روزی که از وطن کوچ کردم هرگز گمان نمیکردم که پولِ باتومی را که به من زدند، داییام داده باشد. اشتباه نکنید، داییام نه تنها همدست جمهوری اسلامی نیست بلکه انسان مبارزی است که جانش را در راه ایران میدهد.
داییام ایرج سالهاست یا بهتر است بگویم دهه هاست که ساکن اروپاست. آن سالها که جنگ بود و من کودک بودم، آن سالهای بدِ دهه شصت که وطن، زیر عبای آخوندها، زخمی و خسته بود، داییام به اروپا مهاجرت کرد. نخستین بار که برای دیدار خانواده بهایران بازگشت، من نوجوانی پانزده ساله بودم پر از شور زندگی. همان سالی که واقعه کوی دانشگاه رخ داد. آن روزها از دیدار داییام بسیار خوشحال بودم. و به یاد دارم پیراهن خونین دانشجویان را، و اینکه در دورهمیها و مهمانی هایی که برای داییام برگزارمیشد، همه در مورد سرکوب و کشتار دانشجویان بحث و اظهار نظر میکردند. در میان آن بحث و جدلها صحبتهای داییام را به یاد دارم که میگفت: آخوندها بیش از دو و نیم میلیون بشکه نفت در روز میفروشند، و آن را خرج باتوم و گلوله، برای شکنجه و کشتنفرزندانِ این سرزمین میکنند. و حاضرین از این اظهار نظرِ او به وجد میآمدند و برایش به به و چه چه میکردند.
سالها گذشت، و داییام هر سال برای دیدار با خانواده به ایران میآمد و همه آن دورهمیها و به تبعِ آن، اظهار نظرهای سیاسی و انتقادها از رژیم اسلامی ادامه داشت. و داییام با غرور و افتخار از پولِ نفت و کشتار و شکنجه میگفت.
پس از وقایع سال هشتاد و هشت، من نیز مجبور به جلای وطن شدم. کوچ اجباری که دیگر راهی برای بازگشت و دیدار خانواده نداشتم. در این تبعید، با سرکوب هر اعتراضی، با هر بگیر و ببندی، با هر کشت و کشتاری و حتی با هر پخش اعتراف اجباری ازتلویزیون، به یاد صحبتهای ایرج میافتادم، که خرج سرکوب، کشتار و شکنجه یِ مردم، از همان پول نفتی است که روزگاری بنا بود بر سر سفره مردم باشد.
کشتار آبان چیز دیگری بود. کشتار آبان برای من نقطه عطف باورهایم شد، و حقیقتی دردناک را بر من نمایان کرد. ما ایرانیان در تبعید، صدای مردم سرزمینمان شدیم. فریادِ جوانان در خون غلطیده شدیم. این همبستگی زیبا بود. همه با هم مظلومیتِ وطن رافریاد زدیم. در این میان، تعدادی از ایرانیانِ مبارزی که تازه از مسافرت ایران بازگشته بودند نیز، با ما همصدا شدند. همگی هشتکِ آبان خونین زدند. همگی با خانواده جان باختگان همدردی کردند. همگی دادخواهِ مادران دادخواه شدند. همگی در نکوهش رژیماسلامی، داد سخن دادند. و ما چقدر میبالیدیم به این اتحاد.
باز هم داستان پول نفت و ریختن خون جوانانِ وطن؟!!!
این پولِ نفت در سال ۹۸ مگر چقدر بود؟ نیم میلیون بشکه در روز، قیمت هر بشکه پنجاه و چهار دلار، خیلی هنر کند و برکتِ اسلامی داشته باشد، تنها میتواند کفافِ هزینه هایِ حزب الله لبنان، حوثیهای یمن، حشد الشعبیِ عراقِ مدافعین حرم، گروههای ریز ودرشتِ تروریستی و الا ماشاءالله را بدهد. رژیم پولِ گلولهها را به سبک و سیاقِ اوایل انقلابِ منحوسِ اسلامی، از خود مردم میگیرد. با این تفاوت که آن زمان در خانه را میزدند و مستقیما پول گلوله را از خانواده اعدامی میگرفتند ولی اکنون از کمکهای ایرانیانخارج از کشور، که هنگام بازگشت از ایران، (عوارضِ خروج از کشور) را با سعه صدر میپردازند، تامین میکنند. به فرض اینکه تنها یک سوم ایرانیان خارج از کشور، سالی یک بار به ایران مسافرت کنند، مبلغی که به جمهوری اسلامی بابت عوارض خروج میپردازند، به ازای هر یک نفر چهارصد هزار تومان ضرب در دو میلیون هموطنِ هشتگ زنِ مبارز، میشود هشتصد میلیارد تومان.
درد باتوم فراموشم شده است. اما درد دارد زمانی که یادم میآید پول، این باتوم از همان عوارضِ خروجی بوده که دایی جانم و دایی جانهایِ دیگر پرداختهاند.
داییام دیگر به ایران نمیرود. دیگر با پرداخت عوارضیِ خروج به سرکوبِ جوانان وطنش کمک نمیکند. چون داییام دیروز مُرد. و تمام کسانی که او را میشناختند از او به عنوان یک مبارز راه آزادی یاد کردند. از دغدغههایش برای آزادی وطن گفتند.
و اما من این بیت از مولانا در خاطرم بود که:
سر ز کفن بر زن و ما را بگو
کز وطن خویش چرا میروی؟
ولی دیگر دیر بود و داییام مُرده بود. من جوابی نگرفتم. و این سوال همیشه برایم باقی خواهد ماند، که اگر کسی مبارز راه میهن است، بعد از اینکه مجبور به کوچ از وطن شد، چگونه میتواند برای مسافرت به وطن برگردد؟ آیا داییها و زن دایی هایی که برایگذراندنِ تعطیلاتشان و یا دیدار با خانواده به ایران سفر میکنند، به این فکر کردهاند که ناخواسته آب به آسیاب دشمن میریزند، و پول عوارضی را میپردازند، یا باتومی میشود بر سر احمد نجاتیها یا گلولهای بر قلب نداها و یا موشکی برای سرنگون کردنهواپیماها.
کاش همانگونه که همه مان صدای این جوانان باتوم و گلوله خورده بودیم، و در سوگشان به عزا نشستیم، بدانیم که پرداخت هر یک تومان بابتِ عوارض خروج، به رژیم جمهوری اسلامی، تامین کننده باتوم و گلوله برای کشتن عزیزانمان است.
علیرضا نوری پور
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.