مهرداد فانی / مقاله وارده / رادیو کوچه
اخیراً گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد درامور حقوق بشر ایران، در ششمین گزارش خود از وضعیت حقوق بشر در ایران، که برای بررسی در نشست اکتبر مجمع عمومی سازمان ملل متحد تهیه شده مطالبی بسیاری در باره وضعیت حقوق بشر در ایران اظهار نموده که در تعدادی از مراجع خبری درج و منعکس شده. ایشان نکات بسیار مهمی را بیان کردهاند که عمیقاً مورد تفکر است. ولی آنچه که باعث تاسف فراوان است این نکته بسیار پر اهمیت میباشد که اگرچه بسیاری از زعماء، علماء و مسئولین امور درایران بحق الیقین میدانند که آنچه بعنوان جوابیه دربسیاری از این موارد منجمله در جواب گزارش گر سازمان ملل اظهار میدارند خلاف صواب و واقعیت است ولی همان مطالب تکراری را میگویند که تا بحال گفتهاند و میگویند انچه را که بخیال خود تصور میکنند حقیقت است ولى هیچ منبع موثقى حاضر نیست خریدار آن باشد. چه که مطالب گفته شده اینها در طى این ٣۵ سال همان بوده که هست.
در جوابیه این گزارش، مقام عالیرتبهای از دولت ایران گرچه بطور کلی قلم بطلان بر آنچه گزارش شده کشیده ولی ازنحوه کلام ایشان این طور استنباط میشود که انتظار دارند بدون هیچ سند و مدرکی بیاناتش را همگان تأیید و تصدیق نمایند. از نکات مهمی که این مقام محافظ حقوق بشر در ایران در جواب این گزارش داده اظهاراتشان مربوط به بهائیان میباشد. در پاسخ به کلامی در مورد بهاییان که در گزارشهای گزارش گر ویژه سازمان ملل اظهار شده این مقام گفته است که «با بهاییها در ایران براساس تعهد و قرارداد شهروندی برخورد میشود».
وی افزود: «اینها از جهات مالی افراد متمولی هستند و در کشور کارخانه و فعالیت مالی دارند و تا از قوانین جمهوری اسلامی تخلف نکنند زیر پوشش امنیت جمهوری اسلامی ایران هستند.»
مجددا در باره همین مطلب ادامه داده که «بطبع قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ادیان رسمی را در کشور احصاء کرده است و اینها جزو ادیان رسمی کشور نیستند، منتها فعالیتهای مربوط به شهروندی آنها مطابق قانون منعی ندارد و انجام میشود و جمهوری اسلامی ایران از افرادی که متعهد به قوانین شهروندی باشند حفاظت میکند. اگر فردی تخلف کند هیچ ربطی به شیعه، سنی و غیره ندارد.»
در جواب ایشان باید گفت انچه را که این مقام محترم اظهار نمودهاند فقط تراوشات فکری است که بزعم خودشان صواب است در حالیکه بخوبی مطلع و آگاه میباشند که آنچه را که گفتهاند نه تنها هیچ قرابتی با صداقت و درستی ندارد بلکه بسیار گمراه کننده و مطلب به بیراهه کشاندن است. زیرا بسیاری اسناد و شواهد زنده و غیر زنده در دست است که آنچه ایشان بیان نمودهاند خلاف صواب است و شاید یک هزارم هم واقعیت ندارد و ایشان نیازمندند که واقعیت را درک و استنباط نموده و در آینده نگویند آنچه را که یَضحَکُ به کُلُّ السُّفَهاءِ وَ المَجانین و شأن و قدر و مقام را خود با این مطالب به پستی نکشند.
