سرگذشت نلی بلِی، از پیشگامان روزنامهنگاری تحقیقی در دنیا
ترجمه و تنظیم: مهرک رحیمیان
مقدمه
این گزارش، نخستین مطلب از مجموعهای است که قرار است شرحی کوتاه بر زندگی و تجربه تعدادی از شناختهشدهترین و مهمترین روزنامهنگاران جهان باشد. قطعا آشنایی با روزنامهنگارانی که از قرن هجدهم تا امروز در حوزه روزنامههای چاپی گرفته تا رسانههای دیجیتال عمری سپری کردهاند، چیزی فراتر از یک داستان شنیدنی برای روزنامهنگاران ایرانی خواهد داشت. شنیدن از تجربیات روزنامهنگارانی که خود بنیانگذار راهی تازه در روزنامهنگاری دنیا شدند، نه فقط میتواند ایدههایی نو در کار روزانه روزنامهنگاران به آنها بدهد، بلکه به آنها خواهد گفت که راه پرپیچ و خمی که امروز در کشورشان برای رسیدن به یک روزنامهنگاری حرفهایتر طی میکنند، پیش از این توسط روزنامهنگاران دیگری در گوشهای دیگر از جهان تجربه شده است. تجربیاتی که قطعا، تلاش و پشتکار، خلاقیت، مسئولیتپذیری و اخلاقمداری بخش جداییناپذیر از آن است.
«نلی بلِی» که با گزارشهای تحقیقی و مخفیاش سبک جدیدی را در روزنامهنگاری پایه گذاشت، یکی از روزنامهنگاران تاثیرگذار در قرن نوزدهم است. او از سال ۱۸۸۷ با گزارشهای افشاگرانهاش درباره شرایط نگهداری از بیماران در آسایشگاه روانی شهر نیویورک به شهرت رسید و دو سال پس از آن، توسط روزنامه «نیویورک ورد» به یک سفر دور دنیا فرستاده شده تا شهرتش دوچندان شود. بلی که یکی از پیشگامان روزنامهنگاری تحقیقی در جهان شناخته میشود، به عنوان یک زن کارهای فوقالعادهای کرد، حتی پیش از آنکه زنان بتوانند در آمریکا حق رای داشته باشند. گزارشهای باورنکردنی او نه فقط برای زنان آمریکایی آن زمان یک منبع الهام بود که باعث شد تبدیل به یکی از افراد شناخته شده در تاریخ آمریکا شود
دختری که بعدها با نام نلی بلِی به شهرت رسید، با نام «الیزابت جین کوچران» در پنجم می ۱۸۶۴ در «کوچران» شهر میلز در ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمد. شباهت نام فامیل و شهر زادگاهش اتفاقی نبود، شهر کوچک کوچران پس از آن اینطور نامیده شد که شناخته شدهترین شهروندش؛ یعنی پدر الیزابت «مایکل کوچران» تاجر، زمیندار ثروتمند و قاضی، ساکن آنجا شد.
این قاضی ثروتمند از همسر اولش ۱۰ فرزند داشت و بعد از مرگ او با مادر الیزابت ازدواج کرد و از او صاحب پنج فرزند شد. الیزابت سومین فرزند از این خانواده بزرگ بود؛ سرکشترین عضو این خانواده.
پدر الیزابت، زمانی درگذشت که او شش سال بیشتر نداشت و چون وصیتنامهای نداشت، از آن ثروت عظیم به خانواده دوم چیزی نرسید. بههمین دلیل پس از یک سال از مرگ پدر، مجبور شدند خانه را به حراج بگذراند. کمی بعدتر مادر الیزابت برای پیدا کردن حامی مالی، مجبور به ازدواج شد، اما بهدلیل آزار و اذیتهای شوهر همیشه مستش، خیلی زود مجبور به جدایی شد. الیزابت در دادگاه مادرش حاضر شده و علیه ناپدری شهادت داد.
