هرگاه خبرنگاری از دکتر محمود احمدی نژاد در خصوص حقوق بشر پرسید، دکتر احمدی نژاد پیش دستی نموده از طرحی خیالی مبنی بر تدوین حقوق بشر اسلامی در آینده نزدیک پرده برداری کرد، قطعنامهها و بیانیهها را کاغذپاره خواند و هر زمان از همکاری ایران با مجامع بین المللی پرسیدند، میگفت: عدهای خود را نماینده جهان میدانند، سازمان ملل متحد نهادی است در دست قدرتهای جهانی تا به خواستهها و اراده آنها صورت قانونی بخشیده به ملتهای آزاده تحمیل نمایند. برای همین بارها صراحتا اعلام کرد که قصد همکاری و همسویی با این نظام سلطه را ندارد. چرا ؟
برای این که دکتر احمدی نژاد عرصه سیاسی جهان را ساخته و پرداخته قدرتمندان میدانست و افسار این تشکل نهایی را در دستان گروههای صهیونیستی، آمریکایی میدید. وی بر این باور بود که این نظم از پیش تعیین شده، جایگاهی برای ملتهای تازه ملحق شده قائل نیست و اگر بناست از ارزشها و اندیشههای انقلابی خود دفاع کرد، کمترین همکاری با این نظم متشکل یگانه راه است ولی این دیدگاه آشکارا با آرزوی بازیگری فعال ایران در عرصه بین المللی در تعارض بود بنابراین دیپلماسی سفرهای بیحاصل را در دستور کار داشت.
حسنی مبارک، حفظ منافع ملی مصر و استمرار حکومت خود در قبال مخالفان داخلی و تهدیدات خارجی را در همکاری و همسویی تمام و کمال با قدرت های جهانی تصور مینمود. بر خلاف میل خویش و با توصیه دوستان خارجی خود اصلاحات لازم را انجام میداد، سیاست تنش زدایی در منطقه را دنبال میکرد و معتقد بود این نظم پیش ساخته جایگاهی به مخالفخوان تازه ملحق شده قائل نیست. او یگانه راه حفظ منافع ملی کشور و استمرار حکومت را در دنبالهروی از آن قدرتها ارزیابی مینمود.
رهبران حزب عدالت و توسعه ترکیه در نقطه مقابل دیدگاه فوق قرار دارند. آنها بر خلاف اسلاف خود و سایر رهبران منطقهای عرصه سیاست جهانی را شکل یافته نمیدانند و بر این باورند که جهان ما هنوز راه نرفته بسیار دارد، خود را دنباله رو و عضو امربر ناتو نمیدانند ولی در صدد ترک آن نیز نیستند عضویت در اتحادیه اروپا را سائلانه نمیخواهند اما در صدد قهر از آن به اصطلاح باشگاه مسیحی نیز بر نمیآیند. کشور خود را محتاج اصلاحات میدانند و نظم حاکم بر ناتو و اروپا را لایتغیر و ابدی نمیپندارند. از منظر آنها جهان ما از پیش تعریف شده، نمینماید بلکه هر کشوری با تکیه به فرصتها و پتانسیل خود در این جهان در حالِ شدن؛ سهم، جایگاه و منافع ملی خود را توام با حفظ استقلال عمل تعیین نماید. کشورها اشتباه میکنند و با هر اشتباهی متضرر میشوند اما با هر اقدام صحیحی ارتقای جایگاه مییابند. مهم این است که شکل نهایی سیاست در عرصه جهانی را نپذیرفتهاند.
معرفی دو فرم رسمی عرصهی سیاسی ایران
این نوشته اصلاح طلبی و اصول گرایی را به عنوان دو فرم رسمی عرصه سیاسی داخلی ایران فرض مینماید که در دو دههی گذشته قوای مجریه و مقننه را در اختیار گرفتهاند.
