فراملیگرایی از منظر جنسیت
[…]
در بیشتر نوشتههای اخیر درباره مهاجرت بین کشورها۱، نقش مهم دولت – ملت و بازسازی اقتصاد جهانی در شکلگیری و جهتگیری حوزههای سیاسی و اجتماعی فراملیتی مورد تایید قرار گرفته است. اما کاملا مشهود است که در این نوشتهها توجهی به این مساله نشده است که این دو ساختار مهم ـ یعنی دولت – ملت و اقتصادی جهانی ـ از منظر جنسیتی چگونه عمل میکنند.
به نظر باش و همکاران، عامل جدیدی که میان مهاجرین چندکشوری اخیر و مهاجرین قدیمی تفاوت ایجاد میکند، میزان مشارکت فزاینده مهاجرین جدید در حیات اجتماعی و سیاسی هر دو کشور [ مبدا و میزبان] است. گوارنیزو۲ نیز با تاکید بر همین امر خاطرنشان میکند که دومینیکنهای تاجر در نیویورک یک «جامعه دوملیتی» ایجاد کردهاند؛ آنها شهروندی با تابعیت دوگانه کسب کردهاند و در شرایطی دوملیتی قرار دارند که در آن «قلمرو، اعمال فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، همگی، دوملیتی هستند»۳. گو اینکه این پژوهشگران تایید کردهاند که این اعمال چندملیتی به طور بالقوه واکنشی است در برابر شرایط مسلط، یعنی اشکالی است از مقاومت در برابر معضلات اجتماعی و اقتصادی جدیدی که مهاجرین چندملیتی با آن روبهرو هستند. اما، در مجموع، تاکید پژوهشگران بیشتر بر آن بوده که نشان دهند چگونه حوزههای اجتماعی چند ملیتی از طریق فرآیندهای مسلط در ملتسازی ایجاد و تثبیت میشود؛ فرآیندهایی که هم در درون و هم بین دولت – ملتها، یعنی هم در کشور موطن و هم در کشور محل اقامت، رخ میدهند. برای مثال، باش و همکاران موطن مهاجرین را «دولت-ملتهای قلمروزدایی شده» مینامد: یعنی، دولتی که به «فراتر از مرزهای جغرافیاییاش کشیده میشود». در چنین دولتی، «مردم ممکن است هرجایی در جهان زندگی کنند و همچنان خارج از حیطه آن دولت زندگی نکنند. با این منطق، دیگر مردم دایاسپورا۴ وجود ندارد چون هرجا که مردم بروند، دولتشان هم میرود.» اسمیت این ایده را نقد میکند و تذکر میدهد که دولت-ملتها، به معنای وبری کلمه، «بنا به تعریف، قلمرو ارضی» هستند. به نظر اسمیت، به جای اینکه دولت-ملتها را قلمروزدایی ـ شده ببینیم، باید دخالت فزاینده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مهاجرین در کشور موطن را تلاشی قلمداد کنیم برای اینکه «افراد خارج از قلمروی ارضی دولت در درون جامعه سیاسی و ملی جای بگیرند.۵» در تحلیل وی، دولت-ملتها نقشی کلیدی در ایجاد فراملیگرایی ایفا میکنند. از این منظر، این پدیده مطمئنا قدیمیتر از آنچیزی است که معمولا تصور میشود؛ در واقع پژوهشگران نشان دادهاند که چگونه مردم دایاسپورا در دوره پیش از استعمار با ساخت ملت، هم در «خانه» و هم در خارج، به طور تاریخی مرتبط بودهاند۶.
