بمصداق «هر کسی از ظن خود شد یار من»، هر کس از جایی که همیشه در آن بوده است درباره تجدید روابط دیپلوماتیک بین ایالات متحده و کوبا اظهار نظر میکند. در این میان برخی واکنشهای چپ نمایانه در جمهوری اسلامی ایران، جایی که «سازش قهرمانانه» در حال حاضر دکترین سیاست خارجی آنرا تشکیل میدهد از همه عجیب تر به نظر میرسد. رتبه دوم عجیب بودن، از آن واکنش فرصت طلبانی است که در عرض شانزده سال گذشته در کارزار جهانی برای آزادی پنج میهندوست کوبایی غایب بودند، یا حتا اخبار و گزارشهای آن کارزار جهانی را منتشر نکردند و امروز ناگهان جشن میگیرند و اعلامیه میدهند! … «در اینجا، انقلاب برای فروش نبود، و نتیجاً پیروز شد. در اینجا «بهار» توسط رزمندگان آزادی واقعی رهبری شد، و نتیجتاً شرافت ببار آورد. در اینجا، مردم برای نیم قرن ساکت ماندند، ایالات متحده را مجبور ساختند معذرت بخواهد و اشتباه بودن سیاست خود بپذیرد.»
منبع: الاخبار
جمعه ١۹ دسامبر ۲۰۱۴
نویسنده:سامی کلیب
هاوانا- خورشید در پشت محلات قدیمی در هاوانا غروب میکند. عشاق در امتداد پیاده روها پراکنده اند. در اینجا از نژادپرستی و دکترین ها و فرقه های مذهبی، جنگ های «داعش» و «جبهه النصره» و نبردهای داحس و الغبراء اثری نیست. عشاق از قومیت ها و نژادهای گوناگون می باشند. ریشه های آفریقایی و اسپانیایی آنها زیبایی متمایزی به شبهای کوبا میدهد. شهر با ترنم موسیقی سالسا که از خودروهای پارک شده در دو سوی خیابان به گوش میرسد، میرقصد.
شعارها علیه ایالات متحده هسمایه به ردیف در جاده بین هاوانا و سنتا کلارا مشاهده میشوند. در میان بیرق ها تصاویر «پنج کوبایی» که ایالات متحده آنها را به اتهام رسوخ در آپوزیسیون کوبایی در ایالات متحده زندانی کرده بود بچشم میخورد. دستگیری آنها به یک مسأله دیپلوماتیک بین دو کشور مبدل شد.
کارمند شرکت کرایه خودرو لبخند میزند. او گرد و غبار را از شیشه جلوی یک خودرو پاک میکند، زیر آن میرود و برمیخیزد، دور آن قدم میزند تا مطمئن شود که آسیب ندیده است.، و سپس اوراق کرایه را برای امضاء ارائه میکند. او مجدداً لبخند میزند و میگوید «من تا سنتا کلارا همراه شما خواهم بود.» او مانند همه مردم این کشور زیبا و گرم، به نظر میرسد عشق خود را به کسی که در سنتا کلارا است، حفظ کرده است.
پیش از ترک هاوانا، پایتخت، ما از مقابل ساختمان «بخش منافع ایالات متحده» که ١٣٨ پرچم سیاه بر آن قرار دارد، گذشتیم. کوبا از این طریق صفحه الکترونیکی نصب شده بر طبقه پنجم «بخش جاسوسی»-نامی که در اینجا به آن داده اند- را مسدود میکند، تا مانع پخش تبلیغات ضدرژیم بشود. طی دوره های رئیس جمهور باراک اوباما روابط کمی بهبود یافته، اما کوبا همچنان از بی عدالتی همسایه خود در رنج است.
در بهار ١۹۶٠، کریستین هرتر، وزیر امورخارجه ایالات متحده ضرورت اتخاذ یک «موضع مثبت و خط عمل را که در منتهای تردستی و غیرعلنی بودن بیشترین تأثیر را بر محروم کردن کوبا از پول و تجهیزات داشته باشد، موجب کاهش پول و دستمزهای واقعی، گرسنگی، استیصال بشود و دولت را سرنگون کند» اعلام کرد.
کوبا گرسنگی را تحمل نمود و پایدار باقی ماند. کوبا سربلند ماند و حرمت رزمندگان آزادی خود را حفظ کرد.
زن کوبایی با لبخندهای سفید و در حالی که بسمت ما خم شده بود، و تقریباً سر خود را از پنجره وارد خودرو کرده بود پرسید «ممکن است لطفاً راه سنتا کلارا را به من نشان دهید؟» او میگوید عازم جایی در آن حوالی است. او سعی کرد در صندلی عقب بنشیند، اما ما از او خواستیم در کنار راننده بنشیند. من در صندلی عقب نشستم.