حال در این برهه چند نکته بصورت سئوال مطرح میشود تا مطلب برای منصفین قدری روشن گردد و اگر جوابی صادقانه از وجدان سالم در این مورد ارسال گردد مورد سپاس است:
۱. این چه حقوق شهروندی است که ایشان اظهار میدارند که حفاظت شده در حالیکه بیش از ۲۰۰ نفر از بهائیان مورد احترام جامعه بهائی بالاخص و غیر بهائی عموما، اعم از دانشمند، استاد، کاسب امین، تاجر درستکار و کشاورز فداکار بدون هیچ حکم دقیقی، اتهامی، و دادگاه صالحی کشته و شهید و یا ناپدید شدند. کجا بود این دولتی که اکنون اظهار میکند حقوق شهروندی بهائیان را حفاظت نموده؟
۲. این چه حقوق شهروندی است که بسیاری از خادمین حقیقی دولت و ملت بعد از سی تا چهل سال خدمات صادقانه به محض به قدرت رسیدن دولت جدید از مستمری و مقرری ناچیز بازنشستگی محروم شدند که درسنین بالا و کهولت با مشقت، مرارت و زحمت فراوان گذران زندگی کنند و حتی مجبور شدند که دست تمنا بسمت فرزندان و خویشان خویش دراز نموده که بتوانند امرار معاش نمایند. آیا این حق شهروندی است که اظهار میدارید حفظ شده است؟ کدامیک از این نفوس قوانین شهروندی را زیر پا گذاشته بودند که شامل این بیتوجهی گردیدند و اگر قوانین شهروندی را مراعات ننمودهاند چرا بنا بگفته شما مورد مؤاخذه قضائی قرار نگفتهاند؟ چرا از بسیاری از آنان تقاضا شده که آنچه در عرض سی سال با مرارت فراوان بدست آوردهاند در همان ایّام بدولت مسترد نمایند؟
۳. این چه حق شهروندی است که بسیاری از بهائیان مطیع قانون بدون هیچ جرمی فقط و فقط بدلیل بهائی بودن از گرفتن پروانۀ کسب محروم شده و حتی در بعضی از مواقع که توانستند پروانه کسب اخذ نمانید بعد از مدتی بعلت اتهامات واهی محل کسب و کارشان را مُهر و موم نمودهاند. حتی بسیاری هم به دلائل پوچ مورد تحریم اقتصادی قرار گرفتند؛ علل واهی مانند مواردی متهم به نجاست و غیره. حتی فهرست بلند بالایی بهم رسانند که مردم بعنوان مثال از عینک فروش بهائی عینک نخرند زیرا در موقع تمیز کردن عینک ممکن است دستش خیس باشد و این مرطوب بودن دست ایشان به عینک منتقل شده که اگر بدان دست زنند باعث نجس شدن مسلمانان میشود. این چه حق شهروندی حفظ شده است که با تمام قوا سعی در تخطئه کردن کسب و کارشان است؟ کدامیک از این بهائیان متموّل که ذکرشده کارخانه دار هستند و شما گذاشتید که مسلمانان در کارخانه ایشان بخدمت مشغول باشند و گذارن زندگی نمایند؟ فقط برای مثال یک نمونه بیاورید؟ هیج بهائی در ایران نتوانسته کارخانهای با دغدغه و یا بدون آن براه بیاندازد. اگر نفوسی متموّلی هم در میان آنان پیدا میشود از راه غیر قانونی این تموّل را بدست نیاوردهاند. زیرا خود گفتهاید که اگر قوانین شهروندی را رعایت نمایند هیچ ربطی به شیعه، سنی و غیره ندارد. پس چرا تموّلشان را به رخ میکشید؟ اگر کسب ثروتی کردهاند غیر قانونی نبوده زیرا اگر غیر قانونی بوده تا حال از دم تیغ شما گذشته بودند.
۳. این چه حق شهروندی است که از تمامی ادارات و دوائر دولتی طی بخشنامههای عریض و طویل خواسته شده که تمام بهائیان را شناسائی نموده که در مورد لزوم و بموقع خود آنها را از حقوق حقهشان فقط بجرم بهائی بودن با تمام قوا محرومشان نمائید.
