برای قرنها تفسیر و تعریف اصلی که از جنگ ارایه میگردید شامل منازعهای میان ارتشهایی بود که برای پیگیری منافع و اهداف خود به رویارویی نظامی با یکدیگر میپرداختند. از ابتدای قرن بیستم با قوام یافتن ارتشهای کلاسیک و شکلگیری دو جنگ جهانی در نیمه اول قرن بیستم جنگ به صورت کلی به درگیری نیروهای متخاصم با استفاده از جنگ افزارهای متعارف تبدیل شد. پس از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد ارتشهای قدرتمند جهان به موازنهی قدرت دست یافتند و بخش عمده جمعیت کشورهای توسعهیافته به صورت پیوسته در امنیتی نسبی همراه با سطوحی از احساس خطر در مورد وقوع جنگی جدید و کاربرد سلاحهای کشتار جمعی زندگی نمودند. در حالی که همزمان چندین جنگ نیابتی در قارههای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در جریان بود که از سوی رسانههای عمده جهانی به عنوان منبعی تهدیدی که از سوی کشورهای بلوک شرق و حامیان آنها وجود دارد بازنمایی میگردید.
با پایان جنگ سرد و برطرف شدن خطر کمونیستم همانگونه که زاکی لئیدی خاطر نشان میکند جهان غرب و به خصوص ایالات متحده آمریکا با «بحران معنا» مواجه شد. از هم پاشیدن منبع تهدید اصلی برای جهان سرمایهداری همزمان شد با اشغال نظامی کویت توسط عراق.. دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا با یاری گرفتن از نمونه عراق به خطراتی که از سوی دولتهای سرکش وجود دارد و ارایه «نظام نوین جهانی» به عنوان یک مانیفیست برای زندگی پس از دوران جنگ سرد در جستجوی آن بودند که به بحران معنایی که در سایه از هم پاشیدن شوروی و بلوک شرق به وجود آمده بود پایان بدهند. اشغال کویت از سوی دولت جورج بوش به عنوان عاملی برای بر هم زدن «نظام نوین جهانی» تفسیر گردید و نمایش رسانهای گستردهای برای بهره-برداری از فرصت پیش آمده (اشغال کویت و جنگ خلیج فارس) و القای نظام نوینی که از سوی ایالات متحده آمریکا ارایه شده بود به راه افتاد
در جنگ خلیج فارس سطح بهرهبرداری از تسلیحات هوشمند به گونهای بود که در عمل به یک جنگ یک طرفه تبدیل شد. بگونهای که خلبانان هلی کوپترهای آپاجی و جنگندههای آمریکایی برای توصیف عملیات انهدام نیروهای زرهی ارتش عراق استعارهای را استفاده میکردند که در زبان فارسی به معنای «با سنگ ضربه زدن به قوطیهای خالی» بود (کاری که بسیاری از کودکان در بازیهای بچهگانه خود انجام میدهند). از سویی دیگر حجم اطلاعات و تصاویری که شبکههایی همچون سی ان ان و بیبی سی از جنگ خلیج فارس منتشر گردید آن را به یک نمایش رسانهای تبدیل نموده بود. درک گریگوری جغرافیدان آمریکایی در کتاب جغرافیای خشونت خویش به این نکته اشاره میکند که روزنامه نیویورک تایمز برای آنکه از قافله شبکههای تلویزیونی عقب نماند در سایت خود به ارایه نقشههای اینتراکتیوی اقدام می-نمود که مخاطب را قادر به مشاهده گستردهتر اهداف و سطح تخریب در خاک عراق میکرد. آنچه که در جنگ خلیج فارس و جنگ-های بعد از آن روی داد از سوی منتقدان «جنگ پست مدرن» نامیده شد و از این مفهوم برای تحلیل سیاستها، رسانهها و افکار عمومی یاری گرفته شد.
