آفتاب تندی می تابید، اسثتنائا باد نمی وزید و چند ساعت ایستادن و راهپیمایی مجبورت می کرد تا می توانی آب بنوشی با چند قرص مسکن که خودت را سرپا نگه داری. این رنج های حقیر اما در مقایسه با آنچه مردمان غزه متحمل می شوند هیچ است. آمستردام، یکشنبه، دوازدهم مرداد برای دومین بار شاهد حضور هزاران نفر بود که برای صلح درغره و پایان قتل عام ها تظاهرات کردند. شرکت کنندگان ملیت ها، گروه ها و نسل ها گوناگونی را نمایندگی می کردند. تظاهرات ساعت ٣ بعد از ظهر آغاز شد.
از تراموا که پیاده شدم و به سوی میدانی که قرار تظاهراتمان بود به راه افتادم، با پیرمردی هلندی آشنا شدم. از من پرسید، تو هم برای تظاهرات آمده ای. پس از آن صحبت کوتاهی داشتیم. پیرمرد از شکوه تظاهرات سال ٢٠٠۴ علیه جنگ افروزی اسرائیل می گفت. وقتی تعریف می کرد که مردم آن روز چه همبستگی داشتند، چشمانش برق می زد. به گفته او آن سال پلیس های بیشتری مردم را دوره کرده بودند. تمام گفتوگوی ما با لبخند او همراه بود.
امسال هم پلیس بود، پلیس هایی با اسب، پلیس هایی با ماشین و پلیس هایی که دور ما قدم می زدند، اما تعداشان به صف هزار نفره ما نمی رسید. در این میان چند ایرانی آشنا را هم دیدم، برخی با پرچم چگوارا برخی با کیف دستی. در شروع تظاهرات یکی از دوستانم بارت خریفیون که طراح، هنرمند و از اکتیویست های چپگرای هلندی است مصاحبه ای با روزنامه پارول داشت. خالی از لطف نیست نظر او را بشنویم.
بارت به پارول گفت:« بیشتر هلندی ها بر این باورند که حمام خون درغزه باید متوقف شود. با این تهاجمات مکرر قابل درک نیست که اسرائیل مهد دموکراسی است. اسرائیل دولتی آپارتایدی است و بر زمین تصرف شده استوارشده و با فلسطینی ها مانند شهروندان درجه دوم رفتار می کند. امیدواریم این تظاهرات ها کمکی باشد برای شکستن دیوار دروغ هایی که اسرائیل را تنها کشور دموکرات خاورمیانه می داند. علت این سال ها تصرف و جنگ افروزی در این ناحیه صهیونیسم به مثابه ایدئولوژی غالب در اسرائیل است. باید هر کاری از دست مان برمی آید انجام دهیم که این منطقه جایی شود که در آن یهودیان، مسلمانان، مسیحی ها و غیرمذهبی ها بتوانند زندگی کنند. این تنها راه حل برای دستیابی به صلح است.»
راهپیمایی حدود ساعت۴ از میدان «موزیمپلین» شروع شد و پس از دو ساعت دوباره به این میدان بازگشتیم. کودکان بسیاری کنار خانواده هایشان قدم می زدند و مثل ما شعار می دادند. واقعا شگفت زده شده بودم از اینکه آیا این کودکان خسته نمی شوند! جالب اینجا بود که برخی از آنها نه تنها خسته نبودند بلکه حتی بلندگوی بارت را گرفتند و با صدای زیبای کودکانه شان شروع کردند به شعار دادن که فلسطین را آزاد کنید و …
حدود شش و نیم عصر بود که به میعادگاه اصلی برگشته بودیم. بعد از گفتوگو با چند نفر و خداحافظی با دوستان از فرط خستگی و سردرد راهی خانه شدم که باز هم همان پیرمرد را در ایستگاه تراموا دیدم و این بار درباره شکوه تظاهراتی که لحظاتی پیش در آن حضور داشتیم حرف زدیم. او به رتردام بازگشت و من هم به خانه. یکشنبه هفته بعد هم تظاهرات دیگری خواهد بود و این بار میعادگاه ما شهر اوترخت است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.