۴. این چه حق شهروندی است که جوانان بهائی از همان اوائل انقلاب اسلامی از ادامه تحصیلات عالیه محرومند. جوانانی که چشم و چراغ هر جامعه هستند بدون هیچ دلیلی از نعمت ادامه تحصیل محروم گشتهاند. حتی اخیراً این جوانان طوری شناسائی شدهاند که بدون اظهار کردن دیانت خود در ستون مذهب، در حالیکه پذیرش نگرفتهاند از آنان خواسته شده که به ادارۀ آزمون و سنجش برای یافتن جواب علل عدم پذیرش مراجعه کنند و بعد از مراجعه حتی ورقهای رسمی و غیر رسمی مبنی بر دلیل عدم پذیرش به ایشان ارائه نشده و شفاهاً بسیاری از کارمندان خدادوست و خداپرست باین جوانان گفتهاند که بخاطر بهائی بودن پذیرش ندارند و از دست این نفوس منصف و خادم کاری بر نمیآید. این چه حق شهروندی است که شما مقام محترم از آن دم میزنید؟ حتی زیرکانه برای ساکت و صامت نمودن بعضی از سازمانهای خیرخواه و بشر دوست بین المللی تعداد معدودی را که پذیرش داده ولی بدلائل پوچ و واهی و در بسیاری از موارد بدون دلیل آنها را اخراج نمودهاید. اگر واقعا صادقید طبق آمار علمی ثابت نمائید که چه در صدی از جوانان بهائی در دانشگاهای ایران در عرض سی و چند سال گذشته پذیرش گرفته و فارغ التحصیل و یا اخراج شده وعلل اخراج را هم ذکر کنید و عموماً آنرا اعلام نمایید و اجازه دهید که بدون دخالت احدی مؤسّسات معتبر بیطرف ادّعای شما را تحقیق و آن را تأئید نمایند. هم چنین ثابت نمائید که تعداد آنها با در صد عمومی دیگر جوامع و حتی جامعۀ مسلمان از نظر آماری همخوانی دارند. این امر بسیار آسان است بدلیل اینکه در فرم ثبت نام که ستون مذهب داشته جوانان بهائی دیانت خود را به هیچوجه کتمان ننمودهاند و براحتی میتوان استخراج نمود که چند نفر از بهائیان پذیرش گرفته و چند نفر فارغ التحصیل شدهاند. حال سئوال این است مگر تحصیل علم عملی است که مخالف قوانین شهروندی است که از ادامۀ آن محروم شدهاند؟ چرا این جوانان از پوشش امینتی که صحبت میکنید بهرهای نبردهاند؟ مگر از آموزههای عالی اسلام عزیز نیست که «اُطلُبُوا العِلمَ مِنَ المَهدِ اِلَی اللَّحد»؟ این بیان محترم در حق تمام نفوس اظهار شده، نه برای ملت خاصّی.
۵. این چه حق شهروندی است که عدّهای علاقمندان به تحصیل و کسب دانش که عملی نمودن آن از دستورات تمام ادیان الهی است بعد از اینکه در خانه به تعلیم جوانان خود پرداختهاند و حتی برای دولت ایران زحمتی بوجود نیاورده و یا مخارجی تحمیل ننمودهاند تا از این جوانان نفوسی خادم و لایقی در جامعه بسازند با دلائل پوچ دانشگاهشان را بستید و تمام خادمین آنان را اعم از مدرسین و کارمندان بدون دلیل بزندان افکندید. آیا این عمل خیر خواهانه به آبادی مملکت کمک نمینمود و نباید استقبال میشد و مورد تشویق و حمایت قرار میگرفت؟ آیا این عمل پسندیده و خیر نیست؟ آیا «حَیَّ عَلی خَیرِ العَمَل» شعار روزانۀ ملیونها نفوس در دنیای اسلام نیست که مردم بدان تشویق میشوند؟ بغیر از تعلیم خصوصی دادن به فرزندان دیگران که یکی از مراسم مورد احترام جامعۀ ایران از قدیم بوده و هنوز هم هست چه عملی نمودهاند؟ آیا تدریس عملی غیر قانونی است که از این نفوس سر زده؟ چه کاری پسندیدهتر از آنکه نفسی بتواند فرد دیگری را دانش بیاموزد؟ مگر مجدداً در آموزههای اسلام نیست که اگر نفسی فردی را تعلیم دهد وی را بندۀ خویش نموده؟ بغیر از این اعمال خدا پسندانه چه قانون شهروندی زیر پا گذاشته شده بود که به چنان سرنوشتی دچار گردیدند؟
