مقالهی زیر به قلم فِلیپ تئوفانیدیس (Philippe Theophanidis) برای نخستین بار در تاریخ ۲۰ نوامبر، ۲۰۱۳ در سایت Aphelis منتشر شد. به مناسبت جنبش Flood Wall Street آن را به فارسی برگرداندهام. امیدوارم مفید واقع شود.
جهان یک تجارت است: سرمایهداریِ مسیحائیِ آرتور جِنسِن
شبکه به کارگردانیِ سیدنی لومت (Sidney Lumet)، نوشتهی پَدی چایِفسکی (Paddy Chayefsky)، ایالات متحده، ۱۹۷۶، نقل قول از ۰۱:۳۴:۲۷. در نسخهی فیلمنامهی ۱۴ ژانویهی ۱۹۷۶ به صفحات ۱۲۵-۱۲۷ رجوع کنید (PDF).
داد و قالهای زندهی گویندهی تلویزیونی هاوارد بیل (Howard Beale) با نقشآفرینی پیتِر فینچ (Peter Finch) که همهچیز و همهکس را «کُرسی شعر» میخواند و اعلان میکرد «تا حد جنون خشمگین» است، افسانهای هستند. نقل قول «تا حد جنون خشمگین هستم، و دیگر نمیتوانم این شرایط را تحمل کنم!» در لیست ۱۰۰ سال… ۱۰۰ نقل قول سینمایی انیستیتوی فیلم آمریکا (AFI’s 100 Years… ۱۰۰ Movie Quotes) رتبهی ۱۹ام را به خود اختصاص داده. پیتر فینچ، پس از مرگ، اسکار بهترین بازیگر را برای نقشآفرینیش در شبکه دریافت میکند. همانگونه که یکی از شخصیتها با نقشآفرینی فِی داناوِی (Faye Dunaway)، در فیلم شرح میدهد:
هاوارد بیل دیشب رفت اون بالا و حرف دل هر آمریکایی رو زد – اینکه از تموم این کُرسی شعرجات به ستوه اومده. اون داره خشم عمومی رو بیان میکنه. (فیلمنامهی شبکه، ۱۹۷۶: ۴۵)
بسیاری از مضامین واکاوی شده توسط فیلم هنوز هم با مسائل امروزیمان، بهشدت، مرتبط هستند. برای نمونه، اعتراضات جنبش تسخیر وال استریت احساس خشم و ناامیدی مشابهای را از روند کنونی و همچنین آیندهی امور اظهار میداشت. در حقیقت، در مدتی کوتاه در پاییز سال ۲۰۱۱، شعار “Shit Is Fucked Up and Bullshit”[۱] به شهرت جهانی رسید. جلوتر به این موضوع خواهم پرداخت.
در کمدی سیاه شبکه، نارضایتی هاوارد بیل با پاسخی کنایهآمیز آراسته میشود. پس از باخبر شدن از داد و قالهای زندهی تلویزیونیش، مدیر عامل شرکتی که بیل برایش کار میکند، آرتور جِنسِن (Arthur Jensen)، او را برای ملاقاتی خصوصی به اتاق کنفرانسی تاریک دعوت میکند. پرسپکتیو و نورپردازیِ سکانسی که در ادامه میآید اثر دراماتیکش را تا نقطهای افزایش میدهد که تا مرز کاریکاتور شدن پیش میرود. در این صحنه، مدیرعامل – با نقشآفرینی متقاعدکنندهی نِد بیتی (Ned Beatty) – نطقی افسونگر و موعظهوار (در YouTube تماشایش کنید؛ Filmsite.org هم فایل صوتی را ارائه داده است[۲]) را ایراد میکند. او با شیوایی تمام به آقای بیلِ سردرگم توضیح میدهد که، در واقع، یک نظم و منطق برای تمام موجودات این کرهی خاکی وجود دارد: آن نظم تجارت نام دارد و منطقش همان منطق گردش فراگیر پول (سرمایه) است.
تفسیر پیش رویتان به همین نطق قابل توجه میپردازد. به خصوص، به چهار حکمی که آرتور جِنسِن در طول سخنرانیِ آتشینش صادر میکند: هیچ مللّی وجود ندارد، همهچیز پول است، جهان تجارت است، و، در آخر، همه میتوانند شرکت کنند.
تمام نقل قولها از نسخهی اصلاح شدهی فیلمنامهی چایِفسکی در تاریخ ۱۴ ژانویه، ۱۹۷۶ آورده شدهاند. این فیلمنامه هم در Screenplays for You و هم در یک فایل PDF برای همگان قابل دسترس است. شمارهی صفحات آورده شده مربوط به فایل PDF است. ارجاعات دیگر مربوط به اعلان “Shit Is Fucked Up And Bullshit” در پایان آورده شدهاند.