هر چند جریانهای فکری متعددی در عرصهی سیاسی ایران وجود دارند اما به دلایل ساختاری نتوانستهاند سکان هدایت قوای مجریه و مقننه را در اختیار بگیرند و نحوهی برخورد آنها در مواجهه با سایر جریانهای سیاسی به صورت عینی مشهود نشده است.
همین مشخصه باعث میشود اکثر جریانهای سیاسی موقعیت خود را در مواجه با این دو گرایش مفروض تعیین نمایند. در وصف اسلامگرایی سنتی همین بس که ساختاری از دولت را مستقر کرده است که پرهزینهترین ساختار دولتی موجود در جهان است. تمام مسائل پیچیده کشوری و جهانی را به چند کلیشه ساده ایدئولوژیک فرو کاسته و با ناکارآمدی ابزار نارضایتی عموم مردم را مهیا نموده است. در صحنه رقابت سیاسی به صراحت بیان داشته که توسل به انواع دسیسه و خشونت را مجاز میداند و آرزویی جز کنارهگیری خودخواستهی سایر گرایشهای فکری ندارد.
هرچند مردم سالاری دینی خود را نماینده همهی دگر اندیشان معرفی نموده، اما برخی گفتمانها علاقهای به اصطلاح مردم سالاری دینی نشان نمیدهند. اما با کمی اغماض میتوان ملیگرایی هوادار قانون را طی دو دهه گذشته همراه اصلاح طلبی توصیف کرد. در مقاطعی مانند سالهای ۸۸-۹۲ که اصلاحطلبی خود جریانی طردشده محسوب میشد، ملیگرایی هوادار قانون توانسته بود ملیگرایی هوادار سلطنت و سایر دگراندیشان را به یاری اصلاحطلبی گسیل نماید. ماهیت دینی این گروه کم رنگتر شده، بعد مردم سالارانه آن تقویت یافت.
ولی به محض این که اصولگرایی موضع طرد اصلاحطلبی را به موضع همراهی آنها در عرصه سیاسی تعدیل نمود دوباره سنگینی بعد دینی بر مردم سالاری وکم رنگ شدن ملیگرایی هوادار قانون در میان آنها به چشم خورد. امری که از انتخابات ۹۲ به صورت عینی قابل لمس است. دولت تدبیر و امید یکی از علل عدم موفقیت سید محمد خاتمی را تندرویهای قانون گرایان غیردینی تفسیر مینماید و به حضور آنها در عرصه سیاست علاقهای نشان نمیدهد. قانونگرایان نیز با اتکا به سالهای طولانی حضورشان در عرصه سیاست سهم اعطایی دولت را غیرمنصفانه ارزیابی نموده، فاصله خود را با مردم سالاری دینی بیش از گذشته به نمایش میگذارند. ولی همهی دگراندیشان سیاسی به شرط دنبالهروی، موردپسند و پذیرش اصلاحطلبان قرار خواهند گرفت.
بنابراین بسیاری بر این باورند هر دیدگاه دیگری که قصد حضور در عرصه سیاست در ایران را دارد جهت نیل به اهداف خود باید به یکی از این دو جناح ملحق شود.
عنصر سوم در عرصهی سیاست ایران
اقلیت*های مذهبی و زبانی مصداق یکی از همان تازه ملحق شدگان نظم سیاسی هستند که قرار است در این نظم سیاسی جایگاه خود را تعیین نمایند.
شاید کمتر کسی در ایران وجود داشته باشد که منکر نقش مذهب در زندگی فردی و جمعی افراد گردد اما انکار اهمیت هویت زبانی در میان مردم و روشنفکران امری همه روزه است و در اغلب اوقات نقش هویت زبانی در رفتار سیاسی افراد نادیده گرفته میشود. علت تاکیدمان در خصوص هویت زبانی نیز ازاین اپیدمی غفلت، ناشی میشود.
