مطالبی که در چند نوبت آینده در این صفحه تحت عنوان “نقشه راه دموکراسی ایرانی” بیان خواهد شد صرفاً یادداشتهایی است که مدتها در گوشه ایی تلنبار شده بودند . اینکه چرا آنها را نشر می دهم بخاطر این نیست که قصد خودنمایی یا اصلاح چیزی را داشته باشم . وقتی از آن کوهنورد معروف انگلیسی جورج مالوری پرسیدند که چرا به اورست می روی ؟ او در پاسخ گفت :”برای اینکه آنجاست”!
افکار من آنجا ، جایی در مخ یا مخچه نمی دانم ، یک جایی در مغز است . آنها آنجا هستند و تا برای سوالات اساسی خود پاسخ نگیرند دست از تلاش و اذیت کردن من برنمی دارند . من نه مانند تئوریسین های دانشگاهی امثال سروش و کدیور و بهشتی قادر به تئوریزه کردن و مدلسازی مفاهیم سیاسی اجتماعی هستم و نه مانند طلاب عالم حوزوی مانند مصباح یا جوادی عاملی در درک فقهی از احادیث و آیات اشراف دارم . نه مانند مردم ساده دل یا بی سواد ، با تقلید بی چون و چرا کنار آمده ام و نه مانند همه چیزدان های از خودراضی برای هر پرسشی جوابی در آستین دارم . نه به لاادریون (ندانم – گراها) شباهت دارم که بگویم “فاضلان ، ادیبان و شمع اصحاب ، گفتند فسانه ای و درخواب شدند” و نه مانند جزمیون متعصب ( دگم ها) آنچنان یقینی دارم که همه را منحرف یا کورباطن بنامم .
بیست و پنج سال پیش استادی در دانشگاه شیراز می گفت : ” دانش ناقص از بی دانشی خطرناکتر است” . آدمِ کم- دانش فکر می کند که میداند و با این پیش فرض به سمت اجرای امور می رود و تبعاً کارها را خراب می کند اما آنکه نمی داند حداقل دست بکاری نمی زند که عواقب بد داشته باشد .
نقشه راه دموکراسی ایران ، تلاشی است برای شناخت بهتر زیرساختها یا زیربناهای اصلی برای ایجاد یک دموکراسی پایدار در ایران ، بدور از شعار زدگی یا تند رویهای معمول در بین برخی از هواداران یا مخالفان نظام کنونی ایران. بنابراین ضمن تشکر از همه کسانی که حوصله بخرج می دهند و نوشته هایم را می خوانند خواهش می کنم که در بحث مشارکت کنند و با نظرات انتقادی یا تکمیلی خود به روشن شدن و بسط مطلب برای همه کمک کنند . دموکراسی یا بهتر بگویم آنچه که در ذهن من است : “ایجاد یک نظام سکولار لیبرال دموکرات ” ، احتیاج به عقل و خرد و مشارکت جمعی دارد و چیزی نیست که یک فقیه برجسته یا سیاستمدار مجرب بتواند آنرا به تنهایی تبیین و اجرایی کند. ضمناً اقرار می کنم که سبک نوشتن این متن تقریباً جسته گریخته است همانطور که در بحث های دنیای واقعی از این شاخه به آن شاخه می پریم. بنابراین ناسزا گفتن به نویسنده رااز پیش در ذهن داشته باشید !
چرا حکومت اسلامی ایران آزادی بیان و عقاید را بر نمی تابد و راهکار فائق آمدن بر آن چیست ؟
طرح این سوال از نظر من به این می ماند که پرسش های زیر طرح شوند ؟
– چرا من نمی توانم این معادله دیفرانسیل را حل کنم ؟ جواب : چون هنوز مفهوم حد تابع را هم نمی دانی.
– چرا این وزنه ۲۰۰ کیلویی را نمی توانم بلند کنم ؟ جواب : چون هیچ ورزش خاصی نمی کنی و حتی از بلند کردن یک وزنه ۲۰ کیلویی هم عاجزی !
– چرا نمی توانم سوار بنز شوم ؟ چون سطح اقتصاد من آنقدر پایین است که همین پراید را هم به زحمت خریده ام!
– چرا و چرا و چرا ….. ؟؟ سوالات بدیهی و جوابهای بدیهی ؟!
