9fg87jh

٩ استاد دانشگاه در رشته‌های فلسفه، الهیات، ادبیات و هنر، با معرفی خود به عنوان «جمعی از اهل سلوک و ارادتمندان به عرفان اسلامی»، طى نامه اى به گفته‌های وزیر اطلاعات که درویشی را بی‌دینی خوانده بود، واکنش نشان دادند.

به گزارش “مجذوبان نور” به نقل از روزنامه اطلاعات، در نامه یاد شده، با اشاره به اینکه بزرگان مملکت برای معرفی شیعه به جهان، از آثار ابن عربی و سهروردی استفاده کرده‌اند، آمده است: جناب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای علوی که به اقتضای مسئولیت خویش باید بیشتر به این نکات توجه کنند در اجلاس رؤسای آموزش و پرورش مناطق کشور به تاریخ ۲/۶/۱۳۹۳ در حالی که مخاطبانشان حساسترین مشاغل آموزشی و پرورشی را برعهده دارند، درویشی و تصوف را در ردیف بی‌دینی و اباحی‌گری می‌آورند؟ آیا ایشان از لوازم این گفته آگاه هستند که چگونه با این اندیشه، اسلام از سرچشمه زلال باطن خود، دور و از محتوای معنوی خویش، خالی جلوه داده شده و راه برای ورود هرزآب‌ها و افکار انحرافی در روح جامعه که اکنون میزانشان کم نیست، باز می‌شود و بهانه به دست برخی مغرضان و قشریانی داده می‌شود که تشیّع را تنزل داده‌اند؟

یادآور می‌شود شماری از دراویش گنابادی که در کمپین کوچ از ایران به زندان اوین نام‌نویسی کرده‌اند، چندی پیش خطاب به وزیر اطلاعات در نامه‌ای تصریح کرده بودند که اگر وزیر اطلاعات درویشی را معادل بی‌دینی می‌داند، از وی می‌خواهند تمام دراویش ثبت نام کرده در کمپین کوچ به زندان اوین را دستگیر کرده و زندانی کند.

در نامه استادان دانشگاه به وزیر اطلاعات را که با تیتر «عارف حقیقی با صوفی‌نما یکسان نیست» در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده است آمده است:

روضهٔ خُلد بَرین،خلوت درویشان است
مایه  محتشمی  خدمت  درویشان  است

آنچه زر می‌شود از پرتو آن قلبِ سیاه
کیمیایست که در صحبت درویشان است

ابیات بالا از سروده‌های مشهور حافظ است که در وصف درویشان گفته و خود را در هیأت و قلمرو ایشان معرفی کرده است. حافظ به تأیید اهل نظر، لسان‌الغیب و مظهر هویت ملی ایرانیان است که خارجیان معمولاً ایران را به نام وی می‌شناسند. اما وقتی از قلمرو ایران، ‌ وارد جهان اسلام می‌شویم نیز می‌بینیم که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران وقتی می‌خواهد رهبر بزرگ‌ترین کشور مارکسیستی جهان گورباچف را به اسلام دعوت کند به او توصیه می‌کند که آثار سهروردی و ابن عربی را که از مشایخ مشهور عرفان و تصوف هستند بخواند. چرا؟ چون نگاه آن‌ها به اسلام را عمق حکمت و معرفت اسلامی می‌بیند.

از این قبیل مثال‌ها در تأیید عرفان و تصوّف و درویشی در آثار بزرگان مسلمان فراوان است. اما چگونه است که جناب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای علوی که به اقتضای مسئولیت خویش باید بیشتر به این نکات توجه کنند در اجلاس رؤسای آموزش و پرورش مناطق کشور به تاریخ ۲/۶/۱۳۹۳ در حالی که مخاطبانشان حساسترین مشاغل آموزشی و پرورشی را برعهده دارند، درویشی و تصوف را در ردیف بی‌دینی و اباحی‌گری می‌آورند؟

آیا ایشان از لوازم این گفته آگاه هستند که چگونه با این اندیشه، اسلام از سرچشمه زلال باطن خود، دور و از محتوای معنوی خویش، خالی جلوه داده شده و راه برای ورود هرزآب‌ها و افکار انحرافی در روح جامعه که اکنون میزانشان کم نیست، باز می‌شود و بهانه به دست برخی مغرضان و قشریانی داده می‌شود که تشیّع را تنزل داده‌اند؟ گرچه ما اعتقادمان این است «و هو الذی مرج البحرین هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج و جعل بینهما برزخا و حجرا محجورا» (فرقان/۵۳)