گرچه چنین تحلیلهایی نشان میدهند که چگونه مهاجرین در درون مدار منطقی ملتسازی جذب و بازآفریده میشوند، این تحلیلها تنش بین ساختار وعاملیت، و تبیین جنسیتی این دو را مد نظر قرار نمیدهند. تاکید بر زنان مهاجر بر نوعِ خاصی از جذب شدن در درون دولت-ملت مسلط، و اغلب، تجربه متفاوتی از فراملیگرایی ـ در مقایسه با همتایان مرد خود ـ را تاکید دارد. همانطور که این تحقیق مردمشناسانه از زنان مراکشی در ایتالیا نشان میدهد، شرایط برای رفتن از یک کشور به کشور دیگر همیشه برای زنان مهیا نیست، یا محدود است به مجموعهای از قواعد فرهنگی و هنجارهای جنسیتی.
[…]
این مقاله قصد دارد سطوح متفاوت فعالیتها و رفتوآمدهای زنان مراکشی چندملیتی را کنکاش کند. همانطور که خواهیم دید، زنان مراکشی هر دو کشورِ ایتالیا و مراکش را «خانه» خود میدانند زیرا هر دو کشور برای آنان منابع مکمل مادی و نمادین فراهم میکند. با وجود این، فعالیتهای زنان مشروط است به مجموعهای از ضوابط فرهنگی و هنجاری که مبتنی است بر تفسیرهای مسلط از نقشهای جنسیتی، که هم در ایتالیا هم در مراکش، فعالیتها، هویتها و امکان رفتوآمد آنها بین کشورها یا اقامت آنها را در این کشورها مشروط میسازد.
[…]
زنان مهاجر مراکشی: سوژههای چندملیتی
در اینجا بحث من این است که ما برای درک مهاجرت و ماهیت جنسیتی نقل مکان بین دو کشور مراکش و ایتالیا، باید نقش همزمان تغییرات اقتصادی، ضوابط فرهنگی و عرفی، واستراتژی فردی را در نظر بگیریم. چانت و رادکلیف۷ معتقدند که روابط بین جنسیت و مهاجرت هنوز به طور کامل نظریهپردازی نشده است. اگرچه تحلیل آنها اساسا روی مهاجرت از روستا به شهر در کشورهای در حال توسعه استوار است، اما استدلال آنها در مورد مهاجرت بینالمللی به اروپا نیز کاربرد دارد. اکثر رویکردهای نظری به مهاجرت، دارای این نقصان هستند که برای توضیح نقل مکان یا عدم نقل مکان زنان، یا صرفا روی عوامل ساختاری مانند روابط تولید و عوامل فرهنگی تاکید دارند، یا روی استراتژی افراد. چانت و رادکلیف برای درک گزینش جنسیتی در الگوهای مهاجرت رویکردی به نام استراتژی خانواده۸ پیشنهاد میکنند۹ که هم روی عوامل اقتصادی مانند تقسیم جنسیتی کار و روابط تولید متمرکز است، هم روی نقشهای تولید مثل و سلسله مراتب در خانواده. با تاکید بر رابطه بین این دو، رویکرد استراتٰژی خانواده ارتباط درونی بین عاملیت افراد، عوامل فرهنگی و ساختارهای اجتماعی-اقتصادی را در نظر میگیرد. علاوه بر این، رویکردهای خانواده عوامل تعیینکننده گستردهتری، مانند مسائل مدنی و قانونی، را نیز در تحلیل گزینش جنسیتی و نابرابری در فرآیند مهاجرت را مورد توجه قرار میدهند. فیزاکلی۱۰ در تحلیل خود از جنسیت و مهاجرت در اروپا، از نظریه ساختاربندی۱۱گیدنز الهام میگیرد۱۲، که به عقیده وی، از دوگانه ساختار/عاملیت فراتر میرود. مطابق نظر فیزاکلی، ساختارها «هم افراد را مقید و هم توانمند میسازند زیرا هم ابزار هم پیامد کنشهایی هستند که ساختارها متقابلا سازمان میدهند۱۳».
