خبردار شدم نگذاشتهاند بدن سیمین بهبهانی در گوری که آرزوی آرمیدن در آن داشت، در امامزاده طاهر، کنار همسر و نوهاش آرام بگیرد. این چند بیت را نوشتم، برای زنی که مهم نیست کجا برای ابد آرام بگیرد چون هر جا باشد، چنان که خودش نوشت و گفت بر گور خود خواهد ایستاد. برای سیمین بهبهانی، صدای جاودانه غزل فارسی.
در خواب دیدم زنی را، بر گور خود ایستاده
در بادهای مخالف، با دستهایی گشاده
تن پوش نرم سپیدش، در دست باد مهاجر
بالابلندی پریوار، از بطن خورشید زاده
بر باد میرفت و میداد بر بادم از بودن ِ خویش
در پردههای نبودن، این بیتها… بیاراده
شب بود و روشن شبی بود، مستی و بیدارخوابی
در دستهایم پیاله، در دست او جام ِ باده
آن کیمیاگر، زنی بود، از نسل یک اختر دور
با روشنیها همآغوش، به تیرگی دل نداده
شعرش به آغوش میماند، آغوش امنی برای
یک روسپی، یک کشاورز، یا کارگرهای ساده
یک متر و هفتاد اما، گویی تمام جهان بود
از شعر، سهم ِ زنی که بر گور خود ایستاده .
عکس را از دیوار مریم آموسا در فیسبوک برداشتم که چند سال پیش ظاهرا بر سر همان گوری که دوست داشت آنجا خاک شود از او گرفته است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.