اما به دموکراسی که می رسم انگار به یک جنس ارزان برخورده باشم که هر چقدر دنبال می گردی پیدا نمی شود ! و متعجب هم می شوم !!
– چرا در ایران دموکراسی نداریم !؟ جواب : چون هنوز مردم برای حریم فردی همدیگر هم احترام قائل نیستند چه برسد به حریم مشترک فرد با جامعه !
– چرا در ایران سکولاریسم ( جدایی قدرت سیاسی از قدرت مذهبی) شکل نمی گیرد ؟ جواب : چون هنوز حتی قوای سه گانه هم مستقل نیستند . حتی مطبوعات ، مستقل از نظام نیستند . کانونهای وکلا و نویسندگان و ناشران و فیلم سازان و فدراسیونهای ورزشی و … هنوز مستقل از دولت نیستند. بانک مرکزی کشور حتی از دولت مستقل نیست ! هنوز یک شبکه خصوصی تلویزیونی مستقل از نظام ، در ایران وجود ندارد !
– چرا لیبرالیسم در ایران یک نوع فحش تلقی می شود ؟ در حالیکه معنای آن همان “آزادگی و حریتی” است که به انسان مناعت طبعی می دهد که در برابر پندار ، گفتار و کردار دیگران انعطاف بخرج دهد ؟! جواب : چون ما هنوز براین باور هستیم که “کلوخ انداز را پاداش سنگ است” ! نمی گوییم “کلوخ انداز را پاداش کلوخ است” ! هنوز برای خیلی از ما ، کوتاه آمدن در برابر سیلیِ خورده ، به معنای نابودی هویت ماست و نه عملی که به ما هویت اشرف مخلوقات بدهد یا ما را مفتخر به لقب “کاظم الغیظ” کند. اگر کسی به ما فحش ناموسی بدهد تا مادرش را به عزایش ننشانیم از پای نمی نشینیم حال شما صحبت از لیبرال بودن می کنید ؟! می گویند : “قاچ زین را بچسب اسب سواری پیشکشت !”
اگر کشور ایران بخواهد رشد تولید علم خود را بالا ببرد، شخصی مثل رهبر ایران حداقل اینقدر درایت دارد که یک بودجه غیراجرایی بر اساس ۴% تولید ناخالص داخلی را مبنای سیاست های کلی علم و فناوری قرار دهد اما اگر سوال کنیم که برای رسیدن به دموکراسی باید چکار بکنیم ؟! قریب به اتفاق اندیشمندان محترم خواهند گفت : صبر ! ما در حال گذا…ار هستیم … صبر کنید ! تغییرات فرهنگی یکسال و دو سال نیست باید حوصله داشته باشید !!
تا کی ؟ جواب : در بلند مدت درست می شود ! اگر نشد چه ؟ بقول جان مینارد کینز : “در بلند مدت همه ما مرده ایم !” مگر در افغانستان و ایران و مصر و سوریه و … وضعیت آزادیهای مدنی و اجتماعی طی ۳۰-۴۰ گذشته بدتر نشده است ؟! چه تضمینی یا چه راهکاری داریم که ۱۰ سال دیگر نمونه داعش یا طالبان در ایران حکومت نکنند ؟!
دموکراسی یک ساختار است . یک سبک از رابطه بین نظام سیاسی دولت و مردم . دولت به معنای کل نظام نه فقط قوه مجریه . سبک های دیگری هم در دنیا وجود دارد مثل استبداد نظامیون یا استبداد روحانیون یا استبداد از نوع خلفای عربستان سعودی . خود دموکراسی انواع مختلف دارد . دموکراسی مستقیم ، دموکراسی پارلمانی (غیرمستقیم) ، دموکراسی سکولار ( که در آن قانوناً هیچ مذهب یا عقیده غیرمذهبی در قدرت سیاسی بر یکدیگر برتری ندارند) و انواع دیگر.
البته همه می دانند که دموکراسی را با دیکتاتوری اکثریت نباید اشتباه گرفت . یکی از تعاریف دموکراسی عبارت است از اداره امور سیاسی یک کشور توسط اراده اکثریت ، یعنی جمهور مردم ، مشروط به رعایت و پاسداشت حقوق طبیعی و انسانی اقلیت ؛ حتی اگر آن اقلیت فقط یک نفر باشد. جمهوریت ، مشروط به رعایت حقوق بشر سازمان ملل هم تعریفی دیگر از دموکراسی نوین است .
