xz123

«خیلی هیجان دارم. امروز بلیت گرفتم برای ساحل عاج. می‌خوام تعطیلات تابستانی برم اونجا….»
داشتم با دوستم که شغل خوبی در یک شرکت املاک در کانادا دارد چت می‌کردم که بی‌مقدمه از برنامه سفرش به ساحل عاج برای تعطیلات تابستانی گفت. حالا اینکه دیدن جایی مثل ساحل عاج در قلب آفریقا در برنامه زندگی من نمی‌گنجد، به کنار، اما چیزی که برایم جالب بود موضوع تعطیلات تابستانی بود. تعطیلاتی که بعد از توضیح دوستم متوجه شدم برنامه‌ای سه هفته‌ای در ماه آگوست است که برخی شرکت‌ها و اداره‌های آمریکایی و اروپایی و حتی آسیایی برای کارمندان خودشان دارند. تعطیلاتی که وقت خوبی برای سفر برای کشف سرزمین‌های جدید است. در این فکر بودم که دوستم پرسید: “تو برنامه‌ات برای تعطیلات تابستانی چیست؟” با این سئوال یادم آمد که از سال‌ها پیش که درس و دانشگاه تمام شده تعطیلات تابستانی دیگر مفهومی ندارد. اما آیا همه چنین حسی نسبت به تعطیلات تابستان دارند؟
**
اولین روز مدرسه کار خاصی برای انجام دادن نبود. بیشتر کتاب‌ها هنوز چاپ نشده بودند یا اصلا تالیفشان تمام نشده بود و برای همین معلم‌ها مجبور بودند بیکار باشند. این وسط تنها زنگی که همیشه تکلیف داشت زنگ انشا بود با این موضوع تکراری:”تابستان خود را چگونه گذراندید؟”

اولین روز مدرسه کار خاصی برای انجام دادن نبود. بیشتر کتاب‌ها هنوز چاپ نشده بودند یا اصلا تالیفشان تمام نشده بود و برای همین معلم‌ها مجبور بودند بیکار باشند. این وسط تنها زنگی که همیشه تکلیف داشت زنگ انشا بود با این موضوع تکراری:”تابستان خود را چگونه گذراندید؟”

البته واضح و مبرهن بود که در طول سه ماه گرم تابستان اگر تجدید نداشتیم تنها تفریحمان کلاس‎‌های انگلیسی کانون ملی زبان بود که با حضور گرم و فشرده بچه‌هایی که خانواده‌هایشان علاقه زیادی داشتند تا فرزندانشان یک زبان خارجی را بیاموزند همراه می‌شد. البته اگر کمی شانس داشتی و پدر و مادر اهل فرهنگ، کلاس نقاشی یا کلاس موسیقی هم می‌شد یک پای دیگر این برنامه. خیلی که شانس می‌آوردیم یک سفر شمال و تنی به آب زدن در میانه مرداد، همه برنامه تعطیلات تابستان ما بود. برنامه‌ای که کمابیش علی‌رغم خالی بندی‌های بعضی‌هایمان وسط انشا شبیه به هم بود.
**
با لیوان یک بار مصرف گلدان حسن یوسف کنار پنجره را آب می‌دهد و به همکارش می‌گوید: “من گذاشتم تعطیلات بیفتم به جون خونه. از عید نشده یک تمیز کاری اساسی بکنم.” همکارش که دارد با موبایلش فیس بوک چک می‌کند‌‌ همان طور که سرش پایین است می‌گوید: “من فکر کردم برم سفر. حالا باید ببینم چی می‌شه.” می‌پرسد:”کجا؟” که نامه درخواست مدرک تحصیلی‌ام را روی میز کنار بسته بیسکوییت دایجستیوش می‌گذارم و می‌پرسم چقدر طول می‌کشد که مدرک آماده شود. نگاهی سر سری به نامه می‌اندازد و می‌گوید:”هفته آخر مرداد یک تماس بگیرید بهتون می‌گم.” می‌پرسم: “یک ماه دیگه؟” بی‌حوصله می‌گوید: “عزیزم درخواستت رو دیر آوردی. از اول مرداد دانشگاه به مدت سه هفته تعطیله. بعد از تعطیلات پرونده‌ات باید پیگیری شود.”
**
xz118