•••
• هیچ مللّی وجود ندارد
جِنسِن: تو پیرمردی هستی که برحسب ملّتها و مردمان میاندیشی. هیچ مللّی وجود ندارد! هیچ مردمانی وجود ندارند! هیچ روسی وجود ندارد! هیچ عربی وجود ندارد! هیچ جهان سومی وجود ندارد! هیچ غربی وجود ندارد! فقط و فقط یک سیستم کلنگر از سیستمها وجود دارد، یک پادشاهی وسیع و غولپیکر، درهمپیچیده، مرتبط، چند متغیری، و چند ملیّتی از دلار! دلار نفتی، دلار الکتریکی، چند دلاری! رایشمارک، رین، روبل، پوند و شِکِل! (فیلمنامهی شبکه، ۱۹۷۶: ۱۲۶)
وقتی آرتور جِنسِن ادعا میکند هیچ «مللّی وجود ندارد!» در واقع دارد نظرات تحلیلگران مختلف در طول قرن بیستم را بازتاب میدهد. این ایده که مدرنیته توسط یک بحران (و یا چند پارگی) در شکلِ سیاسیِ سنتیِ دولت-ملت مشخص میشود، محرکِ بخشِ بزرگی از آثار کارل اشمیت (Carl Schmitt)، از مفهوم سیاسی (The concept of the Political) (۱۹۳۲) گرفته تا نظریهی پارتیزان (Theory of the Partisan) (۱۹۶۲) بود. همانگونه که جورجیئو آگامبِن (Giorgio Agamben) نشان داده، مسئله به طور ذاتی به نمادهای سلطه (اقتدار) و استثنای سیاسی مربوط میشود.[۳]
اگرچه آنتونیو گِرامشی (Antonio Gramsci) در تفسیر کوتاهش دربارهی «بحران قدرت» در Quaderni del carcere به طور صریح به مفهوم «ملّت» نمیپردازد، اما مسئلهای مشابه را خطاب قرار میدهد. این تنها به این خاطر نیست که گِرامشی فکر میکند بحران به یک وضعیتِ استثنایی – که آن را «فترت[۴]» (“interregnum”) مینامد – ربط دارد، بلکه او بحران را به یک فاکتور اقتصادی: یک «موجِ ماتریالیسم» (“wave of materialism”) نیز مرتبط میکند.[۵] مدیرعامل آرتور جِنسِن در نطقش آشکارا شرح میدهد که ملل توسط یک بازار مجرد جهانی جایگزین شدهاند (رجوع شود به «جهان یک تجارت است» در زیر).
زیگمونت بائومَن (Zygmunt Bauman) برای مدت مدیدی روی ارتباط بحران مدرنیته با «فرسایش» یا «محو شدن» دولت-ملت تحقیق کرده است[۶]. او، اخیراً، در مقالهای با عنوان «زمانهای فترت» (“Times of interregnum”) دنبالهای را برای ایدههای گِرامشی ارائه داده. در این مقاله، او شرح میدهد که بازار چگونه در شکستن «اصول تثلیث قلمرو، دولت، و ملّت» نقشآفرینی میکند:
تعداد همیشهصعودیِ رقبای سلطه (اقتدار) همین حالا هم، نه تنها جداگانه، بلکه یقیناً به طور متعدد، قدرتِ یک دولت-ملتِ متوسط را پشت سر گذاشتهاند. براساس برآوردهای جان گِری (John Gray) شرکتهای تجاری، صنعتی و مالیِ چندملیتی ‹تقریبا یک-سوم خروجی جهانی و دو-سوم تجارت جهانی› را در اختیار دارند. سلطه، حق تصمیمگیری هم در مورد قوانین و هم در مورد استثناهای مربوط به اجرای آنها، به همراه این توانایی که هر دو تصمیم را هم لازمالاجرا و هم کارگر کند، برای هر قلمروی مفروض و هر جنبهی مفروض مکان زندگیِ پراکنده بین مراکز متعدد، و به همین دلیل، به طور برجستهای مشکوک و آزاد برای رقابت را دارد؛ درحالیکه هیچ آژانس تصمیمگیرندهای قادر نیست تقاضای قدرت کامل (که بیقید، غیر قابل تقسیم، و غیر قابل اشتراک باشد) کند، جه برسد که آن را به طور موثق و مؤثر کسب کند.[۷]
بائومَن در یک ویدیوی کوتاه ۷ دقیقهای[۸] که در سال ۲۰۱۱ برای پروژهی ده سال وحشت (Ten Years of Terror) که توسط بِرَد ایوانس (Brad Evans) و سایمون کِریچلی (Simon Critchley) طرح شده بود، ضبط کرد، تمثیلی برای توصیف عمق بحران کنونی ارائه داد. در تمثیل او، ما همه مسافران یک هواپیما هستیم. در میانهی پرواز، وسط زمین و آسمان، یک آگهی به طورِ اتوماتیک پخش میشود و اعلان میکند که کابین خلبان خالیست: هواپیما بدون خلبان است. بدتر اینکه آشکار میشود در حال پیشروی به سمت فرودگاهی هستیم که هنوز ساخته نشده است: در واقع فرودگاه هنوز به صورت طرحی روی کاغذ است. نه تنها ما در کنترل اوضاع و امور نیستیم، بلکه هیچکس نیست و به نظر میآید که هیچکس هم نمیتواند هیچ کاری در این باره انجام دهد. برای بائومَن، دلیل اساسی این حس ناتوانی و بیقدرتی در جدایی قدرت و سیاست نهفته است، بین توانایی انجام دادن امور و توانایی تصمیمگیری برای اینکه کدام امور انجام شوند. تا همین نیمقرن پیش، قدرت و سیاست در سطح دولت-ملت متحد بودند. اما در زمانهای اخیر، [در روند جهانی شدن] قدرت از دست حکومتهای محلی خارج شده است و به شبکههایی جهانیِ رو به رشدِ سودها تبدیل شده است.