ممکن است پاسخ شما این باشد که منظور، همه صوفیان و درویشان نیستند و منظور ما کسانی است که اصطلاحاً «صوفی‌نما» خوانده می‌شوند؛ تعبیری که رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آیت‌الله آقای هاشمی رفسنجانی که در‌‌ همان جلسه نیز حضور داشتند، آگاهانه به فاصله یک روز بعد در جمع حاضران در اولین جشنواره علوم پزشکی دانشگاه آزاد به کار بردند.

این‌‌ همان فکری است که احمد کسروی آن را «صوفی‌گری» خوانده است و خود اهل تصوف نیز بیش از دیگران آن را تقبیح کرده‌اند. چنان‌که مولوی گوید:

ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس به هر دستی نشاید داد دست

ولی توجه بفرمایید که کسروی مذهب شیعه را نیز «شیعه‌گری» خوانده است؛ افزودن این «گری‌» ‌ها از جانب وی به منظور تخفیف و تحقیر تصوف و تشیّع به عنوان دو جریان فکری ارتجاعی است؛ همانطور که امروزه با تصوراتی موهوم غالباً در مطبوعات غرب، رسم شده مسلمانان را «اسلام‌گرا» می‌خوانند.

به هر تقدیر، همانطور که در طی تاریخ، پیوسته برخی اشخاص تابع حکومت‌های جور، شیعیان راستین علی (ع) را به عناوین مذموم مثل «رافضی» می‌خواندند و خویشتن را «سنّی» می‌پنداشتند، از زمان صفویه هم رسم شده که برخی اشخاص، صوفیان واقعی (عرفا) را به عناوین ناروا بخوانند.

جناب آقای علوی در سخنرانی اخیر خویش به درستی، سخن از مقابله فرهنگی ـ به جای مقابله امنیتی ـ با تفکرات الحادی و منحرف گفته‌اند. پرسش ما این است آیا برای مقابله فرهنگی نباید ابتدا فرهنگ اسلامی ـ ایرانی را بشناسیم؟ آیا فراموش کرده‌اند که مهم‌ترین رکن فرهنگ و تمدن ایرانی، تصوف و عرفان اسلامی است؟

این موضوع آنقدر مهم است که برخی از مستشرقان می‌گویند اصولاً تصوف (عرفان) را ایرانیان بنا نهاده‌اند و یا اینکه تصوف (عرفان) فهم ایرانیان از اسلام است. آن‌ها که خارجی هستند متوجه پیوند باطنی عرفان و تشیع و ارتباط آن با ایرانِ فرهنگی شده و همین قول را درباره تشیّع نیز می‌گویند، اما چگونه است که ایشان بی‌اعتنا به این حقیقت هستند؟

خوب است توجه بفرمایند که مسأله تصوف و عرفان در ایران، مشابه مسأله جریان‌های شبه معنوی و شبه عرفانی نیست که متأسفانه به دلایل مختلف روزبه‌روز در ایران بیشتر می‌شوند و عملاً برخوردهای ناآگاهانه باعث محبوبیت بیشتر آن‌ها شده است. مسأله، حفظ معنویت اسلام در ایران است، مسأله، خود اسلام است. این است که به سادگی و صرفاً با نگاه امنیتی که عمدتاً محصول ۸ سال دولت گذشته است نمی‌توان به آن نگریست و نظر داد؛ آن هم نظر عمومی. این نوشته را با ابیاتی از حافظ ختم می‌کنیم.

دولتی را که نباشد غم از آسیبِ زوال
بی‌تکلّف بشنو دولت درویشان است

از کران تا به کران لشگر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است

از طرف جمعی از اهل سلوک و ارادتمندان به عرفان و تصوف اسلامی

اساتید و اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها

  • دکتر شهرام پازوکی؛
  • دکتر محمدرضا ریخته‌گران؛
  • دکتر غلامرضا هرسینی؛
  • دکتر اسماعیل بنی اردلان؛
  • دکتر علی‌محمد صابری؛
  • دکتر بیژن بیدآباد؛
  • دکتر بهروز بیدآباد؛
  • دکتر سید حسین ابوالحسن تنهایی؛
  • دکتر حشمت‌الله ریاضی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com