او احترام ما برای زنان را می ستاید. از ما میپرسد از کجا آمده ایم و به نظر میرسد بیشتر علاقه دارد بداند در کشور ما چه میگذرد. در اینجا، فرهنگ عمومی بیشتر بسمت ادبیات، هنر، علم، و طب گرایش دارد. مردم به نظر میرسد به اندازه کافی رنج برده اند. او میگوید فلسطین تنها چیزی بود که درباره جهان عرب میدانست. کوبا علیرغم ظرفیت های محدود خود، در حال حاضر میزبان دانشجوبان فلسطینی است. زن کوبایی راجع به سوریه، عراق، «دولت اسلامی در عراق و شام» (داعش)، تونس، یمن، و مصر میداند. او لبخند میزند و میگوید« مواظب ایالات متحده و ناتو باشید، آنها علت مشکلات ما هستند.»
نام او ماریا است. حلقه طلایی ساده انگشت او شاید نشانه یکی از بیشمار داستانهای عاشقانه در کوبا باشد. همه ما سکوت میکنیم. او دست راست خود را روی پنجره میگذارد، برای مردمی که در پیاده روها ایستاده اند دست تکان میدهد چنانکه گویی آنها را میشناسد، ما را به مقصدمان هدایت میکند، از ما تشکر میکند و پیاده میشود. در اینجا، مردم مهربانند و زندگی را دوست دارند. آنها کتاب خوانده اند و در طول تحریمهای تحمیل شده به کشورشان صبور بوده اند. آنها رویای داشتن حدی از تجمل را دارند، اما نه به قیمت شرف خود.
ماریا هر روز برای رفتن سرکار حدود ۵٠ کیلومتر را طی میکند. او دو مدرک تحصیلی دارد، یکی در پرستاری و دیگری در ادبیات جهان. تصویری از چه گوارا بر سینه دارد. تصاویر «چه»- آنطور که با محبت در اینجا نامیده میشود- در امتداد جاده بین هاوانا و سنتا کلارا قرار دارند. در همه تصاویر او لبخند بر لب دارد. چنانچه گویی به جایی که ایالات متحده در صحنه جهانی در آن قرار گرفته است- یا شاید بر آنچه از چپ عرب در عصر خلافت اسلامی باقی مانده است-میخندد.
چه گوارا کوبایی نبود. او یک پزشک، روشنفکر، و نویسنده آرژانتینی بود. او برای حمایت از انقلاب به کوبا آمد. مردم او را دوست داشتند، سیمای او بر هر قلب و خیابان نقش بسته است. تصاویر او پس از مرگش به فراوانی وجود دارد، در حالی که تصاویر یا مجسمه های فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا بندرت دیده میشود. رهبران در اینجا قیام میکنند، پیروز میشوند و کشور خود را میسازند. در کشورهایی که مجمسه های رهبران تقدیس میشوند، رهبران مردم خود را غارت میکنند. در اینجا، تاریخ شورشیان و رهبران را یکسان برسمیت میشناسد. در آنجا، تاریخ مجسمه ها و کسانی که مجسمه ها نماد آنها است را محکوم میکند.
سنتا کلارا چقدر زیباست. مجسمه چه گوارا سر به آسمان کشیده است. مجسمه بر گور او، که یک زیارتگاه شده است و بیشتر از هرجای دیگر گردشگران را جلب میکند، قرار دارد. یک تصویر مربع شکل از شورشی جذاب بین قابهای گِرد تصاویر رفقای او در مبارزه و انقلاب، آویزان است. یک گل سوسن صورتی در کنار تصویر قرار دارد، و در زیر آن مشعلی است که شبانه روز- مانند انقلاب و مانند شرف مردم در کوبای امروز- روشن است.
متصدی اطلاعات به ما لبخند میزند. او میداند که ما- مانند میلیونهای دیگری که پیش از ما آمدند- آمده ایم شعله یک انقلاب واقعی را تجربه کنیم. در اینجا انقلاب فرزندان خود را نخورد، درست همانطور که دیگران انقلاب را نخوردند. کارمند به ما لیخند میزند و یادآور میشود که گرفتن عکس ممنوع است، و به خواندن ادامه میدهد. ما میپرسیم آیا باید ورودیه بپردازیم. او کتاب را میبنند، میخندد، عینک خود را برمیدارد، و به اسپانیایی میگوید «رفقای عزیز، انقلاب برای فروش نیست.» متحدین سابق در انقلابهای ما، که در حال حاضر بخشی از ائتلاف ناتو هستند، به ذهن من می آیند.