بعد از طلاق مادرش، در سن ۱۵ سالگی برای داشتن یک زندگی مستقل و البته حمایت از مادر، وارد دانش سرای ایندیانا شد تا معلم شود؛ یکی از معدود شغلهایی برای زنان در آن روز جامعه آمریکا فراهم بود. اما بعد از یک ترم تحصیل، بهدلیل مشکلات مالی دانش سرا را رها کرد و با مادرش به «پیتسبورگ» پنسیلوانیا نقل مکان کرد. الیزابت در آنجا توانست شغلی را بهصورت پارهوقت در بخش مدیریت یک پانسیون به دست آورد و بهاین ترتیب این شهر برای هفت سال اقامتگاه او شد.
آغاز روزنامهنگاری
رویای الیزابت برای پیدا کردن شغلی به عنوان نویسنده، خیلی دور از ذهن به نظر میرسید، وقتی او ستونهای سریالی «مشاهدهگر آرام» یا «کیو اُ» ـ اسم مستعار «اراسموس ویلسون» ـ محبوبترین ستوننویس روزنامه «پیتسبورگ دیسپَچ» را میخواند. کیو اُ در سر مقاله یکی از شمارههای ژانویه سال ۱۸۸۵ روزنامه، در مقالهای با عنوان «دخترا برای چه کاری خوبن؟» نوشته بود که زنان به خانه تعلق دارند و کارشان دوخت و دوز و بچهداری است و زنانی که در بیرون از خانه کار میکنند، موجوداتی ترسناکاند. الیزابت غیر از خودش، زنان بسیاری را در جامعه صنعتی پیتسبورگ میشناخت که برای گذران زندگی روزمرهشان، بیرون از خانه کار میکردند.
این یادداشت، الیزابت ۱۸ ساله را بسیار عصبانی کرد و وادارش کرد به دفتر روزنامه یک نامه تند بنویسد؛ نامهای با امضای «دختر کوچولوی یتیم». این نامه نظر دبیرتحریریه روزنامه را جلب کرد و از او خواست جوابیهای برای این مطلب منتشر کند. الیزابت هم یادداشتی با اسم مستعار «دختر پازلی» نوشت که در روزنامه چاپ شد. همین یادداشت باعث شد روزنامه او را استخدام کند؛ در سال ۱۸۸۵ با حقوق پنج دلار در هفته. به دلیل ترانه «نلی بلِی» ساخته «استفان فوستر» ـ فوستر به پدر موسیقی آمریکایی شناخته میشود ـ که در آن سال معروف شده بود، این اسم مستعار به او داده شد. نلی بلی کارش را بیشتر بر نتایج منفی ایدئولوژیهای جنسیتگرا و موضوعات مرتبط با حقوق زنان متمرکز کرد. نخستین گزارش بلی، مطلبی بود درباره مشکلاتی که دختران شاغل فقیر با آن مواجهاند. برای بهتر نشان دادن شرایط او در نقش یک دختر شکلاتفروش یک گزارش تحقیقی نوشت.
در دومین نوشتهاش خواستار اصلاح قانون ایالتی طلاق شد و بر اساس تجربهای که مادرش از طلاق داشت، درباره مشکلات زنان بیوه و مطلقه نوشت. پس از آن شروع به نوشتن مجموعه گزارشهایی درباره دختران کارگر در پیتسبورگ گرفت. این گزارشها اعتراضهای صاحبان صنعت را در پیتسبورگ به دنبال داشت و آن ها مدیران روزنامه را تهدید کردند که آگهی هایشان را از روزنامه پس میگیرند. با وجود گزارشهای تحقیقی که بلی مینوشت، اما دبیران روزنامه او را سراغ نوشتن مطالبی درباره نمایشگاههای گل یا مد میفرستادند. با این حال او بالاخره توانست آنها را قانع کند که او را به عنوان خبرنگار خارجی به مکزیک بفرستند؛ جایی که چندین گزارش درباره زندگی روزمره مکزیکیها نوشت.