خیلی قشنگ است ؟! اما چرا فکر می کنیم که با زور یا برنامه براندازی و بدون صبر و حوصله و برنامه دراز مدت می توان به چنین نظام اجتماعی دست یافت ؟ اینجا قصد نداریم بر سر مفاهیم تاریخی و انتزاعی صحبت کنیم و مثلاً ببینیم واژه دموکراسی از نظر افلاطون چه تعریفی داشت یا سکولار در قاموس مبدع آن “جورج هالی اوک” چطور تعریف شده بود !
دموکراسی یک ساختار نرم است که زیربنایی دارد . تا آنرا درست نکنیم به سختی بتوان بر روی آن دموکراسی بنا کرد! هیچ مطلقی وجود ندارد. اینکه برخی عیوب کشورهای دموکراتیک را ردیف می کنند ناشی از ذهنیت مطلق گرای خودشان است (perfectionism) . ایشان ابتدا فرض می کنند که یک مدل حکومتی و مدینه فاضله وجود دارد( که البته دموکراسی نیست و می توان با زور به آن رسید ) و بعد دائماً عیوب این و آن دموکراسی را به رخ می کشند ! شما برای ساختن یک سازه بلند حدی دارید . برج میلاد یک آسمانخراش است و برج خلیفه در دبی هم یکی دیگر ! مهم اما این است که برای ساخت هر نوع آسمانخراش باید پی ریزی مناسب آنرا انجام دهید وگرنه دیر یا زود آن بنا فرو می ریزد(مانند دموکراسی یونان باستان) یا اگر فرو نریزد توان بلندتر شدن را ندارد (مانند دموکراسی روسیه فعلی) .
آسمانخراش دموکراسی هم احتیاج به زیرساختهای اقتصادی و فرهنگی قوی دارد . هرچه آن زیرساختها قوی تر باشند ، می توان دموکراسی بلندتر و فراختری ساخت . دموکراسی آمریکایی با دموکراسی فرانسوی یا دموکراسی انگلیسی خیلی فرقها دارد . دموکراسی ایرانی هم وجود دارد اما بیشتر من را به یاد خیابان تهران در مشهد می اندازد. زمانیکه استاندار وقت – ولیان – برای بازدید شاه ، تمام راسته آن خیابان را با نمای ساختمانهای سه-چهار طبقه ساخت و ساز کرد ولی وقتی یک قدم به پشت خیابان میگذاشتی متوجه می شدی که ساختمانها هیچ سقف و دیوار دیگری ندارند ؛ فقط نما بود و بس !
اپیزوت اول : سکانس پایانی فیلم محمد رسول الله … محمد وارد کعبه می شود و با عصای خود ، یک یک بت ها را سرنگون می کند…
بنظر می آید اسلام با آزادی بیان مخالف نیست بلکه حکومت های اسلامی و داعیه داران تشکیل آن به محدود کردن آزادی بیان و عقاید پرداخته اند . در واقع یکی از مکارم اخلاق که پیامبر اسلام برای تکمیل آن مبعوث شده است همین مدارای با دیگران است . درپاسخ عده ای می گویند پس چرا پیامبر اسلام بعد از فتح مکه وارد کعبه شد و بت های کعبه را شکست ؟! مگر بت پرستی یک نوع تفکر نیست ؟ چرا او به بت پرستان احترام نگذاشت و بت های مورد احترام آنها را نابود کرد ؟ جواب شاید این باشد که اولاً بت پرستی در میدان اصلی شهر (کعبه) که حالا اکثریت آنها را مسلمانان تشکیل می دادند یک رفتار بود که توسط اکثریت خداپرست قابل تحدید بوده است اما پیامبر پس از فتح مکه کسی را به جرم بت پرستی مجازات نکرد یا نکشت . بت پرستی بعنوان یک رفتار عمومی موقوف شد اما تاریخ شاهدی ندارد بر اینکه در زمان پیامبر کسی را به جرم بت پرستی ، مورد مواخذه یا تکفیر و سپس اعدام نمایند !