رضا براهنی در کتاب رازهای سرزمین من درباره مریم فرزند چهارم خانواده ای که از شدت فقر او را به یک ارتشی عقیم میفروشند مینویسد: «از همه بدتر خود مریم بود که فریاد میزد “آبا، آبا، آبا! “و گریه میکرد. از مترجم پرسیدم آبا یعنی چه؟ گفت: در زبانی فقرای تبریز یعنی مادر » (ص۲۶۲) رضا براهنی با گفتن این جمله که “آبا” در زبان فقرای تبریز یعنی مادر نشان میدهد سایر طبقات تبریز مادر خود را با لفظ دیگری صدا میکنند و فریاد ” آبا , آبا”ی مریم همه مشخصات او را فاش مینماید.
همه تجربهها و زندگی فرد در زبان نقش بسته است نه تنها هر ملتی برای خود زبان مخصوصی دارد که حاوی تاریخ، اساطیر، سنن و اعتقادات آن ملت است بلکه زبان مورد استفاده اقشار مختلف نشانگر محیط تربیتی، طبقه اقتصادی، شان اجتماعی و حتی محدوده سنی نیز است.
کم نیستند صاحب نظرانی مانند ویتگنشتاین که برای زبان در زندگی و تجربه افراد نقش مهمی قائلند. دیدگاههایی که حتی تطابق تحصیلات فرد با تجربه های نخستین زندگی را ضروری میدانند.
برنشتاین می گوید: کودکانی که دارای زمینه های اجتماعی گوناگونی هستند علائم یا شکلهای گفتاری متفاوتی در طی سالهای نخستین زندگی شان به وجود میآورند که بر تجربههای تحصیلی بعدی آنها اثر میگذارد. آنها تفاوتهای انتظام یافتهای در شیوه های کاربرد زبان دارند. بیش از نصف مردم ایران اعم از عرب، کرد، بلوچ، ترکمن، ترک و غیره به دلیل شیوه کاربرد زبان رسمی، با زندگی فاصله عاطفی و احساسی پیدا کرده اند.
آنها زندگی را باتمام وجود و با احساسات خود درک نمی کنند. عواطف آنها در فیلتر ترجمه به زبان رسمی از حضور در عرصهی اجتماعی زندگی منع میشود.
این یکی از اساسیترین نکاتی است که انسان غیر شیعه و غیر فارس را در عرصهی اجتماعی بدون وجود تبعیض قانونی به شهروند درجه دوم تبدیل می کند.
زندگی اجتماعی فعلی اکثر اقلیتهای زبانی و مذهبی با تجربیات اولیه آنها که در بستر زبان و مذهب دیگری شکل گرفته است همخوانی ندارد.
کارل ارنست استاد مطالعات دینی دانشگاه کارولینای شمالی و عضو آکادمی علوم و هنرهای آمریکا معتقد است روشنفکران فرهنگهای حاکم از درک فرهنگهای دیگر عاجز هستند. همچنان که اصلاح طلبی و اصولگرایی در مواجهه با هویت و حقوق اقلیتهای مذهبی و زبانی ایران (اگر نگوییم از منظر نظر) در عمل تشابهات جدی با هم دارند و برخی محدودیتهای موجود در قبال حقوق اقلیتهای زبانی را طبیعی و نتیجه شکلگیری دولت متمرکز در ایران و تاکید بر هویت یکپارچه ایرانی میدانند. حسین بشیریه در کتاب موانع توسعه سیاسی در ایران به صراحت از ادغام مناطق نیمه مستقل آذربایجان و خوزستان و غیره سخن گفته و آنها را لازمه تکوین دولت ملی در ایران میداند.
وجه تمایز خط سوم با دو گرایش رسمی
اقلیتهای مذهبی و زبانی در موارد زیر خود را از هر دو گرایش رسمی عرصه سیاسی ایران متمایز میدانند.
