پرسش مهم و اساسی امروز جامعه ایرانی چرایی مخالفت با رژیم ولایت فقیهی حاکم بر ایران نیست. تشریح و تحلیل نادرستی ساختار این رژیم ، معرفی جنایتها و خباثتهای سردمداران این رژیم و بطور کلی اثبات ماهیت ضد بشری حکومت اسلامی همواره تلاش و کنش جامعه مخالف بوده و خواهد بود. مقاومت در برابر گفتار ، پندار و کردار غلط جمهوری اسلامی از ابتدای تولد این رژیم آغاز شد و خوشبختانه می بینیم که امروز اکثریتی قابل توجه از هم میهنانمان به این باور درست رسیده اند که حکومت تحمیلی ولایت فقیهی نتوانسته موجب رشد و تکامل جامعه و خوشبختی مردمانش بشود . به یقین داشتن نظامی شایسته تر حق مسلم مردم ایران است.
حرکتهای اعتراضی در داخل و خارج از کشور کم نبوده اند و کم نیستند. مردم بااستفاده از هر فرصتی بارها و بارها انزجار خود را از این رژیم ابراز داشته اند.همین روزها شاهد خیزش خودجوش مردم در برابر عمل شنیع اسیدپاشی و اعدام ریحانه جباری بودیم.
و اما چرا جامعه مخالف جمهوری اسلامی (اپوزیسیون داخل و خارج از کشور)، باوجود داشتن توان و نیروی هنگفت و موافقت اصولی و قلبی اکثریت مردم و جامعه بین المللی نتوانسته است تا به امروز حرکتهای مردم را پشتوانه و برنامه ریز باشد و به هدف استراتژیک خود که سرنگونی این نظام است برسد ؟
در پاسخ به این پرسش اساسی ، آسیب شناسی های فراوانی از جانب تحلیلگران واندیشمندان جامعه ایرانی شده است ولی متاسفانه پراکندگی و مخصوصا حاشیه پردازیهای معمول ، در این مورد نیز ، موجب دست نیافتن به نتیجه شده است. هدف این مختصر اشاره به افکار و سیاستهایی که در جامعه ایرانی مرسوم هستند و عواملی مهم و اساسی در ناکامی اپوزیسیون شده اند ، و همچنین تاکید بر لازمه کنار گذاردن این تفکرها و سیاستهاست.
قبل از مرور و نقد این تفکرها و سیاستها ، بر وجود دو عامل مهم بقای جمهوری اسلامی ، که برخواسته از ماهیت خود رژیم هستند ، تاکید باید نمود .
نخست : استفاده ابزاری رژیم از مذهب.
دوم : سرکوب و شقاوت رژیم در برخورد با مخالفین.
بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی به اسم مذهب اسلام آمد و هنوز هم ادعای اسلامی بودن را دارد. البته چه بسیار بودند و هستند از جامعه روحانیت که جمهوری اسلامی را اسلامی نمی دانند و بخصوص رهبر آن را حتی مجتهد نمی شمارند. در عمل نیزسردمداران رژیم نشان داده اند که بجز استفاده ابزاری از مذهب برای رسیدن به مال وجاه و ماندن در قدرت دغدغه ای دیگر را ندارند. هر عمل شنیع و هر جنایتی را بااستفاده از حربه مذهب توجیه می کنند و از ضد و نقض گویی هم باکی ندارند ، امامردمان را همواره از خطر نابودی مذهبشان می ترسانند ! در صورتی که هدف مخالفین وبطور کلی مردم ایران مبارزه با مذهب نبوده و نیست. هدف کنار گذاردن مشتی خبیث وجنایتکار است که به تزویر دین و با استفاده از زور در قدرت مانده اند. کنار گذاردن اسلام سیاسی علی خامنه ای ، اسلام را نه تنها از بین نخواهد برد ، که به یقین موجب رشد و تکاملش نیز خواهد شد . واقعیت های اجتماعی امروز در کشور به اصطلاح اسلامی تحت حاکمیت علی خامنه ای نشان می دهند که بسیار همان مردمانی که روزی مسلمان بوده اند ، اسلام را حتی از قلب خود بیرون رانده اند. اسلام سیاسی و حاکمیت مستبدانه آندر جامعه ، نتیجه ای به جز زیان برای خود اسلام نداشته است.