سایمون کِریچلی تمثیل و استدلال بائومَن را برای یک سخنرانی که نخستین بار به عنوان سخنران اصلی در کنفرانس فارغالتحصیلی نِیل پُستمَن (Neil Postman Graduate Conference) در سال ۲۰۱۲ با عنوان اندیشیدن بهواسطهی فروپاشی (Thinking Through Collapse)، ارائه داد، به عاریه گرفت. به طور تصادفی، کِریچلی اعلان تسخیر وال استریت که در بالا بدان اشاره شد را برای عنوان ارائهی اصلیاش انتخاب کرد: “Shit Is Fucked Up and Bullshit” (در Vimeo میتوانید این سخنرانی را تماشا کنید).
برای کِریچلی، این اعلان کاملاً نقطهنظر بائومَن را تشریح میکند. این اعلان آن عقیدهی کلی را که چیزی در روند امور به شدت اشتباه است، و همچنین آن احساس همگانی رسیدن کارد به استخوان را بیان میکند، اگرچه یا بهویژه که نمیتوان با صراحت مشخص کرد چرا.
اعلان در جنبش تسخیر وال استریت: “Shit Is Fucked Up and Bullshit.” عکاس: سام هورین (Sam Horine)، ۲۰۱۱. برگرفته از Gothamist.
• مردم به عنوان پول
جِنسِن: سیستمِ بینالمللّیِ پول است که کلیّتِ زندگی روی این کرهی خاکی را تعیین میکند! این نظمِ طبیعیِ موجودات در عصرِ حاضر است! این ساختارِ هستهای، درون-هستهای و کهکشانیِ موجودات در عصرِ حاضر است! (فیلمنامهی شبکه، ۱۹۷۶: ۱۲۶)
طبق گفتههای آرتور جِنسِن، نه تنها مللّی وجود ندارد، بلکه مردمانی هم وجود ندارند. تنها یک چیز است: «سیستم فراگیر پول». یک راه درکش این است که مردم را به عنوان پول (وجه) در نظر بگیریم، و با استقراض از عنوان کتاب پیِر کلوسوفسکی (Pierre Klossowski) مردم را «پول جاندار[۹]» (“La monnaie vivante”) بنامیم. بدون اینکه وارد جزئیات مقالهی کوتاه اما سنگین کلوسوفسکی شویم، روشهایی وجود دارند تا سریعتر رابطهی این دیدگاه را نشان دهیم.
