امروزه دیگر اکثر اعضای شبکههای اجتماعی با عبارت «مبارزه از زیر لحاف» آشنایی دارند. انتشار مطالب اعتراضآمیز در فیسبوک و توئیتر و لایک کردن مطالب مشابه، امضا کردن نامهها در اینترنت و نظایر آن. فایدهی این کارهای مجازی چیست؟ آیا اینترنت امکان فعالیت اجتماعی مؤثر را از ما گرفته؟ یا تأثیرگذاری فعالیتهای مدنی را کمتر از پیش کرده؟
«مبارزه از زیر لحاف» معادلی است فارسی برای Slacktivism که در سالهای ابتدایی قرن بیست و یکم با گسترش استفاده از اینترنت از ترکیب واژههای Slack به معنی «از زیر کار در رو» و Activism به معنی «فعالیت و کنشگری» ساخته شد. هدفاش هم توصیف فعالیتها و کنشهای رو به رشدی بود که از طریق اینترنت انجام میگرفت. اما آیا میشود در خانه نشست و جهان را تغییر داد؟ از طرف دیگر، وقتی ما بیش از هر زمان دیگری وقتمان را در شبکههای اجتماعی صرف و عملاً در فیسبوک زندگی میکنیم، آیا میشود فعالیتهای سیاسی و اجتماعیمان را فقط در محیط واقعی نگه داریم؟
مبارزهی بیدردسر در فضای وب فارسی هم نمود گستردهای دارد. دامنهی این دسته فعالیتها به ویژه پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ اوج گرفت و بسیاری از کسانی که تا پیش از آن سیاستزده بودند، به یک باره سیاستدوست شدند و سعی کردند در قالبهای مختلف مجازی به «جنبش سبز» کمک کنند. از «یک میلیون لایک برای تغییر» و سیل لایکها یا برای آزادی این و آن گرفته تا فراخوانهایی برای تجمع که گاهی حتا به اندازهی تعداد لایکها هم شرکت کننده نداشت.
پژوهشهای متعدد نشان میدهد، عمدتاً اظهار فعالیت در فضای مجازی کمتر به انجام آن در عالم واقع منجر میشود. در واقع، اصلیترین ایرادی که میشود به فعالیت اینچنینی گرفت همین است: «دو صد لایک چو نیم کردار نیست».
اما اینترنت و شبکههای اجتماعی لزوماً تأثیر منفی نداشته، در واقع فضای مجازی محملی است برای تمام آنهایی که از امکان تمرین حق آزادی بیان خود در جامعه محروم هستند؛ این محرومیت میتواند به دلیل دسترسی نداشتن به تریبون مناسب یا محدودیتهای حکومتهای استبدادی برای رسانهها ایجاد شده باشد. اما مادامی که همین شبکههای اجتماعی محیط مناسبی برای جمع شدن میلیونها انسان حول یک هدف مشترک فراهم کرده، آنچه در میان این هیاهو از دسترس دور مانده خود «هدف» است. پژوهشهای متعدد نشان میدهد، عمدتاً اظهار فعالیت در فضای مجازی کمتر به انجام آن در عالم واقع منجر میشود. در واقع، اصلیترین ایرادی که میشود به فعالیت اینچنینی گرفت همین است: «دو صد لایک چو نیم کردار نیست». آنگونه که ست مهیر، کمدین و مجری برنامهیSNL ، میگوید: «ببینین! اگه شما یه صفحهی فیسبوکی درست کنین، ما لایکاش خواهیم کرد! این حداقل کاریه که از دستمون بر میآد، و البته نهایت کاریه که میتونیم بکنیم!»
یکی از تحقیقات یادشده توسط کوین لوییس و همکاراناش در دانشکدهی جامعهشناسی دانشگاه کالیفرنیا از سال ۲۰۰۷ تا اوایل ۲۰۱۰ بر روی یکی از پرطرفدارترین کارزارهای فیسبوکی انجام شد، صفحهای با نام «نجات دارفور» که پس از بحران دارفور برای جمعآوری کمک در سال ۲۰۰۷ تأسیس شده بود و بیش از یک میلیون لایک داشت. محققان، با تحلیل فعالیت اعضای صفحه ظرف مدت دو سال و نیم، متوجه شدند مبلغی که کل شرکتکنندگان در کارزار اهدا کرده بودند در حدود ۹۰ هزار دلار بود. بخش دیگر نتایج نشان میداد ۹۹.۷ درصد بیش از یک میلیون لایکزننده حتا یک دلار هم کمک نکرده بودند. با در نظر گرفتن معیارهای دیگر، محققان به نتیجه رسیدند که: «فعالیت در فیسبوک، میل و احساس نیاز به فعالیت واقعی و اثرگذار را کاهش میدهد.» در واقع فرد با پذیرفتن دعوت به شرکت در کارزار و کمپین و لایک کردن مطالب احساس مثبت بودن میکند و این «لایکها» در طی زمان از طریق ایجاد رضایت نیاز به انجام فعل واقعی را کمتر میکند. شاهد دیگر این مدعا بخش غیرفیسبوکی و ایمیلی کارزار «نجات دارفور» بود که از طریق ارسال تقاضاهای ایمیلی تنها در سال ۲۰۰۸ موفق به جمعآوری یک میلیون دلار شده بود.
