چکیده :بینش، روش و منش القاعده و داعش سنی با نگرش و رفتار شیعیان داغ و درفشی تفاوت معناداری ندارد. هم چنان که در گذشته نیز دیدگاه اخباریون شیعی با اهل حدیث سنی و تا حدود زیادی با اشاعره بسیار نزدیک و در موارد فراوانی منطبق بر هم بود. شیعیان خوارجی مسلک خود را قادر به نقد اندیشه و عقاید داعش و القاعده نمی بینند چرا که می دانند معنا و فرجامی جز خودزنی ندارد….

 

۱- داعش را باید مجموعه ای عقیدتی- سیاسی خواند چرا که گرد آمده از جوانان مشتاق حاکمیت اسلام و هنجارها و احکام آنند و داعیه تشکیل خلافت اسلامی دارند. جوانان متعصب سنی که تبارشان به خوارج می رسد و مدل مطلوبشان اندیشه و رفتار آنان است. هدف عاجل داعش نیز مقابله با شیعیان و به زیر کشیدن متحدان ایران است. به همین دلیل با بعث عراق ائتلاف می کنند و با بعث سوریه می جنگند. به باور من ظهور طالبان می توانست و می بایست توجه عموم متفکران مسلمان را به موضوع پیدایش و رشد گروه های خطرناک خوارج مسلک در عصر ارتباطات جلب کند، اما متأسفانه چنین نشد و بسیاری خشنود از سرنگون شدن خشونت بار آنان در افغانستان توسط ناتو، طالبانیسم را خوش بینانه تمام شده فرض کردند که اشتباهی فاحش بود.

۲- بنیان گذاران طالبان، القاعده و داعش دستچین و پرورش یافته سرویس های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا باشند یا نباشند و میزان پشتیبانی مالی – تدارکاتی و نظامی عربستان و متحدانش از آنان هرقدر باشد، نباید ما را از مسئله مهم جذابیت الگوی فکری – سیاسی خوارج برای جوانان مؤمن و معترض به وضع موجود در اهل سنت غافل کند. هم چنان که نمی توان و نباید علل و عوامل تشکیل انصار حزب الله و دیگر گروه های خوارجی شیعی را به اراده و حمایت مافیای قدرت، ثروت و رسانه تقلیل داد و نقش فقر و بیکاری و فساد و بی عدالتی را در ظهور فرقه های مزبور متشکل از جوانان شیعی آرمان خواه و ناراضی نادیده گرفت. جوانانی که هم چون خوارج صدر اسلام واجد ایمانی قوی اما فاقد قدرت تجزیه و تحلیل درست مسائل اند. به همین دلیل ابزار سودجویی قدرت پرستان می شوند و در نتیجه عِرض خود می برند و زحمت مردم می دارند.

۳- با گذشت ثلث قرن از پیروزی انقلاب اسلامی، مسلمانان به سه گرایش مهم تقسیم شده اند. نخست سنتی ها که هم چنان هزینه ها و مضارّ حکومت اسلامی را به مراتب بیشتر از دستاوردها و مزایای آن می دانند و به همین دلیل به دخالت و مشارکت در امر حکومت تمایل ندارند. گروه دوم را اصلاح طلبان طرفدار استقرار نظام دموکراتیک و متعهد به حقوق شهروندی و البته سازگار با موازین دینی و فرهنگی هر جامعه تشکیل می دهند. معتقدان به احیای خلافت و بازگشت به سیره سلف صالح و اجرای اجباری احکام شرعی را باید دسته سوم خواند که با حقوق بشر و سبک آزاد زندگی به شدت مخالف اند، تشکیلاتشان چند ملیتی است و گستره فعالیت های خود را در چارچوب یک کشور و مرزهای بین المللی شناخته شده محدود نمی بینند. به این ترتیب مسلمانان علاقه مند به مشارکت در عرصه سیاست و حکومت با انگیزه و اهداف دینی را می توان در دو گرایش جا داد: اول، دموکراسی خواهان معتقد به حقوق برابر همه شهروندان و رعایت قواعد رقابت آزاد. دوم، طرفداران اسلام دستوری و تمامت خواه و دیگرستیز و مخالف حقوق شهروندی. به باور دسته اخیر دموکراسی، انتخابات، مطبوعات، احزاب، پارلمان و غیره پدیده های غربی و غیر اسلامی هستند که نه تنها به وحدت امت ضربه می زنند بلکه مسلمانان را با سرنوشت شومی مواجه می سازند.

