهء خدمات مبنی بر محدودسازی مخاطب از سوی سایتهای خارجی ارائه دهندهء خدمات وبلاگ نویسی، بین وبلاگهای ایرانی بلاگفا پیشقدم شد. میتوانستی به مطلبت کدی بدهی که فقط دارندگان آن کد میتوانستند نوشتهات را بخوانند یا عکست را ببینند. مشکل دیگر وبلاگها، گذاشتن عکس بود. باید عکست را بهواسطهی سایتی دیگر آپلود میکردی و کد آن را به بلاگفا یا پرشینبلاگ میدادی تا تصویر دیده شود. از طرف دیگر برای مطالب عمومی وبلاگها، همه، میتوانستند یا میتوانند پیام بگذارند، با هر نامی که دوست دارند. ازاینرو افراد ناشناسی پیدا میشدند که بدون ذکر نام شروع به فحاشی میکردند. وبلاگهای ایرانی که میکوشیدند خدمات تارنماهای وبنگاری خارجی را تا جایی که میتوانند ارائه دهند، از عهدهی این مسأله هم برآمدند. میتوانستی منتشر شدن پیامها را منوط به تأیید خودت بکنی.
نمیخواهم بگویم وبلاگستان به سرنوشت کنونیاش دچار نمیآمد، اما بهعنوان کسی که از سال ۱۳۸۲ وبلاگ نویسی کرد و بیش از یک دهه وبلاگش را سرپا نگهداشته، میگویم فیلتر شدن یکپارچهء همهء وبلاگهای موجود روی بلاگاسپات و وردپرس، مهلکترین ضربه را به وبلاگستان وارد کرد. دو ضربهء کاری اول، که البته به مهلکی ضربهی سوم نبود، نخست پروندهء موسوم به وبلاگنویسان بود و دومی آغاز فیلترینگ که دامن برخی وبلاگهای مشهور را گرفت. همچنان که امروز در فیسبوک برای بیشتر خوانده شدن، باید دوستان بیشتری داشته باشی، در وبلاگستان هم برای بیشتر خوانده شدن، باید وبلاگهای معروف به وبلاگهای جدید پیوند میدادند، تا وبلاگ نو دیده شود. اگر بهقولمعروف لینک نمیدادی و لینک نمیشدی، خوانده هم نمیشدی.
اما از مزایای وبلاگها قابلیت خوبشان در جستوجوهای اینترنتی است. موتورهای جستوجوگر بهتر به مطالب مورد جستوجوی موجود در وبلاگها دسترسی مییابند و دیدن آنها از سوی فرد جستوجوگر نیز ساده است. تخصیص امکان آرشیو سازی موضوعی، در کنار آرشیوهای ماهانه و سالانه، از دیگر مزایای وبلاگهاست. درواقع میتوان بهنوعی وبلاگها را رسانههایی برای تولید و عرضهی محتوا دانست. بسیاری از کسانی که روزگاری دست در وبلاگ نویسی داشتند و امروز به فیسبوک یا شبکههای اجتماعی مرتبط با تلفنهای همراه روی آوردهاند، وبلاگ را محل مناسبی برای آموختن میدانند و اگرچه منکر آموختن از راه فیسبوک و وایبر نیستند، بیشتر این دو را وسیلهی خبرگیری و مراودات دوستانه میدانند.
اکنون پسازاین مرور کلی و سریع و البته ناقص، باید موردی دیگر را هم دربارهء بلاگفا بنویسم. سال گذشته آرشیو خیلی از وبلاگهای قدیمی موجود بر این سایت ناگهان پاک شد و از بین رفت. مدیریت سایت به هیچیک از ایمیلهای ارسالشده از طرف کاربران پاسخ نداد. گویا سرور خدمات دهنده به بلاگفا در سالهای نخست فعالیت، دیگر مایل به میزبانی بلاگفا و پشتیبانی از مطالب آن نبود. از همین رو آرشیو خیلی از قدیمیها از بین رفت و وبلاگ نویسان توانستند با کمک حافظهی موتور جستوجوگر گوگل به آن مطالب دست بیابند و بتوانند نگهشان بدارند. درواقع چنانکه امروز نیز شاهدیم، وبلاگهای ایرانی قادر به ارائه تضمین در قبال حفظ مطالب و آرشیو نویسندگان وبلاگها نیستند. این را بیشک از نقاط ضعف اساسی وبلاگهای ایرانی باید دانست. چنین نگرانیای کاربرانِ مثلاً بلاگاسپات را تهدید نمیکند. بههرحال اکنون باید منتظر بود که آیا بلاگفا دوباره به عرصهء وبنگاری بازخواهد گشت یا نه؟ از نابودی رسانهها و از خاموشی صداها نمیتوان خوشحال بود. اگرچه وبلاگستان در حال متروکه شدن است، زنده است، دارد نفس میکشد، هرچند ضعیف. علائم حیاتی وبلاگستان را میتوان مشاهده کرد.
اگر بازگشت بلاگفا میسر نباشد، افول علائم حیاتی وبلاگستان بسیار مشهودتر خواهد بود. نابودی بلاگفا، یعنی پاک شدن بخش مهمی از محتوای فارسی در وب، یعنی پاک شدن بخش اعظمی از خاطرات وبلاگستان فارسی، حتی یعنی ناامیدی از بقاء هرچند محدود وبلاگستان ایرانی.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.