بلی شش ماه در مکزیک ماند و گزارشهایش را درباره مکزیک با نامه برای روزنامه میفرستاد. اما گزارشهای انتقادی او باز هم برایش مشکلآفرین شد. بعد از یکی از گزارشهایش درباره یک روزنامهنگار مکزیکی که به خاطر انتقاد از رئیس جمهور به زندان افتاده، توسط دولت این کشور تهدید به زندان شد. پس از آن مجبور شد، مکزیک را ترک کرد و به آمریکا برگردد. بعدها این گزارشها در کتابی تحت عنوان «شش ماه در مکزیک» منتشر شد. وقتی بلی به روزنامه بازگشت، بازهم مدیران روزنامه او را سراغ صفحات زنان مثل مد یا سبک زندگی فرستادند.
در خانه دیوانگان
اما این تجربه روزنامهنگاری برای بلی کافی بود و از روزنامه استعفا داد. او برای ویلسون یادداشتی گذاشت که برنامههایش را نشان میداد: «کیو اُ عزیز، من رفتم نیویورک. چشمت به من باشه!» نلی به نیویورک رفت و برای شش ماه درِ تمام روزنامههای نیویورک را زد تا آنکه توانست راهی به دفتر «جان کوکریل» دبیرتحریریه روزنامه «نیویورک وورد» بیابد، روزنامهای که در دورهای به سردبیری «جوزف پولیتزر» منتشر میشد.
کوکریل حاضر شد با بلی کار کند و برای شروع کار یک سوژه به او داد. یک سوژه خیلی مهم شاید هم برای سوژهای برای از سربازکنی. دبیرتحریریه از او خواست که یک گزارش درباره آسایشگاه روانی بزرگ و بدنام نیویورک بنویسد.
بلی برای آنکه بتواند شرایط افراد این آسایشگاه را مشاهده کند، دست به تجربهای متفاوت زد. تجربهای که کم و بیش آن را در گزارشهای قبلیاش هم به کار گرفته بود. او نقش یک آدم دیوانه را برای پزشکان و قضات این مرکز روانی بازی کرد و توانست وارد آسایشگاه روانی جزیره بلکول شود ـ این جزیره امروز به اسم جزیره روزوولت نامیده میشود ـ او ۱۰ روز در شرایط طاقتفرسای این آسایگاه دوام آورد و دستپر به روزنامه بازگشت. گزارشهایی باعنوان «پشت میلههای آسایشگاه» و «در خانه دیوانگان» غوغایی در نیویورک باعث شد. گزارشهایی درباره ضرب و شتم بیرحمانه بیماران، دوش اجباری آب یخ و غذا خوراندن اجباری به بیماران که گاهی غذاهای متعفن و فاسد را هم شامل میشد.
گزارشهای بلی که همراه با نقاشی و تصویرسازیهایی در روزنامه نیویورکورد منتشر شد، به شدت بر عموم مردم و سیاستمداران تاثیر گذاشت و نه فقط پول را روانه این آسایشگاه کرد که باعث اصلاحاتی هم در این موسسه شد. بلی این گزارش را زمانی نوشت که ۲۳ سال بیشتر نداشت، گزارشهایی که بعدها در کتابی تحت عنوان «۱۰ روز در خانه دیوانگان» منتشر شد.
پس از گزارش آسایشگاه او گزارشهای مشابهی درباره برخوردهای خشن با افراد در زندانها و کارخانههای نیویورک، فساد در قانونگذاریهای ایالتی و گزارشهای دستاول دیگری درباره کارهای خلاف قانون در این شهر نوشت. او همچنین مصاحبههایی با افراد معروفی انجام داد؛ افرادی مثل «اما گولدمن» آنارشیست معروف، «سوزان آنتونی» فعال اجتماعی و فمنیست و همینطور «جان سالیوان» بوکسور. او مبدع نوعی گزارشگری تحقیقی پنهانی شد که همدورههایاش گاهی با حسادت از آن با عنوان «گزارشگری شاهکار» اسم میبردند.