۴- گروه های تکفیری مسلح که مسلمانان را به جنگ با یکدیگر تحریک و گاه مجبور می کنند، لذیذترین مائده را برای صهیونیزم بین الملل فراهم می آورند. اسرائیل که تا پیش از بهار عربی خود را تنها کشور دموکرات در دریایی از رژیم های دیکتاتور عرب می خواند و همدردی و حمایت های مالی، علمی، فنی، سیاسی و نظامی دول دموکراتیک را طلب می کرد، اکنون با تمسک به چهره زشت، خون ریز و قرون وسطایی که داعش از اسلام و مسلمانان ترسیم می کند، به توجیه جنایات ضد انسانی خود می پردازد. در عین حال به بهانه به سر بردن در میان پیروان آئینی که حقوق هم کیشان خود را چنین آشکار و بی رحمانه پایمال می کنند، چه رسد که دستشان به یهودیان و مسیحیان برسد، از حامیان خود دریافت حق توحش و تأیید تجاوزاتش را به او و فلسطینیان بی پناه انتظار دارد و ارتش متجاوز خویش را شایسته دریافت صلح نوبل می خواند. افزون بر اسرائیل، جناح جنگ طلب آمریکا نیز بیشترین سود را از تصویر سیمایی غیرمتمدن و آدم کش از مسلمانان توسط القاعده و داعش می برند و برتری جویی نظامی گری و توسعه طلبی خود را پشت آن پنهان یا موجه می سازند.

۵- آقای مصباح و هم فکرانش که دموکراسی، حقوق بشر و حق انتخاب آزاد سبک زندگی را مخالف اسلام می خوانند و رسالت خود را شکستن بت آزادی می نامند، قادر به نقد و نفی مبانی فکری تکفیری ها نیستند. چرا که نگاه هر دو به خدا، انسان، جامعه، حکومت و تاریخ یکسان است. در حقیقت بینش، روش و منش القاعده و داعش سنی با نگرش و رفتار شیعیان داغ و درفشی تفاوت معناداری ندارد. هم چنان که در گذشته نیز دیدگاه اخباریون شیعی با اهل حدیث سنی و تا حدود زیادی با اشاعره بسیار نزدیک و در موارد فراوانی منطبق بر هم بود. شیعیان خوارجی مسلک خود را قادر به نقد اندیشه و عقاید داعش و القاعده نمی بینند چرا که می دانند معنا و فرجامی جز خودزنی ندارد. به بیان روشن، زبان مصباح و و همفکرانش در نقد افکار تکفیری های سنی به آن علت بسته است که مثل آنان به اسلام دستوری حکومت تمامت خواه، جامعه تک صدا و سبک زندگی واحد و تحمیلی خود معتقدند. دموکراسی و حقوق بشر را غربی و مخالف اسلام می دانند. برای مخالفان و حتی منتقدان هیچ حقی قائل نیستند و انسجام مدنی و دموکراتیک ملی یا وحدت در کثرت را دست کم در جوامع مسلمان ناممکن یا مضر می خوانند. اجتماع ایده آلشان اردوگاه و یا پادگان بزرگی است آماده رزم که مطبوعات، احزاب، تجمعات و انتخابات آزاد نظم و آرایش آن را برهم می زنند و به وحدت آن آسیب می رسانند. غضب خدای مصباح مانند خدای داعش بر رحمتش سبقت گرفته است. از دید آنان، انسان ها موجوداتی صغیر و خطاکارند که اگر به خود واگذاشته شوند، قدرت تشخیص حق از باطل را ندارند و در انتخاب شیوه درست زندگی فردی و جمعی ناتوان اند و مسیر دوزخ را می پیمایند. از این رو دولت اسلامی باید آن ها را به بهشت رهنمون سازد.