هر دو تحلیل در تعیین موقعیت مهاجرت زنان مراکشی به ایتالیا مفید هستند و تاکید من این است که یک نظریهپردازی مشابه برای توضیح رابطه بین جنسیت و فراملیگرایی لازم است. همانطور که خواهیم دید، رویکرد خانواده، خصوصا، وقتی مناسب است که بخواهیم شکل خاصی از کنش چندملیتی ـ یعنی نقشهای تولید مثل زنان ـ را که در این دو کشور اجرا میشود، بفهمیم. بنابراین، این دو رویکرد همراه با یکدیگر چارچوب مفیدی برای مفهومپردازی از زنان مهاجر مراکشی بهوجود میآورند که به عنوان فاعلین چندملیتی در هر دو کشور ایتالیا و مراکش دارای محدودیتهای متعددی هستند که رفتوآمد آنها را به این کشورها محدود سازند. (گو اینکه آنها، در عین حال، این محدودیتها را به چالش نیز میکشند.)
دلایل زنان مراکشی برای مهاجرت متفاوت است: برخی مهاجرت را فرصتی برای بهبود زندگی خود یا ادامه تحصیل میبینند، در حالیکه برای دیگران (اگرچه هرگز صریحا ذکر نمیکنند)، ازدواج با مهاجرین مراکشی در ایتالیا یکی از انگیزههاست. دیگر زنان به سبب ازدواج با مرد مهاجری که قبلا در ایتالیا ساکن بوده و برای یافتن همسر به مراکش برگشته، مهاجرت کردهاند.
[…]
مسائل سیاسی نیز همراه با دلایل اقتصادی و اجتماعی در انگیزه برای مهاجرت نقش دارند. بسیاری از مصاحبهشوندگان در موقعیتهای مختلف تصریح کردهاند که یکی از دلایلی که آنها را به استفاده از این فرصت برای مهاجرت و اقامت در ایتالیا سوق داد، فقدان دموکراسی، ممیزی و فقدان آزادی اطلاعات در مراکش بود. سهیلا، یک جوان سابقا دانشجو در مراکش، چندین بار توضیح داد که دیگر از مراکش خسته شده است که، طبق گفته او، کشوری به لحاظ اجتماعی و اقتصادی “توسعه نیافته” است. ساها تاکید میکند که در مراکش «نمیتوانید درباره پادشاه صحبت کنید، نمیتوانید سیگار بکشید، نمیتوانید دامن کوتاه بپوشید!» دیگران تاکید کردند که «در مراکش آزادی وجود ندارد؛ آنجا بی نظم و کثیف است، مثل اینجا نیست که برای مثال… تمیز و ساکت است…»
[…]
فراملیگرایی، مهاجرت و دولت-ملت
[…] نزد برخی از زنان، مهاجرت یک گزینه انتخابی نبوده است چرا که مهاجرت یا امکان رفتن آنها از یک کشور به کشوری دیگر مشروط بوده است به ساختارهای عرفی مسلطی که آنها در خود درونی کردهاند. درحالیکه برخی از زنان تا حدی این ساختارها را به چالش گرفتهاند، دیگر زنان در موقعیتی نیستند که با این قواعد هنجارشده یا اجتماعی ـ فرهنگی (که از آنها انتظار میرود تابع آن باشند) مخالفت کنند. زنانی که به شوهرانشان میپیوندند، اغلب آمیزهای از تسلیم و پذیرش موقعیت از خود نشان میدهند. در برخی از موارد، انتظار آنها از آینده و شغلشان مغایر با زندگی کنونیشان در ایتالیا بوده است. این امر خصوصا در مورد زنان جوان تحصیل کرده مصداق دارد که کارنامه موفقی در مدرسه داشتهاند اما رویاهایشان نقش بر آب شده است.