یکی از ایرادهایی که به تقویم ایران می‌گیرند این است که تعطیلات زیادی را خود جای داده؛ در سال ۹۳ با احتساب جمعه‌ها حدود ۷۴ روز تعطیل است. این ۷۴ روز البته تعطیلی رسمی است که در تقویم وجود دارد. اما در این میان نباید برخی از تعطیلات بین تعطیلات و برخی اتفاقات جوی چون آلودگی هوا- اگر به میزان اضطرار برسد- برف و طوفان و گرمای بیش از اندازه – این یکی بی‌سابقه است؛ چون هیچ زمان دمای واقعی هوا در تابستان اعلام نمی‌شود- را از یاد برد که در تقویم به شمار نمی‌آید. اما این تعطیلات به جز ۱۴ روز نوروز بقیه تعطیلات منسجمی نیستند. بعد از تعطیلات نوروز دو روز عاشورا و تاسوعا و ۱۴ و ۱۵ خرداد تعطیلات دو روزه‌ هستند و بقیه اگر براساس تقویم،چهارشنبه یا یکشنبه یا در میان یک تعطیلی مذهبی و تعطیلی ملی باشد تعطیلات بلند مدتی می‌شوند که جایی برای برنامه ریزی خاصی خواهد بود. اما برخلاف برخی کشورهای اروپایی در ایران چیزی به عنوان تعطیلات تابستانی به صورت رسمی جز برای مدارس و دانشگاه‌ها وجود ندارد و بیشتر کارمندان ادارات دولتی و خصوصی براساس قانون محیط کار از مرخصی‌های رسمی خود، دو روز و نیم در هر ماه، برای تعطیلات برنامه ریزی می‌کنند.
**
آژانس مسافرتی نخستین جایی است که سر می‌زنم. یکی از اپراتورهای سفرهای داخلی که کمی سرش خلوت‌تر است می‌گوید: “تقاضا برای سفر و تهیه بلیت بد نیست.” براساس گفته‌های این اپراتور بیشترین تقاضای سفر برای مشهد آن هم با قطار است. بلیت رفت و برگشت به مشهد در حالت عادی از ۳۰ هزار تومان تا ۶۰ هزار تومان است. از اپراتور می‌پرسم چقدر فاصله قیمت؟ می‌گوید: “قطار پردیس روز رو است. زمان سفرش هم از ۱۴ ساعت به ۸ ساعت رسیده است. یعنی صبح ساعت ۶ از تهران حرکت می‌کند و ساعت ۲ مشهد است. قطار نور و سیمرغ هم هردو درجه یک هستند و خدماتشان خوب است. آن‌ها حدودا بین ۱۰ تا ۱۱ ساعت در راه هستند. بلیت این قطار‌ها ۵۰ هزار تومان برای هر صندلی است.”

بیشترین تقاضای سفر برای مشهد آن هم با قطار است. بلیت رفت و برگشت به مشهد در حالت عادی از ۳۰ هزار تومان تا ۶۰ هزار تومان است.

