آه رهانا، عایشه، سهیلا، دیلر، آمنه، جیلان، روپا، ندا، فلاویا، ئارین، نی‌هاری، ترانه، نصرت، مهناز، فریدا، سارا،….

konabe girls

می‌بینید چقدر از زنانگی‌مان وحشت دارند؟ می‌بینید چطور از حضورِ زنانه‌ی ما دچار رعشه می‌شوند؟ می‌بینید چگونه از نیروی سحرانگیزمان هراس دارند؟

روزگار درازی است که بر زنان ستم می‌رانند. سده‌هاست که به نام دین و عفت آزادی را از زنان سلب می‌کنند. دهه‌هاست که در سرکوب کردن زنانگیِ زنان گوی سبقت از هم می‌ربایند و سی و پنج سال است به نامِ انقلابی که قرار بود رهگشای آزادی باشد زنان را سرکوب می‌کنند. یکی از اولین اقدامات مفتخرانه‌ی اسلامیونِ انقلابی آتش زدنِ روسپی خانه‌های شهرنو بود. روسپی خانه ها را به آتش کشیدند و پیروزمندانه ساکنانش را که «ساکنان محله غم» نام گرفته بودند به خاک و خون کشیدند. با چه سبعیتی آن‌ها را از گیسو روی آسفالت‌های خیابان‌های شهرنو به دنبال خود ‌کشاندند و طناب‌های اعدام را به گردن‌های نحیف‌شان گره زدند. زنانی که کاوه گلستان با عکس‌هایش نگاه ما را به چشمانشان خیره می‌کند که در آن جُز رنج و دل‌مردگی و استیصال‌شان از زندگی هیچ نمی‌بینیم. از همان سال‌های پس از انقلاب بود که با تیغ موکت‌بُری، پونز کوبی و اسیدپاشی به جان زنان افتادند. هیچ‌گاه در این سال‌ها به زنان میدان داده نشد تا مبادا میراث‌دارانِ واقعیِ انقلاب، با تداوم مطالباتشان برای قدرت‌مداران مشکل‌‌ساز شوند. زیرا این زنان‌اند که پرچمدارانِ واقعی انقلاب‌های اجتماعی‌اند و رهایی زن انرژیِ خفه‌شده و پنهان‌مانده‌ی جامعه را آزاد خواهد کرد. اما زنان سکوت نکردند. با وجود زخم‌های حک‌شده بر تن و روان‌شان ایستادگی کردند و می‌کنند. هرچه خواستند ما را از زنانگی‌مان تهی کنند در فریادِ حق‌مان گستاخ‌تر شدیم. یک‌تنه در برابرِ رسومِ کهنه‌ی جامعه و حکومت اسلامی ایستادیم. در برابرِ خانواده‌هایی که غیرتِ مردسالارانه را بازتولید می‌کنند و روی تخت‌های معاینه‌ی دکترِ زنان گواهیِ باکرگی از ما می‌طلبند، در برابرِ حکومتی که با گشت‌های ارشاد و امر به معروف و نهی از منکرش، با اسیدپاشی به چهره‌هایی که نمادِ رهایی و زیبایی است، با سنگسار کردن‌ها و اعدام‌ها، می‌خواهد زنانِ آزادی‌خواه سرزمینِ مرا مرعوب سازد.

این روزها چهر‌ه‌‌های مصمم و آزاده‌ی زنانِ کوبانی بر دل و جان خیلی از ما زن‌ها نقش بسته است. زنان کوبانی در جامعه‌ی عقب‌افتاده‌ای چون ما زن شدند، اما تمامِ مرزهای دیرینه میان زنان و مردان را به چالش کشیدند. آن‌ها گیسوانشان را به دستِ لطیفِ همرزمان‌شان سپردند تا تمام رنج‌هایشان را از لابلای موها شانه کنند و به دستِ باد بسپارند. زنان ایرانی هیچ کم از زنان کوبانی ندارند. زنان کوبانی شجاعانه اسلحه به‌دست گرفته‌اند و از سرزمین، حیثیت و زنانگی‌شان دفاع می‌کنند و زنان ایرانی ۳۵ سال است هر روز با شجاعت با سلاحِ آگاهیِ حسیِ خود در خانه‌ها، خیابان‌ها،مدرسه‌ها، دانشگاهها، اداره‌ها، مغازه‌ها و … راه می‌روند و نفس می‌کشند و هر شب خسته از سنگینیِ بارِ ستم به خواب می‌روند تا شاید برای ساعاتی خلاص شوند. اما حتا در خواب هم می‌جنگند.