[…]
نقلمکان از یک کشور به کشور دیگر گاهی به سبب نقشهای مورد انتظار از زنان در محیط خانه و خانواده صورت میگیرد. این واقعیت که در صورتی که موقعیت و شرایط اجتماعی و قانونی اجازه دهد، دختران زمانی را با مادرانشان در مراکش صرف میکنند و مادران موقتا به دخترانشان در ایتالیا میپیوندند، شاهدی است بر ظهور آنچه من «حیطه چندملیتی فعالیتهای مراقبتی و تولیدمثلی» میخوانم.
[…]
نقل مکان از کشوری به کشور دیگر، همچنین، به شدت به قوانین و مقررات مشروط و مربوط است. قانونی بودن عاملِ کلیدیِ دیگری است که روی امکان گذر از مرزها تاثیر میگذارد. برای زنانی که به تنهایی مهاجرت کردهاند، داشتن شغلی که به آنها موقعیت قانونی ببخشد، بسیار ضروری است تا بتوانند نقل مکان کنند.
[…]
با وجود این، نه فقط موقعیت قانونی زنان در ایتالیا، بلکه همچنین نوع متفاوت شهروندی که زنان در موطن خود تجربه میکنند نیز حرکت آنان از کشوری به کشور دیگر را مقید میسازد. طبق قوانین ایتالیا در رابطه با احوال شخصیه۱۴، مهاجرین تحت پوشش قوانین ملی خود هستند مگر اینکه این قوانین در مغایرت آشکار با قوانین ایتالیا باشد. قوانین احوال شخصیه در مراکش ـ که تحت نام «مدونه۱۵» تدوین شده است ـ مبتنی است بر مکتب اسلام مالکی، که با وجود برخی اصلاحات انجام شده در ۱۹۹۳، همچنان زنان را در موقعیت فرودست نگاه میدارد. بنابراین، ازدواجی که در ایتالیا انجام شده باشد اگر در کنسولگری ثبت نشده باشد، نزد دولت مراکش فاقد اعتبار است. با وجود این، ازدواج باید مطابق قوانین مندرج در«مدونه» باشد تا زنان مراکشی بتوانند آن را در کنسولگری ثبت کنند. این بدان معناست که ازدواج بین یک زن مسلمان مراکشی و یک غیرمسلمان در مراکش ثبت نخواهد شد و معتبر به حساب نمیآید. با وجود توافقات دوطرفهای که بین مراکش و دیگر کشورهای اروپایی درباره قوانین احوال شخصیه به امضا رسیده است، دولت مراکش تمایل به این دارد که قوانین خود را روی شهروندانش در خارج از کشور، حتی شهروندانی که تابعیت دوگانه دارند، اعمال کند.
[…]
تجربه زنده فراملیگرایی: دیالکتیک تعلق و دلتنگی
تثبیت شدن زندگی زنان مراکشی و رفت وآمد آنان بین کشورهایی که هر کدام قواعد عرفی و برساختههای فرهنگی از نقشهای جنسیتی دارند، از اهمیتی که فعالیتهای چندملیتی در جمعآوری سرمایه اقتصادی و نمادین برای خانوادههای مهاجر و نیز ساخت هویت آنها دارد، نمیکاهد. یک جنبه مهم فعالیتهای چندملیتی این است که تا چه حد مهاجرین قادر هستند تا با اتکا به هر دو کشور و با توزیع منابعِ نه تنها اقتصادی بلکه همچنین نمادین، شخصیت اجتماعی خود را بسازند۱۶.
یکی از لحظههای مهم در زندگی بسیاری از زنان مراکشی در ایتالیا، بازگشت آنان به مراکش در تابستان است که مستلزم خرید، مصرف و به نمایش گذاشتن کالاهاست.
[…]
یک ماه یا دو ماه قبل از تاریخ عزیمت، زنان شروع میکنند به برنامهریزی امور. گرچه میتوان گفت که برای برخی از خانوادهها، کل مسیر زندگی در ایتالیا مکمل یا معطوف به همین بازگشت در تابستان به مراکش است. این سبک زندگی که مهاجرین در اقامت کوتامدت خود در مراکش به نمایش میگذارند، حاصل یک زندگی سخت و دشوار در بقیه دوران سال در ایتالیاست. اگرچه آماده شدن زنان برای مسافرت حول خرید هدایا برای اقوام میچرخد اما آنها، در این بین، چیزهای زیادی هم برای خود و کودکانشان میخرند.