یکی از این روشها در نظر گرفتن تراکنشهای (معاملات) مالیِ اخیر شبکههای اجتماعیِ معروف مانندِ فیسبوک (Facebook)، اینستاگرام (Instagram)، و توئیتر (Twitter) است. فیسبوک در ۱۸ مه سال ۲۰۱۲ عمومی شد (NASDAQ:FB). تا ۱۰ نوامبر سال ۲۰۱۳، برآورد ارزش سهامش (market capitalization) چیزی حدود ۱۱۵٫۷۵ بیلیون دلار (۴۷٫۵۳ دلار/سهم) تخمین زده شد. توئیتر در ۷ نوامبر، ۲۰۱۳ (NYSE:TWTR) عمومی شد. سه روز بعد، ارزش سهامش چیزی حدود ۱۹٫۶۸ بیلیون دلار (۴۱٫۶۵ دلار/سهم) تخمین زده شد. و اینستاگرام توسط فیسبوک در تاریخ ۹ آوریل ۲۰۱۲ به مبلغ یک بیلیون دلار خریداری شد. در هر مورد از اینها، و در بسیاری دیگر از موارد مشابه، ارزش مالی یک شرکتِ مفروض کاملاً با تعداد کاربران که شرکت یادشده تواناییِ سازماندهی و شرکتدادنشان را دارد، مرتبط است. آن کاربران به دلایل گوناگون ارزش نقدی دارند. از جمله اینکه به آنها چون مشتریهای بالقوه که میتوان بهواسطهی خدمات آنلاین شرکت (برای نمونه، تبلیغات) ترغیبشان کرد، نگاه میشود. آگاهیدهندهها بسیار خواهانِ خرید اطلاعات گردآوری شده توسط ارائهدهندگان خدمات آنلاین در رابطه با سلایق کاربران و عادات آنلاین بودنشان هستند.
مثالی دیگر از پول جاندار – یا «زیست-پول» (“biocurrency”) – توسط مینوم (Miinome) یک کسب و کارِ ابتکاری تازه ارائه میشود (البته هنوز آزمایشی است):
بنگاه اقتصادیِ مستقر در مینیاپولیس در حال آمادهسازی اصول و شرایطیست تا مشتریانش سرانجام این توانایی را داشته باشند که با فروش اطلاعات ژنتیکیشان به بازرگانان و پژوهشگران از ارزش دیاِناِیشان (DNA) سود کسب کنند؛ آنها همچنین میتوانند تعیین کنند مایل به دریافت کدام نوع از پیشنهادات ژنتیکی هستند.[۱۰]
یک چیز که مثال آخر اهمیتش را بارزتر میکند این است که در تمام نمونههای بالا، کاربر یک کالا نیز هست: وقت او، توجهی او و یا دیاِناِی او در بازار به گردش درمیآید. او را میتوان به عنوان یک کالا فروخت و یا خرید، همانگونه که از او میتوان به عنوان یک واسطه برای تبادل نرخ استفاده کرد. اگرچه کالا و پول به طور معمول متفاوتند، اما مواردی وجود دارد که این تمایز مبهم میشود. در تمام مثالهای بالا، کاربر یک «کالاپول» است. مثال مشهور کالاپول تبادل سیگار بین زندانیان در اردوگاههای کار اجباری است.[۱۱]
اما لازم نیست که وقتتان را در فیسبوک بگذارنید و یا دیاِیاِنتان را بفروشید تا کالاپول شوید. آنچه مقالهی کلوسوفسکی نشان میدهد این است که چطور کار مبنی بر دستمزد هر انسانی را به یک «بردهی صنعتی» تبدیل میکند، و در همین حین یادآورمان میشود که برده یک مثال الگو (پارادایماتیک) از کالاپول جاندار است.
• جهان یک تجارت است
هیچ آمریکایی وجود ندارد. هیچ دموکراسیای وجود ندارد. تنها آیبیاِم (IBM) و آیتیتی (ITT) و اِیتیاَندتی (AT&T) و دوپانت (Dupont)، داو (Dow)، یونیون کارباید (Union Carbide)، و اِکسان (Exxon)[۱۲] وجود دارند. اینها ملل امروزیِ جهان هستند. فکر میکنید روسها در شورای دولتشان در چه مورد صحبت میکنند – کارل مارکس؟ آنها جداول برنامهریزی خطیشان، نظریههای تصمیم آماریشان و راهحلهای مینیمَکسشان را درمیآورند و احتمالات مربوط به ارزش-قیمتِ تراکنشها و سرمایهگذاریهایشان را حساب میکنند، درست مانند ما. ما دیگر در جهان ملّتها و ایدئولوژیها زندگی نمیکنیم، آقای بیل. جهان مجموعهای از شرکتهای اقتصادیست، که توسط قوانین تغییرناپذیر تجارت تعریف میشود. جهان یک تجارت است، آقای بیل! (فیلمنامهی شبکه، ۱۹۷۶: ۱۲۷)
به همراه ملّتها، دموکراسی نیز به عنوان اسلوبِ سیاسیِ همزیستی توسط فرسایش دولت-ملت و «پولشوندگیِ» (“currencification”) همهچیز به چالش کشیده شده است (اینجا و اینجا را ببینید). همانگونه که آرتور جِنسِن به هاوارد بیل توضیح میدهد، جایگزینی برای دموکراسی وجود ندارد: تنها چیز باقی مانده برای اجرای نظم و قانون تجارت است.
