5gf6h4f11f

پانزده سال گذشت، سعید بیست و سه ساله من الان شده سی و هشت ساله، فریاد دادخواهی من را بشنوید. الان سالگرد هیجده تیر است مثل اینکه در خانه من عزا است، گریه می کنم و می گویم خدای من یک هیجده تیر دیگر رسید و هنوز از سعید من خبری نشد. اگر رهبر صدای یک مادر که دادخواهی می کند و بدنبال عدالت می دود را می شنود جواب من را بدهد فرزندم کجاست؟

اینها صدای لرزان و پردرد مادری است که پانزده سال بدنبال سرنوشت نامعلوم فرزندش می دود اما هیچیک از مقامات جمهوری اسلامی پاسخی به او نمی دهند.

سعید زینالی دانشجویی بود که در جریان اعتراضات دانشجویی پس از حمله به کوی دانشگاه در تیر ۱۳۷۸ توسط نیروهای امنیتی در منزل بازداشت شد و تاکنون خبری از وی به دست نیامده است.

اکرم نقابی مادر سعید زینالی در آستانه سالگرد هیجده تیر از آخرین پیگیر هایش به “راه دیگر” می گوید: “دو هفته پیش به دفتر علیرضا آوایی، رئیس کل دادگستری استان تهران مراجعه کردم اما متوجه شدم که بعد از حوادث بند ۳۵۰ آقای اسماعیلی جانشین ایشان شده اند. آقای اسماعیلی گفتند از قضیه اطلاعی ندارند. من سوال کردم پرونده ای که یکسال و نیم پیش آقای آوایی بوده را ایشان با خود برده اند یا گزارشی روی پرونده گذاشته اند که به کجا رسیده است. اینقدر ناراحت شدم همانجا گفتم که مثل اینکه ما پانزده سال قصه برای شما می گوییم هر کسی جابجا می شود دوباره پرونده را از صفر شروع می کنند پس تکلیف ما چیست؟ آقای اسماعیلی گفتند یک هفته فرصت بدهید تا پیگیری کنم و به شما زنگ بزنم؛ الان یک هفته بیشتر گذشته هنوز تماس نگرفتند. حالا دوباره هفته دیگر می روم ببینم بعد از پانزده سال جوابشان به من مادر چی هست؟”

وی ادامه می دهد: “در سال ۹۱ به من گفتند آخرین گزارش در مورد سعید از زندان اوین به دادستانی فرستادند. پرسیدم برای پیگیری به کجا باید مراجعه کنم گفتند به دفتر آقای آوایی مربوط به حقوق شهروندی بروم. آقای آوایی به من گفتند گزارشی که آقای دولت آبادی از اوین فرستاده اند به دستشان نرسیده و خود ایشان باید پیگیری کنند. خلاصه اینقدر رفتم و آمدم تا اینکه تنها جوابشان این بود که حاج آقا هنوز بررسی نکرده اند. سپاه ما را خواست و گفتند آقای آوایی کاره ای نیستند که ما به او جواب بدهیم ما فقط باید جواب رهبرمان را باید بدهیم. همانجا التماس کردم پس لطفا همان جواب رهبرتان را به من مادر بدهید. آخرین جوابی هم که آقای آوایی به من دادند این بود که ایشان فقط می توانند به پایین تر از خود دستور بدهند و به مقامات بالاتر نمی توانند دستور پیگیری دهند اما باز پیگیری می کنند منتهی متاسفانه آنهایی که مقامشان از او بالاتر است جواب نمی دهند.”

خانم نقابی اضافه می کند: “سپاه می گوید کار ما نیست کار اطلاعات است، اطلاعات می گوید ما نکردیم کار بسیج است…سپاه به من گفت شکایت شما از سپاه زیاد شده و دیگر نباید شکایت کنید و گفتند بسیج و اطلاعات و سپاه همه جزو یک خانواده هستند و اگر یکی از آنها اشتباه می کند نباید به پای دیگری نوشته شود. من هم گفتم همان هایی که می گویید اشتباه کردند را به من نشان دهید تا بپرسم پسر من کجاست اما هیچ جوابی نمی دهند. مسئله روشن است من به اطلاعات هم گفتم سال ۷۸ کدام دادستان حکم بازداشت ها را داده و کدام مامورین بازداشت می کردند هر دو اینها مشخص است اما باز هیچی نمی گویند. خواهش می کنم هر ارگانی پسر من را بازداشت کرده جواب من را بدهد. اگر او را کشته اند باید جواب من مادر را بدهد. خودم فکر می کنم یک بلایی به سر سعید آورده اند و حالا نمی خواهند به گردن بگیرند و اعتراف کنند که او را زیر شکنجه کشته اند تا آبروی نظام نرود.”

سعید زینالی در جریان اعتراضات دانشجویی و پنج روز پس از ۱۸ تیر ۷۸ بازداشت شد. در ۱۸ تیر ۷۸ پلیس و لباس شخصی ها، به دانشجویان کوی دانشگاه تهران که به تعطیلی روزنامه سلام معترض بودند حمله کردند.