الف) تعریف آنها از هویت جمعی افراد اصلیترین وجه تمایز است که تاثیر خود را در همه حوزهها نشان میدهد. از منظر اقلیتها، جمعیت ساکن در ایران در درجه اول انسانند و اکثریت آنها مسلمان. شرایط سیاسی حال و تاریخی گذشته منافع انها را در یکدیگر تنیده، و بعضا رودرروی هم قرار داده است. اگر یک حزب سیاسی یا تشکل قومی بخواهد هویت ثانوی خود را در برابر حقوق اولیهی خود قرار دهد، اساسا امکان همزیستی مسالمتآمیز برای رقابت سیاسی فراهم نمیشود. چیزی که هر دو گرایش رسمی فوقالذکر، در برخورد با حقوق اولیهای مانند حق تحصیل به زبان مادری، حق داشتن احزاب مستقل قومی، حق برگزاری مراسمات و مناسک تاریخی و فرهنگی به آنها از دریچهی هویت ثانوی که همان منافع ملی و حاکمیت ایران است، مینگرند.
ب) توسعه فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متوازن به جای توسعه نفع محور، مطمح نظر اقلیتهاست.
اگر بنا باشد هر فرد یا گروهی با تکیه بر یکی از عناصر هویتی، خود را تافته جدا بافته بداند، و برای دیگران نیز چارچوب فکری تعیین نماید توسعه سیاسی برای همیشه رویایی دست نیافتنی خواهد بود. از همین گزاره مساله تقدم هویتها برای توسعه سیاسی و جامعه مدنی امری کلیدی محسوب میشود. مانعی دیگر برای تحقق توسعه سیاسی و جامعه مدنی یکیانگاری هویت با حقانیت است که جایی برای همزیستی و رقابت نمیگذارد. به همین دلیل تقدیم هویت انسانی با سایر عناصر هویتی و عدم خلط هویت و حقانیت شرط اساسی اقلیتها در مواجهه با گرایشهای دیگر عرصه سیاسی ایران جهت نیل به توسعه سیاسی و جامعه مدنی میباشد.
ج) گسترش جامعه مدنی و انتظارات اقلیتهای مذهبی و زبانی از نهادهای مدنی نیز متفاوت است.
معنای معاصر جامعه مدنی نه در برابر مفاهیم و نیروهای سنتی و نه در برابر نیروهای مدرن جامعه قرار گرفته است. این مفهوم از منظر اقلیتها در برابر دستگاه عظیمالجثه و ساختار انحصارطلب و یکسانانگار سیاست و حکومت در برابر شهروندان بی پناه و سرگردان تکوین یافته است. و جامعه ایران با دولت قوی (Strong State) و جامعه ضعیف (Weak Society) مواجه است. جامعه مدنی باید به عنوان سرپناههای جامعه در برابر دولت عمل نماید. دستگاه یکسانساز حکومتی علاقه فزایندهای به تعیین هویت و خودآگاهی مردم دارد. جامعه مدنی باید هویتهای متکثر جامعه را در برابر یکسانسازی تقویت نماید. این روایت از جامعه مدنی، در نظر و عمل سودای تجهیز و سازماندهی جامعه را در برابر نفوذ و تجاوز ساختار دولت در سر دارد. بنابراین آن دسته از گروههای سیاسی که اهداف خود را وابسته به تصاحب قدرت و سهیم شدن در عرصه رسمی سیاست میدانند، اشتراکی در این روایت نخواهند داشت.
د) تحلیل اقلیتها از عقب ماندگی ایران و راههای جبران آن به کلی با تحلیل هر دو قرائت رسمی موردنظر متفاوت است. این تفاوت در ارزیابی از علل مشکلات عدیدهی اجتماعی فعلی و راههای انتفاع انها نیز خودنمایی میکند.
ه) اگر دکتر سروش پلورالیسم را در تکثر فهم دینی میبیند و قانونگرایان آن را تا همزیستی گروههای سیاسی قانونی ایران و پذیرندگان برخی خطوط قرمز خودساخته بسط میدهند، اقلیتها پلورالیسم را برای همه گروههای اتنیکی، مذهبی و برداشتن خطوط قرمز خودساخته تا دروازههای انسانیت توصیه مینمایند.