بلی در گزارشهایش فساد و بیعدالتی ناشی از فقر را نشان میداد. شیوههای نامناسبی که پلیس با زنان زندانی رفتار میکرد یا مراقبهای پزشکی اولیهای که از افراد فقیر دریغ میشد. گزارشگرهای این روزنامهنگار جوان همیشه طرف فقیر و محروم بود؛ مثل وقتی که برای پوشش اعتصاب کارگران راهآهن در سال ۱۸۹۴ به شیکاگو رفته بود. او تنها گزارشگری بود که اعتصاب را از دیدگاه اعتصابکنندگان پوشش داد. شخصیت بلی همیشه بخشی از داستان بود و واکنشش به رویداد و احساس و مشاهداتش همیشه بخشی از داستان بود؛ فارغ از رویدادی که آن را پوشش میداد.
دور دنیا در ۷۲ روز
شهرت بلِی درهای ثروث و شهرت را هم به روی او باز کرد. اما اوج شهرت او وقتی بود که او در سال ۱۸۸۹ سفری را به دور دنیا انجام داد تا رکورد «فیلیس فاگ» قهرمان کتاب تخیلی «دور دنیا در ۸۰ روز» ژول ورن را بزند. او سفرش را از نیویورک به سمت شرق شروع کرد و سفرش را با کشتی، قایق بادبانی، قطار و اسب و الاغ، کالسکه چینی و وسایل نقلیه محلی انجام داد و از کشورهایی مثل انگستان، مصر، سریلانکا، سنگاپور، هنگ کنگ و ژاپن بازدید کرد، در فرانسه حتی به دیدار خود ژول ورن هم رفت. جایی که ژول ورن تشویقش کرد تا رکود قهرمان تخیلیاش را بشکند. او در آمریکا در سانفرانسیسکو پیاده شد و با قطار از عرض کشور عبور کرد و به نیویورک رسید. از او پس از ۷۲ روز و شش ساعت و ۱۱ دقیقه و ۱۴ ثانیه مثل یک ستاره در نیویورک خوشآمد گفته شده، با انبوهی از زنان و مردانی که به استقبالش آمده بودند. او بعدا خاطرات این سفر را با عنوان «دور دنیا در ۷۲ روز» منتشر کرد.
پایان روزنامهنگاری
بلی در سن ۳۰ سالگی با یک کارخانهدار ۷۰ ساله به نام «رابرت سیمن» ازدواج کرد. بعد از ازدواج روزنامهنگاری را رها کرد و مثل یک زن خانهدار برای ۱۰ سال در شهر نیویورک زندگی کرد. پس از مرگ شوهرش، تجارت او را ادامه داد. اما نتوانست آن سرمایه را به درستی مدیریت کند، ورشکسته شد.
در سال ۱۹۱۴ پس از مرگ شوهرش و ورشکستگی، برای دیدن یکی از دوستانش به اتریش رفت. در همان سالی که جنگ جهانی اول آغاز شده بود. در اتریش با یکی از دبیران سابقش در نیویرک ورد که به نیویورک ژورنال رفته بود، تماس گرفت و خواست که گزارشهایی از جنگ برایش بنویسد. بهاین ترتیب بلی دوباره روزنامهنگار شد. بهاین ترتیب اولین زن خبرنگار جنگی امریکا هم شد. او گزارشهایش را از دیدههایش در صف اول جنگ و پشت جبهه برای این روزنامه مینوشت. به این ترتیب سفر تفریحی بلی، تبدیل به سفر کاری چد ساله شد. او در ۱۹۱۹ به نیویرک بازگشت و نوشتن برای همین روزنامه را ادامه داد. همزمان با سرمایهای که داشت و شهرتی که در روزنامهنگاری به دست آورده بود، برای پیدا کردن خانه برای کودکان بیسرپرست استفاده کرد. اما فعالیتهای روزنامهنگارانه و اجتماعی او، چندان دوام نیاورد. درسال ۱۹۲۲ و در سن ۵۷ سالگی، بهدلیل بیماری ذاتالریه درگذشت. او در زمان مرگ در استخدام روزنامه «نیویورک ژورنال» بود.
منابعی که در این گزارش از آنها استفاده شده است:
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.