نباید لزوما به جرگه مخالفان یا پشیمان شدهها از انقلاب ۵۷ تعلق داشته باشیم تا اعتراف کنیم شعار «شاه برود، هرکسی که بیاید بهتر است» چقدر سادهلوحانه بوده است. همینکه از فردای انقلاب، همه به جان هم افتادند و آمار تلفات و سپس اعدامها و بمبگزاریها و برادرکشیها و حبسها و حصرها به صورتی جهشی افزایش پیدا کرد نشان میداد که اکثر گروهها با شاه راحتتر کنار میآمدند تا با رقبال انقلابی خود! اینها همه مشاهدات عینی یک ملت است، اما چه فایده اگر نخواهیم از آنها درس بگیریم؟!
«رضا علیجانی» در یادداشت اخیر خود (اینجا+) حقیقت سادهای را مطرح میکند که کسی در اساس آن تردیدی ندارد، اما نتیجهای که از پس این شیوه از طرح ماجرا به دست میآید جای نگرانی بسیار دارد. اینکه نیروهای اطلاعاتی همواره در تلاش برای نفوذ به جریانات مخالف و یا دستکم تفرقهافکنی میان آنها هستند حقیقتی غیرقابل انکار است. (اساسا این مفیدترین و انسانیترین دستور سازمانی یک نهاد اطلاعاتی میتواند باشد. دستکم از سر به نیست کردن مخالفین خیلی بهتر است!) اما وقوف بدین حقیقت باید ما را به کجا برساند؟
البته آقای علیجانی در بخش انتهایی یادداشت خود اشارهای دارند مبنی بر اینکه نباید «به هر نقد سیاسی که با تضارب آرا، خود عامل مفاهمه همگانی و باعث رشد و شکوفایی میگردد» به دیده شک و تردید نگاه کرد؛ اما در عین حال توصیهای میکنند که مرزهای آن نامشخص و گنگ است: «آنچه باید مورد تردید واقع و به دیده شک بدان نگریسته شود تنشزایی و ملتهب کردن فضا، دوقطبی کردنهای تنفرآلود سیاسی و دفاع و توجیه نقطه چینی و بیوقفه آنچه حکومت انجام میدهد به دست افرادی با ظاهر منتقد و مخالف اپوزیسیونی و بعضا با برچسبهایی از جریاناتی شناخته شده (و حتی خوش نام) است».
پرسش اینجا است که چه کسی باید مرز «نقد سیاسی» با «تنشزایی و ملتهب کردن فضا» را تشخیص دهد؟ مرزهای این «حکومت» کجاست و منتقدان آن چه کسانی هستند که اینگونه توسط آقای علیجانی در یک جبهه قرار میگیرند؟ آیا یک نیروی اصلاحطلب میتواند در کنار یک سلطنتطلب یا عضو سازمان جاهدین خودش را «ما» تعریف کند؟ هشدار نسبت به «توجیه رفتار حکومت» به چه معنا است؟ یعنی برای آنکه از جانب آقای علیجانی مورد اتهام «اطلاعاتی بودن» قرار نگیریم باید هرکاری حکومت کرد و هر تصمیمی که گرفت حتما از آن انتقاد کنیم؟ ولو اینکه احساس کنیم کار درستی بوده؟! (یک زمانی تحلیل مجاهدین این بود که حتی ساخت بلوار کشاورز هم نشانگر خیانت شاه است، چون هدف اصلی آن واردات بیشتر خودروی آمریکایی و نجات اقتصاد آمریکا است!)
جای تعجب ندارد اگر یک فرد گمان کند که تمام حقیقت را یکجا در مشت خود دارد. هنوز هم چنین باورها و حتی ادبیات افراطگرایی در میان بسیاری از گروههای سیاسی به چشم میخورد؛ اما قطعا شگفتآور است که در قرن ۲۱ هم ما شاهد تحلیلگرانی سیاسی باشیم که با ادبیاتی تماما ایدئولوژیزده به تصویر جهانی سیاه و سفید میپردازند که در آن «حکومت تماما بد» و «تمامی مخالفان آن خوب» هستند! آیا چنین نگاهی، دقیقا همان نگاهی نیست که از پس انقلاب سال ۵۷ به حکومت برآمده از انقلاب رسوخ کرد و امروز عواقب آن را در گفتمان جناحهای افراطی حکومت به وضوح مشاهده میکنیم؟ آیا «پرهیز از تفرقه در شرایط حساس کنونی» شعار آشنایی نیست که اتفاقا نه از جانب منتقدان، بلکه از جانب دستگاه حاکمه و در توجیه سرکوب همان منتقدان با آن مواجه میشویم؟ حالا چطور کار به جایی رسیده که در تلاش برای تغییر این شرایط، دقیقا مشغول بازنمایی طابق النعل بالنعل همین وضعیت نامطلوب در دل جریانهای منتقد شدهایم؟
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.