اخیراً موضوعی مشابه در فیلم آنها را با ملایمت بُکُش (Killing Them Softly) (۲۰۱۲) عنوان شده است، اگرچه این بار نه توسط یک کاریکاتور طعنهآمیز، بلکه به طرزی جدیتر. صحنهی پایانیِ فیلم در یک بار اتفاق میافتد. در پسزمینه، تلوزیونی روشن است و سخنرانی پیروزی باراک اوباما را پخش میکند (تماشا کنید). در جایی شنیده میشود که اوباما میگوید «… برای احیای رویای آمریکایی و تصدیق دوبارهی این حقیقت بنیادین، که، در نهایت، همهی ما یک از بسیار هستیم[۱۳]… ». به مجرد شنیدن این بخش از سخنرانی، جَکی کوگان (Jackie Cogan) با نقشآفرینی برد پیت (Brad Pitt) به مردی که قرار است با او معاملهای انجام دهد میگوید «یک از بسیار» افسانهای بیش نیست که توسط توماس جفرسون (Thomas Jefferson) ساخته شده است. او ادامه میدهد که:
دوست من، توماس جفرسون یک قدیس آمریکاییه برای اینکه نوشته ‹تمام انسانها برابر خلق شدهاند›، حرفایی که خودش هم قبولشون نداشت چونکه اجازه داد فرزندان خودش تو بردگی به سر ببرن. اون فقط یک پولدارِ سفیدِ مغروره که از دادن مالیات به انگلیسیها به ستوه اومده. آره، اون یه سری حرفای قشنگ قشنگ نوشت و تودهی مردم رو به خروش آورد و اونا هم رفتن و واسهی اون حرفای قشنگ قشنگ کشته شدن درحالیکه خودش نشست و مشروبشو خورد و دختری که بردهاش بود رو گ*ایید. این پوفیوز میخواد به من بگه ما تو یه جامعه زندگی میکنیم؟ شوخی نکن. من تو آمریکا زندگی میکنم، و در آمریکا خودتی و خودت. آمریکا یه کشور نیست. فقط یه تجارته. حالا پولو رد کن بیاد.
آنها را با ملایمت بکش ساختهی آندرو دومینیک، ۲۰۱۲، ۰۱:۳۰:۱۶.
آرمانِ همزیستی، اگر نه همرایایِ کمونیو (Communio) چندین قرن قبل از توماس جفرسون وجود داشته. قبل از اینکه قدیس آگوستین (Saint-Augustin) آن را به یکی از نخستین قوانینش در رابطه با زندگی عمومی تبدیل کند، در آثار پولس (Paul the Apostle) آورده شده بود. این باور بومی که واژهی «جامعه» (“Community”) ریشه در دو عبارت com + unus دارد قریب به یقین از آثار او نشئت گرفتهاند. سنت مسیحی هم ممکن است به همین ترتیب ملهم از مفاهیم باستانی فیثاغوریثی κοίνονια باشد.
استدلالی که در آنها را با ملایمت بُکُش میشود این است که واقعیت، به نظر با این آرمانِ همگانی مطابقت چندانی ندارد. «یک از بسیار» (“E pluribus unum”) سخن زیباییست، اما به نظر میآید جَکی کوگان باور دارد که قراردادهای اجتماعی آمریکا در حال فروپاشیست. هانا آرِندت (Hannah Arendt) در مصاحبهای که در سال ۱۹۷۳ انجام داد روی فردیت این پیوند قراردادی در ایالات متحده اصرار میورزید:
این یک دولت-ملت نیست، آمریکا دولت-ملت نیست. اروپاییها هنوز در درک این حقیقت ساده دچار مشکل هستند. […] این کشور نه توسط میراث متحد است، نه یادگار، نه خاک، نه زبان […] هیچ «بومیِ» آمریکاییای وجود ندارد، البته بهجز سرخپوستها. دیگران همگی شهروند هستند و این شهروندان تنها با یک چیز متحد شدهاند، و آن این است که افراد با پذیرفتن قانون اساسی آمریکا شهروندی از ایالات متحده میشوند. (نسخهبرداری من با کمک ترجمهی فرانسوی).
به جای یک قرارداد اجتماعی، جَکی کوگان قصد دارد با توسل به تجارت چیزا را نسبتاً تحت کنترل درآورد. وضعیت مجسم شده توسط آرتور جِنسِن در شبکه کمی متفاوت است. تصویری که او برای نفعِ هاوارد بیل نقاشی میکند، همراه با لحن مسیحائی وزینش، بسیار مهیج مینماید. برخلاف جَکی کوگان، مدیرعامل آرتور جِنسِن آرمان جامعه را رها نکرده است. در عوض، او قصد دارد آن را به عنوان مدل تجاری تشریح کند.