اولین جایی که کامپیو‌تر می‌دهد برای سه روز آینده است. اپراتور می‌گوید:”الان ماه رمضان است و تقاضا کمتر شده اما نیمه مرداد بلیت مشهد سخت‌تر گیر می‌آید.” از سایر شهر‌ها می‌پرسم. نکته جالب این است که تورهای کیش هم بد نیستند. به خاطر گرما خیلی‌ها شاید به کیش رفتن فکر نکنند اما برخلاف تصورم هر روز حداقل چهارتا پرواز پر فقط از تهران به کیش می‌رود. از مرد جوانی که آمده بلیت مشهد بگیرد درباره برنامه ریزی سفرش می‌پرسم. کارمند بانک ملت است. می‌گوید:”ما در سال یک هفته مرخصی داریم. اگر قرار به سفر رفتن باشد برای همین زمان می‌گذاریم.” می‌پرسم:”چرا مشهد؟” می‌گوید:”بانک در مشهد مهمانسرا دارد که هزینه‌اش برای کارمندان خیلی به صرف است. البته باید از یک ماه قبل نوبت بگیریم.” از اپراتور درباره سفرهای خارجی می‌پرسم. می‌گوید:”بیشتر مشتریان ما طبقه متوسط هستند و برای همین اینجا خیلی متقاضی سفر یا تور خارجی نداریم. بخصوص که حالا چه کسی می‌تونه با دلار ۳۰۰۰ تومنی بره خارج. بگو همین دبی. این سفر‌ها مال از ما بهتران است.”
**
ترمینال غرب پر از رفت و آمد است. به یکی از تعاونی‌های مسافرتی که برای شهرهای شمالی اتوبوس دارد می‌روم. کسی صدا می‌زند:”نوشهر- چالوس – مرزن آباد… تا ۱۰ دقیقه دیگر… نوشهر – چالوس – مرزن آباد…” از یکی از راننده‌هایی که آنجا استراحت می‌کند، درباره وضعیت مسافر‌ها می‌پرسم. می‌گوید:”شکر حالا که تابستان هست بد نیستند. هر چند که دیگه مثل قبل نیست. اونایی که جا برای موندن دارند خودشون ماشین دارند. اونایی که ماشین ندارند جا ندارند. اما بد هم نیست ماشین کمتر صندلی خالی دارد.”
**
ساسان2
هوا گرم و دم کرده است. همه کلافه هستند اما نه اندازه پسر بچه کوچکی که در بغل مادرش هست. نق نقش تبدیل به ناله شده است و مادر کاری از دست بر نمی‌آید. کنار دستش یک دختر هفت هشت ساله و یک پسر پنج ساله هستند. شوهرش کارمند است. کارمند یک اداره دولتی. شیشه آب معدنی سردی را که پیش از سوار شدن به اتوبوس خریدم به زن می‌دهم و همین باب صحبت کردنمان می‌شود. از تعطیلات می‌پرسم؛ می‌گوید:” ای خانم همین که بتونیم از پس شکم این بچه‌ها بر بیایم خیلیه. الان تا شابدولعظیم بخوای بری باید ۱۰۰ هزار تومان خرج کنی.” بچه‌ها در تابستان تنها تفریحشان پارک است.
**
تالار مطالعه کتابخانه تقریبا خالی است. چند دختر و پسر پشت میز‌ها نشسته‌اند کتاب می‌خوانند. به ده نفر نمی‌رسند. مسئول کتابخانه می‌گوید:”به خاطر ماه رمضان و تمام شدن کنکور سرمان خلوت‌تر شده است.” از کم شدن تمایل به کتابخوانی نوجوانان می‌گوید و اینکه سرشان یا در کتاب درسی است یا در کامپیو‌تر و موبایل. به سراغ دختری که دارد یک کتاب داستان می‌خواند می‌روم. کلاس دوم دبیرستان می‌رود، براساس سیستم جدید می‌شود کلاس دهم. درباره تعطیلات تابستانی می‌پرسم. می‌گوید:”برنامه خاصی ندارم. فقط کتاب و کامپیو‌تر.” کل تعطیلات تابستانی‌اش یک ماه است. می‌گوید از آخرهای مرداد باید به مدرسه برود برای کلاس‌های آمادگی کنکور.
**
زیر انداز قرمزی را روی زمین انداخته و کنار استخر خوابیده است و تن می‌گیرد. کنار دستش چندین اسپری برنز کننده است. کنارش می‌نشینم و مشغول کرم زدن می‌شوم که بلند می‌شود و به خودش اسپری می‌زند. از من می‌خواهد که به پشتش اسپری بپاشم. خانه دار است و دو بچه دارد که یکی ده ساله و دیگری هفت ساله هستند. بچه‌ها را برای تابستان چند کلاس ثبت نام کرده، موسیقی، زبان و شنا. باید جوری تعطیلات را سر کنند. می‌پرسم: “برنامه سفر چی؟” می‌گوید:”راستش می‌خواستیم بریم آنتالیا اما خرجش زیاد است تازه شوهرم وقت ندارد. اگر بشود این سه چهار روز تعطیلی عید فطر بریم شمال.”
**
صدای خنده‌هایشان فضا را پر کرده است. چند دختر پسر ۱۶ – ۱۷ ساله هستند. در خیابان مقابل باغ فردوس روی صندلی‌ها نشسته‌اند و دارد با هم بلند حرف می‌زنند. همسایه و دوست هستند.