ممکن است عده ای بگویند چرا اعراب به ایران حمله کردند و ایرانیان را به اسلام آوردن مجبور کردند ؟ جواب ساده است . اولاً این اتفاقات بعد از مرگ پیامبر افتاد . پیامبر در زمان حیاتش به هیچ جا حمله نکرد. فقط به جایی که او را بخاطر عقایدش از آنجا رانده بودند – مکه – بازگشت ! این خلفای بعد او بودند که تفسیری سیاسی از اسلام ارائه و به دنیا لشگرکشی کردند ؛ صرفاً سائق های تشکیل یک امپراتوری. دوم اینکه ایرانیان در اسلام مزایای بیشتری نسبت به زرشتی گری دیدند وگرنه یک ملت را نمی توان به زور به دینی اجبار کرد. مثلاً ارامنه که یک اقلیت از ایرانیان بودند تن به اسلام ندادند . همانطور که اعراب نتوانستند زبان عربی را به ایرانیان تحمیل کنند چون زبان پارسی مشکلی نداشت ( غیر از دستخط فارسی ) اما در جنگ بین دو عقیده ، عقیده بهتر – در زمان خود – غالب شد .
سوم ، شایسته نیست ایرانیان تا ابد الدهر این موضوع را دستمایه سرکوفت و دشمنی با اعراب یا بهانه ای برای تحقیر خود کنند . این مثل این است که بعد از پنج قرن ، هنوز هندیان از شقاوت ها و چپاول نادر شاه صحبت کنند . بیشتر شیبه فرد نابالغی می ماند که هنوز اسیر دوران کودکی خود و آزار اطرافیان بوده است ! چهارم اینکه ایرانی ها با تاسیس مذهب تشیع انتقام خود را گرفتند ! پنجم اینکه مجتهدین شیعه با وارد کردن عقل و اجماع ( اصولیون در برابر اخباریون) به منابع فقه از اسلام چنان معجونی ساختند که بعید است بتوان این اسلام ایرانی را با اسلام اعراب یکی دانست . این دو اسماً اسلام اند ولی ماهواً زمین تا آسمان توفیر دارند .
ششم اینکه تاریخ را فراموش کنیم و به حال بپردازیم که امروز همان فردائیست که دیروز دنبالش بودیم . آزادی عقیده دینی طبق نص آیه قرآن “لااکراه فی الدین” مورد تایید قرار گرفته است و سادگی و صراحت این آیه آنچنان اظهر من الشمس است که با هیچ سفسطه و مغلطه ای نمی توان آنرا مشروط و محدود کرد حتی با آوردن احادیث و تفاسیر بی ربط !
ادامه دارد …
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
خواندم جالب بود . فعلا کلیات است تاچه ارائه شود ؟ کدام راهکار عملی گردد ؟ پاسخو خواهد بود ؟ را شاید در مقالات بعدی ببینم . دواشتباه تاریخی در مقاله بود .
۱- ارامنه در زمان شاه عباس صفوی به ایران آمده اند . در حمله اعراب به ایران در ایران نبودند . البته در ایران آن زمان گروهی مسیحی در ایران زندگی میکردند . بعد از پیروزی اعراب . مثل بقیه ادیان جزیه میدادند .
۲- حضرت رسول اکرم مستقیما به کشوری برای توسعه آئین اسلام لشگر کشی نکرد ولی دستور اعزام نیرو به روم به فرماندهی جوانی رشید را صادر فرمود .
۳- نامه های پیامبر اکرم به امپراتوری روم ایران و کشور حبشه گویای این واقعیت است که اگر رسول خدا زنده می ماندند .با اعزام نیرو موافقت می فرمودند .
سه شنبه, ۱۳ام آبان, ۱۳۹۳
آقای محمدی نیا
این چه فرمایشی است می کنید ؟ حضرت پیامبر حتی بعد از مدتها راضی به جنگ با کفار قریش شد چطور با اعزام نیرو موافقت می کرد ؟ چرا یک سند یا وصیتنامه از ایشان رو نمی شود که به وراث خود بگوید بعد از من بروید دنیارا فتح کنید ؟ اینها همه نتیجه طمع کشورگشایی اعراب بعد از پیامبر بود و ربطی به حضرت محمد(ص) ندارد.
سه شنبه, ۱۳ام آبان, ۱۳۹۳