در تفسیر جنگ پست مدرن دو نوع مناقشهی متفاوت مورد استفاده قرار میگیرد. بیشتر کارشناسان از ژان بودریار (۱۹۹۵) الهام میگیرند و معتقدند که جنگ خلیج فارس نقطه مرجع اصلی است. بر اساس این نظریه، کشورهای پیشرفته غربی، به ویژه ایالات متحده آمریکا، با استفاده از تسلیحات پیشرفتهی «هوشمند»، «جنگهای پست مدرن» به راه میاندازند. ولی کارشناسان دیگر این واژه را کم و بیش مترادف با جنگهای داخلی میدانند که برای مثال، پس از سال ۱۹۹۱ در یوگسلاوی سابق رخ دادند (دافیلد ۱۹۹۸، کالدور۱۹۹۹ و مولر ۱۹۹۶). به نظر این نویسندگان جنگهای نسبتا کوچکی که در اروپای شرقی یا کشورهای جهان سوم رخ میدهد، نقش کلیدی بازی میکنند (هاموند، ۱۳۹۱، ۳۹).
پس از جنگ خلیج فارس طیف گستردهای از درگیرهای نظامی روی داده است که به تناسب در قالب این دو رویکرد پست مدرن به جنگ قابل تفسیر است: عملیات بازیابی امید در سومالی، جنگ کوزوو در در چارچوب رویکرد نخست، و جنگ داخلی یوگسلاوی، نسل کشی روآندا ودرگیریهای آفریقای مرکزی در قالب رویکرد دوم. حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر اما وجهه جدیدی به جنگهای پست مدرن بخشید: به جای دولت آمریکا که همواره در دهه پایانی قرن بیستم تلاش داشت با نمایش رسانهای مداخلات نظامی خویش وجههای مقبول و نظمدهنده به جهان آشوب زده به خویش عطا کند، این بار تروریستها عملیات خود را به یک نمایش رسانهای تبدیل کردند و توان چالشبرانگیزی خود را با بهرهبرداری از رسانهها در مقابل دیدگان همه مردم جهان قرار دادند.
اکنون ۱۳ سال از روزی که تروریستها با استفاده از رسانهها هژمونی ایالات متحده آمریکا را به چالش کشیدند میگذرد، واقعهای که از سوی بسیاری محققان دست راستی آمریکا به عنوان مبنایی برای تفکیک جهان به دوره پیش و پس از ۱۱ سپتامبر مورد استفاده قرار میگیرد. دو کشور افغانستان و عراق توسط آمریکا اشغال شدند و تغییرات عمدهای را تجربه کردند، در سال ۲۰۰۶ لبنان و در سالهای ۲۰۰۸و ۲۰۱۴ توسط اسرائیل مورد تجاوز قرار گرفتند، حکومت لیبی به یاری مداخله نظامی ناتو سقوط کرد و پریشانیهایی به مراتب بدتر از دیکتاتوری معمر قذافی را از سر میگذارند، قیام مردم بحرین با مداخله نظامی عربستان سرکوب شد. همه این مداخلات نظامی با بهانه مقابله با تروریسم و حکومتهای خودکامه صورت گرفت. افغانستان جز در محدوده سه شهر کابل، مزار شریف و هرات از امنیت بیبهره است، عراق آنگونه که کارشناسان نظامی پنتاگون ادعا میکردند تلفات نداشت: به جای ۲۰۰ هزار نفر بیش از یک میلیون نفر غیر نظامی در اثر ۱۱ سال جنگ جان خود را از دست دادهاند ویا زخمی شدهاند. بسیاری از فعالین سیاسی در بحرین با خطر اعدام یا حبسهای بلندمدت مواجه هستند، لیبی از هم پاشیده است و جولانگاه گروههای نظامی شده است، بخش عمده زیرساختهای غزه از میان رفته است و چندین هزار نفر بیخانمان شدهاند و…
امروز آنگونه که رسانهها از ضرورت مداخله نظامی در لیبی گزارش تهیه میکردند به ارایه اطلاعات از لیبی که اکنون درگیر جنگ داخلی است نمیپردازند، کمتر گزارشی در مورد فرجام مردمی که در جنوب لبنان و غزه در اثر تجاوز نظامی اسرائیل بیخانمان شدند، مجروح شدند و یا اعضای خانواده خود را از دست دادند منتشر میشود. مردم نواحی دور افتاده افغانستان از یکهتازی تروریستها همان رنجی را میکشند که زمانی طالبان برآنها روا میداشت اما در رسانهها کمتر اثری از آنان است. بیش از ۲۰ سال از عملیات بازیابی امید توسط آمریکا در سومالی میگذرد اما همچنان سرزمینی بدون دولت مقتدر، بدون امنیت، مردمی محروم از آموزش و… است، عراق و رنجی که از تروریسم میبرد که حتی چنان برای مردم جهان عادی شده است که بسیاری از کنار جانهایی که در این کشور توسط حکومت حزب بعث و سپس تروریستها ستانده میشود به راحتی می-گذرند.