اما آیا عامل استفاده ابزاری رژیم از مذهب ، اگر عوامل دیگر نمی بودند ، برایخنثی کردن مخالفین کافی می باشد ؟ به باور نگارنده این عامل به تنهایی به هیچ وجه کافی نبوده و نیست. آنهایی که از مقابله با رژیم به حرمت مذهب واهمه دارند سخت دراشتباهند و آنهایی که نیز هنوز جامعه ایرانی را مذهبی می پندارند ، واقعیتهای اجتماعی را نمی خواهند ببینند. بدیهی است که مشقات و عادات اجتماعی و همچنین ترساز سرکوب موجب شده است که آمار درست از میزان غیر مذهبی بودن ایرانیان ممکن نباشد ،ولی شواهد اخباری و سردی دکانهای آخوندی بر این واقعیت سخت تاکید دارند.
عامل مهم دوم که به مانند عامل نخست برخواسته از ماهیت این نظام است ، سرکوب وخشونت است. جمهوری اسلامی با اعدام کردن و خشونت متولد شد و با اعدام کردن و خشونت نامشروعیت و ضعف خود را پنهان می کند و به عمر خود ادامه می دهد. این اصلی غیرقابل انکار است. نیازی به باز شماری اعدامها ، سرکوبها و خشونت های ضد بشری اینرژیم نیست. همه عالم و آدم از چند و چون آنها آگاهند. آنچه مهم است تعیین میزان تاثیرگذاری سرکوب و خشونت رژیم در ناکامی اپوزیسیون و همچنین راهکارهای لازم برای به حداقل رساندن این تاثیرگذاری است. باید اعتراف نمود که متاسفانه ترورها ،اعدامها و شکنجه ها و زندانها ضربه های بسیاری به نیروی مخالف تا به حال زده اند وهنوز هم می زنند. تا آنجا که توانستند هر دگر اندیشی که جرئت اعتراض و مقابله داشت را کشتند ، و یا با حبس و شکنجه و تزریق دارو و سم خنثی کردند.
اما چگونه می توان سرکوب و تاثیر آن را به حداقل رساند ؟
همانطور که یاد شد سرکوب هم همچون استفاده ابزاری رژیم از مذهب ، برخواسته ازماهیت اوست و تنها نشان از ترس رژیم از مردم و ضعف رژیم در اداره کشور را دارد. تااین رژیم باشد این دو عامل وجود خواهند داشت. به عبارتی دیگر این دو عامل را تنهامی توان خنثی و یا کم تاثیر نمود ولی قابل حذف ، تا بودن رژیم ، نیستند. برخلاف عوامل و دلایل دیگری که در ذیل می آیند و مربوط به جبهه اپوزیسیون هستند و باید باحذف آنها درصد کارآمدی را بالا برد ، ولی رژیم بخواست خود قدمی به عقب نخواهدگذاشت ، چون ماهیتش و وضعیتش به او این اجازه را نمی دهد.
برای کم تاثیر کردن سرکوب و خشونت و در نهایت سست و نابود کردن رژیم نیازمندنیروی میلیونی مردم همراه با یک پشتوانه سیاسی معتبر و مقبول هستیم. برای ایجادانسجام و نیروی لازم راه کارهای بسیاری ممکن هستند. در گوشه و کنار و متاسفانه بصورت پراکنده در اپوزیسیون به این راه کارها اشاره فراوان شده است. اما وجود برخیخصوصیات اخلاقی و رفتاری و همچنین پراکندگی در گفتارها و کردارها موجب اجرایی نشدنآنها شده اند. بدیهی است که برای اجرای هر عملی نیازمند نیرو هستیم و ایجاد وبرانگیختن نیرو نیز نیازمند درخواست و فراخوانی مشخص ، قاطع و برآمده از مرجعی معتمد و مقبول است. هنگامی که کلامی نامشخص باشد و یا از زبانی نامقبول برآید ،حرکتی را موجب نخواهد و یا حتی اگر بصورت مقطعی و موقتی حرکتی را موجب بشود ، آنحرکت را پیروزی نیست.
بحث نیرو و چگونگی ایجاد آن را به گفتاری دیگر می سپاریم و در اینجا همانطورکه در ابتدا اشاره شد تنها به مرور چندی از طرز تفکرها و سیاستهایی می پردازیم کهمربوط به نیروی مخالف و یا به عبارتی اپوزیسیون میشوند و عواملی مهم در ناکامی اپوزیسیون هستند. همه آنهایی که تفکرها و سیاستهای ذیل را ارائه می دهند ، خود بهنادرستی این رژیم باور دارند و ادعای تعلق داشتن به نیروی مخالف را هم دارند. ولیدانسته و یا ندانسته با اعتقاد به یکی و یا چندی از این تفکرها هم نیروی خود را به هدر می دهند و هم انفعال و ناامیدی در جامعه ایرانی را موجب شده اند.
