در این گفتگو هر دوبه بررسی انگیزه ها و پیامدهای حمله به اوکراین پرداختیم. همچنین با بررسی جنگ هم از منظر انگیزه شناسی آن و هم تحلیل نتایج به سه نظریه زیر اشاره شد: 

۱. از منظر صلح و دمکراسی و حقوق بشر، حمله نظامی پوتین به اوکراین را می توان حمله یک رژیم اقتدارگرا برای متوقف کردن خطر سرایت “انقلاب نارنجی” به همسایگان روسیه دانست که می تواند در نهایت نظام اقتدارگرا را در خود روسیه به چالش کشد. این حمله با نقض قوانین بین المللی و همچون تهدیدی علیه دمکراسی با واکنش سخت جهان غرب به شمول چپ گرایان در اروپا در دفاع از اوکراین و محکوم کردن پوتین منجر شد. 

۲. از منظر گفتمان امنیت گرایی حمله روسیه به اوکراین به دلیل پیش روی تدریجی ناتو و محاصره کامل روسیه در صورت پیوستن اوکراین به ناتو توجیه می شود. روسیه با این حمله به اوکراین تلاش کرد با اقدام پیشگیرانه مخاطرات امنیتی خود را رفع کند. تهدید فنلاند و سوئد در برحذر داشتن آنان از پیوستن به ناتو نیز در این راستا معنا می یابد. طرفداران این دیدگاه از جمهوری اسلامی گرفته (که ابتدا به حمایت تلویحی از روسیه پرداخت و امروز در سازمان ملل رای ممنتع به قطعنامه محکومیت روسیه داد)، تا بخشی از چپ پرو روس که با حرکت از این منطق از محکوم کردن بی قید و شرط حمله نظامی پویتن خودداری می کنند یا سعی می کنند حتی در صورت مخالفت، منطق آنرا “درک” کرده و غرب را نیز مقصر این تحریکات بخوانند. آنان مایل نیستند با واکنش جهانی در محکوم کردن روسیه و تحریم ها با خواست خروج آن از اوکراین همراهی کنند حال آنکه از منظر حقوق بین الملل، حق حاکمیت ملی و صلح و دمکراسی نمی توان به بهانه نگرانی های امنیتی، نسبت به حمله نظامی و اشغال یک کشور ساکت ماند. چنین منطقی ناگزیر در خدمت توجیه تمام نمونه های دیگر تجاوزات نظامی نظیر حمله آمریکا به افغانستان و عراق و لیبی یا کودتای آمریکا علیه مصدق قرار خواهد گرفت. حال آن که طرفداران صلح جنگ را پایان سیاست می دانند که بدترین عواقب را برای جهان بشری در بر دارد و هرگز نباید اجازه داد به نام امنیت ارزش های انسانی نطیر آزادی ، دمکراسی، حقوق بشر و حق حاکمیت ملی نقض شود. 

۳ .در این گفتگو از جمله تاکید شد رقابت امپراطوری گری های نوین ( نطریه آنتونیو نگری) برای تجدید تقسیم جهان می تواند یکی دیگر از دلایل این رویارویی پنهان و آشکار غرب و روسیه باشد. به عبارت روشن تمایل پوتین برای احیای امپراطوری روسیه در این حمله نظامی نقش ایفا می کند. بنا بر این تئوری، اگر مرحله امپریالیسم بیشتر با صدور سرمایه به جهان معنا می یافت، امروز امپراطوری گری از طریق حمله نظامی به دیگر کشورها و کشورگشایی ویژگی عصر امپراطوری گری است. روسیه و امریکا که در این کشمکش های نظامی در دهه های اخیر نقش فائقه دارند هریک نگران از دست دادن هژمونی خود هستند. از این رو می کوشندبه دلیل عدم تفوق اقتصادی (روسیه) یا از دست دادن موقعیت هژمونیک اقتصادی خود (آمریکا) و با سربر آوردن قطب های دیگر (نظیر چین و هند و…) با کشورکشایی (نظیر حمله پیشین آمریکا به عراق و افغانستان و حمله کنونی روسیه یه اوکراین) و امپراطوری گری موقعیت خود را بهبود بخشند. حمله به اوکراین برای احیای امپراطوری گری روسیه و قدرت شوروی پیشین مستقل از هر لباس ایدئولوژیک را می توان در این راستا توضیح داد.

در بخش دوم گفتگوی من و فرج سرکوهی که اشتراک نظر بسیاری داشتیم هردو تاکید کردم مستقل از انگیزه های زمینه ساز این حمله نظامی، از منظر تحلیل نتایج می بایست این اقدام را همچون تهدیدی علیه صلح جهانی، علیه ارزش های دمکراتیک، همبستگی بین المللی، فمینیسم، عدالت، حقوق بشر، حق حاکمیت ملی، امنیت شهروندان و در راستای تقویت نظام های اقتدارگرا ارزیابی کرد و آنرا محکوم کرد. با این اقدام جهان به سمت ملیتاریزه شدن بیشتر و گسترش ناسیونالیسم افراطی و نژادپرستی و شکاف طبقاتی هرچه بیشتر پیش خواهد رفت و چشم انداز مخاطره انگیزی پیش رو قرار دارد.. از این رو دامن زدن به جنبش صلح با حمایت از مردم اوکراین که قربانی این تجاوز نظامی شده اند و تقاضای خروج فوری روسیه از اوکراین و پایان بخشیدن به جنگ و بازگشت به دیپلماسی باید نقطه عزیمت هر جنبش دمکراتیک، ترقیخواهانه، صلح طلب و از جمله چپ و سوسیال دمکرات و محیط زیستی باشد که مخالفت آن با حمله به روسیه ربطی به همسویی آن با پروژه های ناتو و نظایر آن ندارد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)