پس این مردم کجا ایستادهاند که رسانهها آنان را نمیبینند؟ شاید جایی که رسانههای عمده جهانی ایستادهاند جای اشتباهی است! آیا به جایگاهی که رسانهها در آن قرار دارند اندیشیدهایم؟ فرجام سرزمینهایی که آمریکا در آن به مداخله نظامی پرداخت و یا توسط متحد نزدیک این کشور اسرائیل مورد تجاوز قرار گرفت چه بود و چه شد؟
اما در میان این بحرانها و سرزمینهای ویران شده و مردمی که آرزوی آنان برای دموکراسی به یاس تبدیل شده است کشوری دیگر نیز وجود دارد که در سایه جریان اصلی رسانههای جهان بسیاری از مردم آرزوی مداخله نظامی آمریکا و متحدانش را در آن دارند: سوریه. به روز این جنگها از چه ویژگیای برخوردار هستند که سطح تحلیل بسیاری از مردم و حتی کسانی که خود را نخبه و کارشناس رسانه میپندارند را تقلیل داده است؟ چرا بعد از حمله آمریکا به مواضع تروریستهای داعش در شهر کوبانی یکی از سردبیران رسانهای که خود را روشنفکر و کرد میداند در صفحه فیسبوک خود مینویسد: آمریکا به هر دلیلی از کوبانی حمایت میکند تشکر…!!! این اهل رسانه برای چه نمی-پرسد چرا کار به اینجا رسید؟
اخبار سوریه نیز همچون مصر، تونس، بحرین و لیبی به غیر از رسانههای رسمی توسط شهروندان تحت پوشش خبری قرار گرفته است. اما آنچه در شبکههای اجتماعی و خبری میگذرد بیانگر آن است شهروندان تسلیم رسانههای قالب شدهاند و آنچه را تکرار میکنند که توسط آن توسط رسانهها به نمایش درآمده است. برای سه سال بخش عمده رسانههای جهان به پشتیبانی رسانهای از مخالفان مسلح سوری پرداختند و به گونهای به نمایش جنگ داخلی سوریه پرداختند که گویی تنها راه پایان اختلافات در سوریه و پیدایش دموکراسی سلاح مخالفان سوری است. این نمایش رسانهای به گونهای بود که فریادهای اندیشمندانه احمد معاذ خطیب رهبر پیشین مخالفان مبنی بر گریزناپذیر بودن راه مذاکره با حکومت بشار اسد به جایی نرسید. این شیوه نمایش رسانهای جنگ در سوریه هنوز ادامه دارد و ارادههایی که برای نمایش واقعی حقیقت از سوی برخی وجود دارد در میان نوع تصویری که از سوریه ارایه میگردد به فراموشی سپرده میشود.
سوریه ۱۸۵۸۱۰ کیلومتر مربع وسعت و بیش از ۲۲ میلیون نفر جمعیت دارد، اما چرا رسانهها فقط به کوبانی میپردازند؟ آیا فقط کردهای کوبانی از جنگ داخلی سوریه رنج میکشند؟ کوبانی حدود ۲ ماه است که با خطر تروریسم مواجه شده است ولی پیش از آنها سایر مردم سوریه و عراق سالها از تروریسم رنج کشیدهاند. تا پیش از آنکه کوبانی طعم خشونت و تروریسم داعش را بچشد برای سه سال رسانههای جهان برای نمایش تصاویری که از سوی مخالفان سوری ارسال میشد و تهیه گزارش از جنگ آنان با حکومت مرکزی به رقابت با یکدیگر میپرداختند و همه گروههایی نظیر النصره، احرار الشام، داعش، حزم، گروه جمال معروف، ارتش آزاد سوریه و… را زیر عنوان معارضان سوری گردآورده بودند و به صورت یک طرفه به تهیه گزارشهایی میپرداختند که در آنها اکثرا مورد حمایت واقع میشدند. در حالی که آن بخش از مردم سوریه که تمایلی به جنگ نداشتند و یا به حمایت از حکومت مرکزی میپرداختند فراموش گردیدند.