مگر می‌شود از دستِ این کابوس‌های روزانه رها شد؟ کدام زنِ ایرانی‌ای را می‌توان یافت که در اماکن عمومی از نگاه حریص و حیزِ مردی در امان بوده باشد؟ کدام زنِ ایرانی‌ای را می توان پیدا کرد که در خیابان‌های این کشور دستمالی نشده باشد؟ کدام زنِ ایرانی‌ای را می‌توان یافت که از حرف‌های رکیکِ خانواده‌اش و جامعه‌اش در امان بوده باشد؟ کدام زنِ ایرانی را می‌توان دید که برای ورود به مدرسه و دانشگاه هزاران بار جمله‌ی ” خانوم، مقنعه‌ات را بکش جلو” را نشنیده باشد؟ و … حالا هم که کمر به نابودی زیبایی‌مان بسته‌اند و می‌خواهند بذرِ ترس و اضطراب را دل و جانم‌مان بپاشند. اما نه، نمی‌توانید ما سال‌هاست با این ترس زندگی کرده‌ایم ولی تسلیم‌اش نشده‌ایم. ما مصداقِ رقاصه‌های کولی‌ای هستیم که زنانگی‌شان را در فلامنکو می‌رقصند. ما صدای گرم و وحشی قمرالملوک وزیری هستیم. ما تداومِ شهامتِ قرهالعین هستیم.

آخر می‌دانید زنانگی یعنی شاعرانگی، رهایی، سبکبالی، زیبایی، جاودانگی، شورِ زندگی. زنانگی یعنی رقاصه‌ی فلامنکوی عصیانگر. رقاصه‌ی فلامنکو چشم در چشمِ نابرابری‌ها و تبعیض‌ها می دوزد و با چشمانی پُرغضب آن‌ها را به مبارزه می‌طلبد. خشم و غضبش را به حرکاتِ زیبای تنش می‌بخشد. با پاهایش تمامِ نابرابری‌ها را له می‌کند و به سمتِ آن‌ها خیز برمی‌دارد. با دستانش زیبایی‌های تنش را به رُخ می‌کشد و حریف می‌طلبد تا ثابت کند هیچ‌کس به گردِ پایش نمی‌‌رسد. غرور را می‌توان در چشم‌ها، دستان و تمام اندامش دید. راست قامتی‌اش حکایت از اراده‌ی پولادینش دارد و چه زیبا اندامش را به رُخ می‌کشد. رقاصه‌ی فلامنکو قدرتِ جادویی زن را به تصویر می‌کشد، کشش و افسونی که از صدای رسای پاشنه‌ی کفش‌هایش به گوش می‌رسد و با حرکات مواج‌گونه‌ و لطیف دست‌ها، بازوها و کمر و تنه‌اش به کمال می‌رسد. فلامنکو آزاد شدنِ بغضِ فروخورده‌ی زنی کولی است که سال‌ها رنج و محنت را تجربه و تحمل کرده است اما با استواری و شهامت از زندگی می‌گوید و از مرگ بیزار است. زنان ایرانی، افغانی، هندی و کوبانی هم راست قامت ایستاده‌اند و با بدنِ خرامان‌شان لرزه بر پیکره‌ی زشتِ سنت و مذهب می‌افکنند. ما نماینده‌ی زندگی هستیم و شما از جنسِ مرگ. ما با نیروی زندگی به جنگ با شما آمده‌ایم. پس پیروزی با ماست. حتا اگر سرهایمان را با چاقوی قهرتان از تن ببرید و با دستانِ کریه غیرت و مردانگی و دین چشم‌های سهیلاها را از نگاه کردن به دنیا بازدارید.

صداهای برخاسته از گلوگاه و تنِ رقاصه‌های عرب، کُرد، ایرانی، هندی، افغانی، آفریقایی، کولی‌ اسپانیایی ترجمانی است از میلِ جاودانه‌ی زنانگی به زندگی و این میل به مادینگی منحصر نمی شود. جوانه‌هایش را در زنان و مردانی می‌توان یافت که از سنت و مذهب به تنگ آمده‌اند و به دنبال کشفِ دوباره‌ی شورِ زندگی‌اند. مردانی که ماهیتِ خود را در تضاد با نیروی زنانگی نمی‌بینند و خود را به دستِ این نیروی عظیم و عمیق سپرده‌اند و می‌دانند که جز با رهایی زنان هیچ رهایی و آزادگی‌ای امکان‌پذیر نیست. آن‌ها نوا و طنینِ این رهایی را در صدا و تنِ زنان سرکوب‌شده‌ای می‌جویند که حزن، شادی، درد، لذت، خشم و عشق را می‌خوانند و می‌رقصند تا بغضِ فروخورده‌ی تمامِ زنان و انسان‌های آزاده‌ی دنیا را فریاد بزنند و از دنیای عقب‌افتاده‌ی اطرافشان که گرفتارِ جهل، قدرت و دین است رها شوند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com