نهادهای امنیتی پس از پیگیری‌های فراوان خانواده سعید زینالی حفاظت اطلاعات سپاه را عامل بازداشت وی اعلام کردند اما آن نهاد پاسخی ارائه نداد.

df6g54df44fبه گفته خانم نقابی پسرش چند ماه پس از بازداشت با او تماس تلفنی گرفته اما مقام‌های قوه قضائیه تا مدتی این را که او بازداشت شده بوده نمی‌پذیرفته‌اند، اما پس از پیگیری‌هایی سرانجام اعتراف کرده اند که او بازداشت بوده و تا سال ۸۱ در زندان اوین بوده است.

غیر از سعید زینالی چندین خانواده دیگر نیز پیگیر وضعیت فرزندانشان بوده‌اند که در ناآرامی‌های ۱۸ تیر ۷۸ مفقود شده بودند اما بدلیل تهدید و فشارهای امنیتی دست از پیگیری کشیدند.

مادر سعید زینالی در این زمینه می گوید: “از کلاس سعید هفت نفر دیگر هم بازداشت شدند، دو نفر از آنها دختر بودند که جنازه یکی از آنها را دادند و همان سالی که آقای موسوی خوئینی نماینده مجلس وکالت گرفتند تا پیگیری کنند تعداد خانواده ها خیلی زیاد بود اما الان هفت خانواده هستیم و نمی دانم چه با خانواده ها کردند که دست از پیگیری برداشتند. سراغ خیلی از آنها رفتم اما به من می گویند مگر تو که مدام پیگیری به جایی رسیدی؟ حتی در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد زمانی که بنزین گران شد خیلی ها ناپدید و دستگیر شدند اما متاسفانه خانواده هایشان می ترسند و می گویند شاید یک روزی بچه هایمان را آزاد کنند و بخاطر همین سکوت کرده اند و هنوز ملاقات ندارند.”

به گفته مادر سعید زینالی، روز ۲۳ تیر ۷۸ سه نفر وارد منزلشان در پونک شدند و گفتند سئوالاتی از سعید دارند و او را با خود بردند. بعد از سه ماه فقط یک تماس دو دقیقه ای گرفت و گفت حالش خوب است و پیگیر وضعیتش باشیم.

پیگیری های بی وقفه مادر سعید زینالی نهایتا به بازداشت وی در۸۸  و ۸۹ منجر شد و پس از مدتی با قرار وثیقه آزاد شد.

او می گوید: “سال ۸۸ دو بار بازداشت شدم اما آن موقع اذیت نکردند و با احترام آزاد کردند. اما دوباره ۸۹ ده نفر اطلاعاتی شب ریختند خانه امان و دخترم و خودم را بازداشت کردند و تمام خانه را به هم ریختند و گشتند و تمام عکس های سعید را از روی میز برداشتند و در بازجویی ها هم اصرار داشتند که دیگر عکس سعید نباید در خانه ام باشد و گفتند بعد از ۱۲ سال دنبال استخوان آمدی، اگر بچه های دیگه ات می خواهند زندگی کنند حرف سعید را نباید بزنی. خلاصه دو ماه در بند ۲۰۹ بودم و با چشم بسته بازجویی می شدم بطوریکه وقتی آزاد شدم توان راه رفتن نداشتم و سه روز بعد به بیمارستان منتقل شدم و در بیمارستان گفتند سه تا از رگهای کمرم اره شده و تحت عمل جراحی قرار گرفتم.”

وی در ادامه خاطرنشان می کند: “پانزده سال کم نیست مدام پیگیری می کنم، من هم که نمی روم خودشان یک روز زنگ می زنند و می گویند فلان روز بیا از سعید خبر بدهیم می رویم و بی نتیجه، یکروز می گویند درخواست ملاقات بنویس می نویسم می گویند منتظر باش خبرت می کنیم، بعد می گویند پیگیری می کنیم صبر کن بهت زنگ می زنیم…. چرا با ما اینطور بازی می کنند؟ بگویند سعیدم را کشته اند و تمام، دیگر چرا شکنجه می کنند؟ همین الان از مراسم فوت محسن قشقایی می آیم، این یک مادر که از بین رفت، مادر و همسر پیمان عارفی هم که در بازگشت از ملاقات فوت کردند؛ اینها می خواهند من هم بمیرم تا دیگر صدای سعید برای همیشه خاموش شود و کسی نباشد که پیگیری کند اما اگر من هم بمیرم آه من گریبانگیر خواهد شد.”

مادر سعید زینالی در پایان خطاب به مسئولین کشور می گوید: “خواسته من از مقامات قضایی و رهبری این است صدای دادخواهی یک مادر را بشنوند، پانزده سال گذشت من بعنوان یک مادر حق ندارم بدانم بر سر فرزندم چه آمده است؟ اگر کشته شده چرا جنازه اش را نمی دهند و من را می دوانند؟ اگر زنده است چرا ملاقات نمی دهند؟ من تا زنده هستم دست از پیگیری بر نمی دارم و صدای دادخواهی خودم را به همه دنیا می رسانم. پانزده سال گذشت، سعید بیست و سه ساله من الان شده سی و هشت ساله، فریاد دادخواهی من را بشنوید. الان سالگرد هیجده تیر است مثل اینکه در خانه من عزا است گریه می کنم و می گویم خدای من یک هیجده تیر دیگر رسید و هنوز از سعید من خبری نشد…(به علت گریه مدتی گفتگو قطع شد) اگر رهبر صدای یک مادر که دادخواهی می کند و بدنبال عدالت می دود می شنود جواب من را بدهد، سعید من را به من برگردانند پسر من یک دانشجو بود مگر چکار کرده بود….”

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com