هنگامی نیز که خطر دو گروه تروریستی داعش و النصره جدی شد تقریبا اکثرا رسانهها و شبکههای اجتماعی تمرکز خود را بر شهر کوبانی نهادهاند و سایر بخشهای کشور سوریه که به صورت جدی مورد حمله این دو گروه تروریستی واقع شدهاند، مسیحیانی که بودن در کنار بشار اسد را به تروریستهای سلفی ترجیح دادهاند، شیعیانی که به صورت سازمان یافته توسط ارتش آزاد سوریه و تروریستهای النصره و داعش مورد حمله قرار گرفتهاند با بیتفاوتی رسانهها مواجه هستند.
برای رسانهها جذابیت یک موضوع خاص به حقیقت ارجحیت پیدا کردهاست و بسیاری از شهروندان نیز متاسفانه در شبکههای اجتماعی از این الگوی رسانههای تجاری و بزرگ تبعیت میکنند. نوع کارکردی که رسانه در مورد سوریه یافته است این جنگ را به یک «جنگ پست مدرن» تبدیل نموده است. جنگ داخلی سوریه را میتوان یک جنگ پست مدرن نامید زیرا علی رغم حجم بالای تصاویر و گزارشهایی که درباره آن منتشر میشود بخش عمدهای از حقایق نادیده انگاشته میشود. پیداش شبکههای اجتماعی و طیف گسترده شهروندانی که از آن استفاده میکنندگاه برای تعدادی این باور را به وجود آورده است که رسانههای دیجیتال و شبکههای اجتماعی به صورت عادلانهای مورد استفاده قرار می-گیرند:
انقلاب در رسانههای دیجیتال و شبکهای باعث تغییر و تحول در روشهایی شده که کشورهای پیشرفته برای اقدام به جنگ و ایجاد صلح مورد استفاده قرار میدهند. به نظر جیمز دردریان، فناوری اطلاعات «ابزاری خنثی نیست که از آزادی عمل انسان» به وجود میآید، برعکس فناوری اطلاعات است که نحوهی هستی ما را تعریف میکند (دردریان، ۲۰۰۳: ۴۴۷ و ۴۴۹).
در این جنگ پست مدرن، نوع تصویرسازیهای رسانهای که در سه سال گذشته در مورد جنگ داخلی سوریه صورت گرفت در کنار سیاست خارجی کشورهای قدرتمندی که در این زمینه فعال هستند روندی را به وجود آورده است که برای بسیاری امکان راه حل سیاسی و تعامل میان مخالفان میانه رو و دولت بشار اسد غیر ممکن به نظر میرسد. دولتهای غربی در رویکردی ظاهرا پارادوکسیکال از یک طرف، خواستار محدود نمودن و نابودی تروریستهای تکفیری هستند و از طرف دیگر بر رویکرد تسلیح مخالفان تاکید مینمایند و در رسانهها در قالب مبارزه با تروریسم بازنمایی میکنند.
در یک بخش از این جنگ پست مدرن، داعش با محاصره کوبانی توجه بسیاری از رسانهها را به ان شهر کوچک که اکنون خالی از سکنه است جلب نمود. یک شهر کوچک در جداره مرز کشوری اسیر جنگ داخلی، یک اقلیت نژادی تحت محاصره و حمله گروهی تروریست، امنیت در آن سوی مرز برای حضور رسانهها و… همگی به کوبانی جذابیت رسانهای بخشیده است. جذابیتی مرگ-بار؛ هم برای کوبانی و هم برای سایر مردم سوریه که توسط تروریستها تهدید میشوند. در این جنگ پست مدرن، کوبانی مقابل دوربینها تحت حمله قرار میگیرد، جنازهها با دوربین رسانهها مشایعت میشوند، رسانهها ادعای انجام رسالت خود را مینمایند، اعضای ائتلاف با حملات هوایی در مقابل دوربین خود را به عنوان ناجی به نمایش میگذارند و بسیاری از مردم با مشاهده این تصاویر در شبکههای اجتماعی برای کوبانی اظهار نگرانی میکنند و عکس پروفایل خود را به کوبانی اختصاص می-دهند. اما چند صد کیلومتر آن سوتر بقیه مردم سوریه برای رسانه، مردم جهان و دولتها نامریی هستند…