[…]
زنان تمایل دارند کالاهایی را با خود به مراکش ببرند که در ایتالیا با آن آشنا شدهاند، مانند غذای کودکان، پوشک و البته پنیر پارمزان، که معمولا در مراکش بسیار گران است، و به علاوه، به این طریق به خود و دیگران یادآوری میکنند که عادات آنها تغییر کرده است.
از طرف دیگر، منازل در ایتالیا با چیزهایی تزیین شده است که منعکسکننده تعلق دوگانه به هر دو کشور است. (که با منازل آفریقایی-آمریکایی در آمریکای شمالی از تحقیق بورلی-مککلود۱۷ قابل مقایسه است.) مبلمان ارزان معمولی ایتالیا با اشیایی تزیین شده که یادآور جهان اسلامی و مراکشی است؛ مانند روکش مبل، تصاویری از نثر قرآنی روی دیوارها و، در برخی موارد، تقویمهای از فرانسه رسیده که در آن تاریخ اعیاد اسلامی ثبت شده و یا پوسترهایی از زنان مراکشی دارد با لباسهای سنتی از مناطق مختلف مراکش. در کنار غذای ایتالیایی، ادویهجات و مواد غذایی آورده شده از مراکش در مقادیر فراوان نگاهداری میشود.
[…]
بدین طریق، زنان مراکشی «خانهای» درست میکنند که هم ایتالیایی است و هم مراکشی، زیرا هر دو کشور برای ایشان منابع مادی و نمادین مکملی فراهم میآورند. اما آیا این برساخته چندملیتی از «خانه» برای غلبه بر حس گسیختگی و ناپیوستگی زنان مراکشی کفایت میکند؟ یا به معنای وسیع کلمه، آیا میتوانیم بگوییم که زنان مراکشی و خانوادههایشان همزمان در دو کشور زندگی میکنند؟
با اینکه بسیاری از پژوهشگران فراملیگرایی با لحنی ستایشآمیز این پدیده را توصیف میکنند، بسیاری از مصاحبهشوندگان اظهار ناراحتی شدید میکنند و میگویند که در یک دور باطل گرفتار شدهاند. فعالیتهای چندملیتی زنان مراکشی تجسمی است از تنش بین تعلق چندگانه زنان مراکشی و نیازهایشان. یعنی آنچه که وان در فیر، به درستی، آن را «دیالکتیک تعلق و دلتنگی» اطلاق کرده است. برخی از زنان، به خصوص کسانی که فرزند ندارند و عمدتا روی پذیرش اجتماعی در مراکش حساب باز کردهاند و از جستوجوی پذیرش اجتماعی در ایتالیا غفلت ورزیدهاند، بهتر میتوانند در این فرآیند توازن ایجاد کنند. اما برعکس، برای دیگر زنان، حرکت مداوم بین دو کشور نیاز به تعلق خاطر و ثبات را نزد ایشان افزایش میدهد.
در واقع، در این احساس بیثباتی در زندگی زنان در اثر رفت و آمد پیوسته بین ایتالیا و مراکش اضطراب عمیقی وجود دارد که به طرز متناقضی پیامدهای ضد و نقیضی به بار میآورد. از یکسو، شناخت بهروز در اثر بازدیدهای مدوام امکان ایجاد «حوزههای اجتماعی را بهوجود میآورد که بین کشور موطن و کشور مقیم پیوند ایجاد میکند۱۸». علاوه بر این، با حفظ شبکهها و فعالیتها بین مراکش و ایتالیا، مهاجرین قادر هستند شخصیت اجتماعیای را پرورش دهند که حامل تفاوتهای منطقهای و مرزی است۱۹. با وجود این، زنان در نتیجه تلاش برای حفظ عضویت در هر دو کشور – که، در نهایت، عضو هیچکدامشان هم نیستند ـ حس گسیختگی را تجربه میکنند که این پیوندهای چندملیتی قدرت غلبه بر آن را ندارد.