مگه توی این مملکت می‌شه کاری کرد؟ نه یک کلاب هست نه آزادی… این هم از سینماشون. آخه چهارتا فیلم خوب که نمی‌ذارن ساخته بشه. همه‌اش می‌شه رد کارپت رضا عطاران. بقیه‌اش که ناله است. نهایتا بشینیم اینجا یا بریم خونه فیلم ببینم.

یکی از دختر‌ها یک طرف مو‌هایش را تیغ زده و طرف دیگرش بلند است. یکی دیگر هم از مو‌هایش نخ‌های کاموایی بلند رنگی آویزان است. روی مچ دست یکی از پسر‌ها تتو است. می‌پرسم:”هر روز می‌ایید.” یکی ازدختر‌ها که مو‌هایش چند رنگ است می‌گوید:”اگه مامور بازار نباشه آره.” طول می‌کشد که تا اعتماد کنند. البته شاید هم دیر‌تر اعتماد می‌کنم. از اینکه به قول خودشان اسکلم کنند می‌ترسم. درباره اوقات فراغتشان و برنامه‌های تابستان می‌پرسم. یکی از پسر‌ها که موهای مشکی‌اش را با ژل سیخ سیخ کرده می‌گوید:”علافی. مگه توی این مملکت می‌شه کاری کرد؟ نه یک کلاب هست نه آزادی… این هم از سینماشون. آخه چهارتا فیلم خوب که نمی‌ذارن ساخته بشه. همه‌اش می‌شه رد کارپت رضا عطاران. بقیه‌اش که ناله است. نهایتا بشینیم اینجا یا بریم خونه فیلم ببینم.” همه اشان از بچه‌های‌‌ همان منطقه هستند و از خانواده‌های تقریبا مرفه. این را می‌شود از موبایل‌ها و لباس‌هایشان فهمید. اما آن‌ها هم برنامه خاصی ندارند. همین دور همی‌های عصر و گاهی هم پاساژ گردی. کتابخوانی را دوست ندارند. همین که توی مدرسه کتاب به خوردشان می‌دهند کافی است. البته همه اشان این طوری نیستند. به سمت باغ فردوس می‌روم. کافه‌های باغ فردوس شلوغ است. بعد از افطار است و شام خوردن در محیط باز می‌چسبد.
**
از نبودن جای پارک می‌شود فهمید که بام تهران هم مثل پارک آب و آتش شلوغ است. بعضی‌ها تنها آمدند و بعضی‌ها چند نفری. یکی دو نفر دارند بدمینتون بازی می‌کنند. می‌گویند: “هر شب سری به بام می‌زنند. تنها جایی است که برای بازی و گذراندن شب کوتاه تابستان پول نمی‌گیرند.”
**
چند نفر از دوستانم برنامه‌ای برای سفر به کردستان دارند. به من هم زنگ می‌زنند که می‌توانم بروم یا نه؟ دو نفر از دوستانم در شرکت معماری کار می‌کنند. یکی از آن‌ها هم در یک شرکت کامپیوتری است. اهل سفرهای کم هزینه هستند. به مرخصی‌هایم فکر می‌کنم و به اینکه تابستان را چگونه می‌گذرانم…..

عکس ها از: ساسان توکلی فارسانی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com