۶- تکفیری ها از جبهه پایداری تا طالبان و داعش، به برخورد تمدن ها معتقدند و رویارویی خونین اسلام و غرب را اجتناب ناپذیر می دانند. در این پیکار آخرالزمانی، «هانتینگتون» پیروزی تمدنِ به زعم او برتر و پویای غرب و شکست مسلمانانِ خشن و رو به قهقرا را حتمی می خواند اما به باور سلفی های شیعه و سنی، نتیجه این جنگ سرنوشت ساز سرنگونی غرب فاسد، مادی و توسعه طلب است. آنان به فراگیری و بهره وری از علوم دقیقه و تکنولوژی پیشرفته به ویژه به منظور افزایش توان نظامی خویش اشتیاق وافری نشان می دهند، اما به همان میزان با علوم انسانی خصومت می ورزند؛ چرا که علوم مزبور را در تحلیل نهایی در خدمت دموکراسی، حقوق بشر و مشروط و پاسخگو شدن حکومت ارزیابی می کنند.

۷- تکفیری های وطنی با هر طرح، نظر و اقدامی که بتواند تنش های موجود میان ایران و دنیای اسلام را با غرب و آمریکا کاهش دهد، مخالف اند. به همین دلیل با هر نوع پیشنهادی از نوع «گفت و گوی تمدن ها»ی خاتمی و «جهان عاری از خشونت» روحانی به مقابله برخاسته اند. اکنون نیز با تمام توان می کوشند مذاکرات ایران با ۵+۱ را با شکست مواجه سازند.

۸- بین طالبان و داعش با شیعیانی که به تعبیر زیبای استاد مطهری روح خوارج در آنان حلول کرده و خلق و خوی و اندیشه شان را شبیه خود ساخته است، در مسائلی از قبیل عزاداری ها، توسل به اولیاء الله و شفاعت آن ها، زیارت اهل قبورشان و نیز در برخی ادعیه و حتی برگزاری جشن میلاد نبی اکرم(ص) اختلافاتی وجود دارد که عمده آن به نگاه عقلی- عرفانی تشیع و نیز فرهنگ غنی ایرانی برمی گردد که تا حدود قابل توجهی خشونت ورزی، ظاهرگرایی و دیگرستیزی سلفی های وطنی را تعدیل می کند. با وجود این، جهان بینی و استراتژی هردو طرف یکسان و بر نصر بالرعب (حکومت براساس ترس) استوار است. از سوی دیگر تکفیری های سنی در کاربرد خشونت و سرکوب و حتی ترور مخالفان خویش و نیز در نفی ارزش ها، نهادها، مناسبات و مفاهیم دموکراتیک با صراحت سخن می گویند و عمل می کنند.

۹- آقای مصباح که دروغ گفتن را به قصد فریب دادن دیگران، آن هم در شرایطی که مخاطبان انتظار راست گویی دارند، برای پیشبرد اسلام و البته به نام ساکت کردن خصم جایز می داند و علنا می گوید قبل از پیروزی می توان وعده جمهوریت داد ولی منظور ما حکومت مطلقه فردی (فقیه) باشد. می توان فعالیت حزب کمونیست را در نظام جدید آزاد خواند و پس از سوار شدن بر اسب چموش قدرت، قانون گذراند که فقط کسانی که به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد و التزام دارند حق فعالیت حزبی دارند. (شاه پس از تشکیل حزب رستاخیز اعلام کرد که هر ایرانی یا عضو حزب شود یا پاسپورت بگیرد و از ایران برود. اینان نه فقط حق سیاست ورزی را از ایرانیان می گیرند بلکه حتی ممنوع الخروجشان نیز می کنند) می توان از حق انتقاد سخن گفت ولی منتقد رهبر را به براندازی متهم کرد و تلاش نمود وی از هستی ساقط شود. می توان از مطبوعات آزاد دم زد اما با وقوع اولین خطا حکم به توقیف و تعطیل هر روزنامه مستقل داد. می توان رادیو تلویزیون را رسانه ملی خواند ولی در عمل آن را به صدا و سیمای رهبر تقلیل داد و تمام وقت به تملق و چاپلوسی حاکم و ایراد اتهام اهانت به منتقدان پرداخت. می توان با انتخابات آشکارا مخالفت نکرد اما با نظارت مطلقه، غیر پاسخگو و ناعادلانه جنتی جان انتخابات را گرفت و آن را از ماهیت و خاصیت انداخت و سرانجام می توان شعار «میزان رأی ملت است» سر داد اما در همه حال ملاک را رأی رهبر دانست.