بسیاری از متعلقات چه گوارا و رفقای او در اینجا نگه داری میشوند: کارت شناسایی او با تاریخ تولدش در ١۹٢٨، دوربینی که آخرین عکسهای شورشیان را میگرفت، یک فنجان مِیت (یک نوشیدنی سبز شبیه چای)، یک طپانچه کولت، لباس نظامی، یک رادیو قدیمی، یک کمربند چرمی، و تصاویر زیادی از یار انقلاب با فیدل کاسترو رهبر انقلاب. هر قطعه با چندین توضیح همراه است.
بازدید کنندگان بنای یادبود احساس عجیبی را تجربه میکنند. این میتواند بعلت اهمیت محل باشد، یا شاید تاریخ پرافتخاری که در لبخند و در برخی از متعلقات او متبلور است.
هر روز حدود ١۵٠٠ بازدید کننده مانند ما به بنای یادبود می آیند. اگر هر بازدید کننده فقط یک دلار بپردازد، این به بهبود شرایط در کوبا کمک خواهد کرد. اما در اینجا، انقلاب برای فروش نیست. اکثریت بازدید کنندگان ایتالیایی هستند. متصدی بنای یادبود به شوخی میگوید «بویژه زنان ایتالیایی».
ما تنها عربها در فهرست بازدید کنندگان هستیم. اعراب به تاریخ انقلاب کوبا، یا شاید به این نوع گردشگری علاقه ای ندارند. پول اعراب در بانکهای آمریکایی انباشت میشود، در خیابانها و کلوبهای شبانه و کازینوهای اروپایی خرج میشود، یا برای گروه های تروریستی تکفیری برای ویران کردن کشورهای دیگر، که برخی شبیه کوبا هستند، فرستاده میشود. متصدی خوشحال میشود وقتی از ما میشنود که سیمای «چه» در قلوب و خانه های بسیاری در کشورهای عربی حک شده است.
شب کوبا بر سنتا کلارا می نشیند. ما، شبیه اکثر کوبایی ها، از بسته زرد رنگ سیگاری بیرون میکشیم. در اینجا، برخلاف کشور ما، سیگار در انحصار نخبگان فاسدی که غیرقانونی ثروت اندوخته اند، یا سیاستمدارانی که مردم را غارت میکنند، نیست. سیگار در اینجا نماد وضعیت یا طبقه اجتماعی نیست. زباله جمع کن ها، خدمه رستورانها، رانندگان تاکسی، روشنفکران، سیاستمداران، و همه سیگار میکشند. سیگار افتخار کوبا است.
شبهای کوبا زیباست. یک احساس عمومی شادی وجود دارد که برفراز وضع اقتصادی دشوار قرار دارد و قلوب مردم را اشغال میکند. از ساعات اولیه شب، موسیقی کوبایی از خانه ها، رستورانها و کافه ها بگوش میرسد. کوبایی ها در لباسهای تابستانی خود در مقابل خانه های خود گرد می آیند. دیدن رقص زنان خانه دار با همسران خود بسیار متداول است. همه مهمان نوازند، و میزبان میتواند مهمانی را که راه گم کرده است صدها کیلومتر همراهی کند. مردم مهربانی را از خود نشان میدهند که در هر کشور دیگر جهان بندرت میتوان یافت.
انقلاب کوبا از هیچ بوجود نیامد. تاریخ کشور شباهت های بسیای با تاریخ کشورهای عربی دارد. کوبا، از استقلال خود در ١۹٠٢، میدانسته چگونه حکام فاسد مرتبط با ایالات متحده را تنبیه کند. همسایه آمریکایی در تجاوز به همسایه کوچکتر تردید به خود راه نمیداد. ایالات متحده حداقل سه بار به کوبا حمله کرد، و به سرکار آوردن و حمایت از فولخنتیو باتیستا دیکتاتور، که مردم را سرکوب کرد و کشور خود را به غرب فروخت، کمک کرد. آیا او کسی را بیاد شما می آورد؟ او نه یک نفر، بلکه بسیاری را بیاد شما می آورد.
باتیستا فیدل کاسترو جوان را دستگیر کرد. کاسترو در زندان دیکتاتور نامه های معروف «تاریخ مرا تبرئه خواهد کرد» را نوشت. و تاریخ حق او را ادا کرد. اتحاد شوروی متحد آن شد. چین از او حمایت کرد. ایالات متحده رابطه با همسایه خود را، که نماد نیرومند شرافت شد، قطع کرد. واگیری انقلاب گسترش یافت. تصاویر «چه» مانند سوسن ها با شکوه در سرتاسر آمریکای لاتین و آفریقا جوانه زد. او تا لحظه ای که بولیوی- جایی که احساس انقلابی را در آن زنده کرده بود- به آن خیانت کرد پرچم غرور و شرافت را برافراشته نگه داشت.
