پایان بیست و یکمین فستیوال تاتر کلن

 

» یار دبستانی من » که دهها سال پیش از پارک لاله به راه افتاد! سر از کره جنوبی در آورده است. فکر نکنید با هفت کفش و عصای آهنین، نه ، با همان آواز خوش و همان کلام دلنشین، از این سینه به آن سینه. پیش از آن از نروژ و چند کشور دیگر نیز گذشته بود. سی و پنج خواننده ایرانی و ده- یازده خواننده غیر ایرانی ، آهنگی را که در زادگاهش به زندان اختناق افتاده است، پر وبال داده، خوانده و پخش کرده اند، این هم یکی دیگر از شگفتی های زندگی فرهنگی در میهن ما ایران است.

این خبر امشب در شهر کلن – آلمان اعلام شد. در شب پایانی فستیوال تاتر کلن . راوی خبر : مسعود تهرانی بود – یعنی همان کسی بود که این شعر و ترانه را آفریده است، این ها راخود او گفت، پیش از آن که ترانه را همراه با لئوناردو گنج آبادی، خواننده آواز های اپرائی با صدای نیرومند و جذابش، اجرا کند.

رادیوهای فارسی زبان برون مرز خبرهای فستیوال را در روزهای گذشته پخش کردند و نیازی به بازنویسی نیست . اما نکته ای که شایسته تاکید است، عمر بیست و یکساله این فستیوال است که بر همت والا و سخت کوشی نمونه واربرگذار کنندگان این کار دشوار نفس گیر استوار بوده است ، مجید فلاح زاده و همسرش بهرخ بابائی .

دکتر محمود خوشنام، که صاحب نامی خوش در عرصه بررسی های هنری – فرهنگی است ، و افزون بر آنچه در پیش پرده رخ می دهد از پس صحنه نیز با خبر است، در آغاز فستیوال با نگاهی کوتاه اما جامع ، ما را که از دور دستی بر آتش داریم، از چند وچون راستی ها و کاستی های این عرصه آگاه ساخت. تا شما نیز از آنچه او گفت بی بهره نمانید، سخنان اورا نقل می کنم:

دوستان عزیز، وقتی گردانندگان جشنواره از من خواستند که در گشایش برنامه امسال حرفی بزنم، اندیشیدم که من چه می توانم بگویم که نخود وسط آش جلوه نکنم. من نه از مسئولان این جشنواره هستم و نه از کارگزاران، ن..ولیولی وولی در برابر اصرار و ابرام گردانندگان باز فکر کردم شاید از یک بابت بتوانم حرفی بزنم که نامعقول جلوه نکند. من که بیست سالی می شود که از مخاطبان پر و پا قرص جشنواره هستم، شاید بتوانم برخی از نظرات بخشی از آن‌ها را نمایندگی کنم، آن هم کوتاه و در حد گشایش نامه جشنواره تئاتر ایرانی در آلمان. به همین سبب نیز حرف‌های من موجب ملال خاطر دوستان نخواهد شد.

این جشنواره‌ای که امشب ما را گرد هم آورده، بیست و یکسال تمام عمر کرده است. بیست و یکسالی اگر چه موفق، ولی نه چندان آرام و بی‌تنش. این سال‌ها با هزاران گرفتاری روبرو بوده است. گرفتاری‌هائی که می‌توانست خطری برای زندگی جشنواره به شمار آید و نقطه‌ پایانی بر زندگی آن بگذارد. ولی خوشوقتانه چنین نشد. سیاست های معقول گردانندگان در موقع خود خطر را خنثی می‌کرد و جشنواره کار خود را ادامه می داد. این تدبیرهای منطقی رفته رفته منشوری نانوشته برای جشنواره فراهم آورد که نگاهبان دوام زندگی آن به شمار می‌رود و مخاطبان بیست و یک ساله را با خود نگاه می‌دارد. به مهم‌ترین پایه‌های فکری این منشور نگاه می‌کنیم.