[…]
بنابراین، تصمیم بر اینکه به لحاظ مادی و نمادین روی کدام کشور سرمایهگذاری کنند، حیطهای از مذاکره و مناظره ایجاد میکند، زیرا تجربههای چندملیتی، در نهایت، به اضطراب بیشتر دامن میزند: بر سر اینکه «خانه» کجاست و کجا باید آیندهای برای فرزندان ساخت؟ فرزندان کجا تحصیل کنند؟ و سرمایه فرهنگی طولانیمدت ـ یعنی چیزی بیش از ابژههای مادی ـ ایجاد کنند۲۰. با تحلیل از این منظر، به نظر نمیآید که فراملیگرایی و رفتوآمد مدام بین کشورها شکافها را پر میکند، بلکه اضطراب نسبت به آینده را شدت میبخشد و حس ناامنی را افزایش میدهد. زنان با وجود حفظ یک رابطه همزمان با کشور موطن، به طرز متناقضنمایی، به تعیین سرزمین و کسب یک امنیت هویتی نیاز بیشتری پیدا میکنند.
نتیجه گیری: تناقضات فراملیگرایی
در این مقاله نشان دادهام که با حفظ چند استثنا، تحلیلهای فراملیگرایی فاقد آن نظریهپردازیای است که بتواند زوایای تاریک عوامل جنسیتی و روابط بین جنسیت، ساختار و عاملیت را در تحلیل نقل مکان بین کشورها روشن سازد.
[…]
از یکسو، فراملیگرایی به زنان اجازه ایجاد «منزلی» را میدهد که هم مراکشی است هم ایتالیایی. در واقع، برساخته این زنان از «منزلی» بین مراکش و ایتالیا، مکان مهمی است که با آن میتوان احساسات و روایات تغییرمکان و تعلق را درک کرد. این احساسات و تعلقات در اشیا و کالاهای مصرفی مشهود است که از آن طریق، آنها هم زنانِ مراکشی مکان اقامتشان باقی میمانند، هم با گسست هویتی خود کنار میآیند، و هم بین کشورها پیوستگی ایجاد میکنند.
این اشیا و کالاهای فوقالذکر روشن میکند که مهاجرین مراکشی ممکن است سالی یک بار به کشور موطن خود برگردند، اما آمادهسازی روانی و مادی برای این سفر میتواند طاقتفرسا باشد، تا حدی که میتوانیم بگوییم که زندگی در ایتالیا برای برخی از مهاجرین عمدتا معطوف است به همین بازگشت (اما نه یک بازگشت همیشگی، آنگونه که در گذشته صورت میگرفت). اما نزد برخی از خانوادهها، فراملیگرایی، به طور متناقضنمایی، میتواند مستلزم انتخاب یکی از این دو کشور باشد (یعنی باید زندگی در یکی از این دو کشور را قربانی زندگی در کشور دیگر کنند-مترجم). در واقع، بازدیدهای سالیانه از مراکش به معنای فداکردن زندگی در ایتالیا برای این سفرهاست.
[…]
با وجود این، به این نیز اشاره داشتهام که زنان مراکشی را میتوان فاعلین چندملیتی دانست تا تاکیدی باشد بر این واقعیت که آنها تحت ساختارهای مسلط چندگانهای قرار دارند که در بیش از یک کشور عمل میکنند و امکان حرکت، هویت و فعالیت چندملیتی آنان را از نظر جنسیتی مشروط میسازد.