اقلیتهای مذهبی و زبانی جهت تحقق همزیستی توجه ویژهای به تشریح سطوح مختلف هویتی و تعلقی یک فرد دارند تا گامی در راستای رفع نگرانی محافظهکاران و ازلی انگاران برخی حلقههای هویتی برداشته باشند. چنین ملاحظاتی میتواند همزیستی انتقادی خطوط مختلف عرصه سیاست ایران را ممکن سازد. از طرف دیگر انتظار دارند نباید تک صدایی زبان فارسی و مذهب شیعه به صورت خطوط قرمزی ابزاری در دست گروهی جهت استفاده از احساسات پوپولیستی و عوامگرایانه و ایرانگرایانه جهت تسویه حسابهای سیاسی و سلب آزادی رقابتی از گروههای دیگر عمل نماید. امری که حداقل ملیگرایان طرفدار حکومت قانون در قبال مراسم قلعه بابک و تظاهرات خرداد ۸۵ آذربایجان به آن متوسل شده و از همراهی خود با اسلام سنتی در مواجه با حقوق ملل غیرفارس سخنها گفتهاند.
این گفتمان هر چند ید طولایی در انتقاد از قانون اساسی ایران و تضییق حقوق اساسی همه شهروندان دارد اما در مواجهه با قوانینی که باعث تبعیض به اقلیتهای ملی ایران شده است بر طبل قانونگرایی کوبیده، آنها را به رسمیت شناختند.
و امـا . . .
امروزه شاهد روشنفکرانی هستیم که سعی در درک و فهم فرهنگ های غیر رسمی در ایران دارند گرچه این عده قلیل نیز بعد از پذیرش حقوق اقلیتهای زبانی به همان نظریه عرصه شکل یافته و تغییرناپذیر سیاست در ایران متوسل میشوند و از روشنفکران اقلیتهای مذهبی و زبانی می خواهند به یکی از دو قطب سیاست پیوسته و مطالبات خود را از منظر آنها مطرح نمایند. فعالان هویت طلب اقلیتهای زبانی نمی خواهند نظم سیاسی موجود را نظم نهایی بپندارند آنها میخواهند خود را به صورت یک نیروی پیشرو و مطالبهگر مطرح نموده و جایگاه خود را در ایران در حال شدن، تعیین نمایند. برای اقلیتهای زبانی و مذهبی تقسیم بندی اصلی میان مذهب و زبان رسمی و انسانهایی است که به خاطر مذهب و زبان غیر رسمی خود هر روز در رسانهها و محل زندگی تحقیر میشوند.
نیروی سیاسی مرکزگرا در بهترین حالت با یک دید تقلیل گرایانه خواستههای آنها را در حد یک مطالبه فرعی در کنار مباحث اصلی عرصه سیاست به رسمیت می شناسد.
اقلیتهای مذهبی و زبانی هرگز بیطرف نبوده اند بلکه یک طرف ثابت عرصه سیاست بودهاند و خواستهها و مطالباتی به وسعت بیش از نصف ایران داشته اند، مطالباتی مانند رفع محرومیتهای اقتصادی و تحقیرهای نهادینه شده و حق تحصیل به زبان مادری مقدمه تحقق حقوق بشر و دموکراسی میدانند و نهاد سیاسی مختص خود را لازمه برپایی سیستم دموکراتیک ارزیابی میکنند.
اصلاح طلبی خواستار دنباله روی حسنی مبارکوار فعالان قومی و مذهبی است و اصولگرایی منافع خود را در قهر احمدی نژادگونه اقلیتها می بیند اما هیچ کدام این دو، خواسته اقلیتهای زبانی و مذهبی نخواهد بود. عرصه سیاست و نظم سیاسی در ایران راه نرفته بسیار دارد…
——————-
*واژه اقلیت در این نوشته معنای کمیتی ندارد بلکه مفهوم سیاسی آن به کار رفته که بیشتر جنبه غیرحاکمیتی آن مدنظر است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.