• همه میتوانند شرکت کنند
جِنسِن: از همان روزی که انسان از لجن برخاست اینگونه بوده است، و فرزندان ما، آقای بیل، فرزندان ما به چشم خود جهان بیعیب و نقص که درش جنگ و قحطی، ظلم و وحشیگری جایی ندارد را خواهند دید – یک شرکت سهامی وسیع و جهانی، که تمام انسانها درش کار میکنند تا به همگان سود برسد، که تمام انسانها درش سهمی از سهام دارند، تمام نیازها برآورده میشود، تمام تشویشها فرونشانده میشود، و تمام درماندگیها درمان میشود. (فیلمنامهی شبکه، ۱۹۷۶: ۱۲۷)
همانطور که پیشتر شرح دادم، آرمان مشارکت ریشه در سنن دینی دارد، موضوعی که به وضوح هم در نطق آرتور جِنسِن و هم در طول فیلم تأیید میشود. در اینجا اما، به نظرْ جِنسِن پیشنهاد میدهد که مردم قادر خواهند بود سهمی از سود به دست آمده از بازار جهانی را به خود اختصاص دهند. از دههی هفتاد، قولی که به پول جاندار داده شد که او سرانجام در بخشی از «سود همگانی» سهیم میشود، هنوز به واقعیت نپیوسته است. در عوض، منجر به خلق چیزی شده است که ماریزیو لازارو (Maurizio Lazzarato) «انسان مقروض» (“the indebted man”) مینامدش:
آن دستآوردهای انتزاعی که نولیبرالیسم قولشان را داده («هر کس یک سهامدار، هر کس یک مالک، هر کس یک کارفرما») ما را به وضعیتِ وجودیِ انسان مقروض، کسی که هم مسئولیت و هم گناه (تقصیر) سرگذشت ویژهاش بر گردن خود اوست، فرو برده است.[۱۴]
سالها پیش، والتر بنجامین (Walter Benjamin) از بُعدِ مذهبی سرمایهداری پرده برداشت و توجهها را به کاربرد مرکزی گناه جلب کرد:
سرمایهداری به احتمال زیاد اولین نمونه از کیشیست که گناه (جرم) تولید میکند، و نه کفاره (خسارت). از این لحاظ، این سیستمِ مذهبی در سراسیمگیِ یک جنبشِ بزرگتر گرفتار میآید. حسی وسیع از گناه که نمیتواند آسایش یابد کیش را دربرمیگیرد، نه برای جبران گناه بلکه برای جهانی ساختن گناه (…)[۱۵]
بنجامین روی «ابهام شیطانیِ» (“the demonic ambiguity”) مفهوم گناه، که در زبان آلمانی (Schuld)، هم دلالت بر گناه (guilt) و هم بر قرض (debt) دارد، تاکید میکند. این مفهوم نخست توسط نیچه در بحث دوم کتابش تبارشناسیِ اخلاق (On the Genealogy of Morals) مطرح شده است: «گناه، وجدان بد، و موارد مربوط».
دو نتیجهگیری موقت را میتوان از این نظرات بیرون کشید. نخست، وقتی که جهان به عنوان تجارت در نظر گرفته شود، مشارکت پیرامون رستگاری نیست، بلکه پیرامون رشد قرض\گناهِ همه است. «سرمایهداری کاملاً بدون سنت (نمونه، پیشنویس) است، زیرا مذهبیست که نه تنها ترمیم هستی را ارائه نمیدهد بلکه نابودی کاملش را نیز خواستار است.» (همان: ۲۸۹)
دوم، همانگونه که فیلم اشاره میکند، مشارکت فراگیر است: در بازار جهانی، همهکس در گسترشش مشارکت دارند، حتی آنهایی که مخالفش هستند. این خود، بالاخره، همان تمثیلیست که هاوارد بیل ارائهاش میکند. زیرا حتی هنگامی که دارد روی آنتن، غضبناک، به زمین و زمان فحش میدهد، در اصل دارد در جوشش و رشدش مشارکت میکند (در مقیاس سهم مخاطبی که شبکه دریافت میکند). در رمان جهانشهر (Cosmopolis) به قلم دان دِلیو (Don DeLillo)، شخصی دربارهی جمعیتی که در حال اعتراض هستند میگوید:
تمدنِ بازار مطلق است. خودش این مردان و زنان را بار میآورد. آنها برای سیستمی که از آن متنفرند، ضروری هستند. آنها به سیستم انرژی و مفهوم میدهند. آنها بازارمحور هستند. آنها در بازارهای جهانی دادوستد میشوند. دلیل وجودشان همین است، برای نیرو بخشیدن و جاودانه کردن سیستم.[۱۶]
آرتور جِنسِن اصرار میورزد که: این سیستم پولی کلیّت زندگی است، نظم طبیعی موجودات است. غیر از بازار جهانی چیزی وجود خارجی ندارد. جایی (milieu) است که همهی ما درش تعبیه شدهایم، همه با هم در قرض، و همه گناهکار (تقصیرکار) چون یک واحد.
