gandalf_bilbo_baggins_hobbit_3-wide-600x375

با اکران فیلم هابیت: نبرد پنج ارتش سه‌گانه‌ی پیتر جکسون از کتاب معروف هابیت، نوشته‌ی جى. آر. آر. تالکین، به پایان رسید، سه‌گانه‌اى که از حیث هزینه‌ی تولید یکى از پرخرج‌ترین پروژه‌هاى تاریخ سینما است. قسمت‌هاى اول و دوم این فیلم در سال‌هاى ٢٠١٢ و ٢٠١٣ اکران شده بودند و فروش بسیار خوبى در گیشه داشتند. با توجه به همین عوامل مى‌توان منتظر درخشش قسمت پایانى فیلم در سینماهاى سراسر جهان بود.

 

اما حالا که هر سه قسمت فیلم دیده شده، مى‌توان این پرسش را پیش کشید که فیلم‌هاى هابیت، خارج از منطق گیشه و بازار، در کجاى «سینما» ایستاده‌اند؟ فراموش نکنیم که این فیلم‌ها بیش از هرچیز، از کارگردانی و بازیگری گرفته تا سبک تولید و جلوه‌هاى ویژه، وامدار سه‌گانه‌ی ارباب حلقه‌ها هستند که تنها قسمت سوم آن برنده‌ی یازده جایزه‌ی اسکار شد. شاید بتوان با مقایسه‌ی این دو تریلوژى و کنار هم گذاشتن کتاب‌ها، به این سؤال جواب داد که: چرا هابیت آن‌گونه که هواداران تالکین و جکسون توقع داشتند،‌ تر و تازه از آب در نیامد؟

هابیت کتاب کوچکى است که تالکین براى کودکان نوشت و ارباب حلقه‌ها اثرى حجیم و حماسى است که هفده سال بعد براى بزرگسالان نوشته شد. درست است که نقطه‌ی عزیمت و شروع ارباب حلقه‌ها شصت سال بعد از پایان هابیت است، اما تالکین در جاى جاى کتاب ارباب حلقه‌ها به عقب باز مى‌گردد و درباره‌ی هابیت نکات تازه‌اى مى‌نویسد. به این دلیل، ما در واقع با دو روایت از هابیت مواجه ایم: اول روایت اصلى کودکانه، و دوم مجموعه‌ی مفصلى از ضمائم بعدى که اندک اندک به داستان اصلى اضافه شده‌اند. ضمن این که، در هنگام انتشار هابیت داستان‌هاى بعدى حلقه عملاً وجود نداشتند و خواننده درکى از اتفاقات بعدى و ماجراهاى تقابل گندالف و سائورون و ماجراهاى بعدى در سرزمین میانه نداشته. در همین بستر است که امروز وقتى به هابیت بر مى‌گردیم نمى‌توانیم ماجرا را فارغ از ظهور ارباب تاریکى و جدال‌ها براى رسیدن به حلقه روایت کنیم. همین طور است نقش تعیین‌کننده‌ی لگولاس به عنوان الف محافظ حلقه که در کتاب هابیت وجود ندارد اما از روایات بعدى در ارباب حلقه‌ها مى‌توانیم حضورش را در ماجراى هابیت کاملاً محتمل فرض کنیم. جکسون با دقت و موشکافى و زیرکى توانسته این رشته‌هاى آشکار و مخفى و روایات مختلف را در کنار هم چفت کند و هابیت را از آن کتاب کودکانه به جایگاه واقعى خودش به عنوان یک حماسه باز گرداند. ولى این زیرکى همه‌ى ماجرا نیست.

 

بزرگ‌ترین اشتباه جکسون، اضافه کردن شخصیت یک الف مؤنث به اسم تائوریل به داستان است که قرار است همراه با کیلى و لگولاس مثلث عشقى فیلم باشند. فکر مى‌کنم حتا تصور این مثلث عشقى هم بقایاى جسد خاک‌شده‌ى تالکین را در قبر به لرزه در آورده. مثلث عشقى بین دو الف و یک دورف!

 

آن‌چه در این میان بیش از همه جلب توجه مى کند، فارغ از این ریزبینى‌ها، حکمرانى منطق گیشه در فیلم است، منطق گیشه‌اى که داستان هابیت را که قاعدتاً ظرفیتى بیش از یک فیلم ندارد تبدیل به دوگانه و در کمال تعجب در میانه‌هاى پروژه (و پس از پایان فیلم‌بردارى و با اعلام ناگهانى کارگردان) تبدیل به سه‌گانه مى‌کند! اگر قرار بود ارباب حلقه‌ها با همین منطق ساخته شود، به راحتى مى‌توانست ماجرا به قسمت‌هاى هفت و هشت هم برسد. این طولانى شدن داستانى با ظرفیت کم، تیم تولید را ناچار کرده است دست به روش‌هایى بزنند که عملاً موجب شده نفس روایت فیلم گرفته شود.

به عنوان مثال، در هابیت شماره دو، کارگردان براى پر کردن زمان دو ساعته‌ی فیلم سکانسى طولانى به بحث میان اسماگ و بیلبو اختصاص داده، سکانسى بى‌منطق و خارج از داستان اصلى که تنها موجب شده ترس تماشاگر از اژد‌ها بریزد. در حقیقت، اژدهاى داستان هابیت آن‌قدر وحشت‌آفرین است که عملاً تمام ماجرا بر پایه‌ی این ترس آفریده شده. در حالى که در فیلم جکسون اژد‌ها از آن افسانه‌ى وحشت با تبدیل مى‌شود به موجودى زمینى و در دسترس که حالا مى‌تواند گاهى هم آتش‌افروزى کند! در فیلم سوم همین اتفاق در سکانس‌هاى کشته شدن کیلى و بعد تورین مى‌افتد. ماجراى عزادارى براى آن دو آن‌قدر کش مى‌آید که کل تأثیرگذارى تراژیک این مرگ‌ها از بین مى‌رود.

