دوست شورانگیزم فریدون پوررضا از استادان برجستهی موسیقی آوازی ایران، سه سال پیش در چنین روزهایی ناگهان ما را در میان اینهمه تنهایی، تنها گذاشت. او بیش از نیم قرن در شادیهای شورآفرین وُ زیبا و لحظههای غمگین وُ جانفرسا با دل وُ جان مردمِ “گیل” وُ “دیلم”، پیوندی عاشقانه داشت.
شادا او که آوازِ ِزلال زیبای جانش را در زمان وُ زمانه، به یادگار گذاشت.
دریغا ما که سوگوار پوررضای دل ِخویشیم.
به قول “سایه”:
ما سپس ماندگانِ قافلهایم
او به منزل رسید وُ بار گذاشت.
“نام وُ یادش” زمزمهی نیمهشبِ مستان باد.
عاطفه ی “دیلم ” وُ ” گیل ”
…………..
با که باید گفت؟:
جانم از آمدنِ سبز ِ توسرمست ست
دستِ باران زده ات ای دوست!
شعر ِ شاداب ترین، شاخه ی انگورت را
به تمنای سبد های دلم می بخشد.
دست در دستِ تو با ناب ترین، خاطره ها همسفرم
گوییا برف نباریده، مرا بر دل
گوییا سردیِ سرسختِ زمستانی
بر گذر گاهِ گُلم، ننشست.
وقتی از شاد ترین ، شبنم می خوانی
زخم ِ بی رحمِ تبر، انگار
بر گمر گاهِ گُلم، ننشست.
به تماشای تپش های دل ِ “رعنا* ” یت
نرم وُ باران ، بر دوش
چشمه در چشمه ، گذر کردم
تا که دانستم:
رازِ شیدایی، در زیبایی ست.
چین ِ پیشانیِ تو رنج ِ شقایق هاست، می دانم
اما
بر دلت، داغِ کدامین، باغ است ؟
که “همایون ” هایت
رنگ ِ”دشتی ” دارد .
شور ِشفاف ترین عاطفه ی ” دیلم ” وُ ” گیل” !
تا گُهر از صدف ِ حرف ِ تو بر گیرم
همچنان ، شیفته ی دریایم .
آی….ای حنجره ی آبی !
این چنین ست ” غزلخوان وُ صُراحی در دست ”
سوی آواز ِ تو می آیم .
……………………………………………..
*از ترانه های شورانگیز گیلان
آلمان / کلن .شهریور ۱۳۸۰ خورشیدی
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.