دربخش دیگری از این جنگ پست مدرن، تروریستهای تکفیری مورد حمایت شیوخ سلفی خلیج فارس فاجعهای بسیار بزرگتر از کوبانی به وجود آوردهاند. آنان سه سال است که در شرق و غرب سوریه به قتل عام کسانی که در مقابل آنان مقاومت میکنند می-پردازند، برای مدتها رسانهها به صورت غیر مستقیم در راستای منافع آنان حرکت میکردند، اما اکنون که عمق خطر آنان در این جنگ آشکار شده است تبدیل شدن کوبانی به یک نماد رسانه-ای در جنگ داخلی سوریه توانستهاند توجه مردم را از سایر نقاط سوریه به سمت کوبانی متمرکز نمایند و با خیالی به نسبت آسوده به سمت سواحل دریای مدیترانه حرکت نمایند. امروز در میدان نبرد سوریه این کوبانی نیست که به چالشی برای تروریستهای تکفیری تبدیل شده است بلکه حزب الله و نیروهای دفاع مردمی هستند. حزبالله لبنان و نیروهای دفاع مردمی سوریه مهمترین نیروهایی هستند که در سوریه بر ضد تروریستهای تکفیری داعش و النصره وارد جنگ شدهاند و برای شکستن محاصره بسیاری از شهرهای شیعه نشین و اهل سنت در غرب سوریه مبارزه میکنند، اما به صورت تعمدی از سوی رسانهها نادیده انگاشته میشوند. تعجب انگیز نباید باشد که در این جنگ پست مدرن، مهمترین نیرویی که در مقابل حملات سنگین دو گروه تروریستی النصره و داعش در لبنان و سوریه مشغول مقاومت است بیشتر فراموش میشود، شهروندانی که نزدیک به سال است در دو شهر الزهرا و نبل در محاصره هستند و نتوانستند از مهلکهای که گروه تروریستی النصره بر گرد این دو شهر گسترانده است فرار کنند بیش از مردم کوبانی فراموش شدند.
شاید برخی براین باور باشند که توجه و تمرکز رسانهای به کوبانی حق آنان است، اما حقیقت این است که این توجه رسانه-ای هم برای مقاومت کوبانی و هم برای سایر نیروهای مقاومت در برابر تروریستها میتواند مرگبار باشد. در این جنگ پست مدرن که رسانه به جای انجام رسالت آگاهی بخشی به سمت نمایش رسانهای مرگ در کوبانی و فراموشی تعمدی مقاومت شیعیان در برابر ترورریسم تکفیریها در سوریه روی آورده است نجات کوبانی مساوی است با مرگ سوژه. سقوط کوبانی در مقابل دوربینهای رسانه جذابیتی خطرناک برای تروریستهای تکفیری نیز دارد، برای تروریستها تصرف کوبانی میتواند یک استعاره و پیام به روز شده از سقوط برجهای دوقلو در نیویورک برای جهان امروز باشد: ما شما در جایی که هستید (مقابل دوربینها رسانهها) به چالش میکشیم.
اگر رسانهها در قبال وظیفه خویش احساس مسئولیت داشتند همه حقیقت را پوشش میدادند، از عوامل و علتهایی که زمینه ساز پیدایش بحران در سوریه است پرده برمی داشتند، به خاطر منافع خود چشم بر مقاومت اسلامی حزب الله و نیروهای دفاع مردمی در برابر تروریستها نمیبستند، اگر پس از سه سال فراموشی جنایت تکفیریها توسط رسانههای جمعی مقاومت در برابر تروریستها به یک مد روز تنزل مرتبه نمییافت و…
اگر همه شهروندان دست از تکثیر آنچه رسانههای بزرگ منتشر میکنند بر میداشتند، اگر کوبانی در میان کسانی که خود را روشنفکر میدانند به ابزاری برای اظهار وجود تنزل نمییافت، اگر ستایش مقاومت کوبانی تا سرحد یک مد فشن پاییزه در صفحه-های کسانی که خود را لیبرال میدانند تحقیر نمیشد، اگر مردم همه گروههای مقاومت در برابر تروریستهای تکفیری را می-دیدند. شرایط این جنگ اینگونه رقم نمیخورد.
اما تمام این موارد به وقوع پیوسته است و به همین دلیل جنگ داخلی سوریه یک جنگ پست مدرن ا
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.