۱۰- آیین جهان گستری که طبق کتاب مقدسش اکراه و اجباری در دین نیست، پیام آورش را رحمت برای همه جهانیان می نامد، گروندگان به خود را به جدال احسن با دیگران فرامی خواند، وحی را با دعوت فرستاده اش به خواندن آغاز می کند، پروردگارش به قلم سوگند می خورد و خود را معلم انسان و آن چه نمی دانست توصیف می نماید و اسلام را از زبان رسولش «دین سمحه و سهله» نام می نهد، امروز به خشونت ورزی، زورگویی و تروریسم متهم می شود. آئینی که کسب علم را ولو در دورترین نقاط گیتی بر مؤمنانش واجب می شمارد، سابقه تفتیش عقاید در حیات چهارده قرن اش ندارد، در دوره تاریکی در اروپا بر حقوق اقلیت های دینی پا می فشارد و برخلاف مسیحیت عصر، حقوق مزبور را به رسمیت می شناسد. آئینی که طرح دیدگاه های دهری و الحادی را آن هم در جنب خانه خدا روا می دارد، دانشمندان بزرگی را به بشریت تقدیم می کند و تمدنی عظیم و غنی به وجود می آورد، امروز به عقب ماندگی و اعمال روش های کلیسا در قرون وسطی و ضدیت با تمدن بشری متهم می شود.

۱۱- دشمنان آگاه اما مغرض که سیطره خویش بر گیتی را حق و بلکه رسالت تاریخی خویش می دانند، طبیعی است که چهره وحشتناکی از اسلام ترسیم کنند؛ تا آنچه بر سر منطقه و مسلمانان می آورند، نه تنها با اعتراض جدی بین المللی مواجه نشود، بلکه آن را مأموریتی برای پیشرفت تمدن و استقرار دموکراسی در خاورمیانه تفسیر کنند، اما در واقع منابع زیرزمینی آنان را غارت کنند و سلاح و کالاهای خود را به فروش برسانند و به تقویت اسرائیل بپردازند. اما این همه ماجرا نیست. در واقع بهانه ها و مستندات لازم را قدرت پرستان زیرک و خارجی مسلکان آلت دستشان فراهم آورده اند و می آورند.

۱۲- از تکفیری ها انتظاری بیش از این نمی رود، اما در مورد مدعیان انحصاری بصیرت و دشمن شناسی چه باید گفت که به نام مبارزه با تهاجم فرهنگی با رفتار و گفتار خود تمام اتهامات جناح جنگ طلب غربی را یکی پس از دیگری به اثبات می رسانند، مردم را در سخن به عرش می برند و در عمل توهین آمیزترین رفتارها را با آنان می کنند و اهانت محمدرضا شاه را به یاد می آورند که ایرانیان را دارای ظرفیت دموکراسی نمی دانست و مدعی بود که هر زمان به آن درجه از رشد برسند، خود آزادی را به آنان عطا خواهد کرد!

امیدوارم جناح رهبری سرانجام متوجه شده باشند که رشد اندیشه اسلامی در میهن صرفا با دموکراسی غنی تر و تأمین کامل حقوق و آزادی های قانونی شهروندان ممکن و میسر است و تنها از این جایگاه است که می توان به مصاف تبلیغات سنگین بدخواهان اسلام و تشیع و ایران رفت، صهیونیزم بین الملل را منزوی کرد و استالینیزم را در هر شکل آن – چه الحادی و چه فقهی – در برابر لیبرال دموکراسی های غرب محکوم به شکست کرد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com