 

ENTER MOVIE-HOBBIT 3 MCT

 

اما از همه‌ی این‌ها مهم‌تر، و به نظرم بزرگ‌ترین اشتباه جکسون، اضافه کردن شخصیت یک الف مؤنث به اسم تائوریل به داستان است که قرار است همراه با کیلى و لگولاس مثلث عشقى فیلم باشند. فکر مى‌کنم حتا تصور این مثلث عشقى هم بقایاى جسد خاک‌شده‌ى تالکین را در قبر به لرزه در آورده. مثلث عشقى بین دو الف و یک دورف! با توصیفات تالکین از روابط این دو گونه‌ی غیرانسانى، عشق میان الف و دورف به راحتى مى‌تواند تمام ساختار سرزمین میانه را زیرورو کند. آن‌وقت پیتر جکسون با خیال راحت و صرفاً برای راضى کردن گیشه و اضافه کردن عنصر عشق به داستان، تمامى قواعد جهان تالکین را تغییر مى‌دهد و این رابطه‌ی عشقى را وارد داستان مى‌کند. در پایان هم پس از کشته شدن کیلى و در یک سکانس سطحى و شعارى، در حالى که تائوریل در حال عزادارى بر جسد کیلى است، جمله‌ی قصارى از تراندویل، پادشاه الف‌هاى جنگل سیاه، مى‌شنویم که «بله عشق واقعى این است.» تصور کنید: پادشاه الف‌ها، که خود را بر‌ترین موجودات روى زمین مى‌دانند، نظاره گر عشق یک الف به یک دورف باشد و چنین جمله‌ى رمانتیکى بگوید!

به جز این‌ها، جکسون در بخش‌هاى دیگرى نیز ناچار به زیاده‌گویى شده، از جمله پررنگ شدن و تأکید بر شخصیت بارد تیرانداز و یا طولانى کردن ماجراى نجات گندالف به دست گالادریل، که شاید این بخش‌ها را بتوان به واسطه‌ی حضور دراماتیک شخصیت‌ها و همینطور حفظ ریتم فیلم قابل توجیه دانست.

 

بازیگران فیلم هابیت به همراه پیتر جکسون در مراسم فرش قرمز

 

با وجود تمام تمهیدات اما هابیت ریتم مورد انتظار یک اثر حماسى را ندارد. سکانس‌هایى از هر سه فیلم براى تماشاگر ملال‌آور هستند و توقع تماشاگرِ ارباب حلقه‌ها را بر آورده نمى‌کنند. در این میان، شخصیت‌پردازى بیلبو هم درست از آب در نمى‌آید. به‌‌ همان نسبتى که کارگردان ناچار شده سناریو و داستان را کش بیاورد، شخصیت بیلبو کمرنگ و کمرنگ‌تر شده. حتا منطق رفتارهاى او براى تماشاگر روشن نمى‌شود و نمى‌دانیم که چرا رفتارهایى عجیب مى‌کند. نمى‌دانیم چرا همه‌چیز را مى دزدد و چرا گاهى شجاع است و گاهى ترسو. به واقع، جکسون نتوانسته خوى هابیتى این شخصیت را به ما نشان دهد. تصویرى که تالکین از هابیت‌ها در هردو کتاب هابیت و ارباب حلقه‌ها مى‌دهد ما را در مجموع به شناختى از این گونه‌ی غیرانسانى مى‌رساند که در نتیجه مجموع رفتارهاى بیلبو (و بعد‌ها فرودو، پیپین، و مرى) باورپذیر و قابل قبول مى‌شوند. تنها خصوصیتى که این هابیت‌ها را را از مجموعه‌ی هم‌نژادان‌شان جدا مى‌کند تصمیم‌شان به سفر و ماجراجویى است. اما جکسون بیلبو را طورى ساخته و پرداخته که گویى ما تنها با «انسانى» کوتوله طرف ایم، در حالى که تمام این گونه‌هاى غیرانسانى براى خود پیشینه، تاریخ،‌نژاد، پادشاهى، فرهنگ، زبان و کلاٌ ساختار اجتماعى و اخلاقى جداگانه دارند.

در مجموع، سه‌گانه‌ی هابیت گرچه با امکانات بسیار مدرن‌تر و با تکنولوژى‌هاى کامپیوترى پیشرفته‌ترى ساخته شده، به دلیل طولانى شدن قصه و همین طور دخل‌وتصرف‌هاى غیرضرورى جکسون در داستان، به جذابیت ارباب حلقه‌ها از آب در نیامده است. شاید اگر جکسون و تهیه‌کنندگان فیلم کمتر به رقم‌هاى عجیب فروش فکر مى کردند و داستان را در یک یا نهایتاً دو قسمت به پایان مى‌بردند نیاز به این همه شاخ و برگ اضافی پیدا نمى شد و آن‌گاه بیشتر مى‌شد به دنیای یگانه و بى رقیب تالکین وفادار ماند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com