•••
• در رابطه با اعلان جنبش تسخیر وال استریت “Shit Is Fucked Up and Bullshit”
اگرچه تعیین منشاء دقیق شعار “Shit Is Fucked Up and Bullshit” سخت خواهد بود (Google Trends را ببینید)، اما میتوان چگونگی انتشارش را تا حدی تعیین کرد.
در نخستین روز جنبش تسخیر وال استریت، یعنی ۱۷ سپتامبر، ۲۰۱۱، از یک دختر با تی-شرتی که این شعار رویش اسپری شده بود (با استفاده از شابلون) در پارک زاکوتی (Zuccotti Park) عکسبرداری شد. همان روز، از مرد جوانی با اعلانی که رویش همین شعار نوشته شده بود نیز عکسبرداری شد.
مرد جوانی که اعلان را نگه داشته میکی اسمیت (Mickey Smith) نام دارد (فیسبوک، توئیتر). در پاییز ۲۰۱۱، چندین بار از او عکسبرداری شد، همیشه هم با همان اعلان، گاهی اوقات همراه با یک مصاحبه (Flickr، Google Images).
در نخستین روز اکتبر، The Gothamist یک گالری از عکسهای گرفته شده توسط سام هورین با عنوان «عکسها: چهرههای تسخیر وال استریت». منتشر کرد. عکس شمارهی ۱۵ میکی را نشان میدهد که اعلانش را در دست دارد. چند روز بعد، BuzzFeed همین عکس را در مقالهای با عنوان «۵۰ اعلان برتر #تسخیروالاستریت» منتشر کرد. چند ماه بعد، در مارس ۲۰۱۲، همین عکس برای طراحی پوستر کنفرانس فارغالتحصیلی نِیل پُستمَن استفاده شد، کنفرانسی که سخنرانی سایمون کِریچلی با عنوان “Shit Is Fucked Up and Bullshit” را میزبانی میکرد.
در ۱۴ اکتبر، عکسی گرفته شده توسط کاربر jamie nyc در فلیکر که تنها اعلان اسمیت را نشان میداد، در برنامهی Real Time with Bill Maher (فصل ۹، قسمت ۳۱) به نمایش درآمد. همان روز، اسمیت توئیت کرد که: “Shit is fucked up and bullshit, I can’t believe a started a thing #occupywallst #ows #SIFUABS”
در پائیز ۲۰۱۱، اعلان در The New Republic و The New Yorker مورد اشاره قرار گرفت. مَککِنزی وارک (McKenzie Wark) مقالهای در مجلهی الکترونیکی Theory & Event با عنوان “Shit Is Fucked Up and Bullshit” (ضمیمه شده، جلد ۱۴، شمارهی ۴، ۲۰۱۱) منتشر کرد. در آن مقاله او مستقیماً شعار (حالا) معروف اعلان را تفسیر میکند:
همه میدانند. وضعیت به وضوح توسط آن شخص در جنبش تسخیر وال استریت که روی اعلانش نوشته بود: SHIT IS FUCKED UP AND BULLSHIT توصیف شده است. ما میدانیم که سیستم از پایبست ویران است؛ ما میدانیم که عروسکهای خیمهشب بازی حرفی برای گفتن ندارند. چیزی که صادقانه میتوان نامش را واکنش نوفاشیستی سیاسی خواند خیلی قبلتر از اینکه جنبش تسخیر وال استریت آغاز شود، در راه بود. تنها کاری که میتواند انجام دهد ریختن بنزین بیشتر بر آتش است.
در مارس ۲۰۱۲، هنرمند نیویورکی سِباستین اِرازوریز (Sebastian Errazuriz) نصب صندلیهای تسخیرش (Occupy Chairs) را در افتتاحیهی ویآیپی Armory Show (NYC) برای نخستین بار راهاندازی کرد. یکی از آیتمهای مجموعه آشکارا شعار “Shit Is Fucked Up and Bullshit” را یدک میکشید.
میکی اسمیت در حال حاضر تی-شرتی که رویش این شعار نوشته شده را به علاقهمندان میفروشد. اجناس دیگر در رابطه با این شعار نیز برای خرید وجود دارند.