یکم : اصلاح پذیری رژیم جمهوری اسلامی
متاسفانه هنوز هم در جامعه ایرانی فریب خورده ، و یا به بیانی روشن تر بی شهامت و راحت طلب ، وجود دارد. افرادی که بر این باورند که سردمداران رژیم روزیروزگاری قدرت انتخاب را به مردم واگذار خواهند کرد. رژیم در اشاعه این باور نقش بزرگی را تا بحال بازی نموده و همواره با ایجاد بحران رقابت در قدرت القا نموده که اولا مبارزه سیاسی در این رژیم ممکن است و دوما امیدی هست که برخی از معضلات راخود رژیم برطرف کند. بدون نیاز به تفسیر و تعریف دوباره ماهیت جمهوری اسلامی که درتناقض اصولی با تغییر و تحول است ، کافی است که بیلان کار دولتهای خاتمی و روحانی را نگاه کنیم. در دوران خاتمی اگر هم تا مقداری دانشجویان و روزنامه نگاران فرصت ابراز مخالفت یافتند ، ولی در عمل و در نهایت فضای آزاد بوجود آمده در واقع دامیبرای شناسایی و سپس دستگیری همه این افراد و معترضان شد. رفسنجانی رژیم را ساخته وپرداخته است و امروز نیز به یقین در قدرت ماندن علی خامنه ای را می خواهد. جنگزرگری بین این دو فریبی بیش برای سرگرم نگه داشتن مغزهای ضعیف اصلاح طلبان نیست.چه برسد به روحانی که انگشت کوچک رفسنجانی هم نیست !
دوم : خواست مردم براندازی نیست
مشخص نیست که در رژیمی که حتی برای انتصابات درون رژیمی در سال ۱۳۸۸ تقلب انجام می شود ، چگونه می توانیم نظر واقعی مردم را جویا شویم . شاید اشاره بشود بهشواهد که در اینصورت همه شواهد بر این حکم می کند که خواست مردم را براندازی جمهوری اسلامی بدانیم. سرکوب و خشونت رژیم ، ترس از انجام انتخابات آزاد و آگاه وفرار میلیونها ایرانی همگی بر این شاهدند که مردم ایران این رژیم را نمیخواهند. پس چگونه است که برخی هنوز بر این باورند که رژیم مقبول مردم است ؟ دلیلی و شاهدیدارند ؟ مگر بجز اینست که ظاهربینی می کنند ، خود را خارج از مردم می شمارند و یابرای مردم احترامی قائل نیستند و دورویی ناچارشان را به پای نادانیشان میگذارند ؟بدیهی است که هر رژیمی مخصوصا رژیمی که از زر و زور و تزویر استفاده می کند ، یک حداقل طرفداری را دارا می باشد. این اقلیت که شاید به ۱۰ در صد هم نمی رسد ، اگربلندگوهای رژیم و اسلحه را در اختیار داشته باشد ، هم می تواند قدرت را حمایت کندو هم می تواند خود را اکثریت جلوه دهد. واقعیت بر این است که رژیم علی خامنه ای نیز همچون رژیم هیتلر تا روز آخر جمعی طرفدار خواهد داشت ، ولی اکثریت جامعه ایرانی بر نادرستی این رژیم واقفند و اگر به پرسشهایشان پاسخ مناسب داده شود ، درجهت براندازی و سرنگونی آن حاضر به تحمل هزینه هستند. رشادتها و ایثارهای مردم رادر طول عمر جمهوری اسلامی و مخصوصا در سال ۱۳۸۸ فراموش نکنیم و بیاد قربانیان اینرژیم همواره قاطعانه بگوییم که جمهوری اسلامی ایران نیست و مردم ایران جمهوری اسلامیرا نمی خواهند و از خود نمیدانند.