[…]
بنابراین، این مردمنگاری از زنان مهاجر مراکشی در تضاد با مواضع ستایشآمیزی است که بر عاملیتهای چندملیتی تاکید میورزند. این مردمنگاری، همچنین، این نکته را برجسته میسازد که چگونه حیطههای چندملیتی نه تنها منوط است به آسیبپذیری مهاجرین ناشی از تغییرات در اقتصاد جهانی بلکه، همچنین، واجد محدودیتهای هنجاری و فرهنگی خاصی است. ماهیت و کیفیت نقل مکان و اعمال زنان را باید با توجه به ماهیت و کیفیت عضویت آنها در زمینههای مختلف (یعنی خانواده، دولت یا جامعه در کلیتش) درک کرد. بدین طریق، ما متوجه میشویم که چگونه فراملیگرایی ممکن است نابرابری میان جنسیتها و مکانها را یا به چالش بکشد یا آن را تداوم بخشد.
۱. (برای مثال باش(Basch) و همکاران، ۱۹۹۴؛ پرتس(Portes) 1999؛ اسمیت(Smith) 1998، ۱۹۹۹)
۲. Guarnizo
۳. گوارنیزو ۱۹۹۴، ۸۶
۴. diaspora
۵. اسمیت ۱۹۹۹ :۲۱۳
۶. وان در فیر، ۱۹۹۵
۷. Chant & Radcliffe 1992
۸. Household Strategy
۹. بدین معنا که تحلیل روی تاثیر مهاجرت بر خانواده و نیز کمک مهاجرت به خانواده متمرکز میشود- مترجم
۱۰. Phizacklea
۱۱. structuration
۱۲. گیدنز در پاسخ به شکاف موجود در جامعهشناسی بین دو جبهه ساختارگرایان و ساختگرایان، که به ترتیب به ساختارهای ابژکتیو و در سطح کلان و عامل سوبژکتیو در سطح خُرد اهمیت میدهند، ساختاربندی را پیشنهاد میکند. بنا به ادعای گیدنز، این رویکرد به جامعهشناس کمک میکند تا از فعل و انفعال متقابل بین عامل و ساختار غفلت نورزد.- مترجم
۱۳. فیزاکلا ۱۹۸۸:۲۶؛ قابل مقایسه با نظریه بوردیو ۱۹۷۷؛ گیدنز ۱۹۸۴
۱۴. Personal Status Laws
۱۵. Mudawana
۱۶. نگاه کنید به باش و همکاران ۱۹۹۴، گلدرینگ Goldring۱۹۹۸، گوآرنیزو و اسمیت ۱۱۹۸
۱۷. Beverly-McCloud
۱۸. گلیک شیلر و همکاران Glick Schiller ۱۹۹۲:۱
۱۹. قابل مقایسه با رُز Rouse 1995b
۲۰. در اینجا اشاره به اصطلاح سرمایه نمادین یا سرمایه فرهنگی به پیر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی، است. بوردیو معتقد است که تلاش والدین برای تحصیل فرزندان نوعی سرمایهگذاری فرهنگی و نمادین روی فرزندان است که در نهایت با کسب موقعیت حرفهای بهتر در اثر آموزش بیشتر فرزندان به بازتولید سرمایه اقتصادی نیز منجر خواهد شد. از اینرو همانطور که نویسنده اشاره دارد تحصیل فرزندان را میتوان نوعی سرمایهگذاری فرهنگی طولانیمدت محسوب کرد-مترجم
Salih, Ruba. “Moroccan migrant women: transnationalism, nation-states and gender.” Journal of Ethnic and Migration Studies 27 (2001): 655-671.
Ruba Salih is a Professor in the Centre for Gender Studies at the School of Oriental and African Studies, University of London. She received her doctorate from the University of Sussex, and has conducted extensive research throughout her career on gender, Islamic feminism, secular and religious women’s movements in the Middle East, transnational migration and gender, multiculturalism and citizenship, and diaspora and refugee studies.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.