————————————————————————————-
۱. برگردان تحتاللفظی شعار به فارسی میشود: «گُه ب*گا رفته و کُرسی شعر». اما معادلی بهتر از نگاه مترجم میتواند چنین چیزی باشد: «همهچیز به گند کشیده شده و یه مشت کُرسی شعر». باید توجه داشت که این شعار نمایندهی خشم و رسیدن کارد به استخوان معترضان در آن مقطع بوده است، بنابراین جملهبندیِ نامتعارفش در زبان اصلی هم به نوعی نشاندهندهی پریشانی و خشم معترضان است. برای همین بهتر است همان «گُه ب*گا رفته و کُرسی شعر» خوانده شود تا اصالت نامتعارفش نیز حفظ شود. – م
۲. به دلیل فیلتر بودن یوتوب، سخنرانی آرتور جِنسِن را برای کسانی که فیلم را در اختیار ندارند در اینجا آپلود کردهام. – م
۳. The State of Exception, tr. by Kevin Attell, Chicag: The University of Chicago Press, [2003] 2005.
۴. به معنی فاصله و وقفه میان دو دوره است. این اصطلاح بیشتر برای فاصلهی زمانی میان دو دورهی پادشاهی به کار میرود. به دورهی انتقالی میان دو دوره بزرگتر هم دوران فترت گفته میشود. – م
۵. Selections From The Prison Notebooks, edited and translated by Quintin Hoare and Geoffrey Nowell Smith, New York: International Publishers, [1971] 1992, pp. 275-276.
۶. See for example Globalization (Cambridge: Polity Press, 1998, p. 55: Chapter 3 – “After the Nation-state ― What?”); Liquid Modernity (Cambridge: Polity Press, 2000, p. 185: “Community. After the nation-state”); Society Under Siege (Cambridge: Polity Press, 2002, p. 1-22:“Introduction”); Collateral Damage: Social Inequalities in a Global Age (Cambridge: Polity Press, 2011, “From the agora to the marketplace”, esp. pp. 22-27).
۷. “Times of interregnum”, Ethics & Global Politics, Vol. 5, No. 1, 2012, p. 50; this essay was included in Bauman’s book ۴۴ Letters From the Liquid Modern World, Cambridge: Polity Press, 2010: pp. 119-122.
۸. برای دوستانی که نمیتوانند از سد فیلترینگ عبور کنند، ویدیو را در اینجا آپلود کردهام. – م
۹. Paris: Rivage poche/Petite Bibliothèque, [1970] 1994. An independent English translation is available on Scribd. Another English translation is apparently on its way.
۱۰. Minnesota Business Magazine: “Q+A: Miinome CEO Paul Saarinen on genetics-based marketing” by Tom Johnson, March 16, 2013.
۱۱. The classic study of this phenomenon is R. A. Radford’s essay “The Economic Organisation of a P.O.W. Camp”, Economica, New Series, Vol. 12, No. 48, Nov., 1945.
۱۲. IBM: International Business Machines Corporation یک شرکت آمریکایی چندملیّتی فناوری است که در آرمونک نیویورک قرار دارد. ITT: یک شرکت جهانی تولیدی است که در ایالات مستقر است که در ۳ حوزه کاملاً مستقل از یکدیگر فعالیت میکند. بخش آب و سیالات که بزرگترین تولیدکنندهی پمپهای آب و تجهیزات انتقال آب و مایعات در جهان است، بخش صنایع جنگافزاری، این شرکت تولیدکنندهی تجهیزات امنیتی-الکترونیکی و سیستمهای دفاعی است، که یکی از ۱۰ پیمانکار بزرگ طرف قرارداد وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا بهشمار میآید و سومین قسمت این شرکت، بخش فناوری هوافضا و تجهیزات ترابری آن میباشد. AT&T: یکی از بزرگترین شرکتهای مخابراتی چندملیّتی آمریکاییست که در دالاس، تگزاس مستقر است. بقیهی اسامی هم شرکتهای بزرگ آمریکایی هستند. – م
۱۳. یک از بسیار یا واحدی متشکل از تعدد (به لاتین: E pluribus unum) عبارتیست که به همراه کنش به تأیید اوست و نظم نوین اعصار از سال ۱۷۸۲ به موجب مصوبهی کنگره بر روی نشان بزرگ ایالات متحدهی آمریکا نقش بست. این عبارت مشابه ترجمهی لاتین قطعهی دهم از هراکلیتوس است: «از میان همه چیز، یکی و یکی از میان همه چیز». برای اطلاعات بیشتر به اینجا رجوع کنید. – م
۱۴. The Making of the Indebted Man, tr. by Joshua David Jordan, Los Angeles: Semiotext(e), [2011]2012, p. 8.
۱۵. “Capitalism as Religion” in Walter Benjamin: Selected Writings Vol. 1 1913 – ۱۹۲۶, ed. by Michael W. Jennings, Cambridge: Harvard University Press, 2004, p. 288.
۱۶. New York: Scribner, 2003, p. 90.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.