«اگر کارزارهای مدنی میخواهند علاوه بر آگاهیبخشی یک دستاورد حقیقی هم داشته باشند بهتر است از خیر شبکههای اجتماعی بگذرند. چرا که حضور در شبکههای اجتماعی احتمال دستیابی به این اهداف را کاهش میدهد.»
در مقالهی مشابهی، کرک کریستوفرسون از دانشگاه بریتیش کلمبیا این فرضیه را که «اظهار کمک در فیسبوک و عضو شدن در کارزارهای کمکرسانی مجازی امکان پرداخت مبالغ واقعی را کاهش میدهد» تأیید کرد. در یک تحقیق بر روی داوطلبان، مشخص شد عدهای که تمایل خود را برای فعالیتهای که قرار بود خصوصی بماند (مانند نامه نوشتن به یک سناتور) ابراز کرده بودند به مراتب بیشتر از عدهای که تمایلشان را در فیسبوک به نمایش گذاشته بودند، همراهی و فعالیت کردند. در واقع، افرادی که تعهدشان را به طور خصوصی ابراز میکنند، حقیقتاُ میخواهند کار مثبتی انجام دهند و خوب باشند، نه این که فقط خوب به نظر برسند. کریستوفرسون در پایان نتیجه گرفت: «اگر کارزارهای مدنی میخواهند علاوه بر آگاهیبخشی یک دستاورد حقیقی هم داشته باشند بهتر است از خیر شبکههای اجتماعی بگذرند. چرا که حضور در شبکههای اجتماعی احتمال دستیابی به این اهداف را کاهش میدهد.»
یک آزمایش جالب دیگر در این مورد آن بود که، از گروهی خواسته شد تا کلیدهای X و Y صفحه کلید را در مدت زمان پنج دقیقه فشار دهند. به آنها گفته شد به ازای هر مرتبه فشار دادن دکمهها مبلغی به صلیب سرخ اهدا خواهد شد. گروه داوطلب به طور متوسط ۵۰۰ بار این کار را انجام داد، اما زمانی که به آنها گفته شد که شرکتکنندگان دیگر از نتیجهی کار آنها مطلع خواهند شد، همان گروه ۷۴ درصد بیشتر تلاش کرد و میانگین به ۹۰۰ بار رسید! محققان به این نتیجه رسیدند که، انسانها به کاری که میتواند «تصویر» اجتماعی آنها را بهتر کند بیشتر اهمیت میدهند و برای آن تلاش میکنند.
نکتهی دیگری که پروفسور کوین و همکاراناش به آن اشاره کرده بودند کسب اعتبار اجتماعی بود: شما از طریق اهدای پول وجههای کسب نمیکنید، اما عکس این اتفاق در فیسبوک میافتد. احتمالاً این مورد یکی از دلایل موفقیت گستردهی کارزار «چالش سطل آب یخ» بود، کارزاری برای افزایش آگاهی و نیز کمک مالی به تحقیقات در مورد بیماری ایالاس. کارزار در مدتی کوتاه همهگیر شد و در هردو هدف یادشده موفق بود. چه این که ریختن آب یخ و به چالش طلبیدن دوستان از یک طرف سرگرمکننده بود و نشان دادن چک مبالغ اهدایی هم «میل به نمایش» را در فرد ارضا میکرد. اما باز هم یک جای کار میلنگید. پول خوبی جمع شده بود اما هدف واقعی در حاشیه ماند (این کارزار هم مورد انتقادات زیادی قرار گرفت).
در مورد وب و فیسبوک فارسی مسئله پیچیدهتر هم میشود. فقدان بسترهای ارتباطی مناسب باعث شده ما از فیسبوک به عنوان محمل جایگزین استفاده کنیم. اما وقتی به بحث مطالبات مدنی میرسیم دو مشکل جدید هم به پدیدههای بالا اضافه میشود. اول این که، فیسوک میشود نمونه و آیینهی تمامنمای جامعهی ایرانی؛ نتیجتاً، الگوی تحلیل و عمل تقلیل پیدا میکند به همین اعضای شبکهی اجتماعی که گاه بسیار از واقعیت امروز جامعهی ایران دور میشود. دیگر این که، چون فعالیت مدنی در ایران توأم با هزینهها و برخوردهای امنیتی است، هویتهای نیمبند فیسبوکی هم از دست میرود، صفحات متعدد با اسامی مستعار و غیرواقعی و عکسهای هرچه مجازیتر و غیرواقعیتر: آنچه فاقد یک موجودیت نیمبند حقیقی است و به طبع هیچ اثر و فایدهی حداقلی هم ندارد.
دست آخر این که، با وجودی که از نیمهی مثبت و مؤثر شبکههای اجتماعی در جایی که رسانهی آزاد معنایی ندارد نباید گذشت، برای رسیدن به یک تغییر ملموس و پایدار در واقعیت چارهای به جز یافتن حلقههای مفقوده بین فضای مجازی و حقیقی و بازگشت به واقعیت امر وجود ندارد. چرا که از میان لایکها نجاتدهندهای بر نخواهد خاست.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.