«گوارا» شهید شد. انقلاب پیروز شد. آمریکا خشمگین شد، و با مجازات شرکتهایی که با کوبا مبادله داشتند درصدد اختناق اقتصادی کشور برآمد. آیا این چیزی را بیاد شما می آورد؟ اروپایی ها حمایت خود را پشت سر واشنگتن قرار دادند. تاریخ چگونه خود را تکرار میکند. سازمان ملل ناتوان- که گاهی اوقات محکوم میکند، و در زمانهای دیگر صرفاً منفعل می ماند- بیشتر از آنچه باید به خواب رفت، درست شبیه کاری که با فلسطین میکند.
کوبا عقب ننشت و سربلند ایستاد. او از شرافت مردم خود یک تعهد، و از غرور آنها یک مشعل راهنما ساخت. سپس نوبت جورج دبلیو بوش متجاوز دیوانه رسید. نرون عراق درصدد برآمد همسابه شورشی خود را تنبیه کند. او گفت «ما بزودی رژیم کوبا را پایین خواهیم آورد.» «گوارا» در تصویر خود به او خندید و کاسترو به او ریشخند زد. او از تخت بیمارستان خود گفت «بوش باید بیاد بیاورد که ما، با اینکه فقط هزار نفر بودیم و دیکتاتور کوبا هشتاد هزار نفر نیرو داشت، باتیستا را شکست دادیم… ما زندگی متجاوز را به جهنم مبدل خواهیم کرد.»
تهدیدات بی نتیجه ماند، و تحریمها نتوانست شرف مردم کوبا، یا آموزش در کشور را تضعیف نماید. کوبا از نظر علمی، پزشکی، و فرهنگی بنحو خیره کننده ای پیشرفت کرد. کشور برای درمان دیابت، کلسترول، و حداقل سیزده بیماری واگیرداری که کودکان را مبتلا میکند دارو و درمان تولید میکند، و نخستین واکسن علیه صرع را ساخته است. کشور به بیش از ۴٠ کشور دارو صادر میکند، و بیش از هشتاد هزار پزشک آن در همسایگی در ونزوئلادر زمان هوگو چاوز فقید وفادار کار میکردند.
کاسترو به بوش گفت «شما میتوانید بمب به جهان صادر کنید، و ما دارو و پزشک صادر خواهیم کرد.»
سرودی اپرایی «بدرود فرمانده» (Hasta Siempre, Comandante) از رادیو پخش میشود. صدای آنرا بلند میکنیم. خودرو مانند جریان رودخانه از میان درختهای پُر شاخ و برگ حرکت میکند. نسیم شبانه پس از دو روز در سنتا کلارا طراوت بخش است. مزارع سبز، مراتع رنگارنگ، و خانه های چوبی قدیمی در روستاهای کوبا به ما لبخند میزنند. ما به اجرای دیگری از سرود که توسط یک گروه کوبایی است گوش میدهیم. اجراهای بسیاری از سرود وجود دارد، که خاطره رفیقی را گرامی میدارد که از آرژانتین آمد تا به کوبایی ها بگوید که قیام علیه دیکتاتوری، ستم، استبداد، و استعمار یکی است. شیخ امام و سرود او «گوارا مُرد»* بخاطر می آید. ما دوست داریم سرود «یا رفقا در کوبای مغرور»** مارسیل خلیفه را بخوانیم.
در اینجا، انقلاب برای فروش نبود، و نتیجاً پیروز شد. در اینجا «بهار» توسط رزمندگان آزادی واقعی رهبری شد، و نتیجتاً شرافت ببار آورد. در اینجا، مردم برای نیم قرن ساکت ماندند، ایالات متحده را مجبور ساختند معذرت بخواهد و اشتباه بودن سیاست خود بپذیرد.
تبریک به کوبا و مردم آن، به امید اینکه بازگشت ایالات متحده پایان این دوران زییا، یا پایان شهرهایی که هنوز عطر تاریخ کشور را حفظ کرده اند، همراه نیاورد.
http://www.al-akhbar.com/node/222258
———————
عدالت:
* «جیفارا مات»، با صدای شیخ امام
https://www.youtube.com/watch?v=tqnyhP7N0rs&list=RDtqnyhP7N0rs#t=28
** «یا رفاقی فی کوبا الابیه»، با صدای مارسیل خلیفه
https://www.youtube.com/watch?v=bL0USuypLaw
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.