تئاتر یک رسانه بیان آزاد اندیشه است. به این پایه فکری باید وفادار بود. متکی ساختن تئاتر به یک ایدئولوژی واحد، هر چقدر مترقی با اصل آزادی تئاتر مباینت دارد. جمله ولتر را همیشه باید در نظر داشت: من با تو مخالفم ولی جانم را می‌دهم تا تو حرفت را بزنی. همین جا اصل دوم منشور پدید می‌آید. به بهانه آزادی بیان و اندیشه نمی‌توان هر نوشته‌ای را به روی صحنه آورد. هر چه می خواهد صحنه‌ای شود باید با حد اقل ارزش هنری درآمیخته باشد، تا بتوان آن را هنر نامید. اصل سوم منشور شاید این باشد که میان برونمرز و درونمرز نباید تبعیضی برقرار کرد. توجیهات بیهوده را باید به کناری نهاد. درباره استبداد نمی‌‌توان کسانی را که در فضای استبداد کار می‌کنند طرد کرد. حضور آنان در فضای استبداد می‌تواند تنور مبارزه را گرم نگاه دارد و روزی به کار آزادی بیاید. برای جلوگیری از نفوذ جاسوسان مزدور رژیم باید مورد به مورد عمل کرد. همه را یکسره نمی توان به چوب بست. فردای دیگرگونی باید بتوان از همه امکانات و روزنه ها استفاده کرد.اگر آن گذشته پر از وحدت در جریان آزاد شدن در آینده تاثیر حیاتی دارد، یکی از نیروهای اصلی درونمرزیان هستند.

همین مساله برخورد درون و برون در یکی از دوره‌های جشنواره اختلاف ایجاد کرد و بازار تهمت و شایعه را داغ کرد. خوشبختانه با تدبیر به موقع گردانندگان جشنواره، هنرمندان معتقد و معترض به راه و رسم گذشته بازگشتند و این تجربه‌ای بود برای آینده جشنواره.

پراکندگی‌های جغرافیائی در برونمرز، دست در دست کمبودهای کمر شکن مالی سبب رشد و نمو نمایش‌های تک نفره و دو نفره شده و تئاتر پر پرسناژ، مجالی برای اجرا پیدا نکرده است. ولی همین تمایل، کیفیت تئاتر برونمرزی و خلاقیت تئاتر نویسان را تقویت کرده است. نمایش‌هائی که بهترین‌شان را در دوره‌های مختلف همین جشنواره شاهد بودیم. همین بازی‌های دو نفره و تک نفره، کار را برای گروه‌های کوچک درونمرزی نیز هموارتر می‌کند.با توجه به این شرایط و نیز با وفاداری به اصول منشوری که پیش‌تر از آن گفتیم، جاذبه‌ای برای جشنواره‌ی کلن فراهم آمده که شماری از نام‌آوران درون و برونمرزی را به همکاری های مقطعی با آن برانگیخته است. من باب مثال می‌توان از اکبر رادین، رکن‌الدین خسروی، سوسن و سودابه فرخ‌نیا، هوشنگ حسامی، پرویز صیاد، خلیل موحد دیلمقانی، بهمن فرسی، شهرنوش پارسی‌پور، فرزانه تاییدی، ابراهیم مکی، ایرج جنتی عطائی، محسن یلفانی و علیرضا کوشک جلالی نام برد.

گمان می‌کنم تعداد آنان در این بیست و یک سال به پنجاه رسیده باشد.

حضور و پایداری جشنواره کلن سبب برانگیخته شدن ایرانیان دیگر مقیم تبعید نیز بوده است. گروه‌های تازه تئاتری امکان پیدا می کنند که علاوه بر شرکت مستمر در جشنواره خود نیز نمایش‌های مستقلی را در شهرهای مختلف اروپا به روی صحنه بیاورند. از نظر روانشناسی اجتماعی نیز جشنواره کلن کارکردی قابل تامل داشته است. از بیکاری ذهنی جوانان کاسته و بحث و جدل را در عرصه برهوتی تبعید رونق بخشیده است.

جالب است که گاه آرزوهای برآورده نشده را نیز امکان تحقق بخشیده، نمونه بارز آن دعوت از زنده یاد محمد عاصمی برای تجدید بازیگری بود. عاصمی، از وابستگان گروه نوشین، سال‌ها بود که حسرت رفتن به روی صحنه را داشت و یکی دو سالی پیش از مرگ، به آرزوی خود رسید و در نمایش خرس نوشته آنتون چخوف شرکت کرد.

دوستان عزیز امیدوارم در همین مختصر توانسته باشم شما را از تاثیرات فرهنگی- اجتماعی جشنواره آگاه کرده باشم.

این همه البته آسان به دست نیامده است، اگر پشتکار توام با تدبیر مدیران جشنواره مجید و بهرخ فلاح‌زاده نمی بود همه حرف‌ها که گفتیم بیهوده می نمود. این دو کارورز قدیمی تئاتر، علاوه بر آن که خود می نویسند و می‌سازند، پایگاه و جایگاه استواری برای هنرنمائی دیگران بر پا کرده‌اند. بهروزی و کامیابی از آنِ آنان باد.

با سپاس

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com