۶. این چه حق شهروندی است که زمانی این جوانان برای احقاق حق خود که بدون جهت و دلیل از ایشان گرفته شده به دفتر یکی از اعضای اصلاح طلب مجلس برای استیفای حق خود مراجعه میکنند با فریاد و توهین و هتاکی به مقدساتشان از دفترشان اخراج میشوند. در هنگام دادخواهی در دفتر این نماینده، اوّلین سؤال ایشان دربارۀ دیانت این جوانان بوده. شما که میگویید: «هیچ ربطی به شیعه، سنی و غیره ندارد»؛ آیا ایشان که نمایندۀ ملت هستند به چه دلیل اوّلین سؤالشان از دیانت این جوانان بوده؟ این جوانان برای دادخواهی به عدم پذیرش مراجعه نمودند ولی این نمایندۀ ملت ایشان را در بارۀ دیانتشان مورد بازخواست قرار دادند. آیا این جوانان شهروند نیستند که شما در مصاحبههای خود میگویید از ایشان دفاع میکنید و اگر قوانین را رعایت کنند حقوق شهروندی ایشان حفاظت میشود؟ چه قانونی را این جوانان زیر پا گذاشتند که باید از دفتر نمایندۀ ملت اخراج گردند؟ چگونه است که به هیچ قانون شهروندی بیاحترامی نکردهاند ولی ایشان را از حقوق قانونی بر طبق همان قانون اساسی که شما ذکرش را کردهاید محرومشان نمودهاید؟
۷. این چه حق شهروندی است که تا حال از استخدام بهائیان در دوائر دولتی و حتی شرکتهای خصوصی خود داری نمودهاید. مگر استخدام در مؤسّسات دولتی باید منحصر به گروه خاصّی باشد؟ مگر حقِّ تمام شهروندان درستکار نیست؟ اگر این نفوس حقّ شهروندی که شما از آن دم میزنید دارند چرا برای این شهروندان حقّی دراستخدام قائل نیستید؟ حتّی بسیاری از مؤسّسات خصوصی هم که کارمندان بهائی را استخدام نموده بودند ارعاب کردید که اگر کارمند بهائی را اخراج نکنند مؤسّسۀ اشان مهر و موم میشود. کسب و کار و خدمت در ادارهها چه ربطی به اعتقاد و ایمان نقوس دارد؟
۸. این چه حقِّ شهروندی و پوشش امنیّت جمهوری اسلامی است که بهائیان بیگناه و بیدفاع از پشت سر مورد هدف گلوله قرار میگیرند و عامل و یا عاملان آن بدون هیچ ترس و واهمهای در میان جامعه زندگی میکنند و دستگاه قضائی دولتی که ادّعا میکند از حقوق این شهروندان حفاظت میکند تا حال نتوانسته است فرد مجرم را شناسائی نموده و به حکم عدالت حقیقی مورد مؤاخذه قرار دهد.
۹. این چه حقِّ شهروندی است که حتّی اموات بهائیان از دست ظلم و ستم دولتی و دستگاه قضائی که ادّعا میکند حفاظت حقّشان را میکند امان ندارند و هنوز اجساد این بهائیان که باید برای مدتی لازم مدفون باشند و کاملاً به خاک برنگشته در نهایت قساوت نبش قبر شده و تحت عنوان سامان دادن منطقه و شهر سازی از بین بردهاند. تنها دلیل این اعمال خدا ناپسندانه را میتوان گفت که نمیخواهید اثری از این عزیزان برجا مانده باشد. آیا نبش قبر در تمام ادیان امری قبیح نیست؟ شهروندان بهائی که از این عالم فانی در گذشتهاند چگونه قانون شهروندی را زیر پا گذاشتهاند که استخوان پوسیده و ناپوسیده ایشان در تحت حفاظت شما قرار نگرفتهاند؟
حال از این نفوس مسؤول که ادّعا میکنند بهائیان حقوق شهروندیشان حفاظت میشود تقاضا میشود که با وجدان سالم جواب در این موارد عنایت نمایند که بسیار باعت امتنان است والّا همانطور که دقیقا میدانید «المُلکُ یَبقی مَعَ الکُفر وَ لا یَبقی مَعَ الظّلم» و تاریخ بشریّت همواره شاهد این بیان اَعلی بوده است. گرچه مسلم است که میدانید ولی جهت استحضار مجدد بدانید که عین همین بیان عالی هم در دیانت بهائی تلألؤ خاصِّ خود را دارد که میفرمایند: «ای ظالمان ارض از ظلم دست خود را کوتاه نمائید که قسم یاد نمودهام از ظلم احدی نگذرم.»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.