سوم : جامعه بین المللی باید گره کور ما رابگشاید
رژیم همواره برای فریب و پنهان کردن ضعف خود ، دیگران را و مخصوصا آمریکا رامقصر شناسانده است. چه در موارد اقتصادی و چه حتی در هنگامی که می خواهد فردی راحذف کند و نامش را ترور بتوسط دشمن می گذارد . دور نیست ، همین ایام عمل شنیع اسیدپاشی بروی بانوان را هم کار آمریکا و صهیونیسم دانستند ! البته این سیاست دائی جان ناپلئونی دیرینه دارد و قبل از جمهوری اسلامی ، اتحاد جماهیر شوروی هم همین صحبتهاو همین توطئه پنداری ها را داشت. معمولا آنهایی که چشم امید به جامعه بین المللی ومخصوصا به آمریکا بسته اند ، دانسته و یا ندانسته ، شاگرد این دو مکتب هستند. توهم به اینکه همه احکام و افکار آخوندی جمهوری اسلامی در جای دیگری نوشته شده و به ماو حتی به خود آخوندها تحمیل شده است ، موجب شده است که برای نابودی آنها نیز دستنیاز و توسل بسوی دیگران بگشاییم. هر چند که نقش جامعه بین المللی ، چه در حمایت وچه در سرنگونی این رژیم مهم است ، ولی این بدین معنا نیست که دیگران خراب کردند ودیگران نیز باید درست کنند و یا دیگران نوع تاثیرشان را خود انتخاب میکنند ! نقش وتاثیر جامعه بین المللی را مردم ایران مشخص کرده و می کنند. جامعه جهانی امروزواقع گراست. هنگامی که سود در نبودن باشد ، اراده بر نبودن می کند و آن هنگام راما مردم ایران باید مشخص کنیم. آن هنگام وقتی است که در مقابل جمهوری اسلامی نیرویسیاسی ای که بتواند حرکت بوجود آورد و شایسته جایگزین شدن باشد ، بوجود آید. احیایاین نیرو و پیشبرد مبارزه لازم وظیفه و به عهده خود ما ایرانیان است. انتظاربیهوده از دیگران ، شانه خالی کردن از وظیفه و نشان ضعف در سیاست و نبود شهامتاست.
چهارم : تا همه مردم به فرهنگ دموکراسی اعتقادپیدا نکنند ، تغییری ممکن نیست
بدیهی است که دموکراسی بر خلاف استبداد تحمیلی نیست. دموکراسی و یا همان مردمسالاری که حاکمیت رای و خواست مردم بر مردم است ، تعلیمی و تدریجی است. اما برای تعلیمو ترویج آن در جامعه ، ابتدا فرهنگ مردم سالاری باید در حاکمیت وجود داشته باشد و یا حداقل در جامعه اپوزیسیون و در میان آنهایی که می خواهند از مردم حرکت به سویدموکراسی را بخواهند ، این فرهنگ بصورت مشخص و واضح دیده بشود. هنگامی که جامعهاپوزیسیون به اصول پایه ای دموکراسی معتقد باشد و نیرویی مردمی و مردم سالار رابوجود آورد ، این نیرو هنگامی که به قدرت برسد مطمئنا جامعه را نیز با خود همگون و همراه خواهد کرد. البته دوباره یادآوری کنیم که اکثریت ایرانیان از استبداد و بطورمشخص از استبداد جمهوری اسلامی منزجر هستند و این خود نشان از آگاهی و علاقه آنهابه دموکراسی و مردم سالاری را دارد. آن اقلیتی که تا دم آخر به فرهنگ استبدادآخوندی باورمند می ماند ، چاره ای به جز زانو زدن در مقابل نیرو و قدرت اکثریت مردمانِ مردم سالار نخواهد داشت.
پنجم : افشای نادرستی و رذالت جمهوری اسلامی برای مبارزه کافی است
افشای جمهوری اسلامی برای بالا بردن سطح آگاهی امری مفید می باشد. شاید هنوزلازم باشد که برای مردم و حتی جامعه بین المللی توضیح داد که جمهوری اسلامی چیست و چه می کند. اما اکتفا کردن به این امر برای پیروزی کافی نیست. منظور تحلیل گران وافشاگران در اپوزیسیون مگر آنست که می خواهند تغییری اساسی بوجود آید ؟ و در نهایت سخن و نظرشان پیروز باشد ؟ شاید در این فکرند که آنها بهتر می دانند ولی دیگرانندکه هم مقصرند و هم باید ایثار کنند و تغییری که مورد نظرشان هست را محقق کنند !تحلیل ، خبرنگاری و تفسیر بسیاری در محافل اپوزیسیون شنیده می شود ، اما هنگام برنامه ریزی و کنش سیاسی در جهت مبارزه واقعی همه این بلندگو ها خاموش هستند. کدام تغییر و تحولی را ما در تاریخ می توانیم پیدا کنیم که در کنار و همراه افشاگری ،تحلیل گری و خبرنگاری کنش و برنامه سیاسی نبوده باشد ؟ به هدر دادن نیرو از جانب آنهایی که می توانند در بخش برنامه ریزی و عمل سیاسی مفید باشند ، خیانت به آرمان خودشان و شانه خالی کردن از وظیفه است.
ششم : برای همبستگی و همراهی باید یک گونهبیاندیشیم
یک گونه اندیشیدن حتی برای همبستگی و همراهی در اپوزیسیون ، خواستن استبداد درلوای دموکراسی است. جمهوری اسلامی با شعار وحدت کلمه بوجود آمد و آن به این معنابود که هر که به مانند ما نیاندیشد ، از ما نیست. آیا برای فردای ایران بدنبال وحدت کلمه هستیم ؟ اگر نه پس چگونه است که بسیاری حتی برای همراهی در مبارزه خواستار پایبندی دیگران به عقاید خود هستند ؟ مگر می شود با یک منشور و یا با یکعقیده به دموکراسی رسید ؟ بدیهی است که برای مبارزه اصل اعتقاد به براندازی جمهوری اسلامی مهم و لازم است ولی منظور و هدف رسیدن به یک نظام تک حزبی و یا یک عقیدتی کهنیست ! منظور دستیابی به فضایی است که در آن فضا مردم بتوانند آنچه می خواهند را آزادانه و آگاهانه انتخاب کنند. برای رسیدن بدین فضا ، از امروز ، یک گونه اندیشیدن رانباید خواست ، بلکه تنها کنار هم گذاردن اندیشه هاست که بستر دموکراسی سازی رامهیا می کند. شروط لازم برای رسیدن به همبستگی : خواست به پایان کابوس جمهوری اسلامی و رسیدن به مردم سالاری و نظامی غیر مذهبی و غیر عقیدتی است. قرار دادن شروطی که بوی عقیده و مذهب را می دهند و یا مواردی هستند که تصمیم در موردشان تنهابه عهده مردم در فضایی آزاد و آگاه است ، بی احترامی به مردم و به منافع ملی است.
هفتم : تغییر رژیم موجب فروپاشی ایران و هرج ومرج می شود
بدیهی است که اگر رژیم بدون برنامه ریزی مشخص از قبل سرنگون بشود ، مطمئنا هرج و مرج و برادر کشی محتمل و ممکن است. اما این بدین معنا نیست که سرنگونی رژیم مترادف با هرج و مرج است ! یکی دیگر از تزویرهای رژیم اشاعه این مطلب است که اگرما نباشیم ، ثبات سیاسی ای نخواهد بود. در نقد این تفکر غلط گفتار بسیار است.ابتدا اینکه چگونگی بعد از رژیم تنها به نوع سرنگونی و نه به اصل سرنگونی مرتبطاست. برنامه ریزی با تکیه به نیروی مسالمت ولی اعتراضی و کوبنده مردم و پیش بینینیروی جایگزین از آنهایی که در طول مبارزه حضور داشته اند ، تضمین هایی مناسب وکافی برای پرهیز از هرج و مرج و از هم پاشی هستند. دوم اینکه همچنانکه می بینیم منشا و سرچشمه همه بحرانها چه در داخل ایران و چه در منطقه ، سیاستها و کنشهای جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی نباشد بسیاری از دشمنی ها و بحرانها محو وناپدید خواهند شد. و در نهایت توجه همگان را به این مهم جلب می کنیم که مردم ایراندر طول تاریخ چند هزار ساله خود همواره در آشتی و دوستی با هم زیسته اند و هیچ گاه اقوام مختلف در ایران بخودی خود با هم به جنگ در نیامده بوده اند. اگر هم ظلمی برقومی شده ، از جانب حکومت و نه از جانب مردم بوده است. در بعد از جمهوری اسلامی بازماندگان این رژیم جایگاهی مناسب نخواهند داشت ولی ایرانی به جنگ ایرانی درنخواهد آمد. بحرانهای اقتصادی و بین المللی نیز در نبود این رژیم براحتی بتوسط خیل متخصصینی که امروز در خدمت بیگانگان هستند برطرف خواهند شد. همانهایی که امروز بهجای پرداختن به اصل مطلب در حاشیه تحلیل گری هستند و ادعای همه چیز دانی را دارند، در فردا موظف خواهند شد که بحرانهای احتمالی و جاری را برطرف کنند. مگر نه آنکه امروز بهترین تحلیل گر و کارشناس در دنیا هستند ؟
هشتم : باید منتظر ماند تا خودشان ، خودشان رااز بین ببرند
انتظار سرنگونی جمهوری اسلامی بخودی خود ، هم توهم و هم هرج و مرج طلبی است.توهم چرا که این رژیم بارها نشان داده است که با توجه به دو عاملی که در ابتداگفتیم (استفاده ابزاری از مذهب و سرکوب و خشونت) می تواند بحران زدایی کند و بهعمر خود ادامه بدهد. بارها دیده ایم که حتی حاضرند اصول مذهبی خود را به وفق مرادو بر اساس نیاز روز عوض کنند و لحظه ای هم از تناقض گویی باک نداشته اند. برایماندن در قدرت هم از کشتن و حذف مخالف هیچگاه باکی نداشته اند. هرج و مرج طلبی هم بدین خاطر که اگر روزی دعواهای درون رژیمی موجب سرنگونی بشود ، اگر جنگ داخلی وهرج و مرج هم بوجود نیاید (که احتمالش زیاد است)، نیروی جایگزین از بازماندگانهمین رژیم خواهد بود و به طبع مردم در همانجایی که بوده اند خواهند ماند. شایدبرخی منتظرند که رژیم خلافی بکند و جامعه جهانی را ناچار به مقابله مسلحانه و جنگبکند ! و بدین صورت رژیم سرنگون بشود ! اما آیا این افراد به درد و رنجی که مردم وایران متحمل خواهند شد اندیشیده اند ؟ … هنگامی که شهامت انجام کنش نباشد ،ناچارا سطحی نگری و راحت طلبی حاکم می شود !
و غیره …
متاسفانه این گونه تفکرها و سیاست ها ، که می توان تعداد بسیار دیگری را نیز برشمرد، همواره سنگ راه بوده اند و معتقدان به آنها دانسته و یا ندانسته آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریخته اند. در مقابل مردم ایران همواره در صحنه بوده و هستند. چندین هزار تجمع ، تحصن و تظاهرات در این چند سال اخیر انجام شد ، کدامین با برنامه ومدیریت و پشتیبانی فعال بوده است ؟
تفکرها و سیاست های نادرست و منفعل کننده معضلی شده اند برای آنهایی که کنشگرایانه به براندازی (سرنگونی برنامه ریزی شده) جمهوری اسلامی باور دارند و درجهتش فعالیت می کنند. براندازان با ایمان به آرمانشان و با تکیه بر برنامه و راهکاری که ارائه می دهند ، باید با انسجام در خود سردی و انجماد اپوزیسیون را در همبشکنند و امید و انگیزه به کنشگری و مبارزه را در جامعه ایرانی باز آورند. بدیهی است که جامعه ایرانی بر خلاف سردمداران جمهوری اسلامی قادر به رشد و تکامل است.آنها در زندان خرافات خود در بندند و به جز آنچه در ذات و ماهیت خود دارند را نمیتوانند دارا باشند. چگونه جمهوری اسلامی میتواند اعدام ، قصاص و امر به معروف ونهی از منکرش را رها کند ؟ کنار گذاشتن استفاده ابزاری از مذهب و سرکوب و خشونت برای این رژیم مترادف با خودکشی است. تنها برگ بازی علی خامنه ای خشونت و سرکوب بیشتر ، حتی اگر نیاز باشد برای خودی هاست!
اما در مقابل ، آنهایی که ادعای دموکراتیک ، مردمی و سکولار بودن را دارند ،باید و می توانند با سنجش بیلان کار خود و با تکیه بر واقع گرایی هر تفکر و هرسیاستی که موجب دوری از پیروزی می شود را کنار بگذارند.
در گفتاری دیگر به انسجام نیروی برانداز و نیاز مبرم جامعه به اینچنین نیرویی خواهیم پرداخت. در این پایان تنها دوباره تاکید باید کرد که چه نیک است که ابرتیره و تار ناامیدی و انفعال را از آسمانمان پارو بزنیم و بجایش رنگین کمان امید وانگیزه به حرکت را برافرازیم.
دکتر محمود مرادخانی
